پاییز ۱۳۵۶ در رویدادی بیسابقه در ایران، ۶۰ نویسنده و شاعر عضو کانون نویسندگان در باغ انستیتو گوته در تهران گرد آمدند تا ده شب به یادماندنی را رقم بزنند. هر شب هزاران نفر در این مراسم شرکت کردند و شنونده شعرها و داستانها و سخنرانیهای روشنفکرانی شدند که تندترین مخالفتها را با نظام سیاسی وقت نشان دادند.
حالا کتابی به عنوان «بازخوانی ده شب» به اهتمام ماندانا زندیان نویسنده و شاعر ساکن لسآنجلس منتشر شده که با برخی از حاضران آن شبها گفتوگوهای مفصل کرده.
ماندانا زندیان نخستین مهمان این برنامه در سال ۱۳۹۳ خورشیدی است.
قبل از هر چیز میخواهم بفرمایید اساساً اهمیت این ماجرایی که در آن ده شب سال ۱۳۵۶ پاییز ۵۶ پیش آمد، چه بود که این انگیزه را به شما داد که به آن شبها بازگردید؟
ماندانا زندیان: در واقع میتوانم بگویم من بیشتر در جستجوی پاسخهایی برای پرسشهایی بودم که خودم با خواندن کتاب ده شب که آقای ناصر موذن سال ۵۸ یعنی حدود دو سال بعد از آنکه آن ده شب شعرخوانی انجام شد، در تهران منتشر کردند.
در ذهن من پرسشهایی پیش آمده بود که من دنبال پاسخ آن پرسشها بودم و واقعاً از ابتدا این شکل نبود که بخواهد یک کتاب بشود. من فکر کردم با چند تن از کسانی که من میشناختم و در آن ده شب سخنرانی کرده بودند مصاحبههایی بکنم برای اینکه یک پاسخهایی پیدا کنم ولی این طرح مرتباً گستردهتر و گستردهتر شد تا این که تبدیل شد به کتاب بازخوانی ده شب.
اصلاً چرا پرسشی برای شما پیش آمد؟ یعنی منظورم این است که این ده شب چه اهمیتی داشت؟ اهمیت ده شب چه بود واقعاً؟
افرادی که در ده شب شعر گوته سخنرانی کردند یا شعرخوانی داشتند، همه به نوعی میتوانیم بگوییم مخالف سیستم حاکم بر آن دوران بودند و مطالبی هم که در ده شب ارائه شده سرتاسر مخالف با ذهنیت حاکم بر جامعه توسط آن سیستم بود.
همچنان که ده شب شعرخوانیها و سخنرانیها پیش میرود ما میبینیم که از شب سوم خیلی مستقیم شروع میشود اعتراض به سیستم. شمس آل احمد در شب سوم سیستم را فاشیست اعلام میکند. در شب پنجم آقای باقر مومنی رسماً به سیستم این نسبت را میدهد که با سوء استفاده از باورها و اعتقادات مذهبی مردم هر آنچه را که میخواهد پیش میبرد و بعد هم آقای سعید سلطانپور که تازه هم از زندان آزاد شده بودند اشعاری که میخوانند کاملاً با یک محتوای انقلابی و چریکی و اصلاً این ده شب را تبدیل میکند به تجمعی سیاسی. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که ده شب شعر انستیتو گوته که در مهر ۱۳۵۶ اتفاق افتاده نخستین جرقههایی بوده که بعداً منجر به انقلاب اسلامی در بهمن سال ۵۷ میشود.
پرسشهای محوری شما در این کتاب دقیقاً چیست و با این کتاب به چه پرسشهایی میخواستید پاسخ بدهید؟
وقتی که من شروع کردم به مطالعه خود مطالب ده شب، چیزهایی که توجه مرا جلب کرد چیرگی ذهنیت چپ و ذهنیت اسلامی، شاید تقریباً به یک اندازه، بر فضای ده شب بود.
مثلاً آقای جعفر کوشآبادی در شعرش حتی از امام زمان میخواهد که با اسب سفید بیاید و کشور را نجات بدهد. این برای من خیلی جالب بود که آیا این ذهنیتی که بر ۶۰ نویسنده و شاعری که در آن ده شب سخنرانی کرده بودند، یا شاید درستتر باشد که بگویم که بر آنچه که آنجا ارائه دادند، چیره بود، آیا میتوانست نمادی باشد از ذهنیتی که بر جامعه آن زمان حاکم بود یا دست کم بر جامعه روشنفکری آن زمان حاکم بود؟
دیگر اینکه سخنرانیها به اندازههای بسیار زیاد ضد غرب بود. یعنی غرب را مانند اکنون که در داخل ایران از سوی حکومت، «امپریالیست» اطلاق میشود، این طور اطلاق میکردند. و برای من خیلی جالب بود که ده شب که خودش دارد ذهنیت خودش را تلاش برای آزادی بیان اعلام میکند، چطور ممکن است اینقدر ضد غرب باشد که اصلاً آزادی بیان یکی از دستاوردهای تمدن غرب است. هرجوری که ما نگاه کنیم.
نقش کمرنگ خانمها در ده شب برای من خیلی عجیب بود. از بین ۶۰ شاعر و نویسنده که صحبت کردند تنها سه خانم صحبت کرده بودند یا شعرخوانی داشتند.
مد نظرم بود افرادی را که آنجا سخنرانی کرده بودند یا شعرخوانی داشتند الان دوباره پیدا کنم و از هر فرد بخواهم که بعد از ۳۵ سال یا حدود ۳۶ سال، خودش، خودش را بازخوانی کند. یعنی من پرسشهای هر فرد را از متن سخنرانی خودش در آن دوره بیرون کشیده بودم و از سوی دیگر از آن فرد بخواهم که بیرون از فضا تمام ده شب را بازخوانی کند. یعنی یک جور بازنگری از درون و بیرون به یک اتفاقی بود که ۳۶ سال پیش افتاده بود.
به چه پاسخهایی رسیدید؟ یعنی آیا رسیدن به پاسخهایی روشن توی این کتاب برای خواننده این کتاب قابل پیشبینی هست؟ یعنی این انتظار را میتوانید به او بدهید که به این پاسخها برسد؟
من فکر میکنم میتواند برسد. به این دلیل که طیف پاسخدهندگان خوشبختانه بسیار زیاد است.
اگر بخواهید خیلی فشرده و خلاصه بگویید، پاسخهایی که گرفتید چه بودند؟
پاسخهایی که درباره سؤالهایی که مطرح کردم این بود که بله ذهنیت چپ و ذهنیت اسلامی بر فضای روشنفکری بسیار چیره بود. یک دلیل بزرگش هم همان سانسور بود و در نتیجه ناآگاهی جامعه باعث میشد که فکر کنند آنچه که دارد سانسور میشود بسیار ارزشمند است.
بسیاری از جمله خانم مهشید امیرشاهی معتقد بودند که حضور کمرنگ خانمها در ده شب بازتابی از حضور کمرنگ خانمها در خود کانون نویسندگان بود. البته بعضیها هم معتقد بودند که خانمها خودشان زیاد آن موقع فعال نبودند. درباره مخالفتی که با غرب وجود داشت فکر میکنم باز برمیگردد به پاسخ اول. یعنی فضای جامعه متاسفانه طوری بود که سانسور، یکسری ارزشهایی را که برخلاف ارزشهای مورد نظر سیستم حاکم بود به جامعه تحمیل میکرد. یعنی جامعه میپذیرفت هر آنچه را که سیستم حاکم و رژیم با آن موافق است، بد است. و این یکی از مشکلات بزرگی است که سانسور در یک جامعه ایجاد میکند، همچنان که میبینیم در حال حاضر هم در ایران کنونی چنین چیزی وجود دارد.
و درباره بازخوانی که هر شب هر فرد از خودش و از کل فضا داشت فکر میکنم پاسخها واقعاً صادق بود. بسیاری از پاسخدهندگان به پرسشهای من در این کتاب معتقدند اگر همین ده شب فقط، پوشش کامل داده شده بود و مطالبی که ارائه شده در این ده شب مردم همان موقع میخواندند، خیلی از کسانی که معتقدند در آن دوران روشنفکران فقط به این دلیل که «روشنفکر» بودند دنبال کردند، اگر همینها را میخواندند شاید دنبال نمیکردند.
یک سؤال محوری هم هست که به نظر میآید بین سؤالات شما جایی نداشته و برای من جای سؤال است این است که شعرخوانی و سخنرانی ۶۰ نویسنده که خودش فینفسه بیسابقه بود و نه در گذشته و نه پیش از آن به این شکل و کیفیت اتفاق افتاد و نه بعد از آن هرگز در ایران اتفاق افتاد... خود این اتفاق منحصر به فرد و این که چطور شکل گرفت و یا اصلاً چه نیاز اجتماعی بود که در آن شرایط یکباره اجازه داد این اتفاق بیافتد و جامعه این طور استقبال کرد؟ و هر شبی گاهی شمرده میشود میگویند در آن شبها پانزده هزار نفر حضور داشتند. آیا اساساً به این موضوع در بخشهایی از کتاب شما پرداخته میشود؟
بله. به آن پرداخته میشود و کسانی که خودشان این شبها را گرداندند در کتاب این را توضیح میدهند. البته درست میفرمایید من فراموش کردم این را بگویم. این را من هم پرسیدم از چند تن. به ویژه آقای اسماعیل خویی توضیح کاملی در این باره دادند.
یک نیاز دوسویه وجود داشت هم از طرف کانون نویسندگان برای این که بعد از مدتی که اصلاً اجازه فعالیت نداشت، و یک فضای باز سیاسی دیده میشد در کشور به خاطر ریاست جمهوری کارتر در آمریکا و به خاطر فشاری که او میآورد که کمی فضای سیاسی درون باز شود، کانون نویسندگان تصمیم میگیرد استفاده کند و بیاید جایگاه خودش را تثبیت کند. از آن طرف به دلیل اینکه واقعاً حرف درستی به مردم هم ارائه نشده بود مردم هم بسیار مشتاق بودند که ببینند نویسندگان یا اعضای کانون نویسندگان، اگر فضای بازی در دسترسشان باشد، درباره چه دوست دارند صحبت کنند.
حالا کتابی به عنوان «بازخوانی ده شب» به اهتمام ماندانا زندیان نویسنده و شاعر ساکن لسآنجلس منتشر شده که با برخی از حاضران آن شبها گفتوگوهای مفصل کرده.
ماندانا زندیان نخستین مهمان این برنامه در سال ۱۳۹۳ خورشیدی است.
Your browser doesn’t support HTML5
قبل از هر چیز میخواهم بفرمایید اساساً اهمیت این ماجرایی که در آن ده شب سال ۱۳۵۶ پاییز ۵۶ پیش آمد، چه بود که این انگیزه را به شما داد که به آن شبها بازگردید؟
ماندانا زندیان: در واقع میتوانم بگویم من بیشتر در جستجوی پاسخهایی برای پرسشهایی بودم که خودم با خواندن کتاب ده شب که آقای ناصر موذن سال ۵۸ یعنی حدود دو سال بعد از آنکه آن ده شب شعرخوانی انجام شد، در تهران منتشر کردند.
در ذهن من پرسشهایی پیش آمده بود که من دنبال پاسخ آن پرسشها بودم و واقعاً از ابتدا این شکل نبود که بخواهد یک کتاب بشود. من فکر کردم با چند تن از کسانی که من میشناختم و در آن ده شب سخنرانی کرده بودند مصاحبههایی بکنم برای اینکه یک پاسخهایی پیدا کنم ولی این طرح مرتباً گستردهتر و گستردهتر شد تا این که تبدیل شد به کتاب بازخوانی ده شب.
اصلاً چرا پرسشی برای شما پیش آمد؟ یعنی منظورم این است که این ده شب چه اهمیتی داشت؟ اهمیت ده شب چه بود واقعاً؟
افرادی که در ده شب شعر گوته سخنرانی کردند یا شعرخوانی داشتند، همه به نوعی میتوانیم بگوییم مخالف سیستم حاکم بر آن دوران بودند و مطالبی هم که در ده شب ارائه شده سرتاسر مخالف با ذهنیت حاکم بر جامعه توسط آن سیستم بود.
همچنان که ده شب شعرخوانیها و سخنرانیها پیش میرود ما میبینیم که از شب سوم خیلی مستقیم شروع میشود اعتراض به سیستم. شمس آل احمد در شب سوم سیستم را فاشیست اعلام میکند. در شب پنجم آقای باقر مومنی رسماً به سیستم این نسبت را میدهد که با سوء استفاده از باورها و اعتقادات مذهبی مردم هر آنچه را که میخواهد پیش میبرد و بعد هم آقای سعید سلطانپور که تازه هم از زندان آزاد شده بودند اشعاری که میخوانند کاملاً با یک محتوای انقلابی و چریکی و اصلاً این ده شب را تبدیل میکند به تجمعی سیاسی. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که ده شب شعر انستیتو گوته که در مهر ۱۳۵۶ اتفاق افتاده نخستین جرقههایی بوده که بعداً منجر به انقلاب اسلامی در بهمن سال ۵۷ میشود.
پرسشهای محوری شما در این کتاب دقیقاً چیست و با این کتاب به چه پرسشهایی میخواستید پاسخ بدهید؟
وقتی که من شروع کردم به مطالعه خود مطالب ده شب، چیزهایی که توجه مرا جلب کرد چیرگی ذهنیت چپ و ذهنیت اسلامی، شاید تقریباً به یک اندازه، بر فضای ده شب بود.
مثلاً آقای جعفر کوشآبادی در شعرش حتی از امام زمان میخواهد که با اسب سفید بیاید و کشور را نجات بدهد. این برای من خیلی جالب بود که آیا این ذهنیتی که بر ۶۰ نویسنده و شاعری که در آن ده شب سخنرانی کرده بودند، یا شاید درستتر باشد که بگویم که بر آنچه که آنجا ارائه دادند، چیره بود، آیا میتوانست نمادی باشد از ذهنیتی که بر جامعه آن زمان حاکم بود یا دست کم بر جامعه روشنفکری آن زمان حاکم بود؟
دیگر اینکه سخنرانیها به اندازههای بسیار زیاد ضد غرب بود. یعنی غرب را مانند اکنون که در داخل ایران از سوی حکومت، «امپریالیست» اطلاق میشود، این طور اطلاق میکردند. و برای من خیلی جالب بود که ده شب که خودش دارد ذهنیت خودش را تلاش برای آزادی بیان اعلام میکند، چطور ممکن است اینقدر ضد غرب باشد که اصلاً آزادی بیان یکی از دستاوردهای تمدن غرب است. هرجوری که ما نگاه کنیم.
نقش کمرنگ خانمها در ده شب برای من خیلی عجیب بود. از بین ۶۰ شاعر و نویسنده که صحبت کردند تنها سه خانم صحبت کرده بودند یا شعرخوانی داشتند.
مد نظرم بود افرادی را که آنجا سخنرانی کرده بودند یا شعرخوانی داشتند الان دوباره پیدا کنم و از هر فرد بخواهم که بعد از ۳۵ سال یا حدود ۳۶ سال، خودش، خودش را بازخوانی کند. یعنی من پرسشهای هر فرد را از متن سخنرانی خودش در آن دوره بیرون کشیده بودم و از سوی دیگر از آن فرد بخواهم که بیرون از فضا تمام ده شب را بازخوانی کند. یعنی یک جور بازنگری از درون و بیرون به یک اتفاقی بود که ۳۶ سال پیش افتاده بود.
به چه پاسخهایی رسیدید؟ یعنی آیا رسیدن به پاسخهایی روشن توی این کتاب برای خواننده این کتاب قابل پیشبینی هست؟ یعنی این انتظار را میتوانید به او بدهید که به این پاسخها برسد؟
من فکر میکنم میتواند برسد. به این دلیل که طیف پاسخدهندگان خوشبختانه بسیار زیاد است.
اگر بخواهید خیلی فشرده و خلاصه بگویید، پاسخهایی که گرفتید چه بودند؟
پاسخهایی که درباره سؤالهایی که مطرح کردم این بود که بله ذهنیت چپ و ذهنیت اسلامی بر فضای روشنفکری بسیار چیره بود. یک دلیل بزرگش هم همان سانسور بود و در نتیجه ناآگاهی جامعه باعث میشد که فکر کنند آنچه که دارد سانسور میشود بسیار ارزشمند است.
بسیاری از جمله خانم مهشید امیرشاهی معتقد بودند که حضور کمرنگ خانمها در ده شب بازتابی از حضور کمرنگ خانمها در خود کانون نویسندگان بود. البته بعضیها هم معتقد بودند که خانمها خودشان زیاد آن موقع فعال نبودند. درباره مخالفتی که با غرب وجود داشت فکر میکنم باز برمیگردد به پاسخ اول. یعنی فضای جامعه متاسفانه طوری بود که سانسور، یکسری ارزشهایی را که برخلاف ارزشهای مورد نظر سیستم حاکم بود به جامعه تحمیل میکرد. یعنی جامعه میپذیرفت هر آنچه را که سیستم حاکم و رژیم با آن موافق است، بد است. و این یکی از مشکلات بزرگی است که سانسور در یک جامعه ایجاد میکند، همچنان که میبینیم در حال حاضر هم در ایران کنونی چنین چیزی وجود دارد.
و درباره بازخوانی که هر شب هر فرد از خودش و از کل فضا داشت فکر میکنم پاسخها واقعاً صادق بود. بسیاری از پاسخدهندگان به پرسشهای من در این کتاب معتقدند اگر همین ده شب فقط، پوشش کامل داده شده بود و مطالبی که ارائه شده در این ده شب مردم همان موقع میخواندند، خیلی از کسانی که معتقدند در آن دوران روشنفکران فقط به این دلیل که «روشنفکر» بودند دنبال کردند، اگر همینها را میخواندند شاید دنبال نمیکردند.
یک سؤال محوری هم هست که به نظر میآید بین سؤالات شما جایی نداشته و برای من جای سؤال است این است که شعرخوانی و سخنرانی ۶۰ نویسنده که خودش فینفسه بیسابقه بود و نه در گذشته و نه پیش از آن به این شکل و کیفیت اتفاق افتاد و نه بعد از آن هرگز در ایران اتفاق افتاد... خود این اتفاق منحصر به فرد و این که چطور شکل گرفت و یا اصلاً چه نیاز اجتماعی بود که در آن شرایط یکباره اجازه داد این اتفاق بیافتد و جامعه این طور استقبال کرد؟ و هر شبی گاهی شمرده میشود میگویند در آن شبها پانزده هزار نفر حضور داشتند. آیا اساساً به این موضوع در بخشهایی از کتاب شما پرداخته میشود؟
بله. به آن پرداخته میشود و کسانی که خودشان این شبها را گرداندند در کتاب این را توضیح میدهند. البته درست میفرمایید من فراموش کردم این را بگویم. این را من هم پرسیدم از چند تن. به ویژه آقای اسماعیل خویی توضیح کاملی در این باره دادند.
یک نیاز دوسویه وجود داشت هم از طرف کانون نویسندگان برای این که بعد از مدتی که اصلاً اجازه فعالیت نداشت، و یک فضای باز سیاسی دیده میشد در کشور به خاطر ریاست جمهوری کارتر در آمریکا و به خاطر فشاری که او میآورد که کمی فضای سیاسی درون باز شود، کانون نویسندگان تصمیم میگیرد استفاده کند و بیاید جایگاه خودش را تثبیت کند. از آن طرف به دلیل اینکه واقعاً حرف درستی به مردم هم ارائه نشده بود مردم هم بسیار مشتاق بودند که ببینند نویسندگان یا اعضای کانون نویسندگان، اگر فضای بازی در دسترسشان باشد، درباره چه دوست دارند صحبت کنند.