حکومت دینی، جامعه بی‌اخلاق

حکومتی که به نام دین و معنویت در ایران بر سر کار آمد چه کارنامه اخلاقی در جامعه ایران بر جا گذشته است؟ همه به یاد دارند که یکی از وجوه مهم گفتمان انقلاب نزد رهبران اصلی آن نقد آن چیزی بود که «بی‌اخلاقی و فساد» و مادی‌گری دنیای غرب و حکومت شاه به عنوان نماد توسعه به سبک و سیاق غربی می‌دانستند. برای آنها جمهوری اسلامی، دین‌سالاری و حضور روحانیت در سلسله‌مراتب قدرت سیاسی پاسخی بود به ناکارایی اخلاقی نظام‌های سیاسی سکولار و «غرب‌زده». نظام اسلامی پس از ۳۵ سال تا چه اندازه به این هدف خود دست یافته است و وضعیت کنونی اخلاق جامعه ما چگونه است؟ به عبارت دیگر اسلامی بودن حکومت ایران در مقوله اخلاق به عنوان یکی از اصلی‌ترین عرصه‌های مربوط به کارکرد دین چه دستاوردی داشته است؟

جذابیت معنویت انقلاب ایران

در زمانی که هنوز اسلام سیاسی پدیده‌ای چندان شناخته شده نبود انقلاب سال ۱۳۵۷ و سمت و سوی دینی آن از جمله به خاطر مشارکت گسترده روحانیت، رهبری فرهمند آیت‌الله خمینی و نیز وجود نمادها و مفاهیم مذهبی رویدادی نوظهور و نهادگذارانه به شمار می‌رفت. برای شماری این جنبش کم‌سابقه و بزرگ اجتماعی پیام جدید معنوی برای جامعه ایران و جهان داشت وبعد دینی انقلاب هم به این خاطر مورد توجه قرار می‌گرفت. در دنیای مدرن درگیر با بحران اخلاقی ناشی از جنگ ویتنام و حمایت از دیکتاتوری‌های نظامی آن دوران نقد غرب و تحول مدرنیته سکه رایج بود. حکومت شاه در ایران هم که از حمایت همه‌جانبه غرب برخوردار بود خود یکی از جلوه‌های این بحران قدرت و اخلاق در دنیای مدرن به شمار می‌رفت.

گرایش آغازین انقلاب به آن اندازه جذاب بود که شماری از روشنفکران غربی نیز به گونه‌ای سحرآمیز شیفته انقلاب ایران شدند. آنها در انقلاب سال ۵۷ از جمله زایش نسل جدیدی از جنبش‌های اجتماعی را می‌دیدند با توانایی گذار از چهارچوب‌های مدرن و نیز به چالش کشیدن نظام قدرت در دنیا. میشل فوکو فیلسوف پرآوازه فرانسوی از جمله این کسان بود که به ایران نیز سفر کرد و در وصف انقلاب ایران هم قلم زد. برای فوکو تجربه انقلاب ایران و رهبران دینی آن نوعی بدعت و کثرت‌گرایی در نظم جهان و مدرنیته نهادی شده به شمار می‌رفت. در این دیدگاه دین با برداشتی جدید نقش رهایی‌بخش را در متن دورانی ایفا می‌کرد که نوعی نیاز به بازنگری عقلانیت یکپارچه‌ساز مدرن و یا رابطه میان اخلاق و سیاست احساس می‌شد. از چنین منظری انقلاب ایران به معنای نقد مدرنیته و تحول تمدن غرب و به گونه‌ای مقاومت «معنوی» در برابر آن هم بود. در تصور بسیاری چنین نقش و کارکردی هم به نیازهای فرد پاسخ می‌داد و هم راهی بود برای درمان بیماری‌ها و آسیب‌های اجتماعی.

سرنوشت معنویت دولتی

بعد دینی و معنوی انقلاب ۵۷ و پیام اخلاقی این جنبش موضوعی است که تا همین امروز هم در گفتمان رسمی دولتی و روحانیون وابسته به قدرت تکرار و بازتولید می‌شود و بسیاری از قوانین رسمی ما هم بر این ویژگی جمهوری اسلامی تکیه می‌کند. اصلی‌ترین قانون آموزش ایران که در سال ۱۳۶۶ از تصویب مجلس گذشت تزکیه اخلاقی را مهم‌تر از تعلیم می‌داند. رسانه‌های بزرگ دولتی، نظام آموزشی و دستگاه‌های عریض و طویل تبلیغاتی و مسئولان هم ۳۵ سال است پیرامون رسالت اخلاقی و معنوی نظام اسلامی حاکم بر ایران سخن به میان می‌آورند. اما چه کسی است که نداند این حرف‌ها نه تنها برای مخاطبان، که حتا گاه برای کسانی که آن را تکرار هم می‌کنند از معنا تهی شده است. رسانه‌ها، سخنرانی‌ها، خطابه‌ها و کتاب‌ها پر است از موعظه و بحث پیرامون اخلاق دینی و معنویت. ولی انگار کسی این صداها را نمی‌شنود و کلمات و واژه‌ها معنای خود را از دست داده‌اند. در جامعه‌ای که بحران اخلاقی در عرصه عمومی هر روز گسترده‌تر می‌شود و اشکال جدیدتری به خود می‌گیرد سخن گفتن از اخلاق و فضلیت اخلاقی شبیه موعظه پیرامون فواید رعایت بهداشت کنار بستر بیمار در حال مرگ است.

همه به یاد دارند در دولت آقای احمدی‌نژاد هم کسانی که به طور رسمی متهم به فساد مالی گسترده بودند چون شاگردانی سربه‌زیر هر جلسه پای موعظه «معلم اخلاق» دولت می‌نشستند و درس اخلاق می‌گرفتند یا پای ثابت جلسات مذهبی بودند. بدین گونه است که نزد وجدان جامعه تباهی معنویت و زهد و تقوی از درون تهی شده و ریاکارانه‌ای که با آن در ایران سروکار داریم فقط پدیده‌ای مربوط به مردم عادی جامعه نیست. حتا حکومت دینی و دست‌اندرکارانش نتوانسته‌اند به الگوی اخلاقی تبدیل شوند که شب و روز از فضیلت آن سخن می‌گویند.

امروز در ایران وضعیت به گونه‌ای است که برای درک وضعیت اخلاقی جامعه حتا نیاز به یک کار پژوهشی عمیق هم نیست. کافی است به خبرها و رویدادهای یک سال اخیر برگشت تا به میزان فساد، دزدی، پرونده‌سازی برای این و آن، سوءاستفاده از امکانات عمومی، تقلب و اشکال گوناگون و گستردگی سقوط اخلاقی در جامعه پی برد. فساد در دستگاه‌های دولتی و غیردولتی، زد و بندهای آشکار و نهان چهره‌های جنجالی مانند بابک زنجانی، اختلاس معروف سه هزار میلیارد تومانی، داستان صد هزار میلیارد تومان معوقه بانکی که بخش بزرگی از آن مربوط به کمتر از ۲۰۰ نفر می‌شود تنها قله کوه یخی است که امروز رسانه‌ها درباره آنها می‌نویسند. قوه قضائیه هم که باید کار مبارزه با فساد را پیش ببرد خود به دستگاهی فاسد و ناکارا تبدیل شده است. دامنه فساد و بی‌اخلاقی حتا به حوزه علمی و دانشگاهی رسیده و خرید و فروش پایان‌نامه، مدرک، تز، مقاله علمی، ثبت نام در دوره دکترا اشکال علنی و بی‌سابقه‌ای پیدا کرده است. سازمان «شفافیت بین‌الملل» در آلمان، در گزارش سال ۲۰۱۳ خود ایران را از میان ۱۷۷ کشور با ۲۵ امتیاز (از صد امتیاز) در رتبه ۱۴۴ جهان از نظر فساد اداری قرار داد که نشان‌دهنده ۱۱ پله سقوط در مقایسه با سال ۲۰۱۲ میلادی است. مسئولان دولت جدید بارها به بحران فساد در جامعه و اقتصاد اشاره کرده‌اند و رئیس جمهور از وزارت اطلاعات خود رسما خواسته است برای برداشتن موانع توسعه اقتصادی آستین‌ها را برای مبارزه با فساد بالا بزند (آفتاب، ۱۴ بهمن ۱۳۹۲).

ظاهر دینی و بی‌اخلاقی

بدین گونه جامعه‌ای که می‌بایست به الگوی جدید اخلاقی در برابر غرب و عقلانیت «تهی از معنویت» و «فساد دوران پهلوی» تبدیل شود دچار چنین سقوطی شده است. تناقض (پارادکس) قابل تامل جامعه ایران رابطه وارونه میان میزان حضور علنی مذهب در عرصه‌های گوناگون زندگی اجتماعی و وضعیت اخلاق در جامعه است. اگر ما تعداد مساجد و مراسم مذهبی، شمار «معلمان و استادان اخلاق»، شرکت‌کنندگان در نمایش‌های دینی رسمی، نماز جماعت، عزاداری‌ها، تعداد برنامه‌های دینی در رسانه‌ها، میزان حضور روحانیون در رسانه‌ها و نهادهای رسمی، حجم مطالب دینی در آموزش یا میزان رعایت اصول اسلامی مانند حجاب زنان یا صرف مشروبات الکلی را معیار داوری بگیریم جامعه ایران را در ظاهر خود می‌توان یکی از دینی‌ترین جوامع دنیا به شمار آورد. اما همزمان این جامعه به ظاهر بسیار دینی بحران اخلاقی ژرفی را هم زندگی می‌کند.

پرسش اساسی این است که چرا در کشوری که بیشترین حرف‌ها اندر فواید اخلاق اسلامی و معنویت زده می‌شود و دولتی که خود را دینی و نماینده نظم قدسی می‌داند بحران اخلاقی و فساد هم دامنه‌ای به این گستردگی دارند؟ چرا دین و روحانیت همه جا حاضر و معنویت دولتی و نهادی شده در عمل نتوانسته‌اند جلوی گسترش بی‌اخلاقی، دزدی، رشوه‌خواری، تقلب، دروغ‌گویی و سوءاستفاده را بگیرند؟ چرا حکومت دینی با در دست داشتن همه ابزارهای اصلی قدرت نتوانسته است در برابر الگوی دموکراسی و سکولاریسم غرب و «آسیب‌های» آن و «مدرنیته مسخ شده در چنگال قدرت» جامعه‌ای اخلاقی مطلوبی که وعده می‌داد را به وجود آورد؟

اخلاق و تجربه مردم

پیرامون چرایی نظام گسیختگی اخلاقی جامعه و رابطه با حکومت دینی کسانی از جمله اهل اندیشه، جامعه‌شناسان و یا روشنفکران منتقد دینی نوشته و گفته‌اند. بسیاری از برخوردهای سنجش‌گرانه پیرامون این پدیده کم و بیش بر سر شماری از چرایی‌ها هم‌داستانند. نبودن یا ضعف دموکراسی و شفافیت، دولتی شدن دین و پیوند آن با قدرت سیاسی و اقتصادی، تحمیل آمرانه و از بالای خوانشی بسته از اخلاق مذهبی، درک تقلیلی و سنتی از ارزش‌های اخلاقی، تغییر کاربردی دین و فاصله گرفتن آن از بعد معنوی و فردی و یا استفاده ابزاری و کاسب‌کارانه از دین مهم‌ترین پاسخ‌هایی هستند که از سوی منتقدین و پژوهشگران به میان می‌آیند.

واقعیت این است که در ایران پس از سال ۵۷ وجود امتیازات این دنیایی دین دولتی شده و سلطه بی‌چون و چرای نظم دینی در عمل سبب گسترش نفوذ دین مناسکی، ریاکاری دینی و دینداری کاسب‌کارانه شده است. دینی که دلش را به ظواهر خوش کرده و کار چندانی به کارکرد واقعی و معنوی دین و آسیب‌های ناشی از حکومت دینی ندارد. آن چه در بعد اجتماعی از نظر جامعه‌شناسی مهم است معنایی است که مردم به دین یا مقولاتی مانند اخلاق می‌دهند. دین مانند هر پدیده اجتماعی دارای معنا و کارکرد ذاتی و جدا از زمان و مکان نیست و نوع تلقی و درک آن توسط افراد جامعه نقش مهمی در استحاله و دگردیسی عملی آن بازی می‌کند. دین همان گونه که وسیله رسیدن به قدرت می‌شود به گونه‌ای ابزاری و ریاکارانه می‌تواند توسط افراد جامعه برای رسیدن به هدف‌هایی غیر دینی و مادی مورد استفاده قرار گیرد و این شکاف در عمل به بازتعریف رابطه با دین یا دینداری در جامعه می‌انجامد. رویکردهایی که نظم دینی برای کنترل و تحمیل اخلاق مورد نظر خود در پیش گرفته به تباه شدن رابطه بسیاری از مردم با عرصه عمومی و اخلاق انجامیده است. اخلاق و غیر اخلاق هم پدیده‌های تجریدی نیستند و جایگاه و چند و چون آنها به واسطه تجربه‌های روزمره مردم معنا می‌یابد.

اخلاق مدرن و اخلاق سنتی

تجربه ایران و شکست حکومت دینی در شکل دادن به نظم اخلاقی مبتنی بر سنت مذهبی در جامعه‌ای متعلق به دنیای امروز پایان یک آرمان‌شهر و توهم نیز هست. با وجود همه تلاش‌های دولتی و نهادهای دینی نه تنها «معجزه» اخلاقی وعده داده شده در سال ۵۷ به وقوع نپیوست، که همان باقی‌مانده‌های اخلاق سنتی در محافل مذهبی هم دچار آسیب جدی شد.

پروژه دین سیاسی در جامعه بسته و غیر مشارکتی و بدون نهادها و آزادی‌های مدنی نمی‌توانست حاصلی جز آن چه اکنون شاهدش هستیم به بار آورد. اجرای سیاست زمین سوخته در حوزه مدنی و سرکوب منظم نهادهای مدنی و غیر دولتی و منزوی کردن شخصیت‌های مستقلی که می‌توانستند به عنوان مرجع و الگو در جامعه حضوری اخلاقی داشته باشند راه این فروپاشی اخلاقی را هموار کرد. دین آمرانه و اجباری، دینی که حق انتخاب را از شهروند قرن بیست و یکمی سلب می‌کند، دینی که با بسیجی، سپاهی، گشت ارشاد، نیروی انتظامی و فلسفه «یا روسری یا توسری» به سراغ شهروندانش می‌رود تا آنان را به «راه راست» هدایت کند از همان گام نخست سنگ بنای بی‌اخلاقی را می‌گذارد. به نظر می‌رسد نکته مهم در دیدگاه افرادی که با خوش‌بینی به دخالت دین در سیاست می‌نگریستند شاید همین خطاهای معرفتی و روش‌شناسانه بود.

تجربه ایران بار دیگر موضوع اخلاق در دنیای مدرن و رابطه آن با دین و ارزش‌های آن (اخلاق سنتی)، دولت و جامعه مدنی و نیز مفاهیمی مانند حق انتخاب، آزادی‌های فردی، شفافیت و دموکراسی را به میان می‌کشد. حکومتی که به نام دین و معنویت بر سر کار آمد نتوانست جامعه «اخلاقی» را که مدعی بود دینی شدن نظام سیاسی در پی خواهد داشت به وجود آورد. در حقیقت دخالت دین در سیاست، اسلامی کردن دولت یا مشارکت روحانیت در امور سیاسی راهی به سوی «اخلاقی» تر شدن جامعه، حکومت و سبک و سیاق حکومت‌مداری باز نکرد. این تجربه همزمان به روشنی نشان داد که مقوله اخلاق در دنیای کنونی پدیده‌ای اجتماعی و پیچیده است و آن را نمی‌توان فقط به بعد اخلاق مذهبی و دوگانگی‌های ساده شده آن (حرام و حلال، بد و خوب، مسلمانی و کفر...) فروکاست.
بازخوانی و نقد آزادانه تجربه ۳۵ سال گذشته شاید می‌توانست آیینه‌ای باشد برای دیدن و درک بهتر واقعیت‌های اخلاقی جامعه. اگر در زمینه اقتصاد یا سیاست خارجی پیش کشیدن بحث‌های انتقادی گذشته کم و بیش ممکن است، اخلاق و دین حوزه‌های ممنوعی هستند که پرداختن سنجش‌گرانه به آنها برای نهادهای رسمی و دینی چندان مطلوب نیست. این همان دایره بسته و تباه‌کننده‌ای است که جامعه امروز ما را در برخورد با اصلی‌ترین آسیب‌هایش ناتوان ساخته است.