گفت‌وگو با فرشته مولوی: تجربه‌های یک نویسنده از نوشتن

  • مهرداد قاسمفر

فرشته مولوی

کتاب «از نوشتن» اثر فرشته مولوی داستان‌نویس و مترجم ساکن کانادا را نشر آگاه در تهران به بازار فرستاده. کتابی که مجموعه ۲۳ مقاله یا جستار از این نویسنده است. پیش از این هفت رمان و مجموعه داستان، و هشت ترجمه از او در ایران منتشر شده است.

این نویسنده مهمان این هفته ماست. اما پیش از گفت‌وگو بخشی از یک مقاله کتاب «از نوشتن» را با صدای نویسنده بشنوید:

«شاید مایه اندک شرمساری باشد که منی که نوجوانی‌ام همزمان با اوج درخشش و آوازه بیتلها بود اعتنایی به این گروه راک که با سبک و سخن و سر و وضع خود زمین‌لرزه‌ای در تاریخ موسیقی مردم پسند یا پاپ پدید آورده بودند نداشتم. گویا بیشتر از این رو که خواسته ناخواسته و دانسته و نادانسته از هرچه مردم پسند بود رویگردان بودم. هرچه بود اینجا و آنجا ترانه‌ای از آنها می‌شنیدم و گیرم که از آهنگی هم خوشم می‌آمد پی‌اش را نمی‌گرفتم.

این بود و بود تا سالها بعد که یکباره دلبسته یکی از ترانه‌هایشان شدم. اول این ملودی ترانه "ابله روی تپه" بود که آمیزه‌ای از اندوه و پوچی را به دواری نرم و مکرر می‌پراکند. بعد که گرفتارش شدم به سراغ شعرش و معنی آن رفتم و دیدم کلام این ترانه هم جاذبه‌ای کمتر از موسیقی آن برایم ندارد.

بیتل‌ها ترانه‌های ماندگار دیگری هم دارند که هر یک ویژگی در خور توجه دارند. مثلاً در یکی از آنها به نام «روزی در زندگی» ترکیب خبرهای روزنامه و ترکیب دوپاره نوشته شده به قلم لنون و مک کارتنی توجه را به خود می‌کشد. ترانه «ابله روی تپه» هرچند به اندازه «روزی در زندگی» یا مثلاً «دیروز» گل نکرده، سوای ملودی ویژگی دارد که آن را به گوش و چشم من بهترین کار بیتل‌ها می‌کند. آن ویژگی ابهام و ایهام معنایی آن است که راه به تفسیر و تعبیر می‌برد.»

Your browser doesn’t support HTML5

گفت‌وگوی مهرداد قاسمفر با فرشته مولوی

خیلی سپاسگزارم خانم مولوی. آن چه شنیدید بخشی بود از مقاله «ابله روی تپه و طلسم ابهام و ایهام» در کتاب «از نوشتن» آخرین اثری که خانم مولوی اخیراً منتشر کردند.

خانم مولوی، «از نوشتن» بعد از «آن سالها، این جستارها» که پیش از این منتشر کردید دومین اثری است که از شما منتشر می‌شود در قالب برخی جستارها یا به عبارتی مجموعه مقالات. آیا تنها وجه تشابه اینها همین فرم جستارنویسی است که در این کتابها دارید؟ در واقع موضوعات این کتاب‌ها آیا به نوعی قرار است که همدیگر را کامل کنند در این دو کتاب؟

فرشته مولوی: جستارهای آمده در «آن سالها این جستارها» شاید بشود گفت بیشتر راجع به مسایل اجتماعی هستند. مثلاً مسئله‌ای مثل ناموس، مثلاً مسئله‌ای مثل آنچه که در مهوش و تختی وطالقانی آمده، یا مسئله زبان، موضوعات اجتماعی هستند. آن چه در این مجموعه «از نوشتن» آمده همان طور که از عنوانش برمی‌آید همه دور محور یا مرکزی هستند که خود نوشتن است؛ بنابراین از نظر موضوعی می‌شود گفت که این کتاب به اصطلاح بسته‌تر است.

کتاب «از نوشتن» در سه بخش تنظیم شده که هر بخش آن شامل مقالات یا جستارهایی است که به لحاظ سوژه‌های مورد بحث، بسیار گسترده است و گاهی حتی به نظر بی‌ارتباط می‌آیند. این پراکندگی را چطور توضیح می‌دهید؟

درست می‌گویید. به نظر می‌آید که خیلی پراکنده است؛ ولی آن نخی را که این مهره‌های تسبیح را به هم وصل می‌کند همان نوشتن است. یعنی خود پروسه یا روند یا عمل نوشتن؛ که حالا طبیعتاً شما از هر چیزی ممکن است برسید به این ماجرای نوشتن. به همین دلیل هم من سه بخش کرده‌ام. بخش اول هر آن چیزی بوده که من در این سالهایی که کارگاه‌ها و کلاس‌ها و سروکله‌ای که در روند یادگیری و همینطور در روند یاد دادن زدم. بخش دوم آن چیزهایی بود که فکر می‌کنم سال ۸۵ بود که اینترنت و وبلاگ خیلی مطرح شده بود و من شروع کردم به نوشتن در وبگاه خودم برای اینکه از دست رسانه‌ها یک جوری راحت شوم. بخش دوم بیشتر حالت یادداشت دارد. بخش سوم در زمینه نویسنده‌های مشخصی است. مثل سیمین بهبهانی، سیمین دانشور و مهشید امیرشاهی و یکی دیگر راجع به نیما.

خب، مجموعه مقالاتی که در این کتاب آمده، همین طور که توضیح دادید یک ارتباط درونی دارند با مسئله نوشتن. با تورقی در این کتاب و خواندن مقالاتش، به نظر می‌آید که شما کمتر سعی کرده اید که مقالاتی تکنیکی درباره نوشتن بنویسید،یا مقالات فنی. بیشتر، نظرات عمومی و کلی شماست درباره مسئله نوشتن یا جستارهایی که در این کتاب مد نظرتان بوده. این را آیا با در نظر گرفتن نوع مخاطبان این کتاب انتخاب کردید؟ دلیلش چیست؟

من خیلی خوشحالم که شما این سوال را کردید. برای این که من یک حرفی دارم می‌خواهم آن حرف را بزنم و بعد ربطش می‌دهم به مشخصاً این کتاب. واقعیت جامعه ما ایران این است که ما در نظام آموزشی‌مان که بعد از انقلاب هم به شکل هولناکی افت کرده، نه تنها نگارش و نوشتن را به شکل امروزی و درست یاد نمی‌دهیم بلکه به عکس می‌کنیم. یعنی اگر بیزار نشده باشد از نوشتن، چیزی یاد نگرفته. حتی در سطح دانشگاهی‌اش هم چنین چیزی نیست؛ بنابراین تنها راهی که می‌ماند برای این یاد گرفتن نگارش به شکل امروزی، آموزش غیررسمی است. آموزش بیرون از مدرسه است. با درنظر گرفتن همه اینها فکر کردم وقتی من دور هستم و تنها کاری که می‌توانم بکنم این است که از راه کتاب آن چه تجربه من در کار نوشتن بوده را و تجربه من در کار آموزش نوشتن بوده در بیرون از ایران، از راه کتاب بتوانم برسانم؛ بنابراین بخش اول این به نظر من یک دوره فشرده یاد گرفتن ادبیات ناداستانی است که من رویش خیلی تاکید دارم برای اینکه آن چنان که باید در ایران رویش تاکید نیست.

سوالی حاشیه ای که در مواجهه با کتاب‌هایی چون «آن سالها این جستارها» یا «از نوشتن» پیش می‌آید، شاید این است که این دست کتاب‌ها از نظر فرمی،- که مجموعه جستارند یا مجموعه مقالاتند-، سالهاست که در ایران کمتر منتشر می‌شوند. فکر می‌کنید علتش چیست، آیا دلیل اش کمرنگ شدن علاقه خوانندگان بوده به این فرم کارها یا اینکه کارهای خوبی از این نوع کمتر درآمده که دیده شود و یا اینکه وفور اینترنت و مجلات و اینها باعث شده که استقبال زیادی نشود نسبت به این گونه کارها؟

کل نشر ایران که یک وانفسا بیش نیست. یعنی این ماجرای کتابخوانی و «کتاب‌ـ نخوانی» مردم این قدر پیچیده است و این قدر عوامل مختلف هست از مسائل اقتصادی گرفته تا مسائل فرهنگی گرفته تا بی‌خبری، همه باهم این عوامل با هم دست به دست می‌دهند تا این که توجه نمی‌شوند.