پل ساموئلسون که سیزدهم دسامبر ۲۰۰۹ در ۹۴ سالگی درگذشت یکی از بلندآوازهترین نامها در تاریخ علم اقتصاد است و چندین نسل از اقتصاددانان و مردان سیاسی در دوران پس از جنگ جهانی دوم با آثار او پرورش یافتهاند، و یا به مخالفت با اندیشههای او برخاستهاند.
میتوان با میراث معنوی او که چند کتاب و صدها مقاله را دربرمیگیرد موافق یا مخالف بود، ولی تردید نمیتوان داشت که پل ساموئلسون افقهای تازهای را بر علم اقتصاد گشود و بر میلیونها نفر از شاگردان و خوانندگان آثارش، از جمله در ایران، به گونهای عمیق تاثیر گذاشت.
اقتصاددان «همهفنحریف»
ساموئلسون انتشار نخستین مقالات معتبر خود را در ۲۱ سالگی آغاز کرد و تولید نیرومند فکری او تقریبا تا آستانه مرگش قطع نشد.
ساموئلسون در سال ۲۰۰۴ و در ۸۹ سالگی با انتشار مقالهای در نقد روابط بازرگانی آمریکا و چین، جنجال آفرید، زیرا نظریه «مزایای ترجیحی» در بازرگانی بینالمللی را که خود در تکامل آن نقشی بنیادی داشت به نقد کشید.
مشهورترین اثر پل ساموئلسون رساله درسی او است با عنوان «علم اقتصاد: تحلیل مقدماتی» که حدود بیست ویرایش آن از سال ۱۹۴۸ تا امروز در میلیونها نسخه و به زبانهای فراوان به فروش رفت و نویسنده آن را به ثروت و شهرت رساند.
در سال ۱۹۷۰ میلادی، ساموئلسون نخستین آمریکایی برنده جایزه نوبل شد و در کنار دیگر نامداران آمریکایی علم اقتصاد معاصر، بهویژه مخالف فکری خود میلتون فریدمن، یکی از برجستهترین چهرههایی است که آمریکا را به جای اروپا به کانون اصلی پویایی اندیشه اقتصادی در جهان بدل کرد.
ساموئلسون را میتوان یکی از آخرین «نظریهپردازان عمومی» علم اقتصاد و یا «اقتصاددانی همهفنحریف» به شمار آورد، زیرا در همه عرصهها، از اقتصاد خرد و کلان تا روابط بینالمللی اقتصادی، قدرتنمایی کرده است.
نوشتههای او درباره تورم، پول، مالیه عمومی، رشد، مهاجرت، بازنشستگی و بسیاری دیگر از زمینهها بحثهای فراوان برانگیختند. در عرصه بازرگانی بینالمللی، مدلی را که او با کمک دو اقتصاددان سوئدی (هکشر و اوهلن) به وجود آورد، نظریه معروف دیوید ریکاردو، اقتصاددان کلاسیک انگلیسی، درباره «مزایای ترجیحی» در مبادلات میان کشورها را تکمیل کرد و به گونهای چشمگیر بر سیاستهای ملی و بینالمللی تاثیر گذاشت.
امروز دوران «نظریهپردازان» عمومی علم اقتصاد کم و بیش به پایان رسیده است، زیرا در درون هر یک از عرصههای این علم زمینههای گوناگون تخصصی به وجود آمده و تبحر عالمانه اقتصاددانان تنها در یکی از زمینهها جلوه میکند.
ساموئلسون را میتوان، در مجموع، پیرو نظریات جان مینارد کینز، نظریهپرداز اقتصادی انگلیسی، به شمار آورد که ضمن وفادار ماندن به اصول اقتصاد آزاد، مکانیسمهای بازار را برای بازگرداندن تعادل به اقتصاد کافی نمیدانست و به مداخله دولت در امور اقتصادی باور داشت.
ساموئلسون در انتشار افکار کینز در آمریکا و سراسر جهان نقشی بنیادی داشت، ولی برخلاف اقتصاددان بلندآوازه انگلیسی به استفاده گسترده از ریاضیات در علوم اقتصادی روی آورد. در واقع ساموئلسون علوم اجتماعی و بهویژه اقتصاد را به علوم دقیقه نزدیک میدانست و تردیدی نداشت که اقتصاد تنها با روی آوردن به ریاضیات جایگاه علمی خود را پیدا میکند.
با این حال کم نیستند اقتصاددانانی که ساموئلسون را به دلیل افراط در استفاده از مدلهای ریاضی بهشدت مورد انتقاد قرار میدهند و بر او خرده میگیرند که با «تزریق» سیل فرمولهای ریاضی به اقتصاد، این علم را بیش از بیش انتزاعی و از واقعیت دور کرده است.
کشمکش
در عرصههای سیاسی و اجتماعی، پل ساموئلسون خود را «لیبرال» توصیف میکند. میدانیم که در آمریکا، برخلاف اروپا، لیبرالها در جناح چپ قرار میگیرند و کم و بیش به سوسیال دمکراتهای اروپایی شباهت مییابند. ساموئلسون نیز، اگر با ملاکهای اروپایی مورد داوری قرار گیرد، سوسیال دمکراتی واقعی است، زیرا با پافشاری بر عقاید کینز بر این باور است که برای ایجاد اشتغال کامل و توزیع عادلانه درآمدها، دولت حتما باید در اقتصاد دخالت کند.
کشمکش میان هواداران کینز و ساموئلسون (مدافعان اقتصاد آزاد همراه با دخالت دولت) و طرفداران هایک و فریدمن (پرچمداران آزادی اقتصادی) یکی از پرشورترین صفحات تاریخ علم اقتصاد را در نیمه دوم قرن بیستم و سالهای نخستین قرن بیست و یکم به وجود آورد و از شواهد پیداست که همچنان ادامه خواهد یافت.
اندیشههای کینز و ساموئلسون تا نیمه نخست سالهای ۱۹۷۰ میلادی به فرمانروای کم و بیش مطلق در کشورهای پیشرفته صنعتی بدل شدند. ولی با بحران اقتصادی دهه هفتاد قرن گذشته و به قدرت رسیدن رونالد ریگان و مارگارت تاچر، اقتصاددانان ملهم از هایک و فریدمن (مکتب شیکاگو) به گونهای چشمگیر قدرت گرفتند و اندیشههای آنها در دفاع از آزادی اقتصادی و مخالفت با دخالت دولت، با سرعتی حیرتآور در سراسر جهان از جمله بسیاری از کشورهای در حال توسعه پراکنده شد.
بحران اقتصادی اخیر که از پایان سال ۲۰۰۷ میلادی آغاز شد، زمینه تهاجم دوبارهای را از سوی هواداران کینز و ساموئلسون فراهم آورده است.
هر دو جریان بر سر اصول بنیادی اقتصاد آزاد (حفظ مالکیت خصوصی، محترم شدن ابتکار فردی در عرصه اقتصادی و پایبندی به رقابت آزاد) توافق دارند، اما نقش دولت را در اقتصاد یکسان نمیبینند.
تردیدی نیست که ساموئلسون در دفاع از نقش دولت در اقتصاد به گونهای افراطی پیش رفت و گاه با سادهلوحی شگفتآور توانایی اقتصادهای کمونیستی از جمله اقتصاد شوروی را بسیار بیش از آن چه بود ارزیابی کرد. او بعدها در پی فروریزی نظامهای کمونیستی به این اشتباه بزرگ خود اعتراف کرد.
میتوان با میراث معنوی او که چند کتاب و صدها مقاله را دربرمیگیرد موافق یا مخالف بود، ولی تردید نمیتوان داشت که پل ساموئلسون افقهای تازهای را بر علم اقتصاد گشود و بر میلیونها نفر از شاگردان و خوانندگان آثارش، از جمله در ایران، به گونهای عمیق تاثیر گذاشت.
اقتصاددان «همهفنحریف»
ساموئلسون انتشار نخستین مقالات معتبر خود را در ۲۱ سالگی آغاز کرد و تولید نیرومند فکری او تقریبا تا آستانه مرگش قطع نشد.
ساموئلسون در سال ۲۰۰۴ و در ۸۹ سالگی با انتشار مقالهای در نقد روابط بازرگانی آمریکا و چین، جنجال آفرید، زیرا نظریه «مزایای ترجیحی» در بازرگانی بینالمللی را که خود در تکامل آن نقشی بنیادی داشت به نقد کشید.
مشهورترین اثر پل ساموئلسون رساله درسی او است با عنوان «علم اقتصاد: تحلیل مقدماتی» که حدود بیست ویرایش آن از سال ۱۹۴۸ تا امروز در میلیونها نسخه و به زبانهای فراوان به فروش رفت و نویسنده آن را به ثروت و شهرت رساند.
در سال ۱۹۷۰ میلادی، ساموئلسون نخستین آمریکایی برنده جایزه نوبل شد و در کنار دیگر نامداران آمریکایی علم اقتصاد معاصر، بهویژه مخالف فکری خود میلتون فریدمن، یکی از برجستهترین چهرههایی است که آمریکا را به جای اروپا به کانون اصلی پویایی اندیشه اقتصادی در جهان بدل کرد.
ساموئلسون را میتوان یکی از آخرین «نظریهپردازان عمومی» علم اقتصاد و یا «اقتصاددانی همهفنحریف» به شمار آورد، زیرا در همه عرصهها، از اقتصاد خرد و کلان تا روابط بینالمللی اقتصادی، قدرتنمایی کرده است.
نوشتههای او درباره تورم، پول، مالیه عمومی، رشد، مهاجرت، بازنشستگی و بسیاری دیگر از زمینهها بحثهای فراوان برانگیختند. در عرصه بازرگانی بینالمللی، مدلی را که او با کمک دو اقتصاددان سوئدی (هکشر و اوهلن) به وجود آورد، نظریه معروف دیوید ریکاردو، اقتصاددان کلاسیک انگلیسی، درباره «مزایای ترجیحی» در مبادلات میان کشورها را تکمیل کرد و به گونهای چشمگیر بر سیاستهای ملی و بینالمللی تاثیر گذاشت.
امروز دوران «نظریهپردازان» عمومی علم اقتصاد کم و بیش به پایان رسیده است، زیرا در درون هر یک از عرصههای این علم زمینههای گوناگون تخصصی به وجود آمده و تبحر عالمانه اقتصاددانان تنها در یکی از زمینهها جلوه میکند.
ساموئلسون را میتوان، در مجموع، پیرو نظریات جان مینارد کینز، نظریهپرداز اقتصادی انگلیسی، به شمار آورد که ضمن وفادار ماندن به اصول اقتصاد آزاد، مکانیسمهای بازار را برای بازگرداندن تعادل به اقتصاد کافی نمیدانست و به مداخله دولت در امور اقتصادی باور داشت.
ساموئلسون در انتشار افکار کینز در آمریکا و سراسر جهان نقشی بنیادی داشت، ولی برخلاف اقتصاددان بلندآوازه انگلیسی به استفاده گسترده از ریاضیات در علوم اقتصادی روی آورد. در واقع ساموئلسون علوم اجتماعی و بهویژه اقتصاد را به علوم دقیقه نزدیک میدانست و تردیدی نداشت که اقتصاد تنها با روی آوردن به ریاضیات جایگاه علمی خود را پیدا میکند.
با این حال کم نیستند اقتصاددانانی که ساموئلسون را به دلیل افراط در استفاده از مدلهای ریاضی بهشدت مورد انتقاد قرار میدهند و بر او خرده میگیرند که با «تزریق» سیل فرمولهای ریاضی به اقتصاد، این علم را بیش از بیش انتزاعی و از واقعیت دور کرده است.
کشمکش
در عرصههای سیاسی و اجتماعی، پل ساموئلسون خود را «لیبرال» توصیف میکند. میدانیم که در آمریکا، برخلاف اروپا، لیبرالها در جناح چپ قرار میگیرند و کم و بیش به سوسیال دمکراتهای اروپایی شباهت مییابند. ساموئلسون نیز، اگر با ملاکهای اروپایی مورد داوری قرار گیرد، سوسیال دمکراتی واقعی است، زیرا با پافشاری بر عقاید کینز بر این باور است که برای ایجاد اشتغال کامل و توزیع عادلانه درآمدها، دولت حتما باید در اقتصاد دخالت کند.
کشمکش میان هواداران کینز و ساموئلسون (مدافعان اقتصاد آزاد همراه با دخالت دولت) و طرفداران هایک و فریدمن (پرچمداران آزادی اقتصادی) یکی از پرشورترین صفحات تاریخ علم اقتصاد را در نیمه دوم قرن بیستم و سالهای نخستین قرن بیست و یکم به وجود آورد و از شواهد پیداست که همچنان ادامه خواهد یافت.
اندیشههای کینز و ساموئلسون تا نیمه نخست سالهای ۱۹۷۰ میلادی به فرمانروای کم و بیش مطلق در کشورهای پیشرفته صنعتی بدل شدند. ولی با بحران اقتصادی دهه هفتاد قرن گذشته و به قدرت رسیدن رونالد ریگان و مارگارت تاچر، اقتصاددانان ملهم از هایک و فریدمن (مکتب شیکاگو) به گونهای چشمگیر قدرت گرفتند و اندیشههای آنها در دفاع از آزادی اقتصادی و مخالفت با دخالت دولت، با سرعتی حیرتآور در سراسر جهان از جمله بسیاری از کشورهای در حال توسعه پراکنده شد.
بحران اقتصادی اخیر که از پایان سال ۲۰۰۷ میلادی آغاز شد، زمینه تهاجم دوبارهای را از سوی هواداران کینز و ساموئلسون فراهم آورده است.
هر دو جریان بر سر اصول بنیادی اقتصاد آزاد (حفظ مالکیت خصوصی، محترم شدن ابتکار فردی در عرصه اقتصادی و پایبندی به رقابت آزاد) توافق دارند، اما نقش دولت را در اقتصاد یکسان نمیبینند.
تردیدی نیست که ساموئلسون در دفاع از نقش دولت در اقتصاد به گونهای افراطی پیش رفت و گاه با سادهلوحی شگفتآور توانایی اقتصادهای کمونیستی از جمله اقتصاد شوروی را بسیار بیش از آن چه بود ارزیابی کرد. او بعدها در پی فروریزی نظامهای کمونیستی به این اشتباه بزرگ خود اعتراف کرد.