کابوس ولنگاری فرهنگی: سیطره سیری‌ناپذیر قدرت

علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی گفته است دستگاه‌های فرهنگی ایران دچار ولنگاری شده‌اند.

۱. ما، نه در کلمات که در سایه کلمات می‌اندیشیم. این سخن ولادیمیر ناباکوف، شاید اشاره‌ای به دنیای ساکتی است که زبان و اندیشه در آن جان می‌گیرد. دنیای گفت‌وگوی درونی ما. دنیایی که در پس ذهن ما جریان دارد هنگامی که می‌نویسیم و می‌سازیم؛ هنگامی که می‌خوانیم و می‌بینیم، هنگامی که در میان جمع ساکتیم و هنگامی که در رختخواب آرام گرفته‌ایم پیش از آن که خواب ما را فراگیرد. این ها همه قلمرو هایی است که سخن، زبان، تصاویر، فرهنگ ،هنر و اندیشه‌ای که می‌آفرینیم در آن جان می‌گیرد. اینجا قلمرو ناخودآگاه نیست. اینجا سرزمین گفت‌و‌گو‌های آگاهانه ما در حضور خودمان و صدایی است که در درون می‌شنویم بی آن که دیگری صدای ما را بشنود. اما ما صدای دیگران را می‌شنویم. مثل سکوتی که که هجوم همهمه خیابان از پس پنجره، آن را فرو می‌شکند.

در این دنیای ساکت دیگران نیستند اما سایه آنان هست. این همان قلمرویی است که برادر بزرگ تر ( به تعبیر جورج اورول ) در پی فتح آن است. برادر بزرگ تری که می‌خواهد سایه‌ای باشد بر فراز سخن گفتن و اندیشیدن و هنرورزیدن ما.

۲. علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی گفته است دستگاه‌های فرهنگی ایران دچار ولنگاری شده‌اند.

فرهنگ دهخدا ولنگاری را سهل انگاری و بی‌قیدی تعریف می‌کند. ولنگاری در میان فارسی زبانان دارای بار معنایی منفی است. براین اساس می‌توان گفت آقای خامنه‌ای معتقد است دستگاه‌های فرهنگی ایران نسبت به آنچه اوخلاف می‌داند تساهل به خرج می‌دهند و قید های مورد نظر او را رعایت نمی‌کنند. او به روشنی توضیح داده است که از نظر او این دستگاه‌ها محصولات فرهنگی مناسب تولید نمی‌کنند و به اندازه لازم از از انتشارمحصولات فرهنگی‌ای جلوگیری نمی‌کنند که اهل فرهنگ و هنر می‌آفرینند.

این انتقادها تازگی ندارد. آقای خامنه‌ای تقریبا از ابتدای رهبر شدنش همین حرف را مرتب تکرار کرده است. البته در دوره محمود احمدی نژاد با شدت کمتر. اما در دوران سه رییس جمهوری دیگر همواره از دستگاه‌های فرهنگی انتقاد کرده است. گاه با هشدار درباره تهاجم فرهنگی، گاه به نام ابراز نگرانی از نفوذ در دستگاه‌های فرهنگی و این بار به نام ولنگاری فرهنگی. اهمیت عباراتی که آقای خامنه‌ای به کار می‌برد فقط در آن است که هر یک از این عبارت‌ها برای مدتی به محملی برای توجیه اقدام های محدود کننده و تشدید کننده سانسور علیه اهل فرهنگ و هنر و هنر تبدیل می‌شود. همه این تعبیر ها حاوی انتقاد از آفرینش فرهنگی در ایران است. اما در آن توضیحی در باره آنکه آقای خامنه‌ای واقعا به دنبال چه چیزی غیر از محدود کردن است دیده نمی‌شود. فرهنگ سانسور، فرهنگ محدود کردن و ممنوع کردن و گرفتن و بستن است نه فرهنگ آفریدن. به همین دلیل آن که سانسور می‌کند نمی‌تواند بنویسد و هنر بورزد. به همین دلیل است که خواست آقای خامنه‌ای برای این که دولت بتواند برای مردم بنویسد و فرهنگ بیافریند محقق نمی‌شود.

او این خصلت فرهنگ را درک نمی‌کند. از این رو همواره از ناتوانی سانسور گران تحت سیطره خود رنج می‌برد، به خشم می‌آید و بر آفرینشگران فرهنگ می‌تازد.

۳. مطالعه‌ای که به تازگی در باره سانسور کتاب در آلمان در دوره حاکمیت نازی ها منتشر شده* پدیده جالبی را نشان می‌دهد: با وجود این که در فاصله سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ تعداد دستگاه های سانسور کتاب افزایش می‌یافت وهزارتویی از بوروکراسی و قوانین محدود کننده سیستم نشر آلمان را فرا گرفته بود و بسیاری از نویسندگان به خارج از آلمان گریخته بودند، هیتلر هیچ‌گاه از سانسور کتاب راضی نشد. او مکررا در سخنرانی‌های حزبی از آن گلایه می‌کرد که با وجود این که رایش سوم در سیاست و صنعت به پیشرفت‌های بزرگ رسیده در فرهنگ عقب مانده و هنوز از شر فرهنگی که به باور او زاده نوشته‌های یهودیان و کمونیست‌ها و کاپیتالیست هاست و به طور کلی فرهنگ آفریده دشمنان رایش سوم رهایی نیافته است. به همین دلیل بر سانسورگرانی مانند گوبلز که وزیر « تبلیغات و روشنگری» بود، در حزب و دولت سخت می‌گرفت. آنان را به ناتوانی متهم می‌کرد و مرزهای تازه‌ای برای سانسورتعریف می‌کرد. این خصلت تاریخی نظام های سانسور است که سیری ناپذیرند. باز هم به این دلیل ساده که سیل کلمات را با صافی سانسور نمی‌توان راه بست. این مطالعه تازه نشان می‌دهد که نوشته‌های نویسندگان آلمانی که در آلمان مانده بودند، برخلاف نویسندگانش در بند نبودند. نویسنده را می‌توان به بند کشید، کتاب را نه.

۴. سانسور زمان‌مند است. سخنانی که زمانی لازم نبود سانسور شود روزی دیگر مشمول سانسور می‌شود. حتی متن‌هایی که پیش از این سانسور شده دوباره باید سانسور شود چون هر نکته‌ای را هر زمانی نباید گفت. سانسور بر اساس شرایط روز تعریف می‌شود و قانون عام ندارد. این‌ها ویژگی‌هایی است که نظام سانسور در هر حکومت تمامیت گرایی بر آن استوار است. هر روز باید معیارهای سانسور بر اساس شرایط روز بازتعریف شود. از طریق این باز تعریف مکرر است که سایه سانسور بر گفت‌وگوی درونی ما هر روز حضور دارد.

۵. برادر بزرگ‌تر برای حضور در گفت‌وگوی درونی ما از شیوه بازجو در برابر زندانی بهره می‌برد. صدور اتهام های پیاپی! بازجو از طریق متهم کردن، تردید را بر زندانی مستولی می‌کند و او را به عقب نشستن از تعریف خود ازخود وا می‌دارد. برادر بزرگ‌تر نیز هر روز با زدن اتهامی تازه اهل فرهنگ و هنر را می‌ترساند و وا می‌دارد تا همه چیز را دوباره بازبینی کنند. اینک اتهامی تازه برای متهم های همیشگی: ولنگاری فرهنگی.

* « نویسندگان ناراضی در آلمان نازی» نام کتابی است که جان کلپر آن را نوشته است. مبنای پژوهش تاریخی این کتاب اسنادی است که در سال ۲۰۰۲ آزاد شده است. این اسناد بر اساس گزارش‌هایی است که گروهی از نویسندگان آلمانی که در زمان هیتلر در آلمان یا اتریش زندگی می‌کرده‌اند برای متفقین تهیه کرده‌اند. در این اسناد سیستم و تحولات سانسور در حوزه فرهنگ و به ویژه کتاب در آلمان در زمان حاکمیت حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان شرح داده شده است:

Nonconformist Writing in Nazi Germany: The Literature of Inner Emigration

John Klapper

Series: Studies in German Literature Linguistics and Culture

Copyright Date: 2015