نزديک ساعت يک صبح روز پنجم دسامبر سال ۱۷۹۱ ميلادی، ولفگانگ آمادئوس موتسارت، در سن ۳۵ سالگی درگذشت.
مرگ زودهنگام نابغه بزرگ، بعد از گذشت ۲۱۵ سال کماکان رازآلود و غريب به نظر می رسد؛ مردی که بعد از گذشت دو قرن، آثارش به تعريف آکادميک موسيقی کلاسيک جهان بدل شده است.
آگاه از مرگ!
مرگ نابغه، سال ها است که ميان هوادارانش، محققان و حتی پزشکان مناقشه برانگيخته است.
نخستين سوال مهم اين است که آيا او از مرگ قريب الوقوع خود اطلاع داشته يا نه؟ بی شک آگاهی احتمالی از مرگی که در پيش است، بر روی آثار موزيسينی چون او تاثير می گذاشت.
هواداران خيال پرداز آهنگساز، سال ها بر داستانی تاکيد می کردند که بر اساس آن، وضعيت سلامتی موتسارت، آرام آرام به وخامت گراييده و او با جسمی بيمار، با بالا و پايين کردن نت هايش، غم سفر پيش رويش را با شنوندگانش تقسيم می کرده است.
اما تحقيقات اخير نتايج ديگری در بر دارد. محققان می گويند، شواهد حاکی است که موتسارت، در سال های پايانی عمرش، به ويژه سال ۱۷۹۱ ميلادی، زندگی سرخوشی داشته است. ضمن اينکه بر مبنای همين شواهد، مرگ موتسارت، برای دوستان و خانواده اش، ضربه ای ناگهانی بوده است.
رکوئيم نيمه کاره
علت مرگ، مناقشه بعدی است. در مدارک رسمی، علت مرگ موتسارت، «تب شديد مالاريا»، ثبت شده است. درباره مرگ وی و بيماری های احتمالی موتسارت، گمانه زنی هايی وجود دارد؛ تريشينوز، مسموميت جيوه، و اختلالات خونی مادرزاد، از جمله بيماری های است که احتمالا موجب مرگ موتسارت شده است.
موتسارت تا چند روز قبل از مرگش، به سختی بر روی آخرين اثرش، رکوئيم، کار می کرد. محبوب ترين نظريه درباره رکوئيم آن است که موتسارت با آگاهی از مرگی قريب الوقوع، اين اثر را ساخته است.
در ميان مسيحيان کاتوليک، رکوئيم عنوانی است برای دعايی که بعد از مرگ و برای آمرزش روح رفتگان خوانده می شود.
موضوعی که بی شک گمانه زنی درباره رابطه رکوئيم موتسارت و مرگش را افزايش داده است. اما شواهد موجود، بار ديگر نشان دهنده واقعيت های ديگری است.
موتسارت، رکوئيم را به سفارش يک کنت سرمايه دار ساخت که همسر زيبا و ۲۰ ساله اش را از دست داده بود. و البته اين سفارش با مرگ آهنگساز ناتمام ماند. همسر موتسارت ، بعد از مرگ وی، رکويئم را به خاويه شوسماير - شاگرد موتسارت - سپرد تا او کار را به پايان برساند. رکوئيم سرانجام توسط شاگرد موتسارت کامل شد و به دست سفارش دهنده رسيد.
جسد گم شده
موتسارت در گوری بی نام دفن شد. موضوعی که بار ديگر خلاقيت داستان پرداز هواداران را بر می انگيزد تا روايت زندگی هنرمند محبوب خود را با سوزناکی و دردی ديگر بياميزند.
روايت مرگ موتسارت در تنگدستی و گمنامی در شهر وين، يکی ديگر از داستان های محبوب درباره اين آهنگساز است.
اما نگاهی به مجموعه درآمدهای آهنگساز نامی، واقعيتی ديگر را پيش روی ما می گذارد. هر چند که موتسارت در سالهای پايانی عمر کوتاهش، چون جوانی اش در وين مورد توجه عموم نبود، اما کماکان از اقصی نقاط اروپا درآمد قابل توجهی نصيبش می شد.
به طور مشخص او از پراگ که همواره در آنجا محبوبيت بسياری داشت، سالانه ۱۰ هزار فلورين – معادل ۴۲ هزار دلار آمريکا در سال ۲۰۰۶ – در آمد داشت. و البته موتسارت اين درآمد بسيار را به راحتی خرج می کرد و خوش می گذراند.
تلاش ها برای يافتن جسد موتسارت و انجام آزمايش های DNA برای شناخت بهتر اين هنرمند نيز تا امروز نتيجه ای نداشته است.
در سال ۲۰۰۵ ميلادی، انجام آزمايش های DNA بر روی جسدی که گمان می رفت به موتسارت تعلق داشته باشد آغاز شد. يکی از دانشگاه های اتريش به همراه ارتش آمريکا، DNA اين جسد را با DNA مادر بزرگ و خواهرزاده موتسارت مقايسه کردند.
پاسخ اين آزمايش ها مانند بسياری از گوشه های تاريک زندگی موتسارت، دو پهلو و مبهم بود؛ محققان اعلام کردند که هيچ شباهت و ارتباطی ميان نمونه های DNA اين سه نفر وجود ندارد!
قتل قهرمان
سوالات بسيار درباره زندگی مردی که استعداد خارق العاده اش در کودکی کشف شد و در ۱۲ سالگی استاد نواختن سه ساز مهم پيانو، ويلن و ارگ بود، به زندگينامه موتسارت، جذابيتی عامه پسند بخشيده است.
ضمن اينکه هيچ يک از زنديگنامه نويسان موتسارت، وی را شخصا نمی شناختند و چه بسا همين موضوع نيز موجب شده تا بسياری از سوالات بی پاسخ بمانند.
مرگ زودهنگام، همزمانی خلق «رکوئيم» با مرگ موتسارت و حتی روابط شخصی موتسارت، همه به تخلياتی دامن می زد که می کوشيدند از زندگی اين ستاره جهان موسيقی، داستانی هيجان انگيز خلق کنند.
يکی از جذاب ترين داستان های حاشيه زندگی موتسارت، رابطه وی با آنتونيو سليری، آهنگساز نامی ايتاليايی بود. رقابت اين دو در شهر وين و اوج گرفتن موتسارت دربرابر افول شهرت سيلری، داستانی با اوج و فرودهای بسيار بود که حتی تا قاتل خواندن سيلری پيش رفت.
آنتونيو سيلری سال ها بعد از مرگ موتسارت و رواج شايعاتی از اين دست، لحظاتی پيش از مرگش، دست داشتن در قتل موتسارت را تکذيب کرد.
اما هنرمندان ديگر، داستانی چنين هيجان آور را از دست ندادند. نمايشنامه «موتسارت و سيلری» اثر الکساندر پوشکين، اپرايی به همين نام ساخته نيکولای کروساکف و نمايشنامه «آمادئوس» نوشته پيتر شفر، همه بر مبنای شايعه قتل موتسارت به دست سيلری، خلق شده اند.
خلق آثاری از اين دست که آرام آرام موتسارت را ورای يک موزيسين نابغه، به شخصيت محبوب دنيای سرگرمی تبديل می کنند، هنوز ادامه دارد.
فيلم سينمايی «آمادئوس» که در سال ۱۹۸۴ ميلادی ساخته شد، در واقع نسخه سينمايی نمايشنامه آمادئوس بود که توانست با ربودن ۸ جايزه اسکار، به اثری جهانی بدل شود.
در همه اين روايات تخيلی، سيلری، با فرستادن نامه ای آغشته به سم برای موتسارت او را مسموم می کند و به قتل می رساند. نقش منفی تمام عيار در برابر قهرمان باهوش، جذاب و خلاق داستان که احساسات بسياری از شنوندگان آثار ماندگار موتسارت را ارضا می کند؛ نابغه ای که در ۱۷ سالگی اولين سمفونی خود را خلق کرد و زمانی که در ۳۵ سالگی از دنيا رفت با ۵۵ سمفونی، نام خود را برای هميشه بر تارک موسيقی جهان ثبت کرده بود.