۲۳ آوریل امسال چهارصدمین سالمرگ ویلیام شکسپیر است و جهان - از زادگاهش بریتانیا گرفته تا هنگکنگ و لبنان - برای گرامیداشت بزرگترین نمایشنامهنویس انگلیسی زبان آماده میشود. اگرShakespeare400# را در شبکههای اجتماعی جستجو کنید به تعداد قابلتوجهی رویداد فرهنگی برمیخورید - فستیوالهای فیلم و نمایش و رقص، نمایشگاههای مختلف و … - که به همین مناسبت برپاشده یا خواهند شد.
آثار شکسپیر بیش از هر نمایشنامهنویس دیگری در جهان روی صحنه رفتهاند و گفته میشود نوشتههای او پس از انجیل، بیش از هر نوشته دیگری نقلقول شدهاند؛ با این حال اسناد معتبر تاریخی موجود در مورد او به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد. در مقابل در مورد زندگی او حدس و گمان و افسانه فراوان است، تا آنجا که برخی از محققان حتی معتقدند آثاری که ما به نام ویلیام شکسپیر میشناسیم در واقع به قلم نویسنده دیگری نوشته شدهاند.
کودکی شکسپیر؛ طاعون و تنشهای مذهبی
در سال ۱۵۶۴ ویلیام شکسپیر در استراتفورد (واقع در شرق لندن) پا به جهان گذاشت. بریتانیا در آن سالها روزگار تیره و تاری داشت؛ هنوز سه ماه از تولد او نگذشته بود که طاعون استراتفورد را فرا گرفت و یک هفتم جمعیت شهر را به کام مرگ فرستاد. بعلاوه، به دلیل التزام ملکه الیزابت اول -ملکه وقت بریتانیا- به مذهب پروتستان، در دوران او بریتانیا همواره در معرض حمله سایر کشورهای اروپا که از کلیسای کاتولیک پیروی میکردند، قرار داشت. پدر ویلیام نیز اگرچه مدتی شهردار استراتفورد بود، اما با مذهب رسمی همراه نبود و زیر سایه دستگیری و اعدام زندگی میکرد.
مورخان میگویند ویلیام در کودکی در مدرسه گرامر «ادوارد ششم» در استراتفورد، منطق و لاتین خواند و با آثار کلاسیک ادبیِ زبانهای لاتین و یونانی آشنا شد، اما هرگز به دانشگاه نرفت. او احتمالا در حدود سال ۱۵۸۵ استراتفورد شهر زادگاهش را ترک کرد اما روشن نیست که هفت سال پس از آن را چگونه و کجا گذراند؛ در پایان این سالها - که آن را «سالهای گمشده» شکسپیر میخوانند- او از لندن سر درآورد.
لندن در اواخر قرن ۱۶ میلادی پایتخت تئاتر جهان محسوب میشد. ویلیام جوان هم ابتدا کار خود را از بازیگری در تئاتر آغاز کرد و در همان سالن تئاتر، نقش ویرایش نمایشنامهها را هم برعهده گرفت - موقعیتی که به او فرصت داد کم کم نمایشنامههای خودش را بنویسد. گفته میشود طبعآزمایی او در نویسندگی تئاتر با استقبال قابل توجهی مواجه شد و این آغاز راهی بود که سرانجام به نگارش حدودا ۳۸ نمایشنامه و ۱۵۴ سونات انجامید.
با وجود آثار پرتعدادی که به نام او به دست ما رسیده، هیچ نوشتهای به دستخط ویلیام شکسپیر موجود نیست. تمام آنچه باقی مانده، شش امضاست که پای معدود مدارک بازمانده از او آمده اما حتی این ۶ امضا هم شباهت چندانی به هم ندارند.
شکسپیرِ هنرمند، شکسپیرِ تاجر
در سال ۱۵۹۶، کلیسای انگلستان تماشخانهها را تعطیل کرد زیرا پروتستانهای «پیوریتن» حاکم بر کلیسا، تئاتر را امری غیراخلاقی تلقی میکردند. البته وحشت از شیوع بیشتر طاعون سیاه که در آن زمانه همهگیر شده بود نیز در این تصمیم بیتاثیر نبود، زیرا اجتماعات بزرگ مردم میتوانست به انتشار این بیماری بیانجامد. به همین سبب شکسپیر خارج از لندن، در آنسوی رودخانه «تیمز» -جایی که میخانهها و روسپیخانهها و قمارخانههای شهر بنا شده بود- آمفی تئاترِ «گلوب» را بنا کرد.اگرچه ملکه الیزابت اول حامی پر و پاقرص هنر و خصوصا هنر نمایش بود، تئاتر در آن زمانه «هنر متعالی» به شمار نمیآمد. حتی زنان اشرافزادهای که به تماشای نمایشها مینشستند، اغلب برای ناشناس ماندن ماسک به صورت میزدند.
نمایشنامههایی که او در این سالها به قلم آورده را میتوان به چند گروه عمده تقسیم کرد: نمایشنامههای تاریخی، کمدی، تراژدی و بعدتر تراژدی-کمدی یا رُمانس. آثاری که متعلق به او شمرده میشوند تنها به این دلیل به دست ما رسیدهاند که در سال ۱۶۲۳، هفت سال پس از مرگ شکسپیر، دوستان و بازیگران نمایشنامههای او آثارش گرد آوردند و در قالب یک مجموعه جامع منتشر کردند.
مشهور است که شکسپیر از شم اقتصادی خوبی برخوردار بوده و احتمالا اولین نمایشنامهنویسی است که از طریق آثارش ثروتمند شد. او در کنار آمفیتئاتر بزرگی که در سال ۱۵۹۹ بنا کرد، در زادگاهش املاک خرید و دست به تجارت پشم زد.
عجیب اینکه در وصیتنامهای که از او به جا مانده، به تمامی این املاک و مستقلات اشاره شده اما هیچ حرفی از نمایشنامهها و کتابهای او به میان نیامده است. در واقع وصیتنامه او بیشتر شبیه به وصیتنامه یک تاجر است تا وصیتنامه مهمترین نویسنده انگلیسی زبان جهان. حتی در سردیس اولیهای که بالای گور او نسب شده بود نیز ویلیام شکسپیر در حالی دیده میشد که کیسهای پشم به دست داشت - این سردیس چند سال بعد با مجسمهای از «شکسپیر نویسنده» که قلم و کاغذی در دست دارد عوض شد.
آیا ویلیام شکسپیر نویسنده این آثار است؟
مواردی ازین دست باعث شده برخی از محققان در مورد اینکه آیا ویلیام شکسپیر، اهل استراتفورد، نویسنده شاهکارهایی مانند «مکبث» و «شاه لیر» است تردید کنند. کسانی که معتقدند آثار چاپ شده به نام شکسپیر را در واقع نویسنده دیگری نوشته، چنین استدلال میکنند که بعید است شکسپیر -با توجه به محدود بودن تحصیلاتش- از توانایی لازم برای نگارش این نمایشنامهها برخوردار بوده باشد. آنها شواهد مدعای خود را در آثار شکسپیر میجویند؛ بهعنوان نمونه میپرسند چطور ممکن است کسی که به ایتالیا سفر نکرده این کشور را به عنوان محل وقوع برخی از مشهورترین نمایشنامههای خود از جمله «رومئو و ژولیت» انتخاب کند.
یکی از اصلیترین کاندیداهایی که محققان فکر میکنند ممکن است نویسنده واقعی آثار شکسپیر باشد، «کریستوفر مارلو» نویسنده بریتانیایی هم عصر شکسپیر و خالق کتاب «دکتر فاستوس» است. بر اساس این نظریه مارلو که به دلایل سیاسی در زادگاهش تحت تعقیب و در معرض خطر اعدام بود، تصمیم گرفت مخفی شود و آثارش را تحت نامی جز نام خود چاپ کند. برخلاف شکسپیر، کریستوفر مارلو نه تنها در دانشگاه کمبریج درس خوانده بود بلکه پیش از شهرت ناگهانی شکسپیر، نویسندهای شناخته شده بود و جزو چهرههای ادبی معتبر لندن به شمار میآمد.
اگرچه این ابهامات تاکنون بیجواب ماندهاند، اما کسی شک ندارد آنچه به نام ویلیام شکسپیر به دست ما رسیده شاهکارهایی ادبی و جزو گنجینههای فرهنگ بشری به شمار میآید. نمایشنامههای او به همه زبانهای زنده جهان ترجمه شدهاند و تقریبا از روی همه آنها فیلمهای سینمایی ساخته شده است؛ از جمله «رومئو و ژولیت» به کارگردانی فیلمساز مشهور ایتالیایی، فرانکو زفیرلی و اقتباس آکیرا کوروساوا از «مکبث» در فیلم «سریر خون».
آثار او با اینکه در سده ۱۶ میلادی نوشته شدهاند در دوران ما هنوز خواندنیاند زیرا توصیفات او از انسان، ترسها و آرزوهایش در مورد مردمان جهان مدرن هم صادق صدق میکند . «شاعر رود آوون» چهارصد سال پس از مرگ همچنان الهامبخش است زیرا درک او از انسانها و طبیعت آنها، از مرزهای زمانه و زادگاهش فراتر میرود.