روز ۲۶ اوت مطابق با چهارم شهریور مصادف بود با صدمین سالگرد تولد یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان آمریکای لاتین، خولیو کورتاسار.
روزنامه اسپانیایی «الپاییس» پس از مرگ خولیو کورتاسار در دو روز پیاپی ۱۱ صفحه تمام را به او اختصاص داد و از او به عنوان «نابغه ادبیات و متعهد به آزادی و رهایی مردمش» یاد کرد.
در اثرگذاری این نویسنده و جایگاه والای او در ادبیات آمریکای لاتین و جهان همین بس که عدهای او را به دلیل تاثیر گرفتن از سوررئالیسم فرانسوی و انتقال آن به فضای آمریکای لاتینی آغازگر سبک رئالیسم جادویی میدانند، سبکی که بعدا با گابریل گارسیا مارکز بسیار معروف شد.
خود او درباره سبک کارش میگوید: «داستانهای من در آنِ واحد هم خیلی رئالیستیاند و هم خیلی خیالی و فانتزی. در واقع این خیال و فانتزی از دل موقعیتی بسیار رئالیستی بیرون میآید، از بخشی معمولی و روزمره از زندگی آدمهای عادی.»
خولیو کورتاسار در ایران نویسنده ناشناختهای نیست و کارهایی از او از جمله یک رمان و چند داستان کوتاه به فارسی ترجمه شده است، اما اغلب با ترجمههایی نه چندان خوب که به احتمال زیاد در عدم توفیق آثار او در ایران نقش داشتهاند.
مهمتر این که دو تا از معروفترین و مهمترین آثار او یعنی رمان «لیلیبازی» ترجمه کاوه میرعباسی و مجموعه داستان «پایان بازی» ترجمه امید نیکفرجام برچسب «غیرقابلچاپ» خورده و هنوز به بازار کتاب راه نیافتهاند.
طنز ماجرا اینجاست که رمان لیلیبازی که شاهکار کورتاسار به شمار میرود پیش از آن که ترجمه آقای میرعباسی «غیرقابلچاپ» تشخیص داده شود با حذف و جرح و تعدیل فراوان و ترجمهای بسیار بد مجوز گرفته و منتشر شده بود.
خولیو کورتاسار در ۲۶ اوت سال ۱۹۱۴ یعنی آغاز جنگ جهانی اول در بروکسل، پایتخت بلژیک، از والدینی آرژانتینی به دنیا آمد. خانوادهاش از جنگ بزرگ به سوئیس پناه برد و در سال ۱۹۱۸ پس از پایان جنگ به آرژانتین رفت.
او تحصیل در رشته فلسفه را در سال ۱۹۳۵ آغاز کرد و پس از آن به تدریس و نوشتن نقد ادبی روی آورد و در همین زمان بود که مجموعه غزلهای خود را با اسم مستعار به چاپ سپرد.
اما کار جدی کورتاسار در عرصه ادبیات با شروع زندگی او در پاریس در سال ۱۹۵۱ آغاز شد و پاریس تا لحظه مرگش در سال ۱۹۸۴ محل زندگی و کارش باقی ماند.
او در همین سالها به ترجمه ادبی هم روی آورد و از جمله داستانهای ادگار آلن پو، نویسنده آمریکایی، را ترجمه کرد و نخستین مجموعه داستان خود را نیز منتشر ساخت، اما تا سال ۱۹۶۳ به معروفیت چندانی دست نیافت.
در سال ۱۹۶۳ بود که رمان لیلیبازی را به بازار کتاب فرستاد، رمانی که شاهکارش محسوب میشود و همچنان از نظر فرم و شکل یگانه است: کتابی با ۱۵۵ فصل که آنها را به چند ترتیب میتوان خواند. میتوان از فصل اول تا ۵۶ خواند و کتاب را تمامشده فرض کرد یا میتوان با رجوع به فهرست دوم کتاب فصلها را به ترتیبی که توصیه شده خواند، فصل ۷۳، ۱، ۲ الیآخر.
لیلیبازی در زندگی حرفهای و ادبی کورتاسار آن قدر حائز اهمیت بود که عدهای معتقدند او را در کنار نویسندگانی چون جیمز جویس و مارسل پروست قرار داده است. کارلوس فوئنتس، نویسنده مکزیکی، لیلیبازی را «یکی از مانیفستهای بزرگ مدرنیته در آمریکای لاتین» توصیف کرده است.
از اهمیت این اثر همین بس که خود کورتاسار دربارهاش گفته است: «اگر لیلیبازی را ننوشته بودم، خودم را به رود سن میانداختم.»
اما دهه ۱۹۶۰ برای کورتاسار فقط با چاپ لیلیبازی اهمیت نیافت، این دهه آغاز فعالیت سیاسی او نیز بود. در همین دهه بود که به کوبا سفر کرد و به حمایت از رهبران چپ آمریکای لاتین پرداخت: فیدل کاسترو در کوبا، سالوادور آلنده در شیلی و کارلوس آمادور در نیکاراگوئه.
خولیو کورتاسار متاثر از همین فعالیتها یک رمان آشکارا سیاسی نیز نوشت: «کتاب مانوئل» که آن را «واکنشی مستقیم» به سرکوب و خفقان سیاسی موجود در آرژانتین و آمریکای لاتین دهههای ۷۰ و ۸۰ قرن بیستم دانستهاند.
کورتاسار در فوریه سال ۱۹۸۴ به دلیل سرطان جان سپرد و در گورستان مونپارناس پاریس در کنار همسر سومش کرول دانلوپ به خاک سپرده شد.