«اگر به ایران حمله کنید، ساکت نخواهیم نشست» (بخش ۲۰)

  • علیرضا طاهری

اَورل هریمن، سفیر پیشین آمریکا در مسکو (در سمت چپ) مامور گفت‌وگو با دکتر مصدق (سمت راست) شد تا اختلاف تهران و لندن بر سر نفت ایران را دوستانه حل کند.

رهروان مهر و کین: آمریکا، ایرانزمین؛‌ روابط واشینگتن – تهران از آغاز تا امروز؛ بخش بیستم

با ادامه کج‌تابی‌های دکتر مصدق، به گفته مدیران آبادان، تهران و لندن‌نشین شرکت نفت ایران و انگلیس، سرنگونی دولت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق، سیاستمدار کهنه‌کار خوشنام و محبوب‌القلوب ایرانیان، به آرزویی بزرگ برای لندن بدل شده بود؛ آرزویی که انگلیس‌ها می‌دانستند بدون همراهی آمریکا، دست‌نیافتنی است.



اما دولت آمریکا، به‌ریاست هری ترومن، رئیس جمهوری وقت، صمیمانه و خوشبینانه امیدوار بود که راه حلی مسالمت‌آمیز، مسئله نفت را از میان خواهد برد و، به تبع آن، خطر سلطه کمونیسم بر ایران نیز از میان خواهد رفت.

بر پایه همین امیدواری، و با فشار واشینگتن بر لندن برای سر فرو آوردن به خواست ایرانیان، و پذیرش اصل ملی شدن صنعت نفت، ترومن، فرستاده ویژه‌ای را مامور میانجی‌گری بین تهران و لندن کرد.

این فرستاده ویژه، اَوِِرِِل هریمن»(۱) بود که با پیشینه سفارت آمریکا در مسکو، به تهران و لندن سفر کرد تا آغازگر گفت‌وگویی طولانی با سران بریتانیا، مدیران شرکت نفت ایران و انگلیس، و نیز با رهبران ایران باشد.

«اوِرِل هریمن»، بی‌گمان، به گروهی از تحلیل‌گران تعلق داشت که سازش با دکتر مصدق را همچنان مقصدی دست‌یافتنی، و شرط اصلی آن را حذف یکدندگی‌های بریتانیا می‌دانستند. این عده می‌گفتند: دولت بریتانیا که معادن زغال‌سنگ خود را اخیراً ملی کرده است؛ در مخالفت با ملی شدن نفت ایران هیچ دلیل موجهی ندارد.

آمریکا صریحاً به لندن اخطار کرد که در صورت حمله نظامی بریتانیا به ایران، دست روی دست نخواهد گذاشت و ساکت نخواهد نشست.

در واقع، در خانه همین «اورل هریمن» بود که «دین اَچـِسن» (۲)، وزیر خارجه آمریکا، در ژوئیه ۱۹۵۱ به «سر آلیور فرنکس»(۳)، سفیر کبیر لندن در واشینگتن اخطار کرد که اگر بریتانیا به ایران حمله نظامی کند، آمریکا دست روی دست نخواهد گذاشت و ساکت به تماشا نخواهد نشست.
آمریکاییان، همزمان، به دولت مصدق وعده دادند که برای گرداندن چرخ‌های صنعت ملی شده نفت ایران، کمک‌های فنی لازم را در اختیار این دولت بگذارند.

با این حال، نابودی دولت دکتر مصدق به یکی از مهم‌ترین هدف‌های سیاست خارجی بریتانیا بدل شده بود. اسناد و مدارک متعددی در دست است که نشان می‌دهد مدیران شرکت نفت ایران و انگلیس عامل اصلی این موضع‌گیری دولت بریتانیا بودند. مدیران شرکت نفت ایران و انگلیس قصد داشتند از دکتر مصدق درس عبرتی بسازند تا در خاورمیانه زیر سلطه لندن، هیچ‌کس دیگری به خود جرئت چالش با قدرت امپراطوری بریتانیا را ندهد.

لندن، برای به زانو در آوردن دکتر مصدق، کشتی جنگی «ماریشس» را وارد آب‌های ایران کرد
با شکست و به بن‌بست رسیدن گفت‌وگوها با دولت دکتر مصدق، بریتانیا به نیروهایش در عراق فرمان آماده‌باش داد، و برای در فشار گذاشتن ایران، قایق‌های توپدار ماریشس (۴)، و «وایلد گوس» (۵) یا «غاز وحشی» را به خلیج فارس فرستاد.

در این گیرودار، ایستار یا موضع شوروی در قبال ایران، از آغاز نخست‌وزیری دکتر مصدق، موضعی سرد و در مرز خصومت بود اما با تشدید اختلافات لندن و تهران، این موضع مسکو ناگهان دگرگون گشت. راهبرد جدیدی که مسکو به یاری گرفت چنین بود:

حزب توده، حزبی که بیشتر سران آن «سرسپرده بی‌چون و چرای کرملین» به شمار می‌آمدند، به تلاش‌های دکتر مصدق برای حذف نفوذ بریتانیا در ایران یاری خواهد داد و سپس، در نخستین فرصت، پیرسالار ایرانی را با کودتا از اریکه قدرت به زیر خواهد کشید.

پنهان از چشم شاه، یعنی فرمانده کل نیروهای مسلح ایران، حزب توده موفق شده بود به قلب ارتش شاهنشاهی رخنه کند و در دل آن، سازمانی مخفی با عضویت بیش از ششصد افسر، از جمله چندین سرتیپ و سرهنگ و صدها درجه‌دار، برپا سازد.

از سوی دیگر، سازمان‌های اطلاعاتی–امنیتی شوروی بر کالبد مرده طرح انضمام آذربایجان به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی جان تازه‌ای دمیدند و با گشودن سیل اسلحه به سوی آذربایجان، صدها تن از ماموران ترک‌تبار و تاجیک‌تبار شوروی را که به روانی فارسی حرف می‌زدند، مخفیانه به ایران فرستادند.

در آشفته‌بازار ایران آن روزگار که هواداران حزب توده در مناطق نفت‌خیز ایران حضوری چشمگیر داشتند، تحلیل سران کرملین در مسکو این بود که اگر حزب توده و افسران هوادار آن، دکتر مصدق را در موقع مناسب سرنگون کنند از شاه کاری ساخته نخواهد بود، و آمریکا نیز از مرز ابراز اعتراض‌های دیپلماتیک به روسیه، گامی هم فراتر نخواهد نهاد.

به نوشته شماری از تحلیل‌گران، روس‌ها در پی به صحنه بردن مجدد نمایشنامه‌ای بودند که در چکسلواکی پس از جنگ جهانی دوم با موفقیت اجرا شد و زمام امور را به دست کمونیست‌های آن کشور داد.

همه چیز برای اجرای دوباره این نمایشنامه، این بار در ایران آماده بود. روس‌ها، رهبر آینده ایران را نیز برگزیده بودند: ابوالقاسم لاهوتی شاعر و سیاستمدار ناراضی ایرانی که به روسیه گریخته بود، همه چیز آماده بود. اما...

روس‌ها همه چیز را برای سلطه بر ایران آماده، و حتی رهبر آینده ایران را نیز انتخاب کرده بودند.

همه چیز آماده بود اما به‌سر آمدن دوران ریاست‌جمهوری هری ترومن از حزب دموکرات، و آغاز ریاست‌جمهوری دوایت دی. آیزنهاور(۶) فرمانده نیروهای پیروزمند متفقین در جنگ جهانی دوم، محاسبات قبلی را دگرگون ساخت.
فرستادگان بریتانیا به آمریکا درباره خطر به قدرت رسیدن چپ در ایران بیش از پیش در گوش رهبران واشینگتن سخن راندند.

هری ترومن و «دین اچسن»، وزیر خارجه‌اش، معتقد بودند که رهبران کشورهای آسیایی، به صِرف آن‌که کمونیست نباشند، سزاوار پشتیبانی آمریکا و دریافت کمک از واشینگتن‌اند. اما آیزنهاور، رئیس جمهور وقت، و وزیر خارجه‌اش، «جان فاستر دالس» (۷)، موضع سرسختانه‌تری در برابر کمونیسم و کمونیست‌ها داشتند و معتقد بودند که از رهبران کشورهای آسیایی تنها در صورتی باید پشتیبانی کنند که آن‌ها، فعالانه در ستیز با کمونیسم و کمونیست‌ها باشند.

بر چنین پیش‌زمینه‌هایی بود که فرستادگان بریتانیا به آمریکا درباره خطر به قدرت رسیدن چپ در ایران بیش از پیش در گوش رهبران واشینگتن سخن راندند.

رهبران جدید واشینگتن هم، البته، گوشی شنواتر از اسلافشان داشتند. جان فاستر دالس با گرایش‌های دوگانه‌باور، و بر پایه خیر و شر و سپید و سیاه، دیدگاه‌های سیاسی متفاوتی با دیدگاه پیچیده‌تر سلفش، دین اچسن درباره جهان پس از جنگ داشت و از جمله معتقد بود که «متجاوز را باید قرنطینه کرد» و «متجاوز» کسی جز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نبود. از همین دریچه، ایران، با توجه به بیش از دو هزار و پانصد کیلومتر مرز مشترکش با شوروی سوسیالیستی، برای جان فاستر دالس، اهمیت بیشتری می‌یافت.

تقریباً همه تحلیل‌گران، هم‌آوای با یک دیگر، آمریکا را پشتیبان اصلی ایران در پیکار بر سر ملی کردن نفت می‌دانند. اما چه شد که ورق، ناگهان برگشت؟ آمریکا را از دکتر مصدق دور ساخت و به اردوگاه بریتانیا راند؟

بابک امیر خسروی، یکی از چهره‌های شاخص حزب توده، حزب وابسته و سرسپرده به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، رهبران کرملین را از عوامل دوری گزیدن واشینگتن از تهران می‌داند:

«آمریکاییان می‌خواستند به هر شکلی، حقوق ایرانیان در رابطه با مسئله نفت و در منازعه‌ای که ایران با شرکت نفت انگلیس داشت، رعایت شود. بر این اساس آمریکاییان، آشکارا از حقوق ایران حمایت می‌کردند و تصادفی هم نبود که شخص دکتر محمد مصدق کوشش می‌کرد (از حمایت آنان برخوردار شود).

تحلیل دکتر مصدق در آن زمان این بود که بین انگلیس و آمریکا اختلاف نظر وجود دارد و یا اینکه چون اساساً آمریکاییان نسبت به ایران فاصله دارند (می تواند به آنان تکیه کند.)

دکتر مصدق بر این باور بود که چون آمریکاییان از ایران دورند، و در این مورد نگرش استعماری ندارند، می‌تواند با اتکاء به آنان و همکاری و کمک آنان به مصاف دولت نیرومند انگلستان برود.

خود دکتر محمد مصدق نیز کوشش می‌کرد با زبانی دوستانه با مقامات آمریکایی صحبت کند و به طور عینی هم به این شکل نبود که مقامات آمریکایی همان سیمایی را داشته باشند که امروز مردم ایران در ذهنشان و پس از کودتای ۲۸ مرداد نسبت به آمریکا دارند.»

همزمان در بدنه حزب توده دودستگی‌هایی در قبال آمریکا به چشم می‌خورد. اما تاکید چپ‌گرایان ایرانی بر این که واشینگتن، اندک اندک، و «بگونه‌ای بالنده» جای بریتانیای استعمارگر را می‌گیرد، ادامه داشت.

بابک امیر خسروی:
«آن زمان در درون حزب توده ایران، ما – در واقع نمی‌توان گفت یک محفل – بلکه یک اقلیت نسبتاً موثری بودیم که مخالف سیاست حزب در قبال دکتر محمد مصدق بودیم.

ما معتقد بودیم که می‌بایست از دکتر مصدق در این مبارزه حمایت کنیم و از جمله مسائلی که من به خوبی به یاد دارم که مطرح بود و ما در جلسات و حوزه‌هایمان در مورد آن بحث می‌کردیم، این بود که اصلاً برای چه و با چه انگیزه‌ای این همه روی موضوع آمریکا تاکید می‌شود؟

صحبت بر سر این موضوع بود که ما با انگلستان طرف هستیم. پشت سر شرکت نفت انگلیس با ایران، دولت بریتانیای کبیر قرار دارد و (از شرکت نفت) حمایت می‌کند و نه آمریکا.

بخوبی به یاد دارم توضیحی که در آن زمان درباره این پرسش به ما داده می‌شد این بود که آمریکا خرده‌امپریالیسم بالنده است و امپریالیسم انگلستان، شیر پیر در حال از میان رفتن است و اگر در تبلیغات ما این همه علیه آمریکا تاکید می‌شود به این دلیل است که ما با یک امپریالیسم بالنده سر و کار داریم.

به ما گفته می‌شد که آمریکا، ولو اینکه امروز هم مطرح نباشد، فردا حتماً مطرح خواهد شد. این مسئله، متاسفانه، از گرایش عمومی به سیاست شوروی که در برابر آمریکا قرار داشت، متاثر بود.

در واقع می‌توان گفت جنگ جهانی برای کسب قدرت در میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا، مابین کمونیست‌های ایرانی بازتاب پیدا کرده بود.
در این میان ما بیهوده، بیش از این که به انگلستان حمله کنیم، به آمریکا حمله می‌کردیم.»


از سوی دیگر به گفته امیر طاهری- روزنامه‌نگار، نویسنده و تحلیلگر ایرانی- روس‌های سرخ برای اثبات رهبری‌شان بر جهانی که آن را ضد سرمایه و سرمایه‌دار می‌خواندند، نیازمند دشمنی مانند آمریکا بودند تا آن را فروخورنده حقوق زحمت‌کشان جهان جلوه دهند، و خود در جامه «هواداران صلح و مدافعان کارگر» جلوه دیگری بفروشند. در این راه، طرح «کبوتر صلح» پابلو پیکاسو، مطرح‌ترین نقاش سده بیستم میلادی نیز به یاری سران کرملین آمد.

امیر طاهری:
«با آغاز جنگ سرد و شدت گرفتن آن، اتحاد جماهیر شوروی حداکثر قدرت و نفوذش را به کار برد تا تصویر سیاهی از ایالات متحده آمریکا در ذهن ایرانی‌ها ترسیم کند.

در آن زمان شوروی در ایران یک حضور داخلی نیرومند داشت که به شکل حزب توده و شورای متحد کارگران و همچنین «همسفران کمونیسم»، فعالیت می‌کرد.
ایران به میدان زورآزمایی «شرق» و «غرب» بدل شد و استالین برای پیکار با آمریکا از نماد «کبوتر صلح» بهره گرفت
برای این که بسیاری از روشنفکران ایرانی در آن زمان، با پیروی از مد روشنفکری در کشور فرانسه، سمپاتیزان کمونیسم و اتحاد شوروی بودند.

اتحاد شوروی با ایجاد «نهضت صلح» که با ابتکار آقای استالین به راه افتاده بود با کبوتر صلحی که آقای پیکاسو به عنوان سمبل این نهضت کشیده بود، در واقع به‌نوعی، ایالات متحده را هدف گرفته بود.

برای این که ایالات متحده، در آن زمان، انحصار سلاح‌های اتمی را در دست داشت ولی شوروی هنوز به بمب اتمی دست پیدا نکرده بود. ولی به محض این که در سال ۱۹۴۹، اتحاد شوروی به سلاح هسته‌ای خودش دست یافت، «نهضت صلح» فروکش کرد و فروریخت. اما عواقب آن کماکان در ایران باقی ماند.

یعنی آن تبلیغات کوبنده‌ای که علیه ایالات متحده آمریکا به عنوان سرکرده امپریالیسم در ایران انجام شده بود، بر قشر روشنفکری ایرانی تاثیر خودش را گذاشته بود.

فراموش نکنیم که در یک دوران حساس، نیروهای طرفدار شوروی سابق، یعنی حزب توده، شورای متحد کارگران و نهضت صلح، روزانه یازده روزنامه در ایران منتشر می‌کردند. و این روزنامه‌ها افزون بر مجلات مختلفی بود که در این مورد منتشر می‌شد.

تقریباً تمام شاعران، نویسندگان و روشنفکران ایرانی در آن زمان، هوادار شوروی و ضد ایالات متحده آمریکا بودند. بدون این که بدانند واقعیات روابط ایران و آمریکا چیست؟

ما، به عنوان یک ایرانی، در ضدیت با آمریکا نفعی نداشتیم. ولی به عنوان سمپاتیزان شوروی در این مبارزه تبلیغاتی جنگ سرد شرکت کردیم.
بعد البته بارزترین نمونه این سمپاتی را در جریان ۲۸ مرداد دیدیم که سالها پس از آن واقعه به تدریج شایع کردند که اصولاً برکناری دکتر مصدق و سقوط وی و بازگشت شاه، همگی بر اساس طرحی از سوی سی‌آی‌اِی و آمریکاییان بوده و بدین ترتیب، محمل تازه‌ای برای تبلیغات ضد آمریکایی در ایران شکل گرفت.»


در دنباله همین رشته برنامه‌های ویژه از جمله خواهیم دید که چه گونه آمریکا، نگران از سلطه کمونیسم بر ایران، از دکتر مصدق دل برکند، و همراه بریتانیا به مسیر کین با دولت این سیاستمدار پیکارگر با استعمار، پای نهاد.

***

کارگردان: کیان معنوی

پانویس:

۱- Averell Harriman
Dean Acheson -۲
Oliver Franks -۳
Mauritius -۴
Wild Goose -۵
Dwight D. Eisenhower -۶
John Foster Dulles -۷