به اعتراف اکثر رسانههای دولتی و شبه دولتی جمهوری اسلامی موفقترین برنامهٔ تلویزیونی در ایام نوروز ۱۳۹۲ برنامهٔ کلاه قرمزی ۹۲ بوده است. تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی که سالانه هزاران میلیارد تومان هزینه میکند (از طریق کسب آگهی و بودجهٔ دولتی) نتوانسته رضایت مردم را با برنامهها و سریالهای تلویزیونی با بودجههای چند ده و چند صد میلیاردی جلب کند.
اکثر فیلمهای سینمایی ایرانی جذابیت عمومی ندارند (نگاه کنید به وضعیت گیشهٔ آنها) و پخش آنها از تلویزیون کمکی به جذب مخاطب برای تلویزیون نمیکند. به همین دلیل تلویزیون دولتی در شب چهارشنبه سوری برای به خانه کشاندن جوانان (جهت مبارزه با چهارشنبه سوری) فیلمهای هالیوودی پخش میکند؛ فیلمهای آمریکایی را نیز تکه و پاره کرده و به مخاطب تحویل میدهند (مثل بلایی که امسال بر سر فیلم «جنگوی رها از بند» اثر کوئنتین تارانتینو آوردند).
سریالهای داستانی تلویزیون دولتی نیز قابلیت جذب تماشاگر عام ندارند (اکثرا سردستی ساخته میشوند) چون همهٔ جناحهای درون حاکمیت و روحانیت باید با آنها مخالفتی نکنند و در آنها باید مولفههای مورد نظر رهبر و دیگر مقامات دیوانسالاری دینی گنجانده شود و این به بیخاصیتترین نمایشها منجر میشود. بدین ترتیب ضرغامی میماند و کلاه قرمزی برای برنامههای نوروز. این برنامه که برای مخاطب کودک تهیه میشود در پربینندهترین ساعات پخش میشد، چون مدیران تلویزیون میدانند که برنامههای دیگرشان مخاطب چندانی پیدا نمیکند.
چرا و چگونه یک برنامهٔ تلویزیونی با دکور بسیار ساده و چند عروسک میتواند میلیونها نفر را پای تلویزیون بدنام جمهوری اسلامی (که رسانهٔ اختصاصی سازمانهای امنیتی است) بنشاند؟
میراث کانون
یکی از اقداماتی که مسئولان فرهنگی جمهوری اسلامی در دههٔ شصت خورشیدی پس از قلع و قمع منتقدان خود دنبال کردند نابودی میراث کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. آنها کانون را وابسته به دربار و گسترشدهندهٔ فرهنگ آمریکایی و شاهنشاهی و در اوایل انقلاب لانهٔ نیروهای چپ و مارکسیست میدانستند. پس از سی سال تلاش برای اسلامی کردن فرهنگ، دستگاه چند صد هزار نفری دیوانسالاری فرهنگی- دینی- ایدئولوژیک جمهوری اسلامی کالایی برای عرضه ندارد جز «کلاه قرمزی» و ویترین این دستگاه باید ساعات پربینندهٔ خود را به دستپروردگان کانون (ایرج طهماسب و حمید جبلی) بسپارد. آیا از این بهتر میتوان ورشکستگی دستگاههای فرهنگی جمهوری اسلای را در تولید فرهنگ نشان داد؟
آموزش عمومی
کلاه قرمزی در چارچوب محدودیتهای یک نظام ایدئولوژیک تمامیتخواه تولید میشود. به همین دلیل تولیدکنندگان مجبورند به آن جنبهٔ آموزشی بدهند. اما جنبهٔ آموزشی برنامه (ترویج ورزش، بهداشت، رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی) که در الگوی دهههای پنجاه و شصت خورشیدی برنامههای کودک تلویزیون جریان داشت در برنامههای کلاه قرمزی نیز به چشم میخورد، اما این جنبهها نه به حد نصیحت و نه به صدور دستور و حکم میرسد و تا حدی نیست که تماشاگر را خسته و آزرده کند. داستانگوییها و نمک شخصیتها تا حدی این جنبه را تلطیف میکند. لهجههای اقوام و مناطق ایرانی (شیرازی، لر) و لهجههای شیرین روستایی بدون آن که صاحبان آن لهجهها احساس کنند به آنها توهینی شده است نیز بر نمک برنامه افزوده است.
نقد فرهنگ عامه
کلاه قرمزی در به چالش کشیدن فرهنگ عامه در ایران به شدت موفق عمل کرده است. قسمتهای مختلف این برنامه با ظرافت ریاکاری، چرخش در بحث، گریز از پاسخ به سوال، زدن حرفهای بیربط، طرح سوالهای نامربوط، آه و نالهٔ افراد برای گرفتن قرض یا بیان خواستهای از دیگران، پرتوبلا گویی، بدبینی نسبت به اموری که افراد نمیدانند (مثل این سوال که «تعلیق حرف خوبییه؟»)، شعار دادن و شلوغ کردن، بدبینی، فضولی، و حرف توی دهان مردم گذاشتن را که شهروندان ایرانی منتقد آنها هستند، اما بسیاری بدانها دچارند بدون توهین به مخاطب به نمایش میگذارد. کار جمهوری اسلامی به جایی رسیده است که مردم تنها از مجرای کلاه قرمزی و پسرخاله و دیگر حیوانات برنامه در معرض اخلاق اجتماعی قرار میگیرند و روحانیت در این عرصه کاملا خلع سلاح شده است.
نقد اجتماعی
کلاه قرمزی علاوه بر نقد باورها و رفتارهای عامه و نمایش پیامدهای نادرست برخی از آنها به نقد اجتماعی نیز دست میزند. به عنوان نمونه، سنت انداختن بار خود بر روی دوش دیگران مثل فرستادن بچهها به خانهٔ همسایه با ظرافت و ادب هر چه تمامتر به نقد گرفته میشود. نویسندگان برنامه استفادهٔ بهجایی از امثال و حکم فارسی برای انتقال دیدگاههای خود میکنند. آنجا که مجری نمیتواند شخصیتها را به خودنگری به جای انتقاد از دیگران یا داوری در باب آنها فرا بخواند از آنها دعوت میکند که جلو آینه به خودشان نگاه کنند.
حرکت بر روی حاشیهها
کلاه قرمزی در جامعهای تولید میشود که خردهفرهنگهای مختلف هر روز در مواجهه با یکدیگرند و اگر سرشاخ نمیشوند حداقل به یکدیگر کنایه میزنند. طرح عباراتی مثل «موسیقی مجاز»، «روسری سرت نیست»، و «حرکات موزون» در اپیزودهای مختلف به مخالفان فرهنگ رسمی میگوید که نویسندگان برنامه با این محدودیتها آگاهی دارند، گرچه آنها را رعایت میکنند.
تنوعبخشی به شخصیتها
شخصیتهای مجموعهٔ کلاه قرمزی آدمها و حیواناتی هستند بینام و نشان که مردم آنها را خوب میشناسند: جیگر (که سال گذشته تا حدی جنجالی شد)، فامیل دور، خانم بزرگ، پسر عمه زا، بعبعی (که انگلیسی حرف میزند و آهنگ تایتانیک سلین دیان را نیز میخواند)، پسرخاله، دختر همسایه، آقوی همساده، گاوجان، مرغی، و گیگیلی. آنها اگر مثل من و شما اسم ندارند فراز و نشیب دارند و جذابتر و خستهکنندهتر میشوند، اما در آن چه معرف آن هستند تغییری حاصل نمیشود (مثل پسرخاله که معرف لوطیگری و آقوی همساده که معرف خوشدلی و آسانگیری شیرازیهاست). برخی شخصیتهای کلاه قرمزی ۹۲ نیز از میان بازیگران معروف سینما برگزیده شده بودند (طناز طباطبایی، رامبد جوان، رضا عطاران و مهناز افشار).
استفاده از عناصر نمایشهای سنتی عروسکی
کلاه قرمزی از تکنیکهای جدید عروسکگردانی بهره میگیرد، اما نیمنگاهی نیز به نمایش سنتی عروسکی در ایران یعنی خیمهشببازی دارد. دختر همسایه عناصری از نقش «سیاه» را در خیمهشببازی وام گرفته است، آنجا که مدام با صدای بلند «بله» میگوید.
مسائل روز مردم
برخلاف بسیاری از برنامههای تلویزیون که در پی سفیدنمایی در جمهوری اسلامی هستند کلاه قرمزی از انعکاس شکایات عمومی هراسناک نیست. گرانی دقیقه به دقیقه، فروش اجناس به دلار، و موضوع آزادی بیان در برخی از برنامهها به صراحت مورد توجه قرار گرفت.
***
پخش برنامههای ایدئولوژیکی و مذهبی (خوبی زیارت مشهد یا رفتن بر سر قبور شهدا) در خلال برنامهٔ کلاه قرمزی و گذاشتن عنوان «حماسهٔ سیاسی» بر روی گوشهٔ سمت چپ برنامه به هنگام پخش در عید نوروز اوج ضعف مقامات سیاسی جمهوری اسلامی را که از کلاه قرمزی نیز نمیتوانند برای تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک خود بگذرند نمایانگر میسازد. یک رژیم سیاسی تا چه حد باید ورشکسته باشد که در باد کلاه قرمزی حرکت کند؟ آیا این نکته قابل تامل نیست که پربینندهترین برنامههای تلویزیون دولتی (برنامه۹۰ یا کلاه قرمزی) کاری به دین و ایمان مردم ندارند؟
----------------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
اکثر فیلمهای سینمایی ایرانی جذابیت عمومی ندارند (نگاه کنید به وضعیت گیشهٔ آنها) و پخش آنها از تلویزیون کمکی به جذب مخاطب برای تلویزیون نمیکند. به همین دلیل تلویزیون دولتی در شب چهارشنبه سوری برای به خانه کشاندن جوانان (جهت مبارزه با چهارشنبه سوری) فیلمهای هالیوودی پخش میکند؛ فیلمهای آمریکایی را نیز تکه و پاره کرده و به مخاطب تحویل میدهند (مثل بلایی که امسال بر سر فیلم «جنگوی رها از بند» اثر کوئنتین تارانتینو آوردند).
سریالهای داستانی تلویزیون دولتی نیز قابلیت جذب تماشاگر عام ندارند (اکثرا سردستی ساخته میشوند) چون همهٔ جناحهای درون حاکمیت و روحانیت باید با آنها مخالفتی نکنند و در آنها باید مولفههای مورد نظر رهبر و دیگر مقامات دیوانسالاری دینی گنجانده شود و این به بیخاصیتترین نمایشها منجر میشود. بدین ترتیب ضرغامی میماند و کلاه قرمزی برای برنامههای نوروز. این برنامه که برای مخاطب کودک تهیه میشود در پربینندهترین ساعات پخش میشد، چون مدیران تلویزیون میدانند که برنامههای دیگرشان مخاطب چندانی پیدا نمیکند.
چرا و چگونه یک برنامهٔ تلویزیونی با دکور بسیار ساده و چند عروسک میتواند میلیونها نفر را پای تلویزیون بدنام جمهوری اسلامی (که رسانهٔ اختصاصی سازمانهای امنیتی است) بنشاند؟
میراث کانون
یکی از اقداماتی که مسئولان فرهنگی جمهوری اسلامی در دههٔ شصت خورشیدی پس از قلع و قمع منتقدان خود دنبال کردند نابودی میراث کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. آنها کانون را وابسته به دربار و گسترشدهندهٔ فرهنگ آمریکایی و شاهنشاهی و در اوایل انقلاب لانهٔ نیروهای چپ و مارکسیست میدانستند. پس از سی سال تلاش برای اسلامی کردن فرهنگ، دستگاه چند صد هزار نفری دیوانسالاری فرهنگی- دینی- ایدئولوژیک جمهوری اسلامی کالایی برای عرضه ندارد جز «کلاه قرمزی» و ویترین این دستگاه باید ساعات پربینندهٔ خود را به دستپروردگان کانون (ایرج طهماسب و حمید جبلی) بسپارد. آیا از این بهتر میتوان ورشکستگی دستگاههای فرهنگی جمهوری اسلای را در تولید فرهنگ نشان داد؟
آموزش عمومی
کلاه قرمزی در چارچوب محدودیتهای یک نظام ایدئولوژیک تمامیتخواه تولید میشود. به همین دلیل تولیدکنندگان مجبورند به آن جنبهٔ آموزشی بدهند. اما جنبهٔ آموزشی برنامه (ترویج ورزش، بهداشت، رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی) که در الگوی دهههای پنجاه و شصت خورشیدی برنامههای کودک تلویزیون جریان داشت در برنامههای کلاه قرمزی نیز به چشم میخورد، اما این جنبهها نه به حد نصیحت و نه به صدور دستور و حکم میرسد و تا حدی نیست که تماشاگر را خسته و آزرده کند. داستانگوییها و نمک شخصیتها تا حدی این جنبه را تلطیف میکند. لهجههای اقوام و مناطق ایرانی (شیرازی، لر) و لهجههای شیرین روستایی بدون آن که صاحبان آن لهجهها احساس کنند به آنها توهینی شده است نیز بر نمک برنامه افزوده است.
نقد فرهنگ عامه
کلاه قرمزی در به چالش کشیدن فرهنگ عامه در ایران به شدت موفق عمل کرده است. قسمتهای مختلف این برنامه با ظرافت ریاکاری، چرخش در بحث، گریز از پاسخ به سوال، زدن حرفهای بیربط، طرح سوالهای نامربوط، آه و نالهٔ افراد برای گرفتن قرض یا بیان خواستهای از دیگران، پرتوبلا گویی، بدبینی نسبت به اموری که افراد نمیدانند (مثل این سوال که «تعلیق حرف خوبییه؟»)، شعار دادن و شلوغ کردن، بدبینی، فضولی، و حرف توی دهان مردم گذاشتن را که شهروندان ایرانی منتقد آنها هستند، اما بسیاری بدانها دچارند بدون توهین به مخاطب به نمایش میگذارد. کار جمهوری اسلامی به جایی رسیده است که مردم تنها از مجرای کلاه قرمزی و پسرخاله و دیگر حیوانات برنامه در معرض اخلاق اجتماعی قرار میگیرند و روحانیت در این عرصه کاملا خلع سلاح شده است.
نقد اجتماعی
کلاه قرمزی علاوه بر نقد باورها و رفتارهای عامه و نمایش پیامدهای نادرست برخی از آنها به نقد اجتماعی نیز دست میزند. به عنوان نمونه، سنت انداختن بار خود بر روی دوش دیگران مثل فرستادن بچهها به خانهٔ همسایه با ظرافت و ادب هر چه تمامتر به نقد گرفته میشود. نویسندگان برنامه استفادهٔ بهجایی از امثال و حکم فارسی برای انتقال دیدگاههای خود میکنند. آنجا که مجری نمیتواند شخصیتها را به خودنگری به جای انتقاد از دیگران یا داوری در باب آنها فرا بخواند از آنها دعوت میکند که جلو آینه به خودشان نگاه کنند.
حرکت بر روی حاشیهها
کلاه قرمزی در جامعهای تولید میشود که خردهفرهنگهای مختلف هر روز در مواجهه با یکدیگرند و اگر سرشاخ نمیشوند حداقل به یکدیگر کنایه میزنند. طرح عباراتی مثل «موسیقی مجاز»، «روسری سرت نیست»، و «حرکات موزون» در اپیزودهای مختلف به مخالفان فرهنگ رسمی میگوید که نویسندگان برنامه با این محدودیتها آگاهی دارند، گرچه آنها را رعایت میکنند.
تنوعبخشی به شخصیتها
شخصیتهای مجموعهٔ کلاه قرمزی آدمها و حیواناتی هستند بینام و نشان که مردم آنها را خوب میشناسند: جیگر (که سال گذشته تا حدی جنجالی شد)، فامیل دور، خانم بزرگ، پسر عمه زا، بعبعی (که انگلیسی حرف میزند و آهنگ تایتانیک سلین دیان را نیز میخواند)، پسرخاله، دختر همسایه، آقوی همساده، گاوجان، مرغی، و گیگیلی. آنها اگر مثل من و شما اسم ندارند فراز و نشیب دارند و جذابتر و خستهکنندهتر میشوند، اما در آن چه معرف آن هستند تغییری حاصل نمیشود (مثل پسرخاله که معرف لوطیگری و آقوی همساده که معرف خوشدلی و آسانگیری شیرازیهاست). برخی شخصیتهای کلاه قرمزی ۹۲ نیز از میان بازیگران معروف سینما برگزیده شده بودند (طناز طباطبایی، رامبد جوان، رضا عطاران و مهناز افشار).
استفاده از عناصر نمایشهای سنتی عروسکی
کلاه قرمزی از تکنیکهای جدید عروسکگردانی بهره میگیرد، اما نیمنگاهی نیز به نمایش سنتی عروسکی در ایران یعنی خیمهشببازی دارد. دختر همسایه عناصری از نقش «سیاه» را در خیمهشببازی وام گرفته است، آنجا که مدام با صدای بلند «بله» میگوید.
مسائل روز مردم
برخلاف بسیاری از برنامههای تلویزیون که در پی سفیدنمایی در جمهوری اسلامی هستند کلاه قرمزی از انعکاس شکایات عمومی هراسناک نیست. گرانی دقیقه به دقیقه، فروش اجناس به دلار، و موضوع آزادی بیان در برخی از برنامهها به صراحت مورد توجه قرار گرفت.
***
پخش برنامههای ایدئولوژیکی و مذهبی (خوبی زیارت مشهد یا رفتن بر سر قبور شهدا) در خلال برنامهٔ کلاه قرمزی و گذاشتن عنوان «حماسهٔ سیاسی» بر روی گوشهٔ سمت چپ برنامه به هنگام پخش در عید نوروز اوج ضعف مقامات سیاسی جمهوری اسلامی را که از کلاه قرمزی نیز نمیتوانند برای تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک خود بگذرند نمایانگر میسازد. یک رژیم سیاسی تا چه حد باید ورشکسته باشد که در باد کلاه قرمزی حرکت کند؟ آیا این نکته قابل تامل نیست که پربینندهترین برنامههای تلویزیون دولتی (برنامه۹۰ یا کلاه قرمزی) کاری به دین و ایمان مردم ندارند؟
----------------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.