فرشید منافی
فرشید منافی از رادیو فردا در ویژهبرنامه تحویل سال رادیو فردا گفتوگویی داشت با گوگوش، خواننده محبوب ایرانی. گوگوش در این گفتوگو از خاطرات خود و از احساس خود در دورههای مختلفی که پشت سر گذاشته میگوید:
گوگوش: الو سلام
فرشید منافی: سلام خانم گوگوش
گوگوش: خوبین؟
مرسی شما خوبین؟
سلامتیات . مشغولم دارم آماده می شم برم جلوی دوربین
برای کنسرت؟
جلوی دوربین
آهان . دارین آماده می شین برین جلوی دوربین
بله. فعلا جلوی دوربین
برای آکادمی
بله. اِکادمی ( می خندد)
بله. ببخشید با عین باید بگم .....
کنسرتاتون کیه ؟
کنسرتمم یکی اش روز بیست و چهارم دبی و بیست و ششم هم در لندن
یعنی اگه بخوایم به فروردین بگیم می شه چهارم فروردین و شش فروردین
بله.
درسته . چهار و شش فروردین
خانم گوگوش . آخرین نوروز توی ایران یادتون هست با کیا بودین ؟ با چه کسانی بودین ؟ چطور گذشت؟
آخرین نوروز؟ نه خیر یادم نیست. گذر ایام حافظه تاریخی ما را کدر می کند.
یعنی می خواهم ببینم آن سال چه کارهایی کردید؟ عیدی گرفتید؟ چه حس و حالی داشت در ایران ؟
نه والله من کمتر اتفاق افتاده عیدی بگیرم . بیشتر عیدی داده ام. عیدی می گیرند از من .
به ما چه عیدی می دهید؟
( می خندد)
عیدی تان به ما و به مخاطبان رادیو فردا هم همین گفت و گویی است که با شما داریم انجام می دهیم و من از شما ممنونم و تشکر می کنم .
امیدوارم که این عیدی را از من و شما بپذیرند.
حتما. حتما که می پذیرند. شما ترانه بهاری و یا نوروزی هم دارید؟
نه متاسفانه نداشتم. خیلی هم دلم می خواهد که یک کار نوروزی خوب اجرا کنم.
امیدوارم که هر چه زودتر این کار را انجام دهید و سال دیگر نوروز دوباره با هم صحبت کنیم و آن ترانه را پخش کنیم.
زندگی خانم گوگوش را می شود به سه دوره قبل از انقلاب، بعد از انقلاب در داخل ایران و بعد از انقلاب در خارج از ایران تقسیم کرد. کدام یک از این دوره ها برای خودتان دلچسب تر و آموزنده تر بوده است؟
طبیعتا آن ۲۱ سال بعد از انقلاب که در ایران بودم برایم دلچسب نبود اما آموزنده بود.
منظورتان بعد از انقلاب است؟
بعد از انقلاب
ولی سخت بود؟
بله سخت بود.خیلی هم سخت بود. سختی آن را شاید نشود با کلام تعریف کرد و قابل لمس نباشد ولی به هر حال برای کسی که ۲۵ سال از ۲۸ سال زندگی خود را روی صحنه بوده است، یک هو همه چی را از او بگیری زیاد تاثیر جالبی نیست. ولی آموزنده بود چون یاد گرفتم وقتی همه چیز را از آدم می گیرند چطور بتوانم خودم را روی پا نگهدارم.
پس مشخص است که وقتی من به این سه دوره اشاره کردم و گفتم قبل از انقلاب و بعد از انقلاب داخل ایران و بعد از انقلاب خارج از ایران، فکر می کنم بیشتری بخشی که رویتان تاثیر گذاشته است آن قسمت دوران زندگی در ایران بعد از انقلاب است؟
بله. البته به غیر از کودکی که بیشتری اثر را روی همه انسان ها دارد فکر می کنم دوران بعد از انقلاب تجربه خیلی وِیژه ای برای من بود.
اگر بخواهید این دوره ها را با یک رنگ توصیف کنید یا مثلا یک تیتر برای آن بگویید ، آنها را چطور تعریف می کنید؟
دوره قبل از انقلاب شاید بشود گفت صورتی بود. دوران بعد از انقلاب برای من خاکستری بود .
و الان؟
الان برایم سبز و نارنجی و سفید و ....
خوشحالید پس؟
خیلی
ما هم با خوشحالی شما خوشحالیم .
بخصوص با این همه طرفدار و این همه جوانی که می بینم هر روز محبتشان را به من ابراز می کنند. خوشبختانه اینترنت اگر هم مشکلاتی دارد اما این خوبی را برای من و امثال من و هنرمندان دیگر داشته است که نظر مردم را به طور مستقیم دریافت کنیم ولی آن موقع این امکان نداشتیم.
در دوران بعد از انقلاب در ایران چکار می کردید؟ مردم شما را می شناختند؟ چه واکنشی داشتند وقتی شما را می شناختند؟
بیرون زیاد نمی رفتم فقط برای خرید بیرون می رفتم ولی یک خاطره خیلی قشنگ و جالبی دارم که شاید برای نوروز مناسبت داشته باشد.
بله. حتما بگید.
یک روزی از خانه می آمدم بیرون برای خرید میوه و مایحتاج شخصی که از سوپری می خواستم بخرم . ماشین با خودم نبردم گفتم که تا سر خیابان می روم و دو سه چیز می خرم و برمی گردم.
وقتی رفتم خرید کردم هی اجناسی که گرفتم زیاد شد وقت برگشتن دیگر خیلی دستم سنگین شده بود. آمدم کنار خیابان آن جایی که محل عبور و مرور ماشین ها بود گفتم یک ماشین می گیرم که مرا ببرد آن ور خیابان. چون خانه ام توی جردن بود. فقط باید مرا می بردند و دور می زدم و برمی گشتم توی ناهید شرقی.
یک ماشینی از این پاترول ها چند جوان توی آن بودند و داشتند موزیک غریب آشنا را گوش می کردند. از جلوی من که عبور کردند من صدا را از دور شنیدم دست بلند کردم که نگه دارند و مرا هم سوار کنند. دیدم با اشاره به من گفتند «برو بابا.» گفتم ای وای بر من. اگر می دانستید کسی که دارید صدایش را گوش می کنید الان دست بلند کرده که سوارش کنید ....
چه حس ... نمی دونم حسش را باید خودتان توصیف کنید.
حس هم بانمکی بود هم ... نمی دانم آن لحظه حس خیلی بانمکی نبود چون چیزهایی که از سوپری خریده بودم وزنش خیلی سنگینی داشت . این بود که آن موقع زیاد خوشم نیامد و بعدها برایم بانمک بود.
شما در آن دوره ای که ایران بودید خوانندگی را به کل کنار گذاشته بودید یا اینکه می خواندید؟ یک کارهایی می کردید؟
کجا می خواندم؟
منظورم این است که برای خودتان می خواندید؟ جایی بود که تمرین کنید؟
نه. من کمتر احساس امنیت می کردم که حتی توی خانه برای خودم بخوانم به همین دلیل هم سعی می کردم «آسته بیام آسته برم که گربه شاخم نزنه.»
یک خُرده می خواهم سوالات سخت بپرسم .
اول به من بگویید ببینم گربه شاخ دارد؟
نه نمی دانم چرا ....
این که می گویند گربه شاخت نزند؟
نه ... ( می خندد) نمی دانم این اصطلاح از کجاست خودم هم همین الان به فکر کردم و نمی دانم ریشه آن از کجاست.
می خندد
من چند کلمه می گویم شما یا احساستان را بگویید یا نمی دانم یک رنگی برایش بگویید یا اگر دوست ندارید اصلا راجع به آن صحبت کنید بگویید بعدی.
بسیار خوب
دلتنگی؟
دوری
رادیو؟
ارتباط
ممل آمریکایی؟
کمکم کن.
بهروز وثوقی؟
همسر سابق
حاجی فیروز؟
شادی غمانگیز.
جوک؟
خنده.
مدل موی گوگوشی ؟
پیروی کورکورانه.
البته می دانید که شاعر در این باره می گوید: می دونید چی شد دلمو ربود؟ موهاشو گوگوشی کرده بود.
بله.
هاهاها ( می خندند)
انتخابات؟
دروغ
شاهماهی؟
گوگوش.
اِکادمی با عین ؟
آکادمی .
(می خندد)
ایده آکادمی از کجا آمد خانم گوگوش؟ یعنی می خواهم بدانم اول شما بودید که این ایده را ارائه دادید یا نه؟ ایده از جای دیگر آمد و از شما دعوت به همکاری کردند؟
ایده از کیوان عباسی بود. او به من پیشنهاد کرد و من هم با کمی تردید پذیرفتم چون نمی دانستم دارم قدم در چه راهی می گذارم. برای اینکه هم تلویزیون با این برنامه شروع به کار کرد و دوما اینکه یک چنین برنامه ای در هیچ کدام از تلویزیون های ایرانی در هیچ کدام از دوره های زمانی نداشتیم.
بله نداشتیم.
توی آکادمی ، آن لحظه که رای ها اعلام می شود، آن لحظه شما واقعا نمی دانید که چه کسی قرار است بماند و چه کسی قرار است برود؟
اکثرا نمی دانم. یعنی نمی خوام بدانم. می توانم بپرسم اما ترجیح می دهم نپرسم برای اینکه نمی خواهم حسم مصنوعی باشد.
آره چون حستان جلوی دوربین کاملا طبیعی است. یعنی هم شما و هم هومن و هم بابک احساستان کاملا طبیعی است و بقیه شرکت کنندگان هم همین طور و این سوال خیلی هاست که شما در آن لحظه واقعا نتایج را می دانید یا نه؟
می توانیم بدانیم برای اینکه قبل از اجرا ، آن موقعی که آرا را می بندند و دیگر کسی نمی تواند زنگ بزند و رای بدهد، نتیجه مشخص است ولی من ترجیح می دهم ندانم. حدس می توانم بزنم ولی معمولا حدس ها درست از آب در نمی آید.
آره نمی شود حدس زد. خصوصا این سری آخر که نمی شد نتیجه را حدس زد. درست است؟
بله . درست است.
الان، البته، من می دانم این سوال را بپرسم شما چیزی نمی گویید ولی می خواهم بپرسم شما می دانید این سری چه کسی برنده است؟
شما.
(می خندد...) من سال دیگر انشاالله می آیم شرکت می کنم توی آکادمی.
شما . شما . شما .
خوب ، کی نتایج مشخص می شود؟
من فکر می کنم همین جمعه که می آید .
یعنی دو روز بعد سال تحویل یعنی روز دوم فروردین.
بله.
یک سوالی دارم و آن راجع به آقای ابی است. می گویند شما از آقای ابی بابت بازخوانی کارهایتان کمی دلخورید. یا آن موقع دلخور شدید و یا هنوز هم کمی دلخور مانده اید؟ درست است یا نه؟
خیر به هیچ عنوان نه دلخوری هست نه قهر و کدورتی . من موقعی که ایران بودم این کارها را شنیدم . اولش قرار بود یکی دو ترانه از من اجرا کنند و بعد کم کم تبدیل به یک کنسرت شد و بعد تبدیل به یک تور شد و بعد هم یک آلبوم از این کارها منتشر کردند ولی نه . من دلخور نشدم و دوست داشتم. من صدای ابی را دوست دارم و هیچ وقت هم از این ماجرا دلخور نیستم. شاید برای خودش این جور گفته اند و برایش یک سوء تفاهم پیش آمده بود ولی بعدها این سوء تفاهم هم برطرف شد.
دوست دارید با خواننده ای در آینده کنسرت مشترک اجرا کنید یا خیر؟ به هیچ عنوان ؟
به امید خدا . چرا نه؟ دارم راجع به آن فکر می کنم که انشاالله شما هم به زودی با خبر می شوید.
مثلا با آقای ابی ؟شاید؟
این را بگذاریم ببینم چطوری می شود.
هفتسین می چینید شما خانم گوگوش؟
الان در حال چیدن بودم . همین الان در یک هتل در لندن موادش را آوردند به جز دو چیز . سیب کم دارم و سرکه که الان باید از یک سوپری این ها را بگیرم دیگر.
سیزدهبدرها اصولا کجا می روید؟
سیزدهبدرها معمولا توی خانه هستم. هیچ کجا نمی روم.
سبزه گره می زنید؟
من؟
آره مگر چه بدی و عیبی دارد؟
سبزه گره بزنیم که سال دیگه انشاالله یک اتفاقی بیافتد؟
مثلا بله. یک آرزویی بکنید با گره زدن سبزه ها.
من معمولا سبزه های خود سفره را گره می زنم.
یک دروغ سیزده هم از الان بگویید به ما ؟
چه بود؟
منظورم این است که من به کلمه دروغ اشاره کردم دیگر فایده ندارد ولی خوب ، حالا بگویید یک دروغ سیزده اشکالی ندارد.
حالا چه بود این دروغ سیزده ؟( می خندد...)شما برای من یک دروغ سیزده بسازید. چون معمولا برای من این کار را می کنند. پارسال یک دروغ سیزده برای من ساختند که هنوز که هنوز است ....
می گویند که خانم گوگوش با هومن خلعتبری ازدواج کرده است؟
بله. بله این دروغ سیزده پارسال است.
یعنی امسال با کس دیگری ازدواج کرده اید؟
ببینم . در حال فکر کردن هستم راجع به آن ... می خندد.
این دروغ های سیزده را من هر سال باید ادامه بدهم. جوک از این بهتر و خندهدارتر می خواهید که من نیم ساعت پیش یک جوک شنیدم الان به کلی یادم نیست؟
مجری می خندد....
این برای من جوکترین جوک سال است.
حالا یک ذره فکر کنید شاید یادتان آمد. آخه توی کنسرت هاتان زیاد جوک تعریف می کنید.
می نویسم برای اینکه یادم نرود و به خاطرم بماند آنها را می نویسم. یک آقایی توی قطار یک دفترچه توی دستش داشت و داشت می خواند و می خندید. نفر روبرویی گفت آقا می شود بگویید دارید به چه می خندید؟ گفت دارم برای خودم جوک تعریف می کنم . دو دقیقه بعد یک خنده از ته دل کرد. روبرویی پرسید چه شد؟ جواب داد والله یک جوک گفتم تا حالا نشنیده بودم. ماجرای من هم همین است . این است که جوک ها را می نویسم و بعد خودم وقتی می خوانم بیشتر از همه می خندم.
برای همه کسانی که صدای مرا می شنوند و برنامه شما را گوش می دهند ایام نوروز به کامشان شیرین باشد و امیدوارم سالی پر از آرامش و عشق و بدون مشکلات آزاردهنده باشد برایشان .
سپاسگزاریم شما هم همین طور. بدانید که ما دوستتان داریم. این «ما» که می گویم به نمایندگی از کل ملت ایران است برای اینکه می دانم همه دوستتان دارم و امیدوارم همیشه سلامت باشید و همیشه همین طوری شاد باشید و خوشحال باشید و کنسرت بدهید و آلبوم ها و آهنگ های خوب منتشر کنید و ما لذت ببریم .
من هم سال نو را به شما و همه مردم تبریک می گویم و یک دعای سال تحویل هم می خواهم برایتان بخوانم .
بفرمایید.
گشت گرداگردِ مهرِ تابناک، ایرانزمین/ روز نو آمد و، شد شادی برون ز اندر کمین/ ای تو یزدان، ای تو گردانندهٔ مهر و سپهر / برترینش کن برایم این زمان و این زمین
فرشید منافی از رادیو فردا در ویژهبرنامه تحویل سال رادیو فردا گفتوگویی داشت با گوگوش، خواننده محبوب ایرانی. گوگوش در این گفتوگو از خاطرات خود و از احساس خود در دورههای مختلفی که پشت سر گذاشته میگوید:
Your browser doesn’t support HTML5
گوگوش: الو سلام
فرشید منافی: سلام خانم گوگوش
گوگوش: خوبین؟
مرسی شما خوبین؟
سلامتیات . مشغولم دارم آماده می شم برم جلوی دوربین
برای کنسرت؟
جلوی دوربین
آهان . دارین آماده می شین برین جلوی دوربین
بله. فعلا جلوی دوربین
برای آکادمی
بله. اِکادمی ( می خندد)
بله. ببخشید با عین باید بگم .....
کنسرتاتون کیه ؟
کنسرتمم یکی اش روز بیست و چهارم دبی و بیست و ششم هم در لندن
یعنی اگه بخوایم به فروردین بگیم می شه چهارم فروردین و شش فروردین
بله.
درسته . چهار و شش فروردین
خانم گوگوش . آخرین نوروز توی ایران یادتون هست با کیا بودین ؟ با چه کسانی بودین ؟ چطور گذشت؟
آخرین نوروز؟ نه خیر یادم نیست. گذر ایام حافظه تاریخی ما را کدر می کند.
یعنی می خواهم ببینم آن سال چه کارهایی کردید؟ عیدی گرفتید؟ چه حس و حالی داشت در ایران ؟
نه والله من کمتر اتفاق افتاده عیدی بگیرم . بیشتر عیدی داده ام. عیدی می گیرند از من .
به ما چه عیدی می دهید؟
( می خندد)
عیدی تان به ما و به مخاطبان رادیو فردا هم همین گفت و گویی است که با شما داریم انجام می دهیم و من از شما ممنونم و تشکر می کنم .
امیدوارم که این عیدی را از من و شما بپذیرند.
حتما. حتما که می پذیرند. شما ترانه بهاری و یا نوروزی هم دارید؟
نه متاسفانه نداشتم. خیلی هم دلم می خواهد که یک کار نوروزی خوب اجرا کنم.
امیدوارم که هر چه زودتر این کار را انجام دهید و سال دیگر نوروز دوباره با هم صحبت کنیم و آن ترانه را پخش کنیم.
زندگی خانم گوگوش را می شود به سه دوره قبل از انقلاب، بعد از انقلاب در داخل ایران و بعد از انقلاب در خارج از ایران تقسیم کرد. کدام یک از این دوره ها برای خودتان دلچسب تر و آموزنده تر بوده است؟
طبیعتا آن ۲۱ سال بعد از انقلاب که در ایران بودم برایم دلچسب نبود اما آموزنده بود.
منظورتان بعد از انقلاب است؟
بعد از انقلاب
ولی سخت بود؟
بله سخت بود.خیلی هم سخت بود. سختی آن را شاید نشود با کلام تعریف کرد و قابل لمس نباشد ولی به هر حال برای کسی که ۲۵ سال از ۲۸ سال زندگی خود را روی صحنه بوده است، یک هو همه چی را از او بگیری زیاد تاثیر جالبی نیست. ولی آموزنده بود چون یاد گرفتم وقتی همه چیز را از آدم می گیرند چطور بتوانم خودم را روی پا نگهدارم.
پس مشخص است که وقتی من به این سه دوره اشاره کردم و گفتم قبل از انقلاب و بعد از انقلاب داخل ایران و بعد از انقلاب خارج از ایران، فکر می کنم بیشتری بخشی که رویتان تاثیر گذاشته است آن قسمت دوران زندگی در ایران بعد از انقلاب است؟
بله. البته به غیر از کودکی که بیشتری اثر را روی همه انسان ها دارد فکر می کنم دوران بعد از انقلاب تجربه خیلی وِیژه ای برای من بود.
اگر بخواهید این دوره ها را با یک رنگ توصیف کنید یا مثلا یک تیتر برای آن بگویید ، آنها را چطور تعریف می کنید؟
دوره قبل از انقلاب شاید بشود گفت صورتی بود. دوران بعد از انقلاب برای من خاکستری بود .
و الان؟
الان برایم سبز و نارنجی و سفید و ....
خوشحالید پس؟
خیلی
ما هم با خوشحالی شما خوشحالیم .
بخصوص با این همه طرفدار و این همه جوانی که می بینم هر روز محبتشان را به من ابراز می کنند. خوشبختانه اینترنت اگر هم مشکلاتی دارد اما این خوبی را برای من و امثال من و هنرمندان دیگر داشته است که نظر مردم را به طور مستقیم دریافت کنیم ولی آن موقع این امکان نداشتیم.
در دوران بعد از انقلاب در ایران چکار می کردید؟ مردم شما را می شناختند؟ چه واکنشی داشتند وقتی شما را می شناختند؟
بیرون زیاد نمی رفتم فقط برای خرید بیرون می رفتم ولی یک خاطره خیلی قشنگ و جالبی دارم که شاید برای نوروز مناسبت داشته باشد.
بله. حتما بگید.
یک روزی از خانه می آمدم بیرون برای خرید میوه و مایحتاج شخصی که از سوپری می خواستم بخرم . ماشین با خودم نبردم گفتم که تا سر خیابان می روم و دو سه چیز می خرم و برمی گردم.
وقتی رفتم خرید کردم هی اجناسی که گرفتم زیاد شد وقت برگشتن دیگر خیلی دستم سنگین شده بود. آمدم کنار خیابان آن جایی که محل عبور و مرور ماشین ها بود گفتم یک ماشین می گیرم که مرا ببرد آن ور خیابان. چون خانه ام توی جردن بود. فقط باید مرا می بردند و دور می زدم و برمی گشتم توی ناهید شرقی.
یک ماشینی از این پاترول ها چند جوان توی آن بودند و داشتند موزیک غریب آشنا را گوش می کردند. از جلوی من که عبور کردند من صدا را از دور شنیدم دست بلند کردم که نگه دارند و مرا هم سوار کنند. دیدم با اشاره به من گفتند «برو بابا.» گفتم ای وای بر من. اگر می دانستید کسی که دارید صدایش را گوش می کنید الان دست بلند کرده که سوارش کنید ....
چه حس ... نمی دونم حسش را باید خودتان توصیف کنید.
حس هم بانمکی بود هم ... نمی دانم آن لحظه حس خیلی بانمکی نبود چون چیزهایی که از سوپری خریده بودم وزنش خیلی سنگینی داشت . این بود که آن موقع زیاد خوشم نیامد و بعدها برایم بانمک بود.
شما در آن دوره ای که ایران بودید خوانندگی را به کل کنار گذاشته بودید یا اینکه می خواندید؟ یک کارهایی می کردید؟
کجا می خواندم؟
منظورم این است که برای خودتان می خواندید؟ جایی بود که تمرین کنید؟
نه. من کمتر احساس امنیت می کردم که حتی توی خانه برای خودم بخوانم به همین دلیل هم سعی می کردم «آسته بیام آسته برم که گربه شاخم نزنه.»
یک خُرده می خواهم سوالات سخت بپرسم .
اول به من بگویید ببینم گربه شاخ دارد؟
نه نمی دانم چرا ....
این که می گویند گربه شاخت نزند؟
نه ... ( می خندد) نمی دانم این اصطلاح از کجاست خودم هم همین الان به فکر کردم و نمی دانم ریشه آن از کجاست.
می خندد
من چند کلمه می گویم شما یا احساستان را بگویید یا نمی دانم یک رنگی برایش بگویید یا اگر دوست ندارید اصلا راجع به آن صحبت کنید بگویید بعدی.
بسیار خوب
دوری
رادیو؟
ارتباط
ممل آمریکایی؟
کمکم کن.
بهروز وثوقی؟
همسر سابق
حاجی فیروز؟
شادی غمانگیز.
جوک؟
خنده.
مدل موی گوگوشی ؟
پیروی کورکورانه.
البته می دانید که شاعر در این باره می گوید: می دونید چی شد دلمو ربود؟ موهاشو گوگوشی کرده بود.
بله.
هاهاها ( می خندند)
انتخابات؟
دروغ
شاهماهی؟
گوگوش.
اِکادمی با عین ؟
آکادمی .
(می خندد)
ایده آکادمی از کجا آمد خانم گوگوش؟ یعنی می خواهم بدانم اول شما بودید که این ایده را ارائه دادید یا نه؟ ایده از جای دیگر آمد و از شما دعوت به همکاری کردند؟
ایده از کیوان عباسی بود. او به من پیشنهاد کرد و من هم با کمی تردید پذیرفتم چون نمی دانستم دارم قدم در چه راهی می گذارم. برای اینکه هم تلویزیون با این برنامه شروع به کار کرد و دوما اینکه یک چنین برنامه ای در هیچ کدام از تلویزیون های ایرانی در هیچ کدام از دوره های زمانی نداشتیم.
بله نداشتیم.
توی آکادمی ، آن لحظه که رای ها اعلام می شود، آن لحظه شما واقعا نمی دانید که چه کسی قرار است بماند و چه کسی قرار است برود؟
اکثرا نمی دانم. یعنی نمی خوام بدانم. می توانم بپرسم اما ترجیح می دهم نپرسم برای اینکه نمی خواهم حسم مصنوعی باشد.
آره چون حستان جلوی دوربین کاملا طبیعی است. یعنی هم شما و هم هومن و هم بابک احساستان کاملا طبیعی است و بقیه شرکت کنندگان هم همین طور و این سوال خیلی هاست که شما در آن لحظه واقعا نتایج را می دانید یا نه؟
می توانیم بدانیم برای اینکه قبل از اجرا ، آن موقعی که آرا را می بندند و دیگر کسی نمی تواند زنگ بزند و رای بدهد، نتیجه مشخص است ولی من ترجیح می دهم ندانم. حدس می توانم بزنم ولی معمولا حدس ها درست از آب در نمی آید.
آره نمی شود حدس زد. خصوصا این سری آخر که نمی شد نتیجه را حدس زد. درست است؟
بله . درست است.
الان، البته، من می دانم این سوال را بپرسم شما چیزی نمی گویید ولی می خواهم بپرسم شما می دانید این سری چه کسی برنده است؟
شما.
(می خندد...) من سال دیگر انشاالله می آیم شرکت می کنم توی آکادمی.
شما . شما . شما .
خوب ، کی نتایج مشخص می شود؟
من فکر می کنم همین جمعه که می آید .
یعنی دو روز بعد سال تحویل یعنی روز دوم فروردین.
بله.
یک سوالی دارم و آن راجع به آقای ابی است. می گویند شما از آقای ابی بابت بازخوانی کارهایتان کمی دلخورید. یا آن موقع دلخور شدید و یا هنوز هم کمی دلخور مانده اید؟ درست است یا نه؟
خیر به هیچ عنوان نه دلخوری هست نه قهر و کدورتی . من موقعی که ایران بودم این کارها را شنیدم . اولش قرار بود یکی دو ترانه از من اجرا کنند و بعد کم کم تبدیل به یک کنسرت شد و بعد تبدیل به یک تور شد و بعد هم یک آلبوم از این کارها منتشر کردند ولی نه . من دلخور نشدم و دوست داشتم. من صدای ابی را دوست دارم و هیچ وقت هم از این ماجرا دلخور نیستم. شاید برای خودش این جور گفته اند و برایش یک سوء تفاهم پیش آمده بود ولی بعدها این سوء تفاهم هم برطرف شد.
دوست دارید با خواننده ای در آینده کنسرت مشترک اجرا کنید یا خیر؟ به هیچ عنوان ؟
به امید خدا . چرا نه؟ دارم راجع به آن فکر می کنم که انشاالله شما هم به زودی با خبر می شوید.
مثلا با آقای ابی ؟شاید؟
این را بگذاریم ببینم چطوری می شود.
هفتسین می چینید شما خانم گوگوش؟
الان در حال چیدن بودم . همین الان در یک هتل در لندن موادش را آوردند به جز دو چیز . سیب کم دارم و سرکه که الان باید از یک سوپری این ها را بگیرم دیگر.
سیزدهبدرها اصولا کجا می روید؟
سیزدهبدرها معمولا توی خانه هستم. هیچ کجا نمی روم.
سبزه گره می زنید؟
من؟
آره مگر چه بدی و عیبی دارد؟
سبزه گره بزنیم که سال دیگه انشاالله یک اتفاقی بیافتد؟
مثلا بله. یک آرزویی بکنید با گره زدن سبزه ها.
من معمولا سبزه های خود سفره را گره می زنم.
یک دروغ سیزده هم از الان بگویید به ما ؟
چه بود؟
منظورم این است که من به کلمه دروغ اشاره کردم دیگر فایده ندارد ولی خوب ، حالا بگویید یک دروغ سیزده اشکالی ندارد.
حالا چه بود این دروغ سیزده ؟( می خندد...)شما برای من یک دروغ سیزده بسازید. چون معمولا برای من این کار را می کنند. پارسال یک دروغ سیزده برای من ساختند که هنوز که هنوز است ....
می گویند که خانم گوگوش با هومن خلعتبری ازدواج کرده است؟
بله. بله این دروغ سیزده پارسال است.
یعنی امسال با کس دیگری ازدواج کرده اید؟
ببینم . در حال فکر کردن هستم راجع به آن ... می خندد.
این دروغ های سیزده را من هر سال باید ادامه بدهم. جوک از این بهتر و خندهدارتر می خواهید که من نیم ساعت پیش یک جوک شنیدم الان به کلی یادم نیست؟
مجری می خندد....
این برای من جوکترین جوک سال است.
حالا یک ذره فکر کنید شاید یادتان آمد. آخه توی کنسرت هاتان زیاد جوک تعریف می کنید.
می نویسم برای اینکه یادم نرود و به خاطرم بماند آنها را می نویسم. یک آقایی توی قطار یک دفترچه توی دستش داشت و داشت می خواند و می خندید. نفر روبرویی گفت آقا می شود بگویید دارید به چه می خندید؟ گفت دارم برای خودم جوک تعریف می کنم . دو دقیقه بعد یک خنده از ته دل کرد. روبرویی پرسید چه شد؟ جواب داد والله یک جوک گفتم تا حالا نشنیده بودم. ماجرای من هم همین است . این است که جوک ها را می نویسم و بعد خودم وقتی می خوانم بیشتر از همه می خندم.
برای همه کسانی که صدای مرا می شنوند و برنامه شما را گوش می دهند ایام نوروز به کامشان شیرین باشد و امیدوارم سالی پر از آرامش و عشق و بدون مشکلات آزاردهنده باشد برایشان .
سپاسگزاریم شما هم همین طور. بدانید که ما دوستتان داریم. این «ما» که می گویم به نمایندگی از کل ملت ایران است برای اینکه می دانم همه دوستتان دارم و امیدوارم همیشه سلامت باشید و همیشه همین طوری شاد باشید و خوشحال باشید و کنسرت بدهید و آلبوم ها و آهنگ های خوب منتشر کنید و ما لذت ببریم .
من هم سال نو را به شما و همه مردم تبریک می گویم و یک دعای سال تحویل هم می خواهم برایتان بخوانم .
بفرمایید.
گشت گرداگردِ مهرِ تابناک، ایرانزمین/ روز نو آمد و، شد شادی برون ز اندر کمین/ ای تو یزدان، ای تو گردانندهٔ مهر و سپهر / برترینش کن برایم این زمان و این زمین