در بخش اول این گفت و گو شهیار قنبری از درگذشت همسر خود و تأثیرگذاری آن بر نگاه شاعرانهاش تا انتشار آلبومک غزلصدا گفت. او همچنین نوید تأسیس بنیاد یا انجمنی را برای حمایت از خانوادههای افراد مبتلا به سرطان داد. در بخش پایانی این گفتوگو شهیار قنبری از همکاری دوبارهاش با ابی و داریوش میگوید او همچنین به دلیل اصلی اختلاف حرفهایاش با گوگوش میپردازد.
Your browser doesn’t support HTML5
ترانههایی که خودتان اجرا میکنید، بیشتر راوی شهیار قنبری اند. تا ترانههایی که مینویسید و دیگران اجرا میکنند.
شک نکنید. فقط در کارهایی که من خودم اجرا کردم آن آزادی صد در صد را دارم. در این کارها هیچکسی نیست که سلیقهاش را به من تحمیل کند. در یک جاهایی دیگران که با شما همراهند در آن کاری که دارید میکنید سلیقهشان را تحمیل میکنند. یعنی میگویند مثلا آنجا نه. آن کلمه نمیدانم توی دهنم زیاد نمیچرخد. این اصطلاح خیلی از آوازخوانان ما است...
مواردی بوده؟
دقیقاً. اگر نبود که نمیگفتم.
یعنی میشود اشاره کرد به آن یا...
دوست ندارم. نه فکر نمیکنم. چون ما آنجوری عادت نداریم که بتوانیم آنقدر باز حرف بزنیم. اصلا نیاز به اسم نداریم. شما فکر کنید این مشکل مدام پیش آمده. نکتهای که خیلی مهم است که همین جا به آن اشاره میکنم این است که مردم نازنین فکر میکنند که آوازخوانان عزیزمان همه مدام به این فکر میکنند که کار تازه بکنند. خطر کنند. اما اینجوری نیست.
اگر امروز میروند به سراغ کارهای رایگان فقط به خاطر همین است. من نمی فهمم. همکار عزیزم را که سالهای سال با هم کار کردیم و هم از من کار خوانده و هم از دیگران که کارهای درخشانی هم نوشتند، نمیفهمم چگونه ممکن است از آن کارها رد شود، آن کارها را تجربه کند، و الان برسد به این کارهای کاملا سست و بد و بیسروته.
خانم گوگوش را میگویید ؟
مثلا. نمیفهمم یعنی چه. نمیفهمم چگونه ممکن است شما واروژان را تجربه کرده باشید، و امروز به کسی که اصلا هیچی، بگویی این از واروژان بهتر است. یا واروژان امروز است.
خود من همیشه آمادهام برای کار کردن. چه بهتر اینکه با کسی کار کنی مثل ابی که صاحب صدای استثنایی است و با هم در گذشته کار کردیم. معلوم است که دوست داری دوباره کار کنی. ولی ترجیح میدهی که اگر پیش آمد جوری پیش بیاید که برای هر دو خوب باشد.
ولی خب یک مسئلهای را هم آنها معمولا مطرح می کنند و تصورشان این است که اگر کار از ترانه سرایی بگیرند که داخل ایران است باعث میشود که به روز تر باشند یا اینکه بیشتر...
اشتباه است. یعنی چه به روزتر باشند؟
این طوری که معمولا خوانندهها میگویند این است که کارهایی که ما از این نسل جوان داخل ایران میگیریم، خیلی بیشتر بین مخاطبان ما طرفدار پیدا میکند. یک بخشش این است...
آخر شوخی است. شما بگویید به عنوان نمونه این کار و این کار از فلان خانم یا فلان آقا خیلی گل کرده. اولا گل کردن را من نمیفهمم. ببینید گل کردن یعنی اینکه یک ترانه میآید ترانه روز میشود چون اصلا ما شرایط این را نداریم چون همه یک جا نیستیم و بعد از چند ماه هم آن ترانه به نسبت قوه-بنیهای که دارد تحلیل می رود و از بین میرود و تمام میشود. تصادفاً با این کارش دارد میگوید آنهایی که من خواندم سلیقه خودم نبوده، درست برخلاف آنچه که به دروغ همه جا گفتند هیچکدام از آن کارها سلیقه اینها نبوده. هیچکدام. برای اینکه وقتی ما کار را آماده میکردیم به دوستان تلفن میکردیم که چهارشنبه در استودیو ال کوردوبس شما را میبینیم. این همه حکایت ترانه نوین است.
با توجه به اینکه الان یک بخشی از ترانهسراهای قدیمی، چهرههای صاحب نام، میشود دید رابطهشان را با خوانندههای صاحب نام کم کردهاند یا ترانه نمیدهند. حالا به دلایلی. ولی نقش خواننده را هم نمیشود نادیده گرفت. به خاطر اینکه از آن ور وقتی ترانهسراهای صاحب نام کارهایشان را به خوانندههای جوان میدهند که بخوانند که نامی در این عرصه ندارند، آن کارها یا شنیده نمیشود یا آنطور که باید هیچوقت بهایی به آنها داده نمیشود یا فراموش میشود.
ببینید، اشارهات از این بابت درست است. اما از یاد نبرید که همان صاحب نامها هم در آغاز همان بینام ونشانها بودند. به لطف کارهای درست آنها شدند آدمهای صاحب کارنامه.
ولی این اتفاق در مورد این خوانندههای جدید نیافتاده.
خواننده... اولاً زمان میخواهد، استعداد میخواهد، زمان که وقتش نرسیده و استعداد حتماً به اندازه کافی نبوده و کارهایی هم که به آن بچههایی که شما میگویید دادیم، حتماً کارهایی نبوده در اندازه آن کارهای گذشته. یک دلیلی دارد این وسط. چرا همه آوازخوانها فقط از صندوق پساندازشان استفاده میکنند. برای اینکه مردم برای شنیدن آن ترانهها به سالن میروند و نه بابت ترانههای رایگان بچههای تهران. اینجا مرافعه با کسی نیست.
مشکلی که بچههای حرفهای با آوازخوانها دارند مشکل قانونی است. مشکل حرفهای است. ما الان همه مان داریم بیرون از ایران زندگی میکنیم. بنابراین زیر چتر کپی رایت هست. این قوانین را یا ما اجرا کنیم یا نباید اجرا کنیم. دوستان تصمیم گرفتند که اجرا نکنند. اما از مزایای اینجا و قوانینش هم استفاده کنند. نمیشود این دو کار را با هم کرد.
چندبار شما به اسم بچههای ایران اشاره کردید و مساله به گفته شما ترانههای رایگان آن ها، به طور کل ترانهسرایی در ایران...
به گفته من نه، به گفته حقیقت!
حالا این را میخواهم بدانم آیا ترانهسرایی اصلا در ایران هست که فکر کنید کارش آن جایگاه را دارد که بشود به او اعتماد کرد و از او کار گرفت؟
نه. نه. من نمیشناسم. اما تا دلتان بخواهد کسانی را میشناسم که شوخ چشمانه تمام کارهای دهه پنجاه ما را چون هنوز آنجا هستند از بالا تا پایین کپی کردند. نه یک بار که هزار بار. شما نمیتوانید خاطره شهیار قنبری را که ۱۹ سالگی در متل قو تجربه کرده بدون اینکه تجربه کرده باشی فقط متل قو را برداری ترانه کنی. نمیتوانی این کار را بکنی. یعنی میتوانی ولی اتفاقی نمیافتد.
یعنی شما میخواهید بگویید ترانهسراهای امروز تجربه خودشان را ترانه نمیکنند؟
نه. اصلا. این حرفی بود که من سالهای سال در برنامههایم تکرار کردم و بیشتر آنها به جای اینکه بگویند مرسی که شما اینها را تجربه کردی و در اختیار ما گذاشتی، تصادفا به همانهایی برخورد که بیش از همه از من کش رفتند. بیش از همه. لئو فرز حرف زیبایی دارد. میگوید پنج ترانه دلخواهتان کدام اند تا بگویم که هستی. شما پنج ترانه را بشمارید که این پنج ترانه دراین سه دهه که ما در صحنه نبودیم و صحنه در اشغال نابلدها بوده گل کردند و دو میلیمتر هم قافله ترانه را بردند به جلو.
در مورد دو میلیمتر بردنشان سخت است صحبت کردن! ولی مثلا آلبومی که آقای داریوش داد «دنیای این روزهای من»، میشود گفت خیلی مورد قبول قرار گرفت و من میتوانم بگویم الان هم...
شما میگویید مورد قبول... مورد قبول چه کسی قرار گرفت؟ مورد قبول دوستانی که از صبح تا شب لینکسواری میکنند در فیسبوک؟
نه مثلا در نظرسنجیهایی که میکنند...
کدام یک از این ترانهها ماندند از همان آلبومی که شما میگویید؟ تصادفا متنها خیلی ضعیف و ضد و نقیض است. کاملاً آماتور است. من نمیدانم. ما الان داریم از دو جایگاه کاملاً روبهروی هم حرف میزنیم. با دو سلیقه کاملاً ناهمگون.
حرف من این است که برای کارنامهمان بیش از اینها ارزش قایل شویم. مشکل مان این نباشد که چند تا لایک میگیریم روی صفحه فیسبوکمان. روی صفحه اینستاگراممان.
البته من دارم فقط سؤال میپرسم. سلیقه خودم را نمیتوانم...
شما دارید سؤال توأم با باور...
نه باور نیست...
در سرزمینی که تیراژ کتاب هنوز در مرز هزار است گل کردن... در سرزمینی که میانگین مطالعه دو دقیقه است همچنان، اصلاً کار سختی نیست. آن هم در این روزها که میشود پول داد به این کانال و آن کانال پخش شد. بالاخره یک عده میآیند و رادیو جوان و اینها... سروصدا کردن کار سختی نیست اصلاً.
شما که خودتان تجربه «امان از» را با آقای داریوش داشتید و بعد آقای داریوش میرود یک آلبوم با بچههای ایران کار میکند مثل همین «دنیای این روزهای من» شما همین داستان را با آقای داریوش هم مطرح کردید، صحبتی درگرفته؟
همین چندی پیش یک پیام از کارهایی که معمولا همکارانم نمیکنند برای همکارم فرستادم. چون نگران کارهای مشترکمان هستم. نگران کارنامه هر دو هستم. معلوم است. برای اینکه همکاران خوب من الان تواناییاش را دارند و اصلاً نیازی ندارند به خواندن هر ترانهای. به اندازه کافی ترانه خوب دارند. قضیه جدی تر از این حرفها است، آقای ضرغامی عزیز من!
آخرین کاری که شنیده شد و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت از مجموعه کارهای شما با خوانندههای دیگر، کاری بود که آقای ابی به اسم «دلپوش» اجرا کرد با آهنگ آقای صادق نوجوکی، توی آن چون شما اشارهای داشتید به مسئله خطرکردن توی این ترانه دقیقا میشود این فضا را دید که شهیار قنبری این کار را میکند. یعنی فضای ترانهای اش را میبرد یک جای دیگر یک بعد دیگری به آن میدهد. یک اروتیزم خیلی لطیف و زیبایی توی آن هست که با یک شیطنت و شوخی هم قاطی شده و با موزیک خیلی خوب میآید جلو.
بار اول هم نیست که من خطر میکنم. مرتب خطر کردم. در رابطه با این اروتیزم لطیف مودبانه... چون اروتیزم مودبانه است دیگر. اروتیزم شوخ و شنگ شیطون است. اروتیزم بیتربیتی نیست! تصویری که من جهان سومی ممکن است از آن داشته باشم. به این شکل پیش آمد که چند سالی بود که با آقای ابی میخواستیم کار تازهای بکنیم. نمیشد. ایشان پیشنهاد کردند که...
چرا نمیشد؟ میتوانم بپرسم؟
به همین دلیل. یعنی مشکلات شکایت و حق اجرا و اینها پیش آمد و برای چند سالی ماها از هم فاصله گرفتیم. نه فقط من. همکاران دیگرم هم. اما به هر حال یک جایی قرار شد باز دوباره کار کنیم. خود من همیشه آمادهام برای کار کردن. چه بهتر اینکه با کسی کار کنی مثل ابی که صاحب صدای استثنایی است و با هم در گذشته کار کردیم. معلوم است که دوست داری دوباره کار کنی. ولی ترجیح میدهی که اگر پیش آمد جوری پیش بیاید که برای هر دو خوب باشد. نه اینکه همه بگویند آقا این چیست.
دو تا کار کردیم ایشان دوست داشت که با آقای نوجوکی که من هم بسیار دوستشان میدارم کار کنیم با اینکه خود من بیشتر در فضاهای دیگری هستم تا فضای موسیقی شوخ و شنگ. اما تصمیم گرفتم که این تجربه را داشته باشم.
در رابطه با طنز که پیش از این گفتگو من و شما اشاره میکردیم در گفتگویی که داشتیم، من سالهاست که دوست میدارم از طنزی که خودم در زندگی دارم یا در کارهای دیگر دارم در ترانه استفاده کنم. این کار سختی است برای اینکه مثل راه رفتن روی یک مو است. ممکن است شما هر لحظه دچار سقوط شوید.
در ترانه جدی جهان من مثلاً فقط ژاک پرل را می شناسم که این کار را کرده و با موفقیت بیرون آمده. بعد خودش هم با آن اجرای شگفت انگیزش اصلاً جایی نگذاشته برای هیچ نوع تجربهای. اما من دوست میداشتم که شهیار قنبری در کارنامهاش ترانههای شوخ و شنگ هم داشته باشد. بنابراین دلپوش کمی از این حالت را برای من برآورده میکند.
شما قبلا هم با صادق نوجوکی کار کرده بودید؟ «با من باش». با صدای معین، نه؟
بله. اینجا متأسفانه اگر هم دوست داشته باشید با هم کار کنید اینقدر مشکلات جور واجور هست و فاصلهها که اصلا زندگی در غربت، زندگی در تبعید یک حالت عجیبی دارد. این است که باعث میشود دیر به دیر این اتفاق بیافتد. الان دو کار داریم هر دویمان برای آقای ابی که فقط یکی از این دو کار منتشر شده. دو کار من با داریوش عزیز دارم که دو سالی است الان.
با آهنگ سازی [چه کسی]...؟
هنوز هیچ. هنوز هیچکس. یکیش مشخص شده ولی اجازه بدهید نگویم که خودشان اعلام کنند. یک ملودی از آقای بهبودی ایشان گرفته بود که این ملودی را خیلی دوست داشته. در گذشته هم با آقای بهبودی داریوش کار کرده.
بله دو کار خوب دارند. یکی کار روی شعر حسین منزوی است و یکی هم اردلان سرفراز.
بله آفرین. ملودیش خیلی زیباست. ملودیش خیلی زیباست. ملودیش را به من دادند و گفتند که دوست میدارند که کار روی این کنیم. طول کشید. طول کشید تا کار درست دربیاید. چون به هر حال کار روی ملودی نوشتن سختتر است. باید همه چیزش درست باشد.
بعضی وقتها زمان میبرد که شما برسی به آنجایی که باید برسی. خود من سه بار متن تازه برایش نوشتم. تا عاقبت آن شد که دوست میداشتیم. هنوز این کار به مرحله تنظیم نرسیده. این ریتم زندگی ما است دیگر. لابد. فکر میکنم. و بعد اینکه شما چقدر مشتاق باشید چقدر دنبال کار باشید. خود داریوش عزیز الان بیشتر دنبال کار بنیادشان هستند. این از کارهای دیگرش حتما کم میکند دیگر.
ولی خب در این میان دیده میشود که آقای داریوش ترانههای دیگر را منتشر میکنند به غیر از بعضی از کارهای قدیمی مثل کاری که با اردلان سرفراز داشت، که باعث اختلافاتی هم شد بین ایشان و آقای زلاند...
متأسفانه. متأسفانه مجموعه خوبی هم نبود. مجموعه حرام شده از آب درآمد. چرا باید به کار نیمه کاره برسیم. به هر دلیل بخواهیم آن کار را منتشر کنیم. هرگاه که از این کارها میکنیم به باور من یک نمره بد وارد کارنامهمان کردیم. به همین خاطر گفتم قضیه جدی است. اینجوری نیست که شما در فیسبوک صاحب صفحه شوی و آن بالا بنویسی ترانهسرا، بعد از سه هفته یک چیزهایی، حرفهای پیش پا افتاده را آنجا منتشر کنی و دوستانت بیایند آنجا به تو بگویند استاد. هر روز من چند تا پیام دریافت کنم از بچههایی که کار میفرستند که «استاد نظرتان را میخواهم بدانم» میگویم آقا من نظری ندارم. عزیز من. چون نظر مرا دوست نخواهی داشت.
اگر با هم قهر باشیم که فایده ندارد. آن وقت هیچکدام از کارهایی را که خودمان ساختیم نفهمیدیم و درک نکردیم. یعنی همه پیامهایی که دادیم در رابطه با دوست داشتن و سخاوتمند بودن همه را زیر پا گذاشتیم دیگر.
شما یک صراحتی در کلامتان دارید که گاهی اوقات احساس میشود که هنگام نظر دادن خیلی تند و گوشه دار میشود حرفهایتان!
من اولین کسی نیستم که این جوری است. من تنها کسی نیستم که اینجوری است. تمام آرتیستهای جدی را گوش کنید ببینید همه شان این جوری اند.
خب فکر میکنید این تاثیر...
من و شما بدعادت شدیم. فقط عادت کردیم که یک عده بیایند تعارف کنند...
حالا جدا از این همکاریهایی که اشاره کردید با آقای داریوش هم گفتید که همکاری تازه ای دارید که هنوز منتشر نشده و باید...
امیدوارم هرچه زودتر منتشر شود به هر حال.
من به همین دلیل میپرسم. چون در این بین آقای داریوش یک کار دیگر هم با ترانه و آهنگ بچههای داخل ایران منتشر کرد...
متاسفانه بله. برایشان پیام هم فرستادم و گفتم من انتظارم از شما بیش از اینهاست...
ولی با خانم گوگوش چطور؟ چون دیدم که بعد از مدتها این طور به نظر میرسد که روابط شما با خانم گوگوش نزدیک نیست اما پیامی را ایشان بعد از درگذشت همسرتان دادند و شما پیامی را در پاسخشان دادید. الان وضعیت به چه صورتی است؟ آیا امید این میرود که...
نه. تماس حرفهای نداریم با هم. هیچ تماس حرفهای با هم نداریم ولی خب میتوانیم با هم کار نکنیم اما دوست بمانیم. انسان باقی بمانیم. ایشان محبت کرد و پیام زیبایی در رابطه با از دست دادن بانوی من نوشت و من هم پاسخی دادم. اگر این کار را نکنیم که خیلی بد است دیگر. اگر با هم قهر باشیم که فایده ندارد. آن وقت هیچکدام از کارهایی را که خودمان ساختیم نفهمیدیم و درک نکردیم. یعنی همه پیامهایی که دادیم در رابطه با دوست داشتن و سخاوتمند بودن همه را زیر پا گذاشتیم دیگر.
حرف من این است که برای کارنامهمان بیش از اینها ارزش قایل شویم. مشکل مان این نباشد که چند تا لایک میگیریم روی صفحه فیسبوکمان. روی صفحه اینستاگراممان.