فرهنگ شریف، استاد پیشکسوت موسیقی ایران و نوازنده برجسته تار درگذشت.
به گزارش خبرگزاریهای ایران، آقای شریف در ۸۵ سالگی بعد از طی کردن یک دوره بیماری، در تهران درگذشت. این استاد موسیقی با خوانندگان بنامی چون گلپا، ایرج، تاج اصفهانی، بنان و محمدرضا شجریان، ساز زده است. او از سبک منحصر به فردی در نوازندگی ساز تخصصی خود برخوردار بود و با انگشت گذاری های خود و آفرینشهایی فارغ از قالبهای ردیف، جوابهای کوتاه و موثر، کششهای طولی و عرضی نوازندگی تار را دچار تحولی بنیادی کرد. علیاکبر گلپایگانی خواننده برجسته موسیقی ایرانی از همکاران و دوستان نزدیک این نوازنده برجسته ایرانی در گفتوگویی که محمد ضرغامی با او داشته، از فعالیها و تواناییهای او یاد کرده است:
Your browser doesn’t support HTML5
علیاکبر گلپایگانی: البته این آشنایی از ۵۰ سال پیش از گلهای جاویدان شروعشده بود. گلهای جاویدان یک برنامه فاخری بود. هم من هم آقای یاحقی، آقای شهناز، آقای کسایی و آقای فرهنگ شریف آنجا برنامه اجرا میکردیم و خوانندگانش هم آقای بنان و فاختهای و عبدالوهاب شهیدی بودند و من. ازآنجا هم رفتیم آمریکا برای درس دادن در دانشکده Music Building. بعد در Rye Arts Festival معروف هم به انگلستان رفتیم هم کانادا و هم هلند. اولین کنسرتی که در ایران به نام کنسرت درست شد در آن زمان کنسرتی بود که آقای یاحقی، آقای فرهنگ شریف، آقای امیر ناصر افتتاح، رضا ورزنده و من همکاری داشتیم. آقای شریف یک آهنگ ساخته که شعرش برای آقای بیژن ترقی است و در خانه خودش ساخته شاید با کمک آقای محمد حیدری…
گل گریه؟
… به نام «وقتی تو باغ چشات گل گریه وا میشه»، فقط همین آهنگ را ساخته. هرکسی هم بگوید فرهنگ شریف آهنگ دیگری ساخته بیخود میگوید. ایشان نوازنده بینظیر تار بود. در کار بداهه و تکنوازی نظیر نداشت.
اشاره کردید به نوازندگی ایشان. میشود در مورد همین صحبت کنیم؟ شیوه نوازندگیشان. چون از شما کارهایی هست…
یک شیوهای بود… ایشان شاگرد شهنازی* بود. از بچگی شاگرد او بود. شیوه آقای شهنازی را گرفته بود. بهاضافه اینکه خودش مغز عجیبی داشت برای بداههنوازی و شیرین ساز زدن. شهنازی ردیفدان خوبی بود ولی نوازنده بداهه به شکل فرهنگ شریف نبود. بقیهاش توی ذات و خون فرهنگ بود که به آن شکل درآورد.
این بداههنوازی و این شیریننوازی که خیلیها از آن بهعنوان شیریننوازی یاد میکنند…
شیریننوازی اصلاً حرف بیخودی است. مگر موسیقی تلخنوازی و شور نوازی دارد؟ موسیقی بداهه است. نزدیک شدن به خدا است. عشق، صمیمیت. این کار را فرهنگ شریف بلد شده بود. یعنی بلدی هم نیست تنها. نوازندهای هم هست که خیلی زحمتکشیده… میدانید من ۹ سال و نیم شاگرد نورعلی خان بودم. نوازندههای زیادی هم زیردست نورعلی خان میآمدند و میرفتند. ولی بداههنواز نبودند. مثل پرویز یاحقی، فرهنگ شریف یا شهناز نبودند. مثل کسایی نبودند. یکچیزی در وجود اینها بود که آن بود که آدم را آتش میزد.
گلپا: آقای شریف یک آهنگ ساخته که شعرش مال آقای بیژن ترقی است و در خانه خودش ساخته شاید با کمک آقای محمد حیدری… به نام وقتی تو باغ چشات گل گریه وا می شه. فقط همین آهنگ را ساخته. فقط همین آهنگ را ساخته. هرکسی هم بگوید فرهنگ شریف آهنگ دیگری ساخته بیخود میگوید.
این بداههنوازی وقتی شما بهعنوان خواننده کنارشان قرار میگرفتید تأثیری هم روی شما داشت؟
خیلی اثر دارد. آقای شهناز که میزد دو نفر بودند که در جواب دادن آواز بینظیر بودند. یکی آقای بدیعی بود و یکی هم آقای فرهنگ شریف. یعنی آن چیزی که میخواندی به قول آقای جلیل شهناز نعل به نعل (این اصطلاحی است که بین موزیسینها رواج دارد) نعل به نعل جواب میدادند. نه اینکه شما یک چیزی بخوانی و بعد نوازنده برود یک چیز دیگر بزند و آرپژ بزند و آن چیزی که توی مغز خودش است پیاده کند. خود خواننده را هم گمراه میکند. ولی فرهنگ شریف آنچه که میزد درست بداهه بود و آن چیزی بود که خواننده خوانده بود. رج نمیزد. جواب آواز را میداد. بهقدری این را زیبا جواب میداد که… خب برنامههای من هست توی گلها. با ایشان زیاد…
خودشان میگویند که بیش از ۳۰ نوع صدا از تار درآوردند. در مصاحبههایی که ازایشان در آرشیو رادیو ملی ایران مانده.
بله. ردیف را خب اکثراً میدانند. ولی مدولاسیون دیگر تخصص آدم است که از یک دستگاهی به دستگاه دیگر یا از یک گوشه به یک گوشه دیگر برود. این را هم فرهنگ شریف خوب میدانست.
خود شما در همکاریهایی که با ایشان کردید و میخواستید قطعهای را اجرا کنید، نوازندگی فرهنگ شریف در کنار شما چه تفاوتی داشت؟
ببینید، چند نفر بودند. آقای شهناز بود، آقای کسایی بود، آقای پرویز یاحقی بود، آقای بدیعی بود، رضا ورزنده بود. ما وقتی با اینها در تماس بودیم و میخواستیم برویم بخوانیم یا برنامهای را اجرا کنیم، مثلاً من با فرهنگ شریف یا آقای پرویز یاحقی، آقای بدیعی یا آقای کسایی یا آقای شهناز کار میکردم، خیلی راحت کار میکردیم. برای اینکه حرفهای همدیگر را میفهمیدیم. اشاره میکرد روی ساز من میفهمیدم چهکار میخواهد بکند و من چهکار باید بکنم. این است که باهم مدتهای مدید… میگویم ۵۵ سال باهم کار میکردیم. در تمام منازل خودمان و دوستانمان که جمع میشدیم همهاش این بداهه زدن و ردیف زدن مطرح بود. مثلاً اگر بخواهیم نگاه کنیم شاعرهای بسیار خوبی داشتیم. ولی آقای بیژن ترقی با اینها اخت شده بود. دائم با اینها بود.
اگر بخواهید نگاهی کنید به کارنامه آقای شریف و میراث او را برای موسیقی تعریف کنید چه تعریفی از آن میدهید؟
من میگویم یک نابغهای بود که شبیه به او خیلی کم به دنیا میآید و متأسفم که مردم خوب نشناختندش.
برای ساز تخصصی خودش چطور؟
بینظیر بود. دو تا تار داشت. دوتا یا ۳ تا. میدانم. همه هم کار یحیی بود. تارهای بسیار خوبی هم بود. خودش بود و تارش. عشقش تار بود. دوستی اش تار بود. تار یعنی خدایش. به خدا نزدیک میشد وقتی ساز میزد.
چنانکه با خود ما وقتی ساز میزد ما گوش میکردیم میرفت تفکر برایمان پیدا میشد. فکر پیدا میکردیم که این چطوری شد؟ از این گوشه چطوری رفت؟ وقتی سلمک میزند و شهناز باید بزند، سلمک میزند اما یکهو شوشتری میزند. منصوری چهارگاه میزند و بعد برمیگردد دوباره میآید شور. اینها قشنگ بود. یا ابوعطا بزند چطوری مدولاسیون میکند توی سه گاه؟ این همان چیزی است که من میگویم تار فرهنگ شریف مثل پرچم ایران بود.
در آخرین روزهای زندگیشان دیداری کردید؟
آخرین دفعه که من رفتم با آقای دکتر برومند پسر آقای ادیب برومند شاعر معروف بود. ایشان آمد منزل ما رفتیم دیدنش. دیگر روزهای آخر بود. من دیدم دیگر این فرهنگ آن فرهنگ نیست.
شما نیمقرن در کنار آقای فرهنگ شریف بودید و چون مردم با صدای شما بسیار خاطره دارند و شما هم قطعاً خاطراتی در کنار آقای فرهنگ شریف داشتید…
آنقدر خاطره زیاد است که اصلاً گفتنی نیست.
ولی خاطرهای هست که داشته باشید و بخواهید با ما قسمت کنید؟
گلپا: فرهنگ شریف آنچه که میزد درست بداهه بود و آن چیزی بود که خواننده خوانده بود. رج نمیزد. جواب آواز را میداد.
ما کنسرتی داشتیم برای اولین مرتبه. این را آقای پرویز یاحقی درست کرده بود در شیراز. ما رفتیم. آقای مرتضی خان محجوبی بود، آقای پرویز یاحقی بود. آقای فرهنگ شریف بود. آقای امیر ناصر افتتاح بود و آقای رضا ورزنده. جایی که ما بودیم در یک منزلی بود توی باغی بود به نام چی چی دشت؟ یا چیزی شبیه این. یک اتاق بود و ما داده بودیم به آقای پرویز یاحقی. آقای فرهنگ شریف هم با من در یک اتاق بود. امیر ناصر افتتاح و آقای ورزنده در یک اتاق. وسط آقای فرهنگ شریف و پرویز یاحقی آقای مرتضی خان محجوبی میگفت که من روی تخت نمیخوابم و باید روی زمین بخوابم. یک دست رختخواب آوردند و روی زمین پهن کردند. بین آقای فرهنگ شریف و آقای پرویز یاحقی. نگو پرویز یاحقی یک حالت مریضی سرماخوردگی پیداکرده بود و شروع میکند به سکسکه کردن و تکان خوردن روی تخت. تختخواب فنری بود و هی سروصدا میکرد. آقای مرتضی خان بلند شد و ناراحت شد. خیلی عصبی بود. دیدم آمده به فرهنگ میگوید آقای به ایشان حالی کن. حالا پرویز یاحقی در یک حالت غیرعادی این کار را کرده. آقای مرتضی خان هم یک حالت بههمریختگی داشت. هی میگفت آقا این با من شوخی میکند. من آمدم اینجا مهمان شما هستم. آقا، آقای شریف شما به ایشان بگویید که ایشان شوخی نمیکند… پاهایش خورده به تخت و سروصدا کرده. بعد این هم خاطره بود که ما نشستیم مرتضی خان را با آقای شریف خدا بیامرزد… من شعری خواندم از آقای پازوکی با همین هم با شما خداحافظی میکنم.
بله شعر بسیار قشنگی است. آن را شنیدهام از زبان خود شما و همچنین آقای پازوکی.
بله. میگوید دستههای گل نهادن… حالا هی مردم میریزند توی سرشان میزنند وقتی کسی مرده و شعار میدهند که چه و چه… نه بابا. آن موقع که باید به او میرسیدی نرسیدی. به قول آقای پازوکی: دستههای گل نهادن بر مزار من چه سود؟ در زمان بودنم یک شاخه گل دستم بده.
*عبدالحسین خان شهنازی برادر علی اکبرخان شهنازی که اولین استاد فرهنگ شریف بوده است.