پس از جنگ هشتروزه غزه در نوامبر ۲۰۱۲، علی خامنهای جمهوری اسلامی را به عنوان رژیمی با دست بالاتر در منطقه معرفی کرده است: «نگاه به اوضاع منطقه و جهان به خوبی دست برتر جمهوری اسلامی را در این تحولات نشان میدهد.» (کیهان، ۸ آذر ۱۳۹۱) او در حالی که جنگ میان رژیم بشار اسد و مخالفان در جریان بوده و اسد حدود ۶۰ درصد از خاک کشور را را به مخالفان واگذار کرده میگوید: «سیاست منطقهای جمهوری اسلامی به اهداف خود نزدیک شده است.» (همانجا.)
آیا سیاست منطقهای جمهوری اسلامی با فرض دست بالاتر مخالفان نسبت به رژیم بعثی بشار اسد به اهداف خود نزدیک شده یا بدون آن؟ اصولا چرا جمهوری اسلامی از ابتدا روی بشار شرط بست؟ چرا اکنون که به نظر میآید رژیم بشار نمیتواند مخالفان را سرکوب کند جمهوری اسلامی دست از حمایت از رژیم بر نمیدارد؟
چرا شرطبندی روی بازنده؟
علی خامنهای پس از شروع بهار عرب چارهای بجز شرطبندی روی رژیم بعثی بشار نداشت به چهار دلیل:
۱) این رژیم تنها متحد جمهوری اسلامی در کشورهای عربی با اکثریت جمعیت سنی است؛
۲) هر دو رژیم ساختاری استبدادی دارند و نظامیان و امنیتیها در آن حرف اول را میزنند؛
۳) دو رژیم در شرایط بحران به یکدیگر نیاز دارند و پیش از این نیز به یکدیگر یاری رساندهاند؛ و
۴) سوریه دروازه جمهوری اسلامی به لبنان و ارسال تجهیزات به حزبالله است. آنچه محور مقاومت نامیده میشود در واقع بستری برای بسط نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان است.
به همین دلیل، خامنهای خیزش مردم سوریه علیه دیکتاتوری را توطئهٔ غرب میداند و سرکوب را طبیعی جلوه میدهد: «چنانچه در هر کشوری، مخالفان از خارج آن کشور به سلاح مجهز شوند، به طور طبیعی، نظام حاکم نیز با آنها برخورد خواهد کرد.» (۲۹ آبان ۱۳۹۱.) به خاطر شرطبندی خامنهای روی بشار بود که مقامات جمهوری اسلامی بدون قید و شرط از این رژیم حمایت کردهاند: «ایران اجازه موفقیت و یا پیادهسازی هرگونه سناریو غربی برای سرنگونی حکومت سوریه را نمیدهد.» (علی اکبر صالحی، تابناک به نقل از عربی پرس، ۲۵ آذر ۱۳۹۱.)
درماندگی اسد
نشانههای ضعف و استیصال رژیم بشار در یک ماه اخیر ظاهر شدهاند. شلیک موشکهای اسکاد یا شبیه به موشکهای اسکاد که دقت لازم را برای تخریب هدفمند ندارند، شلیک بمبهای خوشهای علیه غیر نظامیان و کشتن حدود ۲۰۰ تن که در صف نانوایی بودند (۳ دی ۱۳۹۱) از جمله این نشانهها هستند.
این موضوع را روسها به خوبی متوجه شدهاند و میخائیل بوگدانوف فرستاده ویژه رئیس جمهور روسیه در امور خاورمیانه و معاون وزیر امور خارجه این کشور گفت که نیروهای دولتی سوریه، بیش از پیش کنترل خود بر این کشور را از دست میدهند و این احتمال هست که مخالفان بر نظام بشار اسد پیروز شوند. (رادیو فردا به نقل از ایتارتاس، ۲۳ آذر ۱۳۹۱) البته این مطلب روز بعد به دلیل ملاحظات سیاسی تکذیب شد. با این حال، یک هفته بعد پوتین دوباره در باب امکان تداوم رژیم بشار ابراز تردید کرد.
نشانهٔ دیگر، سخنان مقامات سیاسی این رژیم است. وقتی فاروق الشرع، معاون رئیس جمهور سوریه میگوید «هواداران و مخالفان بشار اسد هیچ کدام نمیتوانند در این جنگ پیروز شوند» (الخبار، ۱۶ دسامبر ۲۰۱۲) معنی آن این است که حکومت از شکست مخالفان قطع امید کرده است. حتی سفیر پیشین جمهوری اسلامی در لبنان و اردن (محمد علی سبحانی، ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵) حمایت بی قید و شرط جمهوری اسلامی از رژیم بشار را موجب خدشه به اعتبار جمهوری اسلامی در منطقه و احتمالا تسری جنگ داخلی سوریه به لبنان و در نتیجه ایجاد مخاطره برای حزبالله دانسته است. (ایران دیپلماسی، ۱۱ دسامبر ۲۰۱۲.)
نشانهٔ سوم طرح ششمادهای جمهوری اسلامی است. مقامات در تهران متوجه شدهاند که رژیم بشار دیگر نمیتواند مخالفان را نابود سازد. جمهوری اسلامی و رژیم بعثی بشار در حالی که پا روی خرخرهٔ مخالفان خود گذاشته و در موقعیت قدرت میبودند از مذاکره سخن نمیگفتند اما این بیانیه نشان میدهد که آنها قدرت سرکوب مخالفان را ندارند. پس از ۴۰ تا ۵۰ هزار کشته، تازه رژیم بشار و حامیان آن در تهران به یاد مذاکره و آزادی مخالفان معتقد به مبارزهٔ مسالمتآمیز افتادهاند (کاری که در ایران غیر ممکن مینماید).
تناقضها
جمهوری اسلامی مجبور به حمایت از رژیمی است که اردوگاههای فلسطینی را بمباران میکند (در حمله جتهای سوریه به اردوگاه فلسطینیها در حومه دمشق دستکم ۲۵ تن کشته شدند، رویترز، ۱۶ دسامبر ۲۰۱۲.) در حالی که جمهوری اسلامی وانمود میکند که حامی فلسطینیهاست. همین موضوع موجب ایجاد شکاف میان جمهوری اسلامی و حماس شده است. همچنین جمهوری اسلامی در مصر و بحرین و یمن خواهان سرنگونی رژیمهای دیکتاتوری اما در سوریه خواهان بقای آن بوده است که این موضوع به وجهه این رژیم در میان اعراب معترض آسیب وارد کرده است.
فقط روسیاهی به ذغال ماند
از آغاز جنبشهای دمکراسیخواهی در جهان عرب خامنهای کوشید با اعلام بیداری اسلامی تحت تاثیر انقلاب بهمن ۵۷ بر موج آنها سوار شود. او نه تنها نتوانست هیچ جنبشی را با رژیم خود همراه سازد بلکه به حامی یکی از خونخوارترین رژیمهای سیاسی در جهان عرب تبدیل شد. تنها حاصل بهار عربی برای حکومت ولایت فقیه نمایش زشتترین چهرهٔ این رژیم برای اعراب یعنی حمایت از کشتار حدود چهل تا پنجاه هزار مسلمان و آواره شدن حدود سه میلیون سوری (۲٫۵ میلیون در داخل سوریه و حدود ۵۰۰ هزار در کشورهای همسایه) و تخریب خانههای مردم با شلیک تانک و بمباران هوایی بوده است. کارنامهٔ بشار از این جهت بسیار سیاهتر از کارنامهٔ اسرائیل در برخورد با فلسطینیهاست.
پشتیبانی رژیم ایران از جنبش شیعیان در بحرین نه تنها به این جنبش کمکی نکرد بلکه به دخالت نظامی عربستان انجامید. رژیم بحرین درست از روی نسخهٔ خامنهای در سرکوب جنبش سبز عمل و مخالفان را در یک نبرد طولانی زمینگیر کرد. خامنهای تصور میکرد که تنها خود وی دارای ماشین سرکوبی قدرتمند است و دیگران در منطقه از چنین ابزاری محروماند.
تنهاتر از همیشه
استبداد دینی روحانیت شیعه، نخست، جذابیتش را در میان غربیهای چپگرا، سپس در میان انقلابیون ایرانی، بعد در میان باورمندان شیعه، و در دو سال گذشته در میان اسلامگرایان سنی از دست داد. آنچه مقامات، «بیداری اسلامی» مینامند در واقع بیدار شدن اسلامگرایان تونسی، لیبیایی، مصری و یمنی نسبت به ظرفیت جمهوری اسلامی در حمایت از رژیمهای قصاب در منطقه است. گروههایی که حدود سه دهه در آب نمک جمهوری اسلامی خوابیده بودند (به کنفرانسهای آن دعوت شده و به هزینهٔ مردم ایران در بهترین هتلهای تهران خوش می گذراندند) و خامنهای رویای بسط حوزهٔ نفوذ خود را تحت حکومت آنها در منطقه میدید یکباره از پیرامون رژیم پراکنده شدند. تحولات سوریه و پشتیبانی جمهوری اسلامی از رژیم بشار دیواری بلند میان اسلامگرایان سنی و اسلامگرایان شیعه کشید.
---------------------------------------------
نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً بازتابدهنده دیدگاههای رادیو فردا نیست.
آیا سیاست منطقهای جمهوری اسلامی با فرض دست بالاتر مخالفان نسبت به رژیم بعثی بشار اسد به اهداف خود نزدیک شده یا بدون آن؟ اصولا چرا جمهوری اسلامی از ابتدا روی بشار شرط بست؟ چرا اکنون که به نظر میآید رژیم بشار نمیتواند مخالفان را سرکوب کند جمهوری اسلامی دست از حمایت از رژیم بر نمیدارد؟
چرا شرطبندی روی بازنده؟
علی خامنهای پس از شروع بهار عرب چارهای بجز شرطبندی روی رژیم بعثی بشار نداشت به چهار دلیل:
۱) این رژیم تنها متحد جمهوری اسلامی در کشورهای عربی با اکثریت جمعیت سنی است؛
۲) هر دو رژیم ساختاری استبدادی دارند و نظامیان و امنیتیها در آن حرف اول را میزنند؛
۳) دو رژیم در شرایط بحران به یکدیگر نیاز دارند و پیش از این نیز به یکدیگر یاری رساندهاند؛ و
۴) سوریه دروازه جمهوری اسلامی به لبنان و ارسال تجهیزات به حزبالله است. آنچه محور مقاومت نامیده میشود در واقع بستری برای بسط نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان است.
به همین دلیل، خامنهای خیزش مردم سوریه علیه دیکتاتوری را توطئهٔ غرب میداند و سرکوب را طبیعی جلوه میدهد: «چنانچه در هر کشوری، مخالفان از خارج آن کشور به سلاح مجهز شوند، به طور طبیعی، نظام حاکم نیز با آنها برخورد خواهد کرد.» (۲۹ آبان ۱۳۹۱.) به خاطر شرطبندی خامنهای روی بشار بود که مقامات جمهوری اسلامی بدون قید و شرط از این رژیم حمایت کردهاند: «ایران اجازه موفقیت و یا پیادهسازی هرگونه سناریو غربی برای سرنگونی حکومت سوریه را نمیدهد.» (علی اکبر صالحی، تابناک به نقل از عربی پرس، ۲۵ آذر ۱۳۹۱.)
درماندگی اسد
نشانههای ضعف و استیصال رژیم بشار در یک ماه اخیر ظاهر شدهاند. شلیک موشکهای اسکاد یا شبیه به موشکهای اسکاد که دقت لازم را برای تخریب هدفمند ندارند، شلیک بمبهای خوشهای علیه غیر نظامیان و کشتن حدود ۲۰۰ تن که در صف نانوایی بودند (۳ دی ۱۳۹۱) از جمله این نشانهها هستند.
این موضوع را روسها به خوبی متوجه شدهاند و میخائیل بوگدانوف فرستاده ویژه رئیس جمهور روسیه در امور خاورمیانه و معاون وزیر امور خارجه این کشور گفت که نیروهای دولتی سوریه، بیش از پیش کنترل خود بر این کشور را از دست میدهند و این احتمال هست که مخالفان بر نظام بشار اسد پیروز شوند. (رادیو فردا به نقل از ایتارتاس، ۲۳ آذر ۱۳۹۱) البته این مطلب روز بعد به دلیل ملاحظات سیاسی تکذیب شد. با این حال، یک هفته بعد پوتین دوباره در باب امکان تداوم رژیم بشار ابراز تردید کرد.
نشانهٔ دیگر، سخنان مقامات سیاسی این رژیم است. وقتی فاروق الشرع، معاون رئیس جمهور سوریه میگوید «هواداران و مخالفان بشار اسد هیچ کدام نمیتوانند در این جنگ پیروز شوند» (الخبار، ۱۶ دسامبر ۲۰۱۲) معنی آن این است که حکومت از شکست مخالفان قطع امید کرده است. حتی سفیر پیشین جمهوری اسلامی در لبنان و اردن (محمد علی سبحانی، ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵) حمایت بی قید و شرط جمهوری اسلامی از رژیم بشار را موجب خدشه به اعتبار جمهوری اسلامی در منطقه و احتمالا تسری جنگ داخلی سوریه به لبنان و در نتیجه ایجاد مخاطره برای حزبالله دانسته است. (ایران دیپلماسی، ۱۱ دسامبر ۲۰۱۲.)
نشانهٔ سوم طرح ششمادهای جمهوری اسلامی است. مقامات در تهران متوجه شدهاند که رژیم بشار دیگر نمیتواند مخالفان را نابود سازد. جمهوری اسلامی و رژیم بعثی بشار در حالی که پا روی خرخرهٔ مخالفان خود گذاشته و در موقعیت قدرت میبودند از مذاکره سخن نمیگفتند اما این بیانیه نشان میدهد که آنها قدرت سرکوب مخالفان را ندارند. پس از ۴۰ تا ۵۰ هزار کشته، تازه رژیم بشار و حامیان آن در تهران به یاد مذاکره و آزادی مخالفان معتقد به مبارزهٔ مسالمتآمیز افتادهاند (کاری که در ایران غیر ممکن مینماید).
تناقضها
جمهوری اسلامی مجبور به حمایت از رژیمی است که اردوگاههای فلسطینی را بمباران میکند (در حمله جتهای سوریه به اردوگاه فلسطینیها در حومه دمشق دستکم ۲۵ تن کشته شدند، رویترز، ۱۶ دسامبر ۲۰۱۲.) در حالی که جمهوری اسلامی وانمود میکند که حامی فلسطینیهاست. همین موضوع موجب ایجاد شکاف میان جمهوری اسلامی و حماس شده است. همچنین جمهوری اسلامی در مصر و بحرین و یمن خواهان سرنگونی رژیمهای دیکتاتوری اما در سوریه خواهان بقای آن بوده است که این موضوع به وجهه این رژیم در میان اعراب معترض آسیب وارد کرده است.
فقط روسیاهی به ذغال ماند
از آغاز جنبشهای دمکراسیخواهی در جهان عرب خامنهای کوشید با اعلام بیداری اسلامی تحت تاثیر انقلاب بهمن ۵۷ بر موج آنها سوار شود. او نه تنها نتوانست هیچ جنبشی را با رژیم خود همراه سازد بلکه به حامی یکی از خونخوارترین رژیمهای سیاسی در جهان عرب تبدیل شد. تنها حاصل بهار عربی برای حکومت ولایت فقیه نمایش زشتترین چهرهٔ این رژیم برای اعراب یعنی حمایت از کشتار حدود چهل تا پنجاه هزار مسلمان و آواره شدن حدود سه میلیون سوری (۲٫۵ میلیون در داخل سوریه و حدود ۵۰۰ هزار در کشورهای همسایه) و تخریب خانههای مردم با شلیک تانک و بمباران هوایی بوده است. کارنامهٔ بشار از این جهت بسیار سیاهتر از کارنامهٔ اسرائیل در برخورد با فلسطینیهاست.
پشتیبانی رژیم ایران از جنبش شیعیان در بحرین نه تنها به این جنبش کمکی نکرد بلکه به دخالت نظامی عربستان انجامید. رژیم بحرین درست از روی نسخهٔ خامنهای در سرکوب جنبش سبز عمل و مخالفان را در یک نبرد طولانی زمینگیر کرد. خامنهای تصور میکرد که تنها خود وی دارای ماشین سرکوبی قدرتمند است و دیگران در منطقه از چنین ابزاری محروماند.
تنهاتر از همیشه
استبداد دینی روحانیت شیعه، نخست، جذابیتش را در میان غربیهای چپگرا، سپس در میان انقلابیون ایرانی، بعد در میان باورمندان شیعه، و در دو سال گذشته در میان اسلامگرایان سنی از دست داد. آنچه مقامات، «بیداری اسلامی» مینامند در واقع بیدار شدن اسلامگرایان تونسی، لیبیایی، مصری و یمنی نسبت به ظرفیت جمهوری اسلامی در حمایت از رژیمهای قصاب در منطقه است. گروههایی که حدود سه دهه در آب نمک جمهوری اسلامی خوابیده بودند (به کنفرانسهای آن دعوت شده و به هزینهٔ مردم ایران در بهترین هتلهای تهران خوش می گذراندند) و خامنهای رویای بسط حوزهٔ نفوذ خود را تحت حکومت آنها در منطقه میدید یکباره از پیرامون رژیم پراکنده شدند. تحولات سوریه و پشتیبانی جمهوری اسلامی از رژیم بشار دیواری بلند میان اسلامگرایان سنی و اسلامگرایان شیعه کشید.
---------------------------------------------
نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً بازتابدهنده دیدگاههای رادیو فردا نیست.