راز ماندگاری و نفوذ مردمی حافظ و مولوی

خالق مثنوی، ديوان کبير شمس و فيه ما فيه نه فقط در ايران که در محافل آکادميک کشورهای اروپايی نيز شهرت دارد.

«همايش عرفان مولانا» در دانشگاه تهران در ۲۴ آذر از جمله مراسمی بود که امسال به مناسبت هشصدمين سالگرد تولد جلال الدين محمد بلخی در ايران، ترکيه، برخی کشورهای آسيای مرکزی و اروپا برگزار شد.


خالق مثنوی، ديوان کبير شمس و فيه ما فيه نه فقط در ايران که در محافل آکادميک کشورهای اروپايی نيز شهرت دارد.


چند سال پيش ترجمه آزادی از آثار او به زبان انگليسی به فهرست کتاب های پرفروش آمريکا راه يافت.


شعر حافظ و مولوی، به رغم پيچيدگی محتوا و مضمون و ارزش های متعالی فرم و ساختار و زبان، از محدوه تنگ مخاطبان آثار با ارزش فراتر رفته و به ميان مخاطبان عام، لايه های گسترده مردم، راه يافته است.


اغلب کتاب های پرفروش، آثاری کم ارزش و ساده هستند و به سرعت فراموش می شوند. نبوغ اين حکم را نفی می کند. حافظ محبوب ترين و پرخواننده ترين شاعر زبان فارسی و شعر او زيباترين و متعالی ترين نمونه شعر در اين زبان است. همين حکم، با فاصله و اما و اگرهايی، در باره برخی شعرهای مولوی، سعدی و خيام نيز صادق است.


در ميان ده ها دليلی که راز ماندگاری و توده گير شدن آثار هنری و ادبی با ارزش را توضيح می دهند کارکردهای فرهنگی و اجتماعی اثر و پاسخ دادن به نيازهای عميق و نهادينه فرهنگ و جامعه جايگاهی برجسته دارند. چه شاخصه هائی آثار هنری و ادبی را ماندگار می کنند؟ حافظ و مولوی به کدامين نيازها پاسخ داده و چه کارکردهای فرهنگی و اجتماعی را تحقق بخشيده و می بخشند؟


جهان نگری حافظ و مولوی، به رغم تفاوت های بسيار، با زبان و ذهنيت ايرانيان در چند قرن گذشته و دوران معاصر چنان همخوان بوده و هست که بسياری از روشنفکران و توده های مردم در چند قرن گذشته عواطف، احساسات و انديشه های خود را با واسطه اين آثار بيان کرده و ذهنيت خود را در اين آثار بازشناخته اند.


زبان شعری حافظ و مولوی ــ جز در برخی واژه ها، تعابير و اصطلاحات ــ چنان زنده است که گوئی اين آثار به زبان امروزی خلق شده اند. اغلب شعرهای اين دو در نگاه اول چنان روان و ساده می نمايند که ناآشناترين انسان ها به زبان شعر گمان می کنند که آن را فهميده و با آن ارتباط برقرار کرده اند. اما حتا در فرهنگ ايرانی، که تاويل، ابهام و هرمنوتيک در آن سنتی کهن و غنی دارد، شعرهای حافظ و مولوی از پيچيده ترين و تفسيرپذيرترين شعرهای فارسی است.


عشق به جای اطاعت
هر دو شاعر در بحرانی ترين دوره های تاريخ ايران، در عصر انحطاط فرهنگ ايرانی پس از حمله مغول، ظهور کردند. در اين دوران تفسير ارتودوکس، بنيادگرايانه و جزمی در قالب احکام سخت شريعت بر فرهنگ حاکم بود و ديگرانديشان سرکوب می شدند.


با اين همه ايرانيانی که به حکومت خلفای عرب و حاکمان مغول و ترک گردن نهاده بودند، می کوشيدند تا با خلافيت فکری و ادبی شکست سياسی و نظامی خود را در عرصه فرهنگ جبران کنند.


مکتب عرفان شرقی، بن مايه اصلی آثار حافظ و مولوی، که در قرن سوم هجری در خراسان جوانه زد، از ثمره های اين تلاش بود.


نخستين تفسير عرفانی قرآن به زبان فارسی به قلم خواجه عبدالله انصاری، کشف الاسرار نوشته رشيد الدين ميبدی و مرصاد العباد نوشته نجم الدين رازی، از مهم ترين تفاسير عرفانی قرآن، در خراسان قرن پنجم هجری خلق شدند.


مهم ترين کارکرد مکتب عرفان شرقی مقابله با تفسير بنيادگرايانه، تلطيف و انسانی کردن احکام جزمی و رواج مدارا و تساهل بود. چهره های برجسته اين مکتب چون مولوی و حافظ می کوشيدند تا خشونت معنای ظاهری متون و احکام را با تفسير هومانيستی و تاويل باطنی خنثا کند.


در تفسير بنيادگرايانه خالق و مخلوق دو ذات کاملا متفاوت اند و رابطه بين اين دو بر اطاعت و بندگی انسان و حاکميت بی چون و چرای خالق شکل می گيرد. در شعر مولوی و حافظ انسان و جهان پرتوئی از ذات الهی است و رابطه خدا و انسان عشقی دو سويه است. مخلوق ادامه خالق و معشوق او است.
مولوی و حافظ با نشاندن عشق به جای اطاعت، با نفی جدايی خالق و مخلوق و ترويج مدارا تفسير رسمی را نفی کرده و به يکی از پاياترين نيازهای فرهنگ و جامعه ايرانی، مقاومت در برابر تفسير جزمی، پاسخ می دهند.


تبديل خالق سخت گير به معشوقی مهربان، ملايم کردن احکام سخت شريعت با مفاهيم ظريف و نرم عرفانی، جايگزين کردن عشق به جای اطاعت در رابطه انسان و خدا در قالب زبان، ساختار و فرمی خلاقانه و هنرمندانه، شايد از مهم ترين دلايل محبوبيت و ماندگاری مولوی و حافظ در فرهنگ ايرانی باشد که همواره از تعصب بنيادگرايان جزمی در عذاب بوده است.


گرچه مولوی عقل و استدلال را نفی و خرد ستيزی را تقويت می کند اما ترکيب ارزش های متعالی خلق ادبی و هنری با پسند عام به ندرت رخ می دهد و مولوی و حافظ، از کامياب ترين نمونه های اين موفقيت اند.