شاهزاده رضا پهلوی میگوید که دغدغه پادشاهی ندارد؛ دموکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم برایش اولویت دارد و خواستار حکومتی است که در آن مسلمانان و بیخدایان آزاد باشند اما با همدیگر ستیز نداشته باشند. ولیعهد سابق ایران در گفتگو با رادیو فردا از سکوتش در برابر بازداشت تعدادی از شرکت کنندگان مراسم روز کوروش در پاسارگاد میگوید و در برابر اتهام طرفداری از اسلام و روحانیت از خود دفاع میکند.
شما در نامهای به سران پنج کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد خواستار اقدام فوری آنها برای نجات جان زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران شدید که اعتصاب غذا کردند. لطفا کمی بیشتر درباره این نامه و تاثیر احتمالی آن توضیح بدهید.
ابتدا سپاسگزارم از دعوتتان برای شرکت در برنامه و درود میفرستم به شنوندگان رادیو فردا و هممیهنان عزیزم در کشور و سراسر جهان. همانطور که اشاره کردید بار اولی نیست که اینگونه نامهها فرستاده میشود به سران کشورها. ولی با توجه به ضرورت امر و شرایط آنی که واقعا همه را نگران کرده، گذشته از مسئلهای که زندانیان سیاسی هستند، اما وضعیت وخیم مزاجیشان هست به علت اعتصاب غذا و یکی دو نفرشان واقعا خیلی نزدیک هستند به مرگ حتمی اگر فورا اقدام نشود. بنابراین جهت تسریع این مسئله و تاکید بیشتر روی اهمیت موضوع لازم دانستم چنین نامهای را به سازمان ملل بفرستیم به خصوص به کشورهای کلیدی که بتوانند از تمام اهرمهای ممکن فشار استفاده کرده و نظام جمهوری اسلامی را وادار کنند به پاسخگو بودن در ارتباط با این وضعیت.
حال قابل پیشبینی نیست که تا چه حد نظام میتواند عکسالعمل نشان دهد یا ندهد، ولی قدر مسلم با توجه به اینکه امروز هممیهنان ما در فضای مجازی و فعالان مختلف مدنی چه در داخل کشور و چه در سطح بینالمللی آگاه هستند و بیشتر آگاه میشوند از این موضوع، عدم پاسخگویی یا عدم اعتنای نظام برایشان هزینه بسیار بیشتری خواهد داشت، از هر لحاظ.
Your browser doesn’t support HTML5
جنابعالی، تاکید فعالیتهای شخصی و هم از طریق شورای ملی ایران را بر روی موضوع حقوق بشر و نقض آن در ایران توسط جمهوری اسلامی معطوف کردید. این تمرکز بر موضوع حقوق بشر در ایران به چه دلیل است؟
یکی از مهمترین مسایلی است که مردم جهان را از هر کشور و هر باور و هر فرهنگ که باشند به هم وصل میکند. فکر میکنم یک خواسته همیشگی هر انسانی است که دارای یک سری حقوق بدون بروبرگرد باشد که در چارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر به عناوین مختلف ذکر شده و اشاره شده که این حقوق چه نوع حقوقی است برای یک انسان و برای یک شهروند. بنابراین طبیعی است در کشوری مثل ایران که متاسفانه این وضعیت به طور کلی بسیار وخیم است یکی از دغدغههای اصلی هر ایرانی آزادیخواه و دموکرات و سکولار باید این باشد.
بدون دموکراسی نمیتوان به حقوق بشر دست پیدا کرد و بدون حقوق بشر هم نمیتوان دموکراسی راستین داشت. اینها همه لازم و ملزوم یکدیگرند. فکر نمیکنم که شرایط امروز در داخل کشور اثر خودش را بر این خواسته و انتظار هممیهنانمان نگذاشته باشد، به خاطر این نقض فاحش حقوق بشر در تمام زمینههای ممکن که بدیهیترین آن عدم برابری زن و مرد است در کشورمان، برخورد نظام با انواع اقسام جریانهای قومی و مذهبی. آن چیزی که امروز ثابت کننده این مهم است عکسالعمل هممینهانمان هست.
نمونه اخیرش در همین چند هفته گذشته در شیراز در پاسارگاد بود که هممیهنانمان با گویشهای مختلف از تیرههای مختلف آمدند و بازگرداندند مسئله را به زمان کوروش کبیر و اولین اعلامیه حقوق بشر که در آن زمان بود و اهمیتی که همه یک ملت هستیم و همه ایرانی هستیم. همه اینها برمیگردد به اهمیت دادن به این که این خواسته و این حق بشری ازشان سلب شده. بنابراین جزو اولویتها بوده و هست تا روزی که بتوانیم یک بار برای همیشه نقض حقوق بشر را به هرگونه در داخل کشورمان کاملا از صحنه پاک کنیم و هرگز دیگر کوچکترین تبعیضی، کوچکترین زندانی به خاطر باور و عقیده در کشورمان نداشته باشیم. و این جزو اهداف نه تنها من بلکه میلیونها ایرانی آزادیخواه و وطنپرست بوده و هست و خواهد بود.
شما اشاره کردید به مراسم روز کوروش در پاسارگاد در هفتم آبان و شعارهایی هم آنجا سر داده شد و بازداشتهایی هم رخ داد. شما در هفتهها و ماههای اخیر خیلی فعال بودید در راه اطلاعرسانی درباره زندانیان سیاسی و عقیدتی از فکرها و عقاید مختلف در ایران. حالا که اشاره میکنید به مراسم روز کوروش، حداقل درباره بازداشتیهای آن روز بیانیهای صادر نکردید و اظهار نظری نکردید. دلیل این مسئله چیست؟
حمایت و پشتیبانی و بیشتر منعکس کردن این شعارها یا این خواستهها جزو کار همگی ما بوده و مقدار زیادی به آن پوشش داده شد. از طرف دیگر بعضی وقتها باید رعایت این را کرد که بیدلیل عدهای را بیش از آنچه که خودشان را به خطر میاندازند یا ریسک میکنند... یک مقدار از این مسئله جلوگیری شود و به حال خودش گذاشت که به این بهانه نظام نگوید که شما وصل هستید به اپوزیسیون و شما با فلان کس ارتباط دارید و این خودش بشود بهانهای برای زندانی کردن افراد یا تحت فشار شدید گذاشته شدن. بیشتر از روی این ملاحظه بود نه عدم اهمیت و توجه. امیدوارم این موضوع برای هممیهنان روشن باشد.
ولی حکومت میتواند این اتهام را درباره تمام افرادی که شما از آنها حمایت میکنید بزند. تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی که شما ازشان به نام اسم میبرید و حمایت میکنید.
در این مورد به خصوص چون عده زیادی بودند که مستقیما به خود من اشاره کردند دیگر دلیلی نبود که بیش از این این مسئله را مشخصتر کنیم که بهانه بیشتری باشد برای نظام. والا همانطور که الان دارم میگویم مسلما فکر میکنم بیان یک خواسته، خواست به حق هممیهنانمان برای مطالباتشان در تمام زمینهها یک امر طبیعی باید باشد. هرچه باشد تمام اساس بحث ما روی حق انتخاب است، حق رای دادن است، حق بیان است. دقیقا چیزی که نظام جمهوری اسلامی مخالف آن است و جلویش را میگیرد.
تمام داستان آخرش به این جا میرسد. در جایی که نظام داوطلبانه حاضر نیست صحنه قدرت را ترک کند برمیگردیم به اینکه چگونه با این نظام مقابله کنیم. این بیانی که میبینیم در عناوین مختلفش نمونه از یک سو از حس میهنپرستی و هویتی که مردم میخواهند داشته باشند به عنوان ایرانی در تمام این گسترده موزاییک اجتماعی که در کشور ما هست، که از دوران دیرین بود و در آینده هم خواهد بود، همه را به هم از این لحاظ یکپارچه و نزدیکتر میکند. ولی بیان این گفتهها و حمایت از این خواستهها وظیفه همه ماست که بتوانیم یکدیگر را حمایت کنیم و با هم یکسو و همصدا شویم. چون نهایتا آنچه که تاریخ ثابت کرده به خصوص در مقابل حکومتها و نظامهای استبدادی، یکپارچگی و مقاومت مشترک مردم است در مقابل این استبداد و بیان این خواست به شکل مشترک که خیلی فراتر از یک سلیقه شخصی یا یک خواسته جناح و گروه خاص است. بلکه این در سطح کل کشور و ملی هست به مفهوم اخص کلمه. بنابراین، این همبستگی بسیار کلیدی است و حمایت از این خواستهها وظیفه همگی ماست.
در هفتههای اخیر دو بیانیه علیه شما توسط افرادی که خودشان را طرفداران قدیمی شما و نظام پادشاهی معرفی میکنند، منتشر شده. به طور مشخص دو بیانیه بوده. میشود گفت که اتفاق بیسابقهای بود. نظر شما در رابطه با این دو بیانیه چیست؟
نگاه من به مردم ایران است، نگاه من به خواسته هممیهنانمان است. من فکر میکنم کشورمان باید یک روزی برسد به آن سرحدی که پایه و اساس یک حکومت بر مبنای خواست و اراده مردم باشد. یعنی برآمده از مردم. چون نهایتا دموکراسی همین است. حکومت مردم بر مردم. هیچ نظامی و هیچ دولتی یا حکومتی نمیتواند ادعای مشروعیت کند بدون اینکه این حق را به مردم یک کشور و شهروندان آن بدهد که در تعیین سرنوشت خودشان، شکل نظامشان و رهبرانشان و نمایندگانشان تصمیمگیر باشند. این برمیگردد به آنچه یک فضای واقعا باز سیاسی است با تضمین تمام آزادیهای ممکن منجمله آزادیهای سیاسی که ما به هیچ نحوی به شکل مطلوب در کشورمان نداشتیم. بنابراین در نگاهی که به آینده کشور داریم این بستر مشترکی است برای کسانی که اعتقاد دارند که چنین آزادیای در گرو داشتن یک نوع حکومتی است که معرف مردم باشد.
در واقع اگر بخواهم ترسیم کنم... هزار مدل که در دنیا نیست! نظامهای پارلمانی دولتهای مختلف است که امر کلیدی آن مسئله سکولار بودن آن است. یعنی جدایی دین از حکومت که امری است ثابت شده در جهان که نمیتوانید یک ایدئولوژی را چه مذهبی و چه دیگری را یک ایدئولوژی قائم کنید و در قالب قوانین بیاورید و انتظار داشته باشید که تبعیض در نتیجه چنین امری به وجود نیاید. برای همین است که بایستی کاملا این دو از هم جدا باشد. اگر بخواهیم حق همگی یکسان رعایت شود. خب این خواستههایی است که در طول تاریخ در سرتاسر دنیا دیدیم و در ایران خودمان دیدیم. ایران داشت به آن سو میرفت در انقلاب مشروطیت، بیش از یک سده پیش. اولین کشوری بودیم در منطقه که نظام استبدادی را تبدیل کردیم به یک نظام پارلمانی و مشروطه. متاسفانه نوسانهای مختلفی داشتیم. هرگز نتوانستیم جو سیاسی را آنطور که باید و شاید آزاد کنیم. بحران سیاسی پیش آمد و متاسفانه نتیجه آن بحران تبدیل شد به یک نظامی که بعد از ۳۷ سال امروز مردم چهره واقعی آن را کاملا درک کردند و میخواهند برگردند.
در جهت همان ترقی و پیشرفت منتها هنوز دست پیدا نکردیم به یک حکومت آزاد و این هدفی است که امروز جلوی چشم من هست و همیشه گفتم من آنچه را که به نفع ایران میدانم دنبال خواهم کرد. این وسط هیچ منفعت شخصی ندارم که بخواهم از آن دفاع کنم. هرکسی غیر این فکر کند، یا هدف را غلط در نظر گرفته یا برداشتش از حداقل آن چیزی که بینش یا باور من است غلط بوده. بنابراین من وارد تفسیر اینکه چه کسی چه میگوید نمیشوم. قضاوت آن را به عهده هممیهنانم میسپارم. ولی برای من کاملا هدف مشخص است و قبل از هر چیزی رسیدن به شرایطی است که مردم ایران بتوانند در تعیین سرنوشت خودشان آزادانه دخیل باشند. یعنی همان شرایط انتخابات آزاد. به همین دلیل هم بود که شورای ملی را تشکیل دادیم که بتوانیم به این هدف برسیم. چون تا این شرایط در مملکت پیش نیاید غیرممکن خواهد بود که خواست مردم را بتوانیم اندازه بگیریم. تنها راهش صندوق رای است و این حکومت هم همچنانکه گفتم هرگز دست به چنین کاری نخواهد زد. به همین دلیل است که گذشته از بیان اهداف و آرمانهایی که به آن اعتقاد داریم یک مبارزه مدنی مقابله با نظام هست و وادار کردنش به عقب نشینی تا سرحد شکست کامل که نهایتا بتوانیم به چنین فضایی دست پیدا کنیم و در فردای این وضع هممیهنانمان مجددا در موقعیت تصمیمگیری برای خودشان قرار بگیرند. بقیهاش مردم تصمیم خواهند گرفت درباره سرنوشت آینده خودشان.
به این موضوع هم میرسیم، شاهزاده. الان به مقوله سکولاریسم اشاره کردید. شما در گفتگوی اخیرتان با نشریه کیهان چاپ لندن هم تاکید کردید به سکولاریسم به عنوان یکی از پایههای حکومتی که مطلوب میدانید برای ایران و در عین حال اشاره کردید که در ایران آزاد روحانیت جایگاه خودش را خواهد داشت. ولی همزمان به شدت علیه افرادی که آنها را اسلامستیز معرفی کردید، موضع گرفتید. خیلیها در شبکههای اجتماعی بعد از آن مصاحبه شما نوشتند که چطور شاهزاده برای روحانیت و اسلام در یک ایران آزاد جایگاهی قایل هستند اما برای افرادی که آنها را اسلامستیز میدانند، چنین جایگاهی را نمیپذیرند؟
شما دو چیز مختلف را با هم قاطی میکنید. مگر در تمام کشورهای آزاد و دموکراتیک جهان نهادهای مذهبی مشارکت خودشان یا حضور خودشان را به نوعی در جوامع خودشان ندارند؟ از فرانسه بگیرید تا آمریکا. از ژاپن بگیرید تا کانادا. این هیچ ربطی به مسئله اینکه در قوانین کشور مشخص باشد که مسئله دین از مسئله حکومت جداست [ندارد]. فکر نمیکنم باعث گیجی یا سردرگمی باشد.
درست است. ولی خیلیها میگویند اگر شاهزاده در برابر اسلامستیزها موضع میگیرند یا در واقع جایگاهی برای اسلام قائل هستند، یکی از شروط سکولاریسم این هم هست که باید برای مخالفان اسلام هم همان جایگاه را قائل باشند. نه اینکه علیه مخالفان اسلام یا اسلامستیزان (به قول خودتان) موضع بگیرند ولی علیه روحانیت به عنوان مثال چنین موضعی نداشته باشند.
اصولا هر نوع برخورد خشونتآمیزی به نظر من... مسئله آزادی بیان نیست. شما میتوانید آزادی بیان داشته باشید مثلا برای کشورهایی که جریانی خودش را نئونازی تلقی میکند یا کو کلکس کلان. آزادی بیانش را دارد ولی آیا این بیان یک بیان قابل قبول است؟ الان در کشورهای غربی خیلی قوانین هست که اصولا اگر شما یک برخورد فاشیستی داشته باشید این جزو حقوق طبیعی شما نیست، غیرقانونی تلقی میشود. من اینجا صحبت این را نمیکنم که کسی ممکن است مخالف مذهب باشد. یا اصلا آتئیست باشد، باور و اعتقاد مذهبی نداشته باشد. آن امر امری است علی حده. ولی ستیز کردن به مفهوم یک نوع دعوت به توحش، دعوت به یک برخورد خشونتآمیز از یک جریان دیگری صحبت میکند. شما ممکن است به عنوان فرد بگویید من اعتقاد ندارم یا باور مذهبی ندارم یا به این مذهب اعتقاد ندارم. بسیار خب. میتوانید این را بیان کنید. ولی دعوت به ستیز کردن فکر نمیکنم فلسفهای است که نشان دهنده تحمل یا پلورالیسم باشد. اگر به احترام به عقاید دیگران اعتقاد داریم دقیقا همین است.
ولی ستیز کردن یعنی یک نوع دعوت به یک برخورد است. چکار دارید؟ او نظر خودش را دارد و شما نظر خودت را داشته باش. این در سایه آن آزادی است که تامین میشود. بنابراین من نه طرفدار مذهبم نه مخالف مذهبم. موضوع این نیست. موضوع این است که اگر باوری داریم، داشته باشیم. ولی [اگر] باور خودتان را بخواهید استفاده کنید برای ضربه زدن به یک باور دیگر... این سئوالی است که از عموم میکنم... آیا واقعا این آیندهای است که میخواهیم در کشورمان داشته باشیم؟
یا اگر فردا فرض کنیم در کشور آزاد و دموکراتیک ایران که سکولار هم هست و جدایی دین از دولت هست، تمام مذاهب منجمله مذهب اسلام در آن کشور آزاد هست و انتخاب اینکه باوری را داشته باشند یا نداشته باشند و یا فرض کنیم پوشش مذهبی داشته باشند یا نداشته باشند، یک زن بخواهد حجاب سرش کند یا نکند، این جزو انتخاب آن شخص است و جامعه بایستی به این حق احترام بگذارد و این زمینه را بایستی در مملکت تضمین کرد، این دعوت به پذیرش پلورالیسم و تولرانس است. در صورتی که این نوع برخوردها بوی عدم تولرانس یا تحمل را میدهد و حتی یک نوع فاشیسم دیگری را میتواند بیانگر باشد. ما نمیتوانیم بگوییم از یک سو مخالف یک فاشیسم مذهبی هستیم ولی این را میخواهیم جایگزین کنیم با یک برخورد به نوع دیگری از فاشیسم. نه این درست است نه آن به نظر من البته.
در همین مصاحبه اشاره کردید که شما ترجیح میدهید همین جمهوری اسلامی، همین حکومت روی کار بماند اگر قرار باشد ایران (به گفته شما) با اسلام ستیزی آزاد شود. آیا نگرانی شما، چون بعضا این مطرح شد، آیا نگرانی شما برای اسلام بیشتر از نگرانیتان برای ایران است؟ آیا مفهوم صحبتتان این بود؟
نه. این تحریف است. به نظر من یک عده یا باغرض یا بیغرض دارند حرفی را میزنند که من نزدهام...
البته این عین جمله شما بود. من خودم آن مصاحبه را گوش کردم. گفتید اگر قرار باشد مشکل ما در ایران با جمهوری اسلامی، با اسلامستیزی حل شود من ترجیح میدهم همین جمهوری اسلامی روی کار بماند.
چیزی که دارم میگویم که تکرار میکنم که اگر قرار باشد این نوع فاشیسم را با یک فاشیسم از نوع دیگری جایگزین کنیم که نمیشود راه حل. الان که هست. ما اصولا باید این برخوردهای فاشیستی را از بین ببریم. به طور کلی. چه فاشیسم مذهبی باشد چه فاشیسم ضدمذهبی یا ضدقومی. مثلا ضد این بودن یا ضد آن بودن. ما هویت خودمان را داریم. ولی نمیتوانیم تعریف آینده و هویت خودمان را با ضدیت با بقیه بیان کنیم. این که معنی ندارد. این برخورد به نظر من علامتی از متمدن بودن یا احترام به دیگران نیست. ما کار خودمان را بکنیم. چرا همیشه این وسط همه چیز را در یک ستیز ببینیم؟ ما فارسیم و برای اینکه فارس باشیم باید ضد عرب باشیم مثلا. چه معنایی دارد این برخورد؟
اجازه بدهید از این بحث بیاییم بیرون و به عنوان بحث آخر؛ این مسئله هم مطرح میشود توسط تعدادی از منتقدان شما به خصوص در این دو بیانیهای که اشاره کردم، گفته میشود شما در تولد ۲۱ سالگی خودتان سوگند پادشاهی خوردید، ولی سالهاست که خودتان را یک شهروند عادی معرفی میکنید. آیا شما سوگند پادشاهی خودتان را پس گرفتید؟
ببینید؛ گذشت زمان و شرایط عینی مملکت و آنچه که میتواند نهایتا وضعیتی باشد که به نفع جامعه است، تشخیص و تصمیمی است که باید به آن رسید. من در گذشت زمان خیلی چیزها را در عمل دیدم که آن زمان که ۲۰ سالم بود و شرایط خیلی تازگی داشت شاید به این شکل که الان میبینم نمیدیدم. شاید در یک مواردی آدم بتواند تغییر نظر بدهد. به هر حال برای آنها که میخواهند گیر بدهند، آن زمان اگر یادتان باشد مسئله این بود که نهادی بود که در آن مملکت از بین رفت و از طریق انقلاب یک حکومت اسلامی آمد. آن زمان تنها انگیزه این بود که این نهاد پشت به شما مردم نکرده. در آنجا گفتم انتخاب این میراث را به عهده هممیهنانم میگذارم. مسئله برای من دغدغه پادشاهی از روز اول نبوده و نیست. حالا یک عده باور دارند به آن سیستم، خب داشته باشند. من قبل از هر چیز به دموکراسی و آزادی و سکولاریسم کار دارم. اینکه در آینده چه میخواهد بشود بحثی است که باید مجلس موسسان بکند و بحثی است که هممیهنانم بکنند. حق رای من هم این وسط محفوظ است و به موقعش اظهارنظر خواهم کرد. ولی این بحث الان یک بحث به نظر من خارج از گردونه محوریت اصلی بحث مشترک همه ما ایرانیها است که میخواهیم به آزادی دست پیدا کنیم. اصرار کردن به این که سر شکل نظام بحث کنیم به نظر من انحراف از آن چیزی است که هدف مهمتری است و آن رسیدن به آزادی است. من همیشه به این مسئله اولویت دادهام. همچنان هم خواهم داد تا آن روزی که ایران آزاد شود.
به عنوان پرسش آخر، در گفتگوی اخیرتان اشاره کردید که اگر بخواهید نقشی در مملکت داشته باشید؛ در یک ایران آزاد، نمیتواند یک نقش سمبولیک باشد که به درد کسی نخورد و بعد بلافاصله اضافه کردید که مایل هم نیستید دولت تشکیل بدهید و برنامههای سیاسی و اقتصادی اجرا کنید. شما در یک ایران آزاد دقیقا میخواهید چکاره باشید؟
موقعی که به آن شرایط رسیدیم باید ببینم وضع چیست و کاری از دست من برمیآید به عنوان یک ایرانی در آن مملکت؟ کی این اتفاق بیفتد؟ سوالهای خیلی زیادی هست که در آن زمان بایست دید. من تنها چیزی که الان دارم به شما و هممیهنانم میگویم این است که تنها چیزی که الان مهم است و اهمیت دارد مبارزه برای دستیابی به آزادی است. ما هنوز مملکت آزاد نشده به فکر این هستیم که چه کسی چکاره شود؛ منجمله بنده. الان مسئله ما آن نیست. مسئله ما قبل از هر چیزی آزادی کشور است. اگر سر آزادی کشور بحثی داریم داستان دیگری است. ولی اگر نداریم... توجه و تمرکز من به این مسئله است.
بقیه هستند که هی اصرار دارند بپرسند فردا میخواهی چه کار کنی یا نکنی. میگویم من به فردا کار ندارم، من به الان کار دارم که الان به کجا میخواهیم برسیم؟ وآنگهی در مورد همین موضوع که شما اشاره کردید خب بسیاری از هممیهنانم میگویند که فلان کس را پشتیبانی میکنیم به خاطر نظراتی که دارد و اهدافی که دارد و یک جوری اگر بخواهند مرا بگذارند در آن جعبه یا باکس نظام پادشاهی که یک مقام سمبولیک هست و به هیچ نوع نمیتواند اظهار نظر یا دخالت کند در هیچ چیزی برای اینکه تنها راهی است که یک چنین سیستمی میتواند باقی بماند، من خودم میپرسم که آیا واقعا این بهترین راه است که میتوانم به کشورم خدمت کنم یا این تجربیاتی که در این دوران به دست آوردهام را بتوانم به کار بگیرم به عنوان انسان فعال و دخیل در صحنه و فضای سیاسی کشورم؟ نه الزاما در یک موضع مدیریت و فرم دولتی و حکومتی ولی در زمینههای زیرساختها و زمینهسازیهایی که در کشورمان لازم است که متاسفانه بسیار لطمه خورده و فرسوده شده.
این تجربیات به نظر من آن چیزی است که کشور ما به آن نیاز خواهد داشت و در این زمینه خیلی بیشتر میتوانم موثر قرار بگیرم. البته برداشت و نظری است که نسبت به خودم و آنچه که به نظر من بیشترین خدمت به آن کشور از جانب من میتواند باشد، هست. خب دیگران میتوانند نظر خودشان را داشته باشند. اختلاف نظر هم با گفته من داشته باشند؛ بسیار خب. من که نظر خودم را به هیچکس تحمیل نمیکنم. ولی حرف خودم را میزنم و خیلی رک و پوست کنده هم میزنم و تصمیم را به عهده هممیهنانم واگذار میکنم. ولی این را هم بگویم به همان اندازه که من حرف خودم را به کسی تحمیل نمیکنم کسی هم حق ندارد نظر خودش را به من تحمیل کند. چون نقض حق من است چه از نظر حقوق بشری مربوط به خودم و چه به عنوان یک انسان آزاد که زیر بار زور هیچکسی نخواهد رفت. من اگر نتوانم از خودم دفاع کنم فردا چطوری بیایم از حق شما دفاع کنم؟