انقلاب ۵۷ و تحول رسانه‌ای

اهمیت رسانه‌ها در گسترش انقلاب سال ۵۷ در ایران و غلبه آن بر قدرت رسانه‌ای حکومت که صاحب شبکه گسترده رادیو و تلویزیون و رسانه‌هایی پیشرفته بود، از همان سال‌ها مورد توجه پژوهشگران بوده است.

در بیشتر مطالعاتی که درباره مفهوم انقلاب در سال‌های پس از انقلاب ایران صورت گرفته به اهمیت رسانه‌های سنتی مانند منبر و شیوه موعظه روحانیون بر منابر و استفاده وسیع از نوار کاست و تلفن در انقلاب ایران اشاره شده است. شاید جامع‌ترین مطالعه در این زمینه « رسانه خرد و انقلاب بزرگ» باشد که نتیجه پژوهش علی محمدی و آنابل سربرنی است و در ۱۹۹۴ منتشر شده است. مراد از رسانه‌های خرد یا کوچک (small media) گروهی از رسانه‌هاست که از نوارکاست، شبنامه‌ها و جزوات زیرزمینی و اعلان‌های انقلابی و تلفن و بلندگو گرفته تا منبر را شامل می‌شود. این مطالعه توجه زیادی را به مفهوم رسانه‌های خرد در مطالعات مربوط به رابطه رسانه‌ها و جامعه و تحولات سیاسی برانگیخت.

در مطالعه محمدی و سربرنی توجه اصلی به تقابل میان رسانه‌های همگانی و رسمی دولت یعنی رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها از یک سو و رسانه‌های سنتی و خرد از سوی دیگر است که در هنگامه انقلاب در اختیار مخالفان و به طور عمده روحانیون بود. این تقابل در مسیر دوگانگی هویتی و فرهنگی صورت گرفت که میان هویت سکولار و مستبدانه و ملی‌گرایانه برساخته حکومت از یک سو و هویت بومی و سنتی و اسلامی و ضد غربی از سوی دیگر به وجود آمده بود.

به این ترتیب وقتی خودی بودن و اعتبار رسانه‌های رسمی و دولتی مورد تردید قرار گرفت، شبکه سنتی مناسبات و رسانه‌های خرد اعتبار بیشتری یافت و در جدال سیاسی و فرهنگی موجبات پیروزی انقلابیون را فراهم ساخت. این مطالعات بیشتر در چارچوب نظریه‌های سیاسی‌ای صورت گرفته که انقلاب ایران را به عنوان بخشی از جدال میان جوامع پیرامونی و جوامع مرکزی یعنی سرمایه‌داری جهانی یا تنش‌های ناشی از فرایند مدرنیزاسیون یا توسعه دیده است. در واقع در این مطالعات جنگ رسانه‌ای میان مخالفان و رژیم به عنوان بخشی از جدال میان رسانه‌های بومی با امپریالیسم فرهنگی یا مقابله بومی‌گرایی نهادی در برابر فرایند جهانی شدن دیده شده است.

فراگیرترین رسانه همگانی و مدرن در ایران در دهه پنجاه رادیو بود. اما به تدریج اهمیت رادیوهای خارجی به‌ویژه در فاصله سال‌های ۵۵ تا ۵۷ به دلیل مخاطبان گسترده رادیوهایی مانند رادیو بی‌بی‌سی افزایش یافت.
انقلاب ایران را می‌توان نوعی جنگ رسانه‌ای میان بخش‌هایی از جامعه دانست که هر یک رسانه‌های خود را در اختیار داشتند.

در همین دوره منبر، که ریشه‌ای سنتی در جامعه ایران داشت، به دلیل فعالیت روحانیون سیاسی مخاطبان بیشتری یافت. همزمان کاست‌های سخنرانی‌های سیاسی و مذهبی، گاه در تیراژهای میلیونی منتشر می‌شد، رسانه‌ای که به دلیل اهمیت آن در انتقال گسترده سخنرانی‌های مذهبی و سخنرانی‌های چهره‌های انقلابی روحانی و غیرروحانی، در برخی مطالعات منبر الکترونیک خوانده شده است.

در همین دوران اگرچه تعداد بینندگان تلویزیون دولتی که از ۱۳۴۳ راه‌اندازی شده بود در حال افزایش بود، در مقایسه با رادیو همچنان رسانه‌ای تجملی (و البته به باور بخشی از جامعه ضدمذهبی) محسوب می‌شد که در سال‌های ۵۶ و ۵۷ به دلیل تسلط دولت بر آن اعتبار خود را از نظر اطلاع‌رسانی از دست داده بود. بنابراین موثرترین رسانه‌ها رسانه‌های شنیداری بود که مخاطب انبوه را پوشش می‌دادند. منبر، افزون بر این که رسانه شنیداری بود، در مسجد یا حسینیه با مخاطبان خود ارتباط برقرار می‌کرد و از نظر روان‌شناسی در شرایطی عمل می‌کرد که انبوه جمعیت را در شرایط رو در رو و هیجانی به هم می‌آمیخت. تجمعات و راه‌پیمایی‌های اعتراضی و نوارهای سیاسی و مذهبی هم بیشتر همین حال و هوا را ایجاد می‌کرد. به این ترتیب رسانه‌های عمده این عصر عمدتا رسانه‌هایی بودند که بر سنت شفاهی مبتنی بر نهادهای سنتی استوار بود و مخاطبان را به طور مستقیم از نظر هیجانی اقناع می‌کرد.

در غیاب مجلات و روزنامه‌های معتبر و فراگیر در سال‌های پس از ۵۵، کتاب تنها رسانه نوشتاری بود که نقش موثری ایفا می‌کرد. اما کتاب که به ویژه در شکل زیرزمینی آن در حال گسترش بود، بیشتر رسانه مورد اقبال شماری از روشنفکران و جوانان تحصیل‌کرده بود. در شرایط تشدید سانسور، به‌ویژه کتاب‌های پشت سفیدی که زیرزمینی منتشر می‌شد اهمیت بیشتری یافته بود. برخی از کتاب‌های شناخته شده مارکسیستی و مبارزاتی در میان هواداران جریان‌های چپ و آثار دکتر علی شریعتی در میان هواداران جریان‌های مذهبی، تیراژهای میلیونی داشتند. اهمیت کتاب به ویژه از نظر فرهنگی رواج نوعی آرمان‌گرایی جمع‌گرایانه بود که پشتیبان آرمان‌گرایی انقلابی بود. به یک معنا انقلاب ایران بیشتر تحت تاثیر واعظان و نویسندگان آرمان‌گرا بود و روزنامه‌نگاران سهم اندکی در آن داشتند.

روزنامه‌ها و نشریات منظم هفتگی یا ماهنامه‌های پرتیراژ از آغاز دهه پنجاه و به‌ویژه پس از شکل‌گیری حزب رستاخیز به دلیل تشدید سانسور به تدریج اعتبار و نفوذ اجتماعی خود را از دست دادند. روزنامه‌های سراسری درست هنگامی که پس از سال۵۶ به دلیل گرم شدن فضای سیاسی اهمیت خبررسانی بیشتری پیدا کردند و زیر فشار تحولات سیاسی از شدت سانسور آنان کاسته شده به دلیل اعتصاب روزنامه‌نگاران از صحنه حذف شدند و جای خود را به خبرنامه‌های زیرزمینی و بولتن‌های سیاسی زیراکسی یا پلی‌کپی شده دادند. البته تعدادی از این خبرنامه‌ها هم در چاپخانه‌های زیرزمینی که در اختیار حزب توده بود چاپ می‌شد. یکی از مهم‌ترین پیامدهای حذف روزنامه های سراسری در بیش از دو ماه منتهی به نیمه دی ۵۷ این بود که زمینه برای رواج شایعه فراهم شد. توقف انتشار روزنامه‌ها، به موازات بی‌اعتباری رادیو و تلویزیون دولتی، سهم انتقال اطلاعات از طریق شایعات دهان به دهان و از طریق رسانه‌های شفاهی را افزایش داد. این شایعات مستقیما به نفع انقلابیون عمل می‌کرد و برای بسیاری از مردم فضایی از واقعیت ذهنی را فراهم می‌کرد که اغلب ترویج دهنده اطلاعات نادرست یا مبهم علیه رژیم مستقر بود.

به این ترتیب انقلاب ایران را می‌توان نوعی جنگ رسانه‌ای میان بخش‌هایی از جامعه دانست که هر یک رسانه‌های خود را در اختیار داشتند. اما از منظری دیگر، نفوذ رسانه‌های خرد به این معناست که این نوع از رسانه با موقعیت اجتماعی ایران تناسب بیشتری داشته و مورد پذیرش بیشتری بوده است. هر جامعه‌ای رسانه خود را می‌آفریند یا انتخاب می کند. به تعبیر دیگر جامعه با نوع رسانه‌ای که بر می‌گزیند پیام خود را منتقل می‌کند. همان طور که روحانیونی که پس از انقلاب به قدرت رسیدند افزون بر رسانه‌های سنتی برای ابراز حاکمیت تامه خود در صحنه سیاست، به سراغ تصرف رادیو و تلویزیون رفتند که در زمان مبارزه علیه رژیم آن را نشانه اقتدار رژیم می دانستند. اما تجربه دوران انقلاب سبب شد حاکمان جدید همچنان تسلط خود بر رسانه‌های سنتی را حفظ کنند و اجازه ندهند شبکه سنتی روحانیون و مساجد از آزادی مدنی پیشین برخوردار باشد و آن را به شبکه رسانه‌ای دولت ضمیمه کردند. با وجود این جامعه ایران شاهد تحولات رسانه‌ای تازه‌ای بوده است که سبب شده است روند به چالش کشیده شدن اقتدار رسانه‌ای دولت همچنان ادامه یابد. برای درک این روند باید به سیر تحول جامعه ایران بنگریم.

جامعه ایران و به ویژه بخش‌های جوان‌تر آن در فاصله ۳۵ سال اخیر تحولات مهمی را از سر گذرانده است. جامعه ایران از جامعه‌ای که شایعات شفاهی، کتاب‌های زیرزمینی، نوار کاست و منبر و رادیو پنج رسانه عمده تاثیرگذار آن در فاصله سال های ۵۰ تا ۵۷ بود، به جامعه ای تحول یافته است که تلویزیون های ماهواره ای، روزنامه، شبکه های اجتماعی متکی بر شبکه جهانی اینترنت و حتی رسانه‌های تازه ای مانند انواع بازی های کامپیوتری و موبایل، رسانه‌های اصلی آن به حساب می‌آید.
یکی از مهم ترین پیامد های تحول رسانه‌ها در ایران در سال های گذشته شکل‌گیری نوعی حافظه جمعی بوده است که برای جامعه ای مانند ایران که مبتنی بر پیشینه ای شفاهی و بدون تاریخ‌نگاری سازمان‌یافته بوده، تحولی مهم به حساب می آید.

برای رسیدن به درک دقیق‌تر از مسئله، بهتر است آن را در چارچوب تحول سه پدیده در ظاهر جدا از هم یعنی فناوری، رسانه و جامعه بررسی کنیم. از هنگامی که مارشال مک‌لوهان این نظریه را مطرح کرد که رسانه یعنی پیام، اهمیت فناوری‌ای که رسانه را شکل می دهد بیشتر مورد توجه قرار گرفت. همچنین اهمیت رسانه در شکل دادن به درک عمومی و جامعه نوعی جبر رسانه‌ای را به عنوان عامل شکل دهنده جوامع مطرح ساخت. نظریه مک‌لوهان درباره رابطه تکنولوژی رسانه‌ای و کارکردهای رسانه و جامعه پس از او در کارهای متفکران دیگر مورد بازاندیشی و نقد و بسط قرار گرفته است. بر اساس دیدگاه‌های این نظریه‌پردازان می توان تصویری از چشم‌انداز تازه در رابطه رسانه و جامعه در ایران و نتایج ادامه جنگ رسانه‌ای در جامعه به دست داد.

در سی و پنج سال گذشته با وجود افت و خیزهای دوره‌ای، به طور متوسط، سهم رسانه‌های نوشتاری افزایش یافته است. این افزایش کمّی تیراژ، چه در مطبوعات و چه در کتاب، با افزایش چشمگیر تنوع موضوعی و تنوع شکلی همراه بوده است. همچنین سهم بهره‌گیری گروه های جمعیتی مختلف به طور مطلق افزایش یافته و دیگر نمی توان استفاده از رسانه‌های نوشتاری را به یک گروه جمعیتی خاص محدود کرد. اگرچه برخی محدودیت‌های نهادی و ساختاری در این زمینه همچنان وجود دارد، میزان مشارکت گروه های اجتماعی در تولید پیام های رسانه‌ای و تعامل با رسانه‌ها افزایش یافته است. به طور مشخص در ایران امروز می توان به اقشاری از طبقه متوسط اشاره کرد که از رسانه‌ نوشتاری به عنوان ابزار مشارکت اجتماعی و سیاسی بهره می گیرند.

با وجود این که رادیو و تلویزیون همچنان در انحصار دولت و تحت سانسور شدید است، ناگزیر است به افکار عمومی پاسخ دهد و به ویژه در حوزه های غیر سیاسی تحت فشار اجتماعی بیشتری قرار دارد و به عنوان یک رسانه مرتبط با زندگی روزمره سهم اجتماعی بیشتری یافته است. مهم تر از آن این که رادیو و تلویزیون با رقیب های قدرتمندی مانند شبکه های ماهواره ای فارسی‌زبان و غیر فارسی‌زبان روبه‌روست. همه این ها نشانه ای از اهمیت یافتن بیشتر رسانه‌های دیداری و نیاز اجتماعی به رویت‌پذیری به عنوان عامل باورپذیری است.

گسترش شبکه جهانی اینترنت و شبکه های اجتماعی متکی بر آن مانند فیس‌بوک، نوع رابطه یک‌طرفه میان مخاطب و رسانه را در جامعه ایران برهم زده است. با وجود همه محدودیت ها و سرکوب ها، شبکه های اجتماعی به رسانه‌های مستقل شهروندان تبدیل شده اند که به شبکه جهانی مرتبط هستند. حتی تلاش پرهزینه دولت برای افزایش سازمان‌یافته فعالیت هواداران خود در اینترنت و شبکه های اجتماعی هم نتوانسته از اهمیت حضور مستقل شهروندان در اینترنت و شبکه های اجتماعی بکاهد. این شبکه گسترده حتی بر شکل و محتوای رسانه‌های سنتی و منابر هم تاثیر نهاده است. بنابراین اگرچه شبکه های سنتی روحانیت همچنان وجود دارد، این شبکه هم مانند سال های پیش از انقلاب در انزوای جزیره ای به سر نمی برد و به شبکه وسیع تر ارتباطات اجتماعی در ایران گره خورده و به طور روزمره از آن متاثر است.
جامعه امروز ایران از نظر گردش اطلاعات و امکانات رسانه‌ای نسبت به سی و پنج سال پیش، به سطح پیوند بیشتری با جامعه جهانی و نظام رسانه‌ای جهانی رسیده است و آن چه شکاف رسانه‌ای سال‌های انقلاب میان ایران و جهان بود به شدت کاهش یافته است.

یکی از مهم ترین پیامد های تحول رسانه‌ها در ایران در سال های گذشته شکل‌گیری نوعی حافظه جمعی بوده است که برای جامعه ای مانند ایران که مبتنی بر پیشینه ای شفاهی و بدون تاریخ‌نگاری سازمان‌یافته بوده، تحولی مهم به حساب می آید.

در جوامعی که از سنت مباحثه و مذاکره مصالحه‌گرایانه مبتنی بر ثبت تجربه های تاریخی برخوردار نیستند، معمولا تجربه های تاریخی بی آن که به درس‌گیری اجتماعی تبدیل شود فراموش می شود. شکل گیری رسانه‌هایی که به ثبت دقیق داده‌های موجود درباره حوادث اجتماعی می پردازد و امکان رجوع مکرر به آنها را فراهم می سازد و برای جامعه این امکان را فراهم می سازد تا از رخدادهای اجتماعی درس بگیرد. تقویت شبکه های نگهداری و انتقال سازمان‌یافته اطلاعات، در این شکل به عنوان نوعی حافظه تاریخی برای جامعه عمل می کند.

به این ترتیب می توان گفت که جامعه ایران از جامعه ای با مناسبات اجتماعی که مستعد دوقطبی شدن‌های رسانه‌ای و ایدئولوژیک بود به سطح جامعه ای شبکه ای و رسانه‌های متناسب با آن رسیده است. به این ترتیب فاصله گرفتن جامعه ایران از روزهای انقلاب، به معنای کاهش سطح پویایی و انرژی اجتماعی در ایران نسبت به آن دوره نیست، بلکه به این معناست که گردش انرژی اجتماعی و مبادله اطلاعات و امکان مشارکت اجتماعی و سیاسی با وجود افزایش سرکوب سیاسی و نقض سازمان‌یافته در ایران، شکل جاری و روزمره و پایدارتری گرفته است که دیگر نیازمند بروز انفجارهای هیجانی نیست. بخش عمده ای از این گردش انرژی اجتماعی و ایجاد ظرفیت های مشارکتی، نتیجه تحول رسانه‌ها در ایران در پی تحولات ناشی از انقلاب و هم زمان رشد فناوری‌های رسانه در سال های پس از انقلاب است.

جامعه امروز ایران از نظر گردش اطلاعات و امکانات رسانه‌ای نسبت به سی و پنج سال پیش، به سطح پیوند بیشتری با جامعه جهانی و نظام رسانه‌ای جهانی رسیده است و آن چه شکاف رسانه‌ای سال‌های انقلاب میان ایران و جهان بود به شدت کاهش یافته است. به این معنا تحولات رسانه‌ای پس از انقلاب، جامعه ایران را بیش از هر زمان دیگری در تاریخ خود به شبکه جهانی رسانه و اطلاعات پیوند داده است.