تروریسم در چابهار، بازی نیروهای خارجی یا پیامد ویرانی بنیادهای اقتصادی

  • مهرداد قاسمفر

حادثه انفجار انتحاری در چابهار

در برنامه این هفته از مجموعه برنامه‌های «نمای دور، نمای نزدیک»، مروری خواهیم داشت بر یکی از بحران‌های امنیتی در ایران: سیستان و بلوچستان.

با این پرسش محوری که آیا تروریسم کور در این استان جنوب شرقی ایران، حاصل بازی نیروهای خارجی است آن گونه که جمهوری اسلامی می‌گوید؟ یا پیامد ویرانی بنیادهای اقتصادی و عقب‌ماندگی‌ مفرط؟

انفجاری خونین واقعه‌ای بود که روز چهارشنبه، بیست و چهارم آذرماه و در روز تاسوعا، در میان دسته‌های عزادار در چابهار روی داد. استاندار سیستان و بلوچستان، علی‌محمد آزاد، داستان این واقعه خونین را این گونه شرح می‌دهد:


دو نفر تروریست قصد انتحار داشتند که به محض این که مامورین به آنها مشکوک می‌شوند، نفر اول خودش را منفجر می‌کند و تعدادی از عزیزان‌مان را به شهادت می‌رساند و تعدادی هم مجروح می‌شوند.

نفر دوم در حین انفجار اول قصد داشته است که خودش را منفجر کند که توسط مامورین شناسایی و با گلوله زده شد که به هلاکت رسید. و در این میان حدود ۳۰ نفر از عزیزان‌مان تا به حال شهید و ۵۵ نفر مجروح شده‌اند.

اگرچه کمتر از یک روز بعد تلفات این حادثه به سرعت تا سی و پنج کشته و هشتاد زخمی افزایش یافت.

گروه شبه‌نظامی جندالله با انتشار اطلاعیه‌ای مسئولیت این عملیات انتحاری را به عهده گرفت.

جندالله راهفت سال پیش، عبدالمالک ریگی، جوانی بیست و یک ساله در سال ۱۳۸۲ بنیاد نهاد و خودش در تابستان گذشته در اوین به دار آویخته شد.


عبدالمالک کیست؟

عبدالستار دوشوکی، تحلیل‌گر مسائل سیستان و بلوچستان:

جندالله به این صورت تشکیل شد که آقای عبدالمالک ریگی که در یکی از مدارس دینی فراغان تحصیل می‌کرد، مدرسه را رها کرد و به پاکستان رفت. او ابتدا در شهر کراچی و سپس در شهر کویته پاکستان آموزش‌های مذهبی دید.

در ابتدا تشکیل گروه جندالله در زاهدان بنیه مذهبی نداشت. اما بعد از این که اکثر افراد جندالله، به‌خصوص رهبران این گروه به پاکستان آمدند و در مدارس پاکستان آموزش دیدند، از جمله خود حاج محمدظاهر بلوچ، رهبر فعلی جندالله، و عبدالرئوف ریگی، سخنگوی مجمع علمای جنبش مقاومت جندالله، که همگی در مدارس و دانشگاه‌های مذهبی در پاکستان آموزش دیدند و بعدها شیوه مذهبی و جهادی را در مبارزات‌شان عمده کردند.

آنها در اعلامیه‌های جندالله و به‌خصوص اعلامیه‌های اخیر مجمع علمای مقاومت جندالله بر این تاکید می‌کردند که برای جهاد و شهادت می‌جنگند.

البته این وابستگی و پیوند جندالله با اندیشه‌ها و امکانات آن سوی مرزهای ایران را یک کارشناس دیگر مسائل این استان شرقی ایران، رضا حسین‌بر، رد می‌کند:

رضا حسین‌بر: این مسئله حتی در یک اندازه کوچک هم صحیح نیست. دلیلش هم این است که اولا این پاکستان و افغانستان بودند که عبدالمالک ریگی را دستگیر کرده و تحویل جمهوری اسلامی دادند.

اگر این گروه هر گونه رابطه‌ای با پاکستان یا سلفی‌ها داشتند با پشتیبانی بین‌المللی مواجه می‌شدند و به این سادگی عبدالمالک ریگی گرفتار و تحویل جمهوری اسلامی نمی‌شد.

اما چه این رابطه میان جندالله و گروه‌های سلفی خارج از ایران برقرار باشد و چه نباشد، ادبیات و شیوه عمل این گروه به روش‌های شبه‌نظامیان درون پاکستان و افغانستان شباهتی تام دارد.

عبدالستار دوشوکی: شما اگر اعلامیه‌های اینها را در عرض چند سال اخیر مطالعه کنید می‌بینید که دقیقا همان ادبیاتی را به کار می‌برند که گروه‌های سلفی- جهادی در کشورهای مختلفی همچون افغانستان، پاکستان، یمن، عراق و حتی سوریه و سومالی و جاهای دیگر به کار می‌برند.

موضوع دوم شیوه عملکرد آنان است که همان بمب‌گذاری در مساجد اهل تشیع، عملیات انتحاری و به‌خصوص استفاده از جوانان و نوجوانان در این عملیات‌های انتحاری است.

حتی اگر وصیت‌نامه‌های این افرادی را که عملیات انتحاری انجام می‌دهند مطالعه کنید، می‌بینید که دقیقا هم تفکر و هم شیوه‌ها و آرمان‌ها و آرزوهای مذهبی‌شان شبیه به گروه‌های سلفی- جهادی است که در آن منطقه حضور دارند.

باراک اوباما از نخستین رهبران کشورهای جهان بود که کشتار مردم در چابهار را حرکتی «بزدلانه و شرم‌آور» توصیف و مردم آمریکا را در کنار ایرانیان قربانی این حادثه اعلام کرد. با این حال در ایران از شخص آیت‌الله خامنه‌ای تا روسای قوا و مقامات امنیتی، مثل همیشه، آمریکا و اسرائیل را مقصر خواندند و گفتند که این با هدف ایجاد اختلاف میان وحدت شیعه و سنی بوده است. علی لاریجانی رئیس مجلس در این باره گفت:

این چیز ناشناخته‌ای نیست. من فکر می‌کنم استراتژی کشورهای غربی مخصوصا آمریکا و صهیونیست‌ها از مدت‌ها پیش این بود که از یک طرف اقداماتی بکنند که ابهام‌آمیز باشد و بتوانند با طفره رفتن از آن یک نوع اختلافی بین شیعه و سنی و این کشور و آن کشور ایجاد کنند.

وزیر کشور، مصطفی محمد نجار، هم همین مواضع را تکرار کرد:

استکبار جهانی با این اقداماتش می‌خواهد به قصد فتنه‌انگیزی و اختلاف‌فکنی بین برادران اهل سنت و شیعه وارد کار شود، اما تا به حال نتیجه عکس گرفته است.

اما خارج از شعارهای تبلیغاتی، حال و روز این «وحدت» طی بیش از سه دهه حاکمیت نظام ولایت فقیه در ایران در چه وضعیتی است؟

مولانا عبدالحمید، رهبر اهل تسنن سیستان و بلوچستان، در سخنرانی اخیرش در همین باره این طور می‌گوید:

چیزی که خیلی متعجبم این است که در هیچ جایی هیچ حکومتی این قدر از وحدت حرف نمی‌زند که در ایران زده می‌شود و هیچ جا از عدالت این قدر صحبت نمی‌شود که در ایران صحبت می‌شود. متاسفانه صحبت وحدت هست، اما وحدت رعایت نمی‌شود.

ناظران مسائل سیستان و بلوچستان بر این باورند که رابطه نظام جمهوری اسلامی با منطقه‌ای چون سیستان و بلوچستان بیش از هر چیز مبتنی بر ستیز و کشاکشی دائمی بوده است تا سازندگی.

جمشید امیری سخنگوی جبهه متحد بلوچستان ایران، همین رابطه ستیزنده و دفعی را زمینه‌ساز رشد گروه‌های افراطی در این منطقه محروم ایران می‌داند:

آن چیزی را که حقیقتا فعلا در بلوچستان می‌بینیم، ستم مستمری است که جمهوری اسلامی اول شروع به بنا کردنش در بلوچستان کرد. برای مثال، خراب کردن مسجد فیض اهل سنت در مشهد و تبدیل کردنش به پارک یا حمله به مسجد مکی در زاهدان و گرفتن و ناپدید کردن بعضی از علما و طرفداران اهل سنت و اعمال تبعیضات زیادی که در همه ایران وجود دارد، ولی در بلوچستان بیشتر است.

تا جایی پیش رفته‌اند که پاسپورت یک رهبر مذهبی را که همیشه دم از وحدت شیعه و سنی و برادری می‌زند توقیف می‌کنند. جمهوری اسلامی فضای فعالیت احزاب سیاسی را در کل ایران محدود کرده است و در بلوچستان بیشتر.

مردم عقده‌هاشان را نمی‌توانند به صورت مدنی مطرح کنند. از آن سو یک پدر، پسر یا برادری به چنین جریاناتی می‌پیوندد و چنین حوادثی را به وجود می‌آورد.

بر اساس تمامی آمارهای منتشره در رسانه‌ها و نهادهای دولتی ایران، استان سیستان و بلوچستان از عقب‌مانده‌ترین استان‌های ایران در همه سی و دو سال گذشته در ایران بوده است.

رضا حسین‌بر تحلیل‌گر مسائل سیستان و بلوچستان:

آن چه در بلوچستان می‌گذرد ریشه در تبعیض و سیاست‌های جمهوری اسلامی دارد. برای مثال، در ایران سه میلیون و ۲۰۰ هزار دانشجو وجود دارد که با توجه به جمعیت، سهم بلوچستان حدود ۷۰ هزار دانشجو است در حالی که کل دانشجویان بلوچستان در سرتاسر ایران به دو هزار نفر هم نمی‌رسند.

۷۰۰ کادر دانشگاهی در سیستان و بلوچستان وجود دارد که از میان اینها، فقط ۳۰ نفرشان بلوچند. در تمام دوران حکومت جمهوری اسلامی تنها به سه نفر بلوچ بورس خارج از کشور اعطا شده است. در تمام این ۳۰ سال یک استاندار سنی بلوچ وجود نداشته است. حتی یک نفر بلوچ در وزارت خارجه وجود ندارد.

۷۴ درصد بلوچ‌ها زیر خط فقرند. بنابراین مردم بلوچ نه تنها در نهایت فقر زندگی می‌کنند، بلکه هیچ امیدی هم به آینده ندارند.

اما با همه این وضعیت راه حل‌هایی چون آن چه که گروهی چون جندالله پیشنهاد می‌کند یعنی انتقام‌جویی‌های مبتنی بر تروریسم کور تا چه حد برای دردهای منطقه‌ای چون سیستان و بلوچستان کار آمد و راه‌گشاست؟

عبدالستار دو شوکی پاسخی روشن دارد: بلوچستان در عرض ۳۱ سال اخیر قربانی خشونت بوده است. خشونت چه از طرف دولت و چه از طرف جندالله.

در نتیجه مبارزه جندالله از این طریق هیچ گونه سود و منفعتی برای مردم بلوچ ندارد. بلکه جو امنیتی- نظامی در بلوچستان را تشدید می‌کند.

این عملیات بمب‌گذاری برای رژیم نقطه مثبتی است. در واقع آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریختن است. امروزه بودجه‌های اختصاصی آبادانی در بلوچستان را صرف پروژه‌هایی نظیر سیم‌کشی در مرز، خندق، دیوار و احداث قرارگاه و پایگاه نظامی و سپاهی در مناطق مختلف می‌کنند.

اگر کسی از محرومیت بلوچستان شاکی باشد رژیم با تکیه بر اسناد و عملکرد جندالله و این گونه حوادث، مدعی می‌شود که متاسفانه ما در بلوچستان امنیت نداریم.

یکی از سخنگویان جبهه متحد بلوچستان ایران، جمشید امیری هم بر این موضع تاکید می‌کند:

نیروهایی که در بلوچستان هستند از این اعمال خوشحال نیستند و این گونه اعمال را محکوم می‌کنند. چیزی که بارها و بارها مولانا عبدالحمید- رهبری سنی‌های بلوچستان- بر آن تاکید کرده است این است که نیروهایی که مردم را در مساجد و معابر عمومی به بمب می‌بندند در واقع آب به آسیاب دشمن می‌ریزند و از مسائل دینی بدورند.

منی که خودم حمله به مسجد مکی را از سوی دولت محکوم می‌کنم دلیل ندارد که در شهرهایی همچون زاهدان مسجد شیعیان را منفجر کنم.

و سرانجام باید پرسید راه حل چیست؟ آیا این استان محروم و گرفتار در معضلاتی چون گروه‌های تروریستی و متعصب مذهبی و قومی و باندهای قاچاق مواد مخدر و غیره، راهی برای عبور از مشکلاتش هم دارد؟

عبدالستار دوشوکی: راه حل مسائل بلوچستان به عقیده من این است که جمهوری اسلامی باید به حقیقت تبعیض و اجحافی که در ۳۱ سال اخیر وجود داشته پی ببرد. و روش خودش را در رابطه با مردم بلوچ و اهل سنت عوض کند.

این امکان وجود دارد که حداقل آن ظلم و ستم‌هایی که در بلوچستان باعث جذب جوانان به جندالله می‌شود را کاهش دهد و جو امنیتی را عوض کند و در یک پروسه دو سه‌ساله بتواند به مردم بلوچ نشان دهد که وضع کاملا تغییر کرده است. این اقدامات می‌تواند تا حدی تبلیغات جندالله را کاهش دهد.

رضا حسین‌بر از امتیازات اقتصادی فراموش شده این استان در برنامه‌ریزی‌های جمهوری اسلامی سخن می‌گوید:

بلوچستان یک سرزمین بسیار بسیار بزرگ است. از نظر کشاورزی و معدنی استعدادهای فوق‌العاده‌ای دارد. از بعضی جهات مثل معادن طلا، مس و حتی اورانیوم بیشترین معادن ایران را دارد.

شهر چهابهار ظرفیت تزانزیت کالا را از ایران به تمام کشورهای آسیای میانه داراست. و از آنجا که با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس فاصله بسیار بسیار کوتاهی دارد، می‌تواند تجارت با کشورهای عربی را رونق دهد.

استان سیستان و بلوچستان با همه این داشته‌ها اما همچنان گرفتار عقب‌ماندگی‌هایی است که تنها با برنامه‌ریزی و توجهی ویژه و کمتر امنیتی از سوی جمهوری اسلامی قادر به شکستن دور باطل فقر و توسعه‌نیافتگی مفرط خویش است.

آیا این چنین سیاستی از اولویت‌های نظام اسلامی – شیعی مبتنی بر ولایت فقیه است؟