تارا تیبا، خواننده جوان، مستعد و به نوعی نوظهور موسیقی این روزهای ایران امشب مهمان صد و بیستمین فرداهنگ رادیوفرداست. تارای عزیز خوش آمدی.
تارا تیبا: سلام. متشکرم.
تارا، در فضای موسیقی امروز ایران تو به عنوان خواننده، و آثارت بسیار نوپا هستید و برای همین بد نیست در همین ابتدا خودت به ما بگویی که تارا تیبا کیست؟
خب، این سوال سختی است. من خودم را هنرمند میدانم و دلم میخواهد که هنرمند باشم. من معماری تحصیل کردم ولی بیشترین زمانم را روی موسیقی گذاشتم. به خاطر همین فکر میکنم آن شکلی که میتوانم هنرم را ارائه کنم بیشتر موسیقی است تا معماری. من موسیقی را در واقع از حدود هفت هشت سالگیم شروع کردم. مثل خیلی بچههای دیگر که موسیقی را با شیوه [کارل] ارف شروع میکردند، شروع کردم و بعدش دو سال ویولون زدم. البته مامانم خیلی دوست داشت که من ویولون بزنم. من اصلاً ویولون دوست نداشتم. ولی مامانم فرستاد مرا کلاس ویولون. ولی من همیشه دلم میخواست که پیانو بزنم. ولی خب آن موقع خانوادهام نمیتوانستند که برایم پیانو تهیه کنند. دو سال گذشت بعد یک روز مامانم آمد گفت میخواهی هنوز پیانو بزنی؟ گفتم معلوم است که میخواهم هنوز پیانو بزنم. آن روز خیلی خیلی واقعاً یکی از روزهایی است که هیچ وقت یادم نمیرود. توانستند برای من یک پیانو تهیه کنند. من پیانو را شروع کردم. پیانوی کلاسیک شروع کردم زدن. مثل خیلیهای دیگر که فکر میکنند مثلاً یک جریانی... که نمیدانم این جریان چرا وجود داشت... که البته یک مقداری زیادی تغییر کرده الان دارم میبینم... فکر میکردند موسیقی کلاسیک خیلی برتری دارد به موسیقی ایرانی برای اینکه خیلی جذابتر است و خیلی جالبتر... اگه تو موسیقی کلاسیک بزنی خیلی شیکتری تا این که بخواهی بروی موسیقی ایرانی... نوازنده موسیقی ایرانی باشی. من اصلاً علاقه نشان نمیدادم نسبت به موسیقی ایرانی تا این که گذشت و من دبیرستانی بودم. اوایل دبیرستان بودم. یکی از آلبومهای آقای علیزاده را گوش کردم به نام راز نو و من این قدر تحت تاثیر این آلبوم قرار گرفتم که ساعتها و ساعتها و روزها و روزها گوش میکردم این آلبوم را. واقعاً شیفته موسیقی ایرانی شدم. برای این که موسیقی ایرانی همیشه دور و بر من بود. مادر پدرم گوش میکردند موسیقی ایرانی. چیزی نبوده که نسبت بهش آگاهی نداشته باشم. ولی نمیدانم آن موقع یا سنم بوده یا یه جرقه ای بود که برای من اتفاق افتاد و تصمیم گرفتم موسیقی ایرانی یاد بگیرم. آن موقع داشتم با خودم فکر میکردم که چون یکی از سازهای مورد علاقهام عود بود... داشتم فکر میکردم که آیا من بروم عود یاد بگیرم یا آواز یاد بگیرم. توی این فکرها که بودم استاد همایون خرم که آن موقع استاد مادرم بودند، پیشنهاد کردند که خانم هنگامه اخوان کلاس دارند و من بروم پیش شان کلاس درس آواز بگیرم. که این جوری شد که من اصلاً رفتم طرف موسیقی ایرانی.
یعنی استعداد هنری در تو وجود داشت و همین طور خانواده هم همه اهل موسیقی بودند. اما علاقه به موسیقی ایرانی را در حدود شانزده سالگی برای اولین بار کشف کردی؟
بله. کاملاً همین طور است. گرچه من خانوادهام خانواده موزیسینی نبودند. هیچ کدام شان به صورت حرفهای موزیسین نبودند. ولی علاقهمند بودند به موسیقی. فکر میکنم که این یکی از خوششانسیهای من بود که مادر و پدرم علاقه داشتند و این فرصت را در اختیار من گذاشتند.
تارا تیبا خیلی اسم وزین و زیبایی به نظر میآید. این اسم هنری تو است یا اسم واقعیات؟
بله. خیلی بامزه است. این اسم واقعیام هست. مثل اسم هنری میماند ولی اسم واقعیام هست. همین قدر کوتاه.
حوالی ۲۰۱۲ نزدیک به دو سال پیش تصمیم گرفتی که بعد از تحصیل در رشته معماری در کنارش موسیقی، از ایران خارج شوی و الان در حال حاضر مقیم شهر پرث استرالیا هستی. از دلیل این مهاجرت به ما بگو. و این که چه جوری گذشت این مهاجرت برایت تا به امروز؟
خب، همه میدانند که یک خواننده زن واقعاً هیچ فرصتی ندارد که کار حرفهای بکند در ایران متاسفانه. و من این حرفه را برای خودم انتخاب کردم. شاید خیلی کار عجیبی بود این انتخاب که فکر بکنی که بخواهی به صورت حرفهای کار خوانندگی را پیش ببری تو شرایطی که شرایطش وجود ندارد. ولی من چون موزیک شیوه هنری بود که میخواستم دنبال کنم و ساز من در واقع آواز بود. نمیتوانستم کاری بکنم. یعنی من اگر سازم پیانو بود به صورت حرفهای یا سازم عود بود یا تار بود، کارم راحتتر بود شاید. ولی چون ساز اصلیام در واقع آواز بود مجبور بودم که بروم و فضایی را پیدا کنم که بتوانم این کار را انجام بدهم به صورت حرفهای. گرچه قبل از آن توی ایران هم فعالیتهایی میکردم ولی هیچ وقت فعالیت اجرایی نمیتوانستم بکنم. به خاطر این که میدانید نمیتوانیم اجرا کنیم ما خانمها تو ایران. یک پروژهای با هوشیار خیام که بداهه نوازی آواز و پیانو بود... ما با هم ضبط کردیم که خب آن هم به طبع منتشر نشد. در سال ۲۰۱۲ من مهاجرت کردم به استرالیا. تک و تنها سه نیمهشب رسیدم به فرودگاه پرث. هیچ کس را نمیشناختم. از آن روز الان دو سال میگذرد و برای من خیلی جالب است که این همه تغییر و این همه اتفاق افتاده توی این دو سال.
برای خیلی از جوانهایی که اصولاً برای این که آزادی کاری بیشتری به خصوص در زمینه هنری پیدا کنند و تصمیم میگیرند از ایران خارج شوند، خیلیها بیشتر به مقصد کشورهای اروپایی یا آمریکا ایران را ترک میکنند. چطور شد در میان این همه کشور استرالیا و حالا شهر پرث را انتخاب کردی؟
بله. خیلی انتخاب عجیبی است! به هر کسی بگویی... انتخاب خندهداری هم هست. به نظر میآید. برای این که نسبت به استرالیا نسبت به اروپا یا آمریکا شرایط فرهنگی و رشد فرهنگی خیلی سختتر است تا کشورهای دیگر. ولی من احتیاج داشتم که به جایی مهاجرت کنم که بمانم. همیشه فکر این را نکنم که هر لحظه مرا از این کشور بیرون کنند. به خاطر همین انتخاب کردم که به کشوری مهاجرت کنم که به عنوان مهاجر پذیرفته بشوم و بتوانم به عنوان یک شهروند زندگی کنم و وقتی که خیالم راحت بود از این که شهروند هستم بتوانم به کار هنریم صد در صد فکر کنم. این دلیلش بود.
یک نگاه خیلی کوتاهی اگر به گذشتهات بینداریم و دنبال کنیم حرفهایی که زدی و خاطراتی را که گفتی... موسیقی غربی چه از نوازندگی پیانو و بعد رشتهای که تحصیل کردی در استرالیا در آکادمی هنر موسیقی جاز به هرحال بخش بزرگی از آموختههای موسیقی ترا تشکیل میدهند. با این همه توی این آثاری که از تو منتشر شده به شدت به شیوه آوازی و خوانندگی موسیقی سنتی ایرانی پایبندی. حالا میخواهم ببینم تاثیر آموختههای موسیقی غرب در گذشته در این شیوهای که امروز اجرا میکنی موسیقی ایرانی را و ترکیبی که با موسیقی تلفیقی این آثار با همدیگر خلق کردی چه بودند؟
من با این که موسیقی کلاسیک غربی هم تحصیل کردم و موسیقی جاز هم یک مقداری تحصیل کردم با این حال خودم را خواننده آواز اصیل ایرانی میدانم. فکر میکنم که آن پیشینهای که دارم بیشتر تو آواز ایرانی هست. یعنی سالهایی که من گذراندم و یاد گرفتم ردیف دستگاهی ایرانی را و بعد از این که یاد گرفتم تازه چندین و چند سال باز با خودم درگیر این موضوع بودم... در گیر موسیقی ایرانی و موسیقی ردیفی بودم... تا قبل از این که بخواهم مهاجرت کنم و موسیقی جاز تحصیل کنم، اینها زمان کمی نبوده که من روی موسیقی ایرانی گذاشتم. و جدا از آن، من خودم یک ایرانی ام. با فرهنگ ایرانی مطمئناً بیشتر ارتباط برقرار میکنم و موسیقی ایرانی جزیی از فرهنگ ایرانی است. جدا از آن نیست. خیلی به نظر من طبیعی ترین حالت این است که موسیقی و هنری که ارائه میدهم شکل ایرانی داشته باشد.
در ایران ممکن است جوانانی مثل تو اشباع بشوند از موسیقی اصیل ایرانی. به خاطر این که یکی از معدود موسیقیهایی است که اجازه پخش میگیرد. برنامههایی برگزار میشود. کنسرتهایی برگزار میشود. فکر میکنی بیرون بودن از آن فضا تو را بیشتر نزدیک کرده یا از نظر احساسی علاقه بیشتری هم داری به این که برگردی به ریشههای اصیل موسیقی ایرانی؟
من نمیتوانم بگویم که بیشتر مرا علاقهمند کرده. ولی شاید بیشتر مرا آگاه کرده. یعنی نسبت به ارزشش و نسبت به آن اثری که روی من میگذارد موسیقی ایرانی... من فکر میکنم این مهاجرت مرا بیشتر نسبت به آن آگاه کرده. و این که خیلی جالب است وقتی که تو در ایران هستی فکر میکنی چقدر جالب است که آدم بلوز بخواند و چقدر جالب است که آدم جاز بخواند. چقدر جالب است که کلاسیک غربی بخواند. اینها چقدر جالبند... به خاطر این که اینها خیلی کمتر است. وقتی یک چیزی همان طور که گفتید زیاد شنیده میشود و یک چیزی کمتر شنیده میشود، به طبع آدم دوست دارد آن چیزی که کمتر شنیده شده را به سراغش برود. ولی وقتی که میآیی بیرون، هرجا میروی میبینی موسیقی راک میشنوی، از این ور خیابان و آن ور خیابان بلوز میشنوی و این ور کانتری میشنوی... این یک جور مثل موسیقی ایرانی که اشباع شدهاند. یعنی تو در واقع فکر نمیکنی که این چیز خاصی است که من میخواهم بروم به آن بپردازم. تو اگر که میخواهی مثلاً خواننده جاز باشی باید بکگراندش [سابقه]، بکگراند شنیداریات سالها و سالها جاز بوده باشد تا این که بتوانی خواننده خب جاز باشی. یعنی من خودم را به عنوان یک خواننده جاز نمیدانم. من خودم را یک خواننده ایرانی میدانم. برای اینکه بک گراند شنیداری من و محیطی که تویش قرار داشتم و کار موسیقی کردم موسیقی ایرانی بوده.
برویم سراغ کارهایی که انجام دادی و رسماً منتشر شده اند و گروههایی که داشتی. وقتی به استرالیا آمدی در آغاز گروهی را تشکیل دادید به اسم گروه «درآمد» که تا آنجا که من دنبال کردم درفضای مجازی چندین کنسرت یا یک برنامه خیلی بزرگ در گوشه و کنار در سایت یوتیوب میشود پیدا کرد که تو به همراه این گروه روی صحنه هستی. اما بعد از مدتی گویا جدا شدی و گروه خودت به اسم گروه تارا تیبا را با حضور یک تعداد نوازنده استرالیایی تشکیل دادی. درمورد این گروه گروه درآمد و گروه خودت بیشتر برایمان بگو.
بله. وقتی که من وارد استرالیا شدم گروه «درآمد» را پیدا کردم که اینها وجود داشتند. گروه سازی بود. اینسترومنتال بود. چند تا نوازنده... دو نفر نوازنده ایرانی داشت و دو نفر نوازنده استرالیایی. که خیلی جالب بود آن موقع خیلی نزدیک بود کارهایی که میکردند با فکری که من داشتم. البته شیوه دیگری بود. ولی به هر حال کسانی بودند که من میتوانستم با آنها کار کنم. من هم یک جورهایی از صدایم در این گروه مثل ساز استفاده میکردم. و جزو آن سازها شدم در واقع. بعد از مدتی من از گروه درآمد جدا شدم و گروه خودم را تشکیل دادم برای اینکه آن کارهایی را که میخواستم بکنم همه اش را نمیتوانستم در آن گروه انجام بدهم. گروه خودم را که تشکیل دادم رضا میرزایی و سعید دانش دو تا از نوازندههای ایرانی هستند که در پرث هستند و ما با هم در گروه درآمد هم میزدیم. آنها با من توی گروهم هستند و سه تا نوازنده فوقالعاده دیگر هم وجود دارند که نوازنده استرالیایی هستند. این گروه را خیلی دوست دارم و فکر میکنم که بیشتر توانستم کارهایی را که میخواهم انجام بدهم.
اخیراً چند روز گذشته ترانه «شاه من، ماه من» را منتشر کردی. من خودم شخصاً خیلی پسندیدم و میدانم که در دنیای مجازی هم حسابی طرفدار پیدا کرده. دلیل انتخاب این دسته از ترانهها مثل قطعه پاییز که بر اساس یک ملودی غربی است یا ترانه «شاه من ماه من» که اگر اشتباه نکنم بر اساس قطعه اصفهان از مرتضی نیداود است، دلیل انتخاب این ترانهها و بازخوانی این ترانهها چیست؟ چرا سراغ بازخوانیها رفتی؟
خب، در درجه اول این که من این قطعات را خیلی دوست داشتم. ترانه پاییز یک جور ورسیون ایرانی از قطعه AUTUMN LEAVES است که یک قطعه ای است که در اصل فرانسوی است. به عنوان یک قطعه خیلی خیلی معروف توی صحنه جاز هم وجود دارد و ورسیونهای خیلی زیادی ازش وجود دارد. من کاری که میخواستم بکنم این بود که چون این قطعه را خیلی دوست داشتم دیدم که شرایطش فراهم هست که من اجرا کنم این را و شعر این را از دوستم مهیار طهماسبی خواستم که بنویسد که من بتوانم به صورت فارسی اش اجرا کنم. و پرسیدید که طرح ریزی ایرانی وجود دارد توی این آهنگ... آن یک چیزی بود که من دلم میخواست امتحان کنم ببینم که آیا میشود که من بداهه خوانی که روی یک قطعه مثل قطعه AUTUMN LEAVES انجام داده میشود، میشود که به شکل ایرانی باشد و آن در عین حال که روی پروگرشن این قطعه هست، شکل ایرانی خودش را حفظ کند و آن اصالت ایرانی خودش را حفظ کند؟ این چیزی بود که من داشتم امتحان میکردم که ببینم اتفاق میافتد یا نه. فکر میکنم قطعهای مثل «شاه من ماه من» یک قطعه خیلی خیلی زیبا است که من فکر میکنم که هر چقدر هم شنیده شود زیاد نیست. میتواند هر قطعه خوب بارها و بارها و صدها بار اجرا شود و نگاههای مختلف به اجرای آن و درکش توی اجراهای مختلف از هنرمندان مختلف ارائه شود. من فکر میکنم که این باعث میشود که آن قطعهای که صد سال عمر دارد دیگر نرود به گوشه موزهای و این باعث میشود که زنده نگاه داشته شود آن قطعه و توی زندگی مردم با آنها حرکت کند.
آیا گروه تارا تیبا بعد از انتشار این چند قطعه قصد انتشار آلبومی را دارد در همین حال و هوا و فضایی که این قطعات هستند و برنامههایتان چیست؟ آیا اجراهایی خواهید داشت به زودی در خارج از استرالیا؟
این قطعههایی که ما گذاشتیم روی اینترنت همهاش جزو همین آلبوم A PERSIAN DREAM که اسم انگلیسی آن است یا اسم فارسیاش را احتمالاً همان «تارا تیبا» میگذارم یا نمیدانم... شاید «ریشهها»... هنوز اسم فارسی را بهش فکر نکرده ام. دلم میخواهد که اسم خوب داشته باشد. قطعههایی هستند که توی این آلبوم قرار است قرار بگیرند و تولید شوند.
داریم به سال جدید نوروز نردیک میشویم و الان وقت این جور وعدههاست. یعنی ما اوایل بهار سال نو میتوانیم منتظر آلبومتان باشیم یا نه؟
امیدوارم که بله توی بهار امسال بتوانیم آلبوم را کامل منتشر کنیم.
تارا تیبا ما هم این آرزو را برایت میکنیم و به همراه گروهت امیدواریم به زودی آلبومتان منتشر شود و اجراهایتان را هم از نزدیک ببینیم. ممنونم که با ما بودی در فرداهنگ شماره ۱۲۰.
خیلی ممنونم از شما و شنوندگان این برنامه.
تارا تیبا: سلام. متشکرم.
تارا، در فضای موسیقی امروز ایران تو به عنوان خواننده، و آثارت بسیار نوپا هستید و برای همین بد نیست در همین ابتدا خودت به ما بگویی که تارا تیبا کیست؟
Your browser doesn’t support HTML5
خب، این سوال سختی است. من خودم را هنرمند میدانم و دلم میخواهد که هنرمند باشم. من معماری تحصیل کردم ولی بیشترین زمانم را روی موسیقی گذاشتم. به خاطر همین فکر میکنم آن شکلی که میتوانم هنرم را ارائه کنم بیشتر موسیقی است تا معماری. من موسیقی را در واقع از حدود هفت هشت سالگیم شروع کردم. مثل خیلی بچههای دیگر که موسیقی را با شیوه [کارل] ارف شروع میکردند، شروع کردم و بعدش دو سال ویولون زدم. البته مامانم خیلی دوست داشت که من ویولون بزنم. من اصلاً ویولون دوست نداشتم. ولی مامانم فرستاد مرا کلاس ویولون. ولی من همیشه دلم میخواست که پیانو بزنم. ولی خب آن موقع خانوادهام نمیتوانستند که برایم پیانو تهیه کنند. دو سال گذشت بعد یک روز مامانم آمد گفت میخواهی هنوز پیانو بزنی؟ گفتم معلوم است که میخواهم هنوز پیانو بزنم. آن روز خیلی خیلی واقعاً یکی از روزهایی است که هیچ وقت یادم نمیرود. توانستند برای من یک پیانو تهیه کنند. من پیانو را شروع کردم. پیانوی کلاسیک شروع کردم زدن. مثل خیلیهای دیگر که فکر میکنند مثلاً یک جریانی... که نمیدانم این جریان چرا وجود داشت... که البته یک مقداری زیادی تغییر کرده الان دارم میبینم... فکر میکردند موسیقی کلاسیک خیلی برتری دارد به موسیقی ایرانی برای اینکه خیلی جذابتر است و خیلی جالبتر... اگه تو موسیقی کلاسیک بزنی خیلی شیکتری تا این که بخواهی بروی موسیقی ایرانی... نوازنده موسیقی ایرانی باشی. من اصلاً علاقه نشان نمیدادم نسبت به موسیقی ایرانی تا این که گذشت و من دبیرستانی بودم. اوایل دبیرستان بودم. یکی از آلبومهای آقای علیزاده را گوش کردم به نام راز نو و من این قدر تحت تاثیر این آلبوم قرار گرفتم که ساعتها و ساعتها و روزها و روزها گوش میکردم این آلبوم را. واقعاً شیفته موسیقی ایرانی شدم. برای این که موسیقی ایرانی همیشه دور و بر من بود. مادر پدرم گوش میکردند موسیقی ایرانی. چیزی نبوده که نسبت بهش آگاهی نداشته باشم. ولی نمیدانم آن موقع یا سنم بوده یا یه جرقه ای بود که برای من اتفاق افتاد و تصمیم گرفتم موسیقی ایرانی یاد بگیرم. آن موقع داشتم با خودم فکر میکردم که چون یکی از سازهای مورد علاقهام عود بود... داشتم فکر میکردم که آیا من بروم عود یاد بگیرم یا آواز یاد بگیرم. توی این فکرها که بودم استاد همایون خرم که آن موقع استاد مادرم بودند، پیشنهاد کردند که خانم هنگامه اخوان کلاس دارند و من بروم پیش شان کلاس درس آواز بگیرم. که این جوری شد که من اصلاً رفتم طرف موسیقی ایرانی.
یعنی استعداد هنری در تو وجود داشت و همین طور خانواده هم همه اهل موسیقی بودند. اما علاقه به موسیقی ایرانی را در حدود شانزده سالگی برای اولین بار کشف کردی؟
بله. کاملاً همین طور است. گرچه من خانوادهام خانواده موزیسینی نبودند. هیچ کدام شان به صورت حرفهای موزیسین نبودند. ولی علاقهمند بودند به موسیقی. فکر میکنم که این یکی از خوششانسیهای من بود که مادر و پدرم علاقه داشتند و این فرصت را در اختیار من گذاشتند.
تارا تیبا خیلی اسم وزین و زیبایی به نظر میآید. این اسم هنری تو است یا اسم واقعیات؟
بله. خیلی بامزه است. این اسم واقعیام هست. مثل اسم هنری میماند ولی اسم واقعیام هست. همین قدر کوتاه.
حوالی ۲۰۱۲ نزدیک به دو سال پیش تصمیم گرفتی که بعد از تحصیل در رشته معماری در کنارش موسیقی، از ایران خارج شوی و الان در حال حاضر مقیم شهر پرث استرالیا هستی. از دلیل این مهاجرت به ما بگو. و این که چه جوری گذشت این مهاجرت برایت تا به امروز؟
خب، همه میدانند که یک خواننده زن واقعاً هیچ فرصتی ندارد که کار حرفهای بکند در ایران متاسفانه. و من این حرفه را برای خودم انتخاب کردم. شاید خیلی کار عجیبی بود این انتخاب که فکر بکنی که بخواهی به صورت حرفهای کار خوانندگی را پیش ببری تو شرایطی که شرایطش وجود ندارد. ولی من چون موزیک شیوه هنری بود که میخواستم دنبال کنم و ساز من در واقع آواز بود. نمیتوانستم کاری بکنم. یعنی من اگر سازم پیانو بود به صورت حرفهای یا سازم عود بود یا تار بود، کارم راحتتر بود شاید. ولی چون ساز اصلیام در واقع آواز بود مجبور بودم که بروم و فضایی را پیدا کنم که بتوانم این کار را انجام بدهم به صورت حرفهای. گرچه قبل از آن توی ایران هم فعالیتهایی میکردم ولی هیچ وقت فعالیت اجرایی نمیتوانستم بکنم. به خاطر این که میدانید نمیتوانیم اجرا کنیم ما خانمها تو ایران. یک پروژهای با هوشیار خیام که بداهه نوازی آواز و پیانو بود... ما با هم ضبط کردیم که خب آن هم به طبع منتشر نشد. در سال ۲۰۱۲ من مهاجرت کردم به استرالیا. تک و تنها سه نیمهشب رسیدم به فرودگاه پرث. هیچ کس را نمیشناختم. از آن روز الان دو سال میگذرد و برای من خیلی جالب است که این همه تغییر و این همه اتفاق افتاده توی این دو سال.
برای خیلی از جوانهایی که اصولاً برای این که آزادی کاری بیشتری به خصوص در زمینه هنری پیدا کنند و تصمیم میگیرند از ایران خارج شوند، خیلیها بیشتر به مقصد کشورهای اروپایی یا آمریکا ایران را ترک میکنند. چطور شد در میان این همه کشور استرالیا و حالا شهر پرث را انتخاب کردی؟
بله. خیلی انتخاب عجیبی است! به هر کسی بگویی... انتخاب خندهداری هم هست. به نظر میآید. برای این که نسبت به استرالیا نسبت به اروپا یا آمریکا شرایط فرهنگی و رشد فرهنگی خیلی سختتر است تا کشورهای دیگر. ولی من احتیاج داشتم که به جایی مهاجرت کنم که بمانم. همیشه فکر این را نکنم که هر لحظه مرا از این کشور بیرون کنند. به خاطر همین انتخاب کردم که به کشوری مهاجرت کنم که به عنوان مهاجر پذیرفته بشوم و بتوانم به عنوان یک شهروند زندگی کنم و وقتی که خیالم راحت بود از این که شهروند هستم بتوانم به کار هنریم صد در صد فکر کنم. این دلیلش بود.
یک نگاه خیلی کوتاهی اگر به گذشتهات بینداریم و دنبال کنیم حرفهایی که زدی و خاطراتی را که گفتی... موسیقی غربی چه از نوازندگی پیانو و بعد رشتهای که تحصیل کردی در استرالیا در آکادمی هنر موسیقی جاز به هرحال بخش بزرگی از آموختههای موسیقی ترا تشکیل میدهند. با این همه توی این آثاری که از تو منتشر شده به شدت به شیوه آوازی و خوانندگی موسیقی سنتی ایرانی پایبندی. حالا میخواهم ببینم تاثیر آموختههای موسیقی غرب در گذشته در این شیوهای که امروز اجرا میکنی موسیقی ایرانی را و ترکیبی که با موسیقی تلفیقی این آثار با همدیگر خلق کردی چه بودند؟
من با این که موسیقی کلاسیک غربی هم تحصیل کردم و موسیقی جاز هم یک مقداری تحصیل کردم با این حال خودم را خواننده آواز اصیل ایرانی میدانم. فکر میکنم که آن پیشینهای که دارم بیشتر تو آواز ایرانی هست. یعنی سالهایی که من گذراندم و یاد گرفتم ردیف دستگاهی ایرانی را و بعد از این که یاد گرفتم تازه چندین و چند سال باز با خودم درگیر این موضوع بودم... در گیر موسیقی ایرانی و موسیقی ردیفی بودم... تا قبل از این که بخواهم مهاجرت کنم و موسیقی جاز تحصیل کنم، اینها زمان کمی نبوده که من روی موسیقی ایرانی گذاشتم. و جدا از آن، من خودم یک ایرانی ام. با فرهنگ ایرانی مطمئناً بیشتر ارتباط برقرار میکنم و موسیقی ایرانی جزیی از فرهنگ ایرانی است. جدا از آن نیست. خیلی به نظر من طبیعی ترین حالت این است که موسیقی و هنری که ارائه میدهم شکل ایرانی داشته باشد.
در ایران ممکن است جوانانی مثل تو اشباع بشوند از موسیقی اصیل ایرانی. به خاطر این که یکی از معدود موسیقیهایی است که اجازه پخش میگیرد. برنامههایی برگزار میشود. کنسرتهایی برگزار میشود. فکر میکنی بیرون بودن از آن فضا تو را بیشتر نزدیک کرده یا از نظر احساسی علاقه بیشتری هم داری به این که برگردی به ریشههای اصیل موسیقی ایرانی؟
من نمیتوانم بگویم که بیشتر مرا علاقهمند کرده. ولی شاید بیشتر مرا آگاه کرده. یعنی نسبت به ارزشش و نسبت به آن اثری که روی من میگذارد موسیقی ایرانی... من فکر میکنم این مهاجرت مرا بیشتر نسبت به آن آگاه کرده. و این که خیلی جالب است وقتی که تو در ایران هستی فکر میکنی چقدر جالب است که آدم بلوز بخواند و چقدر جالب است که آدم جاز بخواند. چقدر جالب است که کلاسیک غربی بخواند. اینها چقدر جالبند... به خاطر این که اینها خیلی کمتر است. وقتی یک چیزی همان طور که گفتید زیاد شنیده میشود و یک چیزی کمتر شنیده میشود، به طبع آدم دوست دارد آن چیزی که کمتر شنیده شده را به سراغش برود. ولی وقتی که میآیی بیرون، هرجا میروی میبینی موسیقی راک میشنوی، از این ور خیابان و آن ور خیابان بلوز میشنوی و این ور کانتری میشنوی... این یک جور مثل موسیقی ایرانی که اشباع شدهاند. یعنی تو در واقع فکر نمیکنی که این چیز خاصی است که من میخواهم بروم به آن بپردازم. تو اگر که میخواهی مثلاً خواننده جاز باشی باید بکگراندش [سابقه]، بکگراند شنیداریات سالها و سالها جاز بوده باشد تا این که بتوانی خواننده خب جاز باشی. یعنی من خودم را به عنوان یک خواننده جاز نمیدانم. من خودم را یک خواننده ایرانی میدانم. برای اینکه بک گراند شنیداری من و محیطی که تویش قرار داشتم و کار موسیقی کردم موسیقی ایرانی بوده.
برویم سراغ کارهایی که انجام دادی و رسماً منتشر شده اند و گروههایی که داشتی. وقتی به استرالیا آمدی در آغاز گروهی را تشکیل دادید به اسم گروه «درآمد» که تا آنجا که من دنبال کردم درفضای مجازی چندین کنسرت یا یک برنامه خیلی بزرگ در گوشه و کنار در سایت یوتیوب میشود پیدا کرد که تو به همراه این گروه روی صحنه هستی. اما بعد از مدتی گویا جدا شدی و گروه خودت به اسم گروه تارا تیبا را با حضور یک تعداد نوازنده استرالیایی تشکیل دادی. درمورد این گروه گروه درآمد و گروه خودت بیشتر برایمان بگو.
بله. وقتی که من وارد استرالیا شدم گروه «درآمد» را پیدا کردم که اینها وجود داشتند. گروه سازی بود. اینسترومنتال بود. چند تا نوازنده... دو نفر نوازنده ایرانی داشت و دو نفر نوازنده استرالیایی. که خیلی جالب بود آن موقع خیلی نزدیک بود کارهایی که میکردند با فکری که من داشتم. البته شیوه دیگری بود. ولی به هر حال کسانی بودند که من میتوانستم با آنها کار کنم. من هم یک جورهایی از صدایم در این گروه مثل ساز استفاده میکردم. و جزو آن سازها شدم در واقع. بعد از مدتی من از گروه درآمد جدا شدم و گروه خودم را تشکیل دادم برای اینکه آن کارهایی را که میخواستم بکنم همه اش را نمیتوانستم در آن گروه انجام بدهم. گروه خودم را که تشکیل دادم رضا میرزایی و سعید دانش دو تا از نوازندههای ایرانی هستند که در پرث هستند و ما با هم در گروه درآمد هم میزدیم. آنها با من توی گروهم هستند و سه تا نوازنده فوقالعاده دیگر هم وجود دارند که نوازنده استرالیایی هستند. این گروه را خیلی دوست دارم و فکر میکنم که بیشتر توانستم کارهایی را که میخواهم انجام بدهم.
اخیراً چند روز گذشته ترانه «شاه من، ماه من» را منتشر کردی. من خودم شخصاً خیلی پسندیدم و میدانم که در دنیای مجازی هم حسابی طرفدار پیدا کرده. دلیل انتخاب این دسته از ترانهها مثل قطعه پاییز که بر اساس یک ملودی غربی است یا ترانه «شاه من ماه من» که اگر اشتباه نکنم بر اساس قطعه اصفهان از مرتضی نیداود است، دلیل انتخاب این ترانهها و بازخوانی این ترانهها چیست؟ چرا سراغ بازخوانیها رفتی؟
خب، در درجه اول این که من این قطعات را خیلی دوست داشتم. ترانه پاییز یک جور ورسیون ایرانی از قطعه AUTUMN LEAVES است که یک قطعه ای است که در اصل فرانسوی است. به عنوان یک قطعه خیلی خیلی معروف توی صحنه جاز هم وجود دارد و ورسیونهای خیلی زیادی ازش وجود دارد. من کاری که میخواستم بکنم این بود که چون این قطعه را خیلی دوست داشتم دیدم که شرایطش فراهم هست که من اجرا کنم این را و شعر این را از دوستم مهیار طهماسبی خواستم که بنویسد که من بتوانم به صورت فارسی اش اجرا کنم. و پرسیدید که طرح ریزی ایرانی وجود دارد توی این آهنگ... آن یک چیزی بود که من دلم میخواست امتحان کنم ببینم که آیا میشود که من بداهه خوانی که روی یک قطعه مثل قطعه AUTUMN LEAVES انجام داده میشود، میشود که به شکل ایرانی باشد و آن در عین حال که روی پروگرشن این قطعه هست، شکل ایرانی خودش را حفظ کند و آن اصالت ایرانی خودش را حفظ کند؟ این چیزی بود که من داشتم امتحان میکردم که ببینم اتفاق میافتد یا نه. فکر میکنم قطعهای مثل «شاه من ماه من» یک قطعه خیلی خیلی زیبا است که من فکر میکنم که هر چقدر هم شنیده شود زیاد نیست. میتواند هر قطعه خوب بارها و بارها و صدها بار اجرا شود و نگاههای مختلف به اجرای آن و درکش توی اجراهای مختلف از هنرمندان مختلف ارائه شود. من فکر میکنم که این باعث میشود که آن قطعهای که صد سال عمر دارد دیگر نرود به گوشه موزهای و این باعث میشود که زنده نگاه داشته شود آن قطعه و توی زندگی مردم با آنها حرکت کند.
آیا گروه تارا تیبا بعد از انتشار این چند قطعه قصد انتشار آلبومی را دارد در همین حال و هوا و فضایی که این قطعات هستند و برنامههایتان چیست؟ آیا اجراهایی خواهید داشت به زودی در خارج از استرالیا؟
این قطعههایی که ما گذاشتیم روی اینترنت همهاش جزو همین آلبوم A PERSIAN DREAM که اسم انگلیسی آن است یا اسم فارسیاش را احتمالاً همان «تارا تیبا» میگذارم یا نمیدانم... شاید «ریشهها»... هنوز اسم فارسی را بهش فکر نکرده ام. دلم میخواهد که اسم خوب داشته باشد. قطعههایی هستند که توی این آلبوم قرار است قرار بگیرند و تولید شوند.
داریم به سال جدید نوروز نردیک میشویم و الان وقت این جور وعدههاست. یعنی ما اوایل بهار سال نو میتوانیم منتظر آلبومتان باشیم یا نه؟
امیدوارم که بله توی بهار امسال بتوانیم آلبوم را کامل منتشر کنیم.
تارا تیبا ما هم این آرزو را برایت میکنیم و به همراه گروهت امیدواریم به زودی آلبومتان منتشر شود و اجراهایتان را هم از نزدیک ببینیم. ممنونم که با ما بودی در فرداهنگ شماره ۱۲۰.
خیلی ممنونم از شما و شنوندگان این برنامه.