پیک فرهنگ رادیوفردا با این شماره یکساله شد، یک سالی که در آن هر هفته پشت صحنه از خود پرسیدهام: در این شماره از میان خیل تازهها و رویدادهای فرهنگی ایران و جهان کدام را برگزینم؟ چند دقیقه را این هفته باید صرف خبر و رویدادها کرد و چند دقیقه را صرف پرداختن به بحثی نو و جاندار؟ با خالق کدام اثر تازه فرهنگی به گفتوگو بنشینم؟ کدام چهره شاخص مقیم ایران حاضر است تن به گفتوگو دهد؟ حضور کدام کارشناس مجرب برونمرزی برای شنوندگان جذاب است؟ چه سهمی از برنامه درباره گرایشهای فرهنگی در جهان باشد و چه سهمی درباره ایران؟ چه میزان درباره زندگان باشد و چه میزانی درباره رفتگان؟ دغدغههای هفتگی و دودلیهای دلربا... اما هرچه باداباد!
این هفته در شماره ویژه سالگرد به مسئلهای میپردازم که هر هفته در پشت صحنه به فکرش هستم. به این معما که پرسشهای اصلی فرهنگی دوران ما در دهه ۱۳۹۰ و دهه دوم قرن بیست و یکم کداماند. این پرسشها را چگونه میتوان در هفته نامهای رادیویی بازتاب داد؟
محمد توکلی طرقی، سردبیر جدید فصلنامه فرهنگی ایراننامه، مدیر سابق انجمن بینالمللی ایرانشناسی و استاد تاریخ دانشگاه تورونتو، که در اولین برنامه با ما همراه بود، اینک همراه با ایرج گرگین، فعال فرهنگی، روزنامهنگار و کارشناس مجرب رسانه، مدیر سابق شبکه دوم تلویزیون ملی ایران و سردبیر پیشین رادیو آزادی و همچنین رادیو امید در واشینگتن، در یک سالگی برنامه مهمان پیک فرهنگاند تا به این پرسشها پاسخ گویند.
محمد توکلی طرقی: از نقطه نظر من و همکاران دانشگاهی من، تاریخی اندیشیدن در زمینه فرهنگ ایران اساسیترین مشکل روز ماست. یعنی این است که وقتی ما صحبت از هویت ایرانی میکنیم، هویت ایرانی هیچ وقت یکدست و یگانه نبوده و فراز و نشیبهای متفاوتی داشته و هر دورهای به شکل خاصی جلوهگر شده و این که هویت ایرانی امروز چیست، هویت ایرانی امروزی به شکلی که ما مطرح میکنیم بیشک با آن شکلی که ۳۰ سال پیش و ۵۰ سال پیش مطرح میشد متفاوتاند.
و این است که ما بتوانیم یک شناخت تاریخی از این دگرگونی هویت ایرانی داشته باشیم. فرهنگ ایرانی همین طور. به جای این که این فرهنگ را فرهنگ یکدست قلمداد کنیم این است که دوباره جلوههای متفاوتی در زمان داشته و این جلوههای متفاوت هم بستگی به آرایش نیروهای متفاوت اجتماعی و سیاسی و چیزهای دیگر داشته.
مثلا همین هویت ایرانی را اگر در دوره انقلاب مشروطیت در نظر بگیرید، برای اولین بار طرح میشود. و اولین بار به این شکل طرح میشود که ایران را به عنوان مادری قلمداد میکنند که این مادر دارای روح است و این روح مادر وطن کمکم به این پرداخته میشود که این روحش از چه ساخته شده که در دوره انقلاب مشروطیت توجه بینظیری شد به ایران پیش از اسلام و روح آغازین در ایران پیش از اسلام بوده که این بعدا در دوره پهلوی اول تبدیل میشود به آن نگرشی که ایران باستان را زادگاه روح ایرانی میدانسته و اینها.
بعدا در دهههای قبل از انقلاب کمکم این جریان عوض میشود و به یک شکل دیگر هویت اسلامی و روح اسلامی و اینها به عنوان روح ایرانی شناخته میشود و الان یک جلوه دیگری پیدا کرده. این خودش میتواند یک نمونه خاصی از این تاریخی اندیشیدن و جلوههای متفاوت روح و روان ایرانی در زمینه تاریخی باشد.
ایرج گرگین: باید بگویم که مسئله غربزدگی حتی در زمانی که مطرح شد از طرف مرحوم جلال آل احمد مورد بحث روشنفکران قرار گرفت و توسط عدهای رد شد. همین طور که آقای توکلی طرقی گفتند، باز این یک بخشی از سیاستزدگی مسئله بحث درباره فرهنگ ایران هست. در واقع با نگاه سیاسی بود که این قضیه مطرح میشد. نه واقعا از جهت بررسی کامل فرهنگی.
اما در پاسخ سوال شما باید بگویم که یکی از ارمغانهای مهم جهانی شدن در عصر ما در واقع این دورهای که شما به آن اشاره میکنید، استفاده از دستاوردهای انقلاب الکترونیکی در جوامع گوناگون از فقیر و غنی است. گمان میکنم مثلا داشتن یک تلفن همراه برای شهروندان کشورهای در حال توسعه و حتی عقبمانده نشانه تشخص است و نه حتی رفع نیاز. نشانه همراهی با سیر تمدن کشورهای صنعتی است. در حالی که در واقع به خوبی این طور نیست. ولی آسانی استفاده از این دستاوردها و رواج آنها به دلیل نیاز وعلاقه مردم به کسب آنها و البته تبلیغات تولیدکنندگان بعضی مرزها را در جهان ما از میان برداشته. در حالی که مرزهای اصلی تمدنی و تاریخی جهان همچنان به قوت خودش باقی است و اختلافات تمدنی و فرهنگی سر جای خودشان باقی است. این انقلاب الکترونیکی و سیل این قبیل وسایل به کشورهای دو جهان این هماهنگی را ایجاد نکرده به گمان من. مرزهای فرهنگی از جمله همینهاست که من اشاره میکنم. برداشتن این مرزها به سود جوامع مختلف جهان و تمدنهای گوناگون نیست. اما گسترش فرهنگ به کمک این وسایل در سطح جهان بدون در نظر گرفتن مرزها اگر هدفش تحمیل یکی بر دیگری نباشد، به نظر من یک وظیفه فرهنگی است برای وسایل ارتباط جمعی یا دوستداران فرهنگ.
باز اشاره میکنم به این نکته که آگاهی از سرگذشت ملل و اقوام، دانستن علت تحولات مهم تاریخی، چگونگی پیشرفت برخی از ملتها و تمدنها و عقبماندگی بخش دیگری نکاتی است که این روزها در جهان ما باید مورد توجه باشد و هست. یعنی در واقع جهان ما در این عصر متوجه شده، شاید خیزش جهان عرب هم بخشی از دلایل همین امر باشد، که چگونه شد که چنین اتفاقاتی افتاد. در آغاز قرن بیست و یکم جوامع مختلف ناگهان به پشت سرشان نگاه کردند و به این دوگانگی فرهنگی و تاریخی و تمدنی توجه بیشتری کردند. بنابراین این یکی از مشخصات عصر ماست.
همان طور که توضیح دادید این جریانهای سیاسی همچنان بر گرایشهای هویتی هم بیتاثیر نبودند و همان دورهای که دوره فراز جنبشهای کمونیستی بود و بعدا جنبش اسلامی تاثیر خودش را هم بر روی برداشت از هویت نشان داده. مثلا قبل از انقلاب اسلامی توجه بینظیری که روشنفکرانی چون جلال آل احمد که فرمودید و شریعتی و دیگران که به اسلام و هویت اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی در قبال آن توجهی که به ایران باستان در دوره پهلوی میشد خیلی مهم شده بود.
الان در این دوره به اصطلاح جهانی شدن و فرامرزی شدن هویتها بیشک، همان طور که آقای گرگین فرمودند، ما وارد یک دوره مرز-زدایی از دین هم داریم میشویم. این اسلام مکتبی و اسلام سیاسی که با انقلاب ایران وارد صحنه شده بود، بیشک اسلامی بود که مرزمند بود. اسلامی بود که در خدمت به قدرت رسیدن در ایران بود. یعنی به یک شکلی یک اسلام ایرانی سیاسی بود و این اسلام سیاسی بیشک الان آن توانمندی که در سه دهه گذشته داشته را از دست داده و ما چه در خارج از ایران و چه داخل ایران و چه افرادی که در سریر قدرت هستند و چه کسانی که نیستند همه صحبتشان در مورد عرفی شدن و سکولاریسم و دنیوی شدن دین هستند و یک برداشت جدید از دین حتی حکومت دینی... حکومت دینی دیگر نمیتواند یک حکومتی باشد مانند طالبان و بخواهد مردم را مجبور کند که به راهی بروند. و این تغییری هم که در چند ماه اخیر در دنیای عرب به وجود آمده، دقیقا نمایانگر این ورود به یک دوره فرااسلامی است.
الان یک هویت جدید یک شکل جدید از انسان دارد جلوه گر میشود که شاید بشود بگوییم که ولینعمتها دارند کم میشوند. و شاید یک گریزی برای اولین بار در فرهنگ سیاسی ایران باشد از جمعگرایی و هویتهایی که همه را یکی میکرد، «همه-با-هم» میکرد، به یک جایی که هر کسی رای خودش مهم است و نظر خودش مهم است. الان فردیت من فکر میکنم از مهمترین مسائل این دهه و این دوره خاصی است که ما الان واردش شدیم. نه تنها در ایران بلکه فکر میکنم در کشورهای عربی هم شاید بشود این حرف را زد.
به گمان من وضع عوض نشده. در حقیقت مخاطب برنامه وسایل ارتباط جمعی مثل تلویزیون و رادیو و حالا اینترنت که البته گروه مشخصتری هستند، گروه برگزیدهای هستند و بیشتر جوانان هستند، به جز این آن دو یعنی رادیو و تلویزیون مخاطبانشان فرق نکردهاند. مردم انتخاب میکنند چیزی را برای سرگرمی یا آموزش و نگاه میکنند. بنابراین همچنان شما میتوانید هر دو گونه برنامه را در یک وسیله ارتباطی مثل تلویزیون پخش کنید. تقسیم میشوند به گروههای سلیقهای متفاوتی که آن برنامهها را تماشا میکنند. بنابراین این مربوط به تلاش و هدف شما است که شما چه میخواهید بکنید.
من از این فرصت استفاده میکنم و به این نکته اشاره میکنم که غالبا رادیوها و تلویزیونها از جمله رادیوفردا کوشش میکنند برنامه فرهنگی داشته باشند، به رویدادهای فرهنگی و معرفی شخصیتهای فرهنگی بپردازند و بحثهایی داشته باشند از قبیل بحثی که ما اکنون داریم. این بسیار کار خوبی است، اما به گمان من باید توجه داشت که فرهنگ معنای کاملتر و دامنه وسیعتری دارد به اینها محدود نمیشود و مذهب و آئین و آداب و سنن و تاریخ و اخلاق اجتماعی و بسیاری از مقولات دیگر در این حوزه قرار میگیرند و شایسته است که به آنها توجه کرد. یعنی اگر برنامه فرهنگی درست میشود به آنها توجه کرد. نمونههایی که شما ارائه کردید و برخی از آنها من مسئول مستقیمش بودم به دلیل همین اعتقادی است که من دارم که نمیشود تاریخ را فراموش کرد، نمیشود مسئله اجتماعی، تاریخ تطور سیاسی در جهان و جوامع مختلف را از نظر دور داشت و فقط به شعر و ادبیات پرداخت. شعر و ادبیات بخشی از فرهنگ هست بدون تردید، ولی تمام آن نیست. الان در این وضع در زمان ما به گمان من با برداشته شدن آن مرزها که به آن اشاره شد این وظیفه مشکلتر شده و شاید باید به آن بیشتر توجه کرد. برای این که انقلاب الکترونیکی اطلاعرسانی را امری آسانتر کرده و در نتیجه سلیقهها هم سهلپسندتر شده. در نتیجه مسائل عمیق اجتماعی و تاریخی از دیدها پنهان میماند و فقط در لابهلای اشارات کوتاهی که در وسایل ارتباطی و اینها به آنها میشود، به یادشان میآید. در حالی که در گذشته به خاطر نبودن این وسایل ارتباطی حاصل انقلاب الکترونیکی مردم فرصت و علاقه بیشتری داشتند که این مباحث دقیقتر و مفصلتر بررسی شود. در واقع انقلاب الکترونیکی و رواج این وسایل جدید به گمان من جوامع را با این خطر مواجه کرده که مسائل عمیق و مهم اجتماعی تاریخی و سیاسی را در نظر نگیرند و تنها دنبال چیزهایی بروند که بیشتر فریبنده است یا کوتاه است یا نیازی به تفکر و تعمق زیاد ندارد.
این هفته در شماره ویژه سالگرد به مسئلهای میپردازم که هر هفته در پشت صحنه به فکرش هستم. به این معما که پرسشهای اصلی فرهنگی دوران ما در دهه ۱۳۹۰ و دهه دوم قرن بیست و یکم کداماند. این پرسشها را چگونه میتوان در هفته نامهای رادیویی بازتاب داد؟
محمد توکلی طرقی، سردبیر جدید فصلنامه فرهنگی ایراننامه، مدیر سابق انجمن بینالمللی ایرانشناسی و استاد تاریخ دانشگاه تورونتو، که در اولین برنامه با ما همراه بود، اینک همراه با ایرج گرگین، فعال فرهنگی، روزنامهنگار و کارشناس مجرب رسانه، مدیر سابق شبکه دوم تلویزیون ملی ایران و سردبیر پیشین رادیو آزادی و همچنین رادیو امید در واشینگتن، در یک سالگی برنامه مهمان پیک فرهنگاند تا به این پرسشها پاسخ گویند.
- رادیوفردا: آقای توکلی طرقی، در مباحث فرهنگی پرسشهایی هست که هر چند وقت یک بار به برجستهترین موضوعهایی تبدیل میشود که هر پرسش دیگری در سایه آن بررسی میشود. مثلا از نیمه دوم دهه چهل به این سو در ایران غربزدگی بود و بعد بومیگرایی و بعد بازگشت به خویش که تا دهه اول انقلاب ادامه داشت و هر پرسش فرهنگی در هر قلمرویی از فلسفه تا تاریخ و سینما و نمایش تا نقاشی و هنرهای تجسمی تحت تاثیر این موضوع بود. الان مهمترین پرسشهایی که در پهنه فرهنگ مطرح است چیست؟ دستکم از نظر شما؟
محمد توکلی طرقی: از نقطه نظر من و همکاران دانشگاهی من، تاریخی اندیشیدن در زمینه فرهنگ ایران اساسیترین مشکل روز ماست. یعنی این است که وقتی ما صحبت از هویت ایرانی میکنیم، هویت ایرانی هیچ وقت یکدست و یگانه نبوده و فراز و نشیبهای متفاوتی داشته و هر دورهای به شکل خاصی جلوهگر شده و این که هویت ایرانی امروز چیست، هویت ایرانی امروزی به شکلی که ما مطرح میکنیم بیشک با آن شکلی که ۳۰ سال پیش و ۵۰ سال پیش مطرح میشد متفاوتاند.
و این است که ما بتوانیم یک شناخت تاریخی از این دگرگونی هویت ایرانی داشته باشیم. فرهنگ ایرانی همین طور. به جای این که این فرهنگ را فرهنگ یکدست قلمداد کنیم این است که دوباره جلوههای متفاوتی در زمان داشته و این جلوههای متفاوت هم بستگی به آرایش نیروهای متفاوت اجتماعی و سیاسی و چیزهای دیگر داشته.
- چند تا مثال میتوانید بزنید که مشخص شود؟
مثلا همین هویت ایرانی را اگر در دوره انقلاب مشروطیت در نظر بگیرید، برای اولین بار طرح میشود. و اولین بار به این شکل طرح میشود که ایران را به عنوان مادری قلمداد میکنند که این مادر دارای روح است و این روح مادر وطن کمکم به این پرداخته میشود که این روحش از چه ساخته شده که در دوره انقلاب مشروطیت توجه بینظیری شد به ایران پیش از اسلام و روح آغازین در ایران پیش از اسلام بوده که این بعدا در دوره پهلوی اول تبدیل میشود به آن نگرشی که ایران باستان را زادگاه روح ایرانی میدانسته و اینها.
بعدا در دهههای قبل از انقلاب کمکم این جریان عوض میشود و به یک شکل دیگر هویت اسلامی و روح اسلامی و اینها به عنوان روح ایرانی شناخته میشود و الان یک جلوه دیگری پیدا کرده. این خودش میتواند یک نمونه خاصی از این تاریخی اندیشیدن و جلوههای متفاوت روح و روان ایرانی در زمینه تاریخی باشد.
- آقای گرگین، از دهه دوم انقلاب به بعد مسئله غربزدگی و بازگشت به خویش و بومیگرایی کمکم جاذبه اولیه خودش را در حلقههایی از دست داد. شاید به این دلیل که با مشخص شدن مرزهای افراط و تفریط شکلهای تعدیل شده بومیگرایی به صورت ارزشهای بدیهی و پذیرفته شده درآمد و به جایش بحث تقابل و تعامل سنت و مدرنیته به شدت در رسانهها بازتاب یافت. الان چه بحثی به نظر شما دارد نضج میگیرد؟
ایرج گرگین: باید بگویم که مسئله غربزدگی حتی در زمانی که مطرح شد از طرف مرحوم جلال آل احمد مورد بحث روشنفکران قرار گرفت و توسط عدهای رد شد. همین طور که آقای توکلی طرقی گفتند، باز این یک بخشی از سیاستزدگی مسئله بحث درباره فرهنگ ایران هست. در واقع با نگاه سیاسی بود که این قضیه مطرح میشد. نه واقعا از جهت بررسی کامل فرهنگی.
اما در پاسخ سوال شما باید بگویم که یکی از ارمغانهای مهم جهانی شدن در عصر ما در واقع این دورهای که شما به آن اشاره میکنید، استفاده از دستاوردهای انقلاب الکترونیکی در جوامع گوناگون از فقیر و غنی است. گمان میکنم مثلا داشتن یک تلفن همراه برای شهروندان کشورهای در حال توسعه و حتی عقبمانده نشانه تشخص است و نه حتی رفع نیاز. نشانه همراهی با سیر تمدن کشورهای صنعتی است. در حالی که در واقع به خوبی این طور نیست. ولی آسانی استفاده از این دستاوردها و رواج آنها به دلیل نیاز وعلاقه مردم به کسب آنها و البته تبلیغات تولیدکنندگان بعضی مرزها را در جهان ما از میان برداشته. در حالی که مرزهای اصلی تمدنی و تاریخی جهان همچنان به قوت خودش باقی است و اختلافات تمدنی و فرهنگی سر جای خودشان باقی است. این انقلاب الکترونیکی و سیل این قبیل وسایل به کشورهای دو جهان این هماهنگی را ایجاد نکرده به گمان من. مرزهای فرهنگی از جمله همینهاست که من اشاره میکنم. برداشتن این مرزها به سود جوامع مختلف جهان و تمدنهای گوناگون نیست. اما گسترش فرهنگ به کمک این وسایل در سطح جهان بدون در نظر گرفتن مرزها اگر هدفش تحمیل یکی بر دیگری نباشد، به نظر من یک وظیفه فرهنگی است برای وسایل ارتباط جمعی یا دوستداران فرهنگ.
باز اشاره میکنم به این نکته که آگاهی از سرگذشت ملل و اقوام، دانستن علت تحولات مهم تاریخی، چگونگی پیشرفت برخی از ملتها و تمدنها و عقبماندگی بخش دیگری نکاتی است که این روزها در جهان ما باید مورد توجه باشد و هست. یعنی در واقع جهان ما در این عصر متوجه شده، شاید خیزش جهان عرب هم بخشی از دلایل همین امر باشد، که چگونه شد که چنین اتفاقاتی افتاد. در آغاز قرن بیست و یکم جوامع مختلف ناگهان به پشت سرشان نگاه کردند و به این دوگانگی فرهنگی و تاریخی و تمدنی توجه بیشتری کردند. بنابراین این یکی از مشخصات عصر ماست.
- با این برنامه پیک فرهنگ یکساله شد و من برای سمت و سو دادن به برنامههای سال آینده این سوالها را مطرح میکنم. آقای توکلی طرقی، از نیمه دوم قرن بیستم به عنوان زمان در بوته نقد گذاشته شدن تجربه کمونیسم هم یاد شده و از دو دهه پایان قرن گذشته و دهه اول قرن بیست و یکم به عنوان دوران امتحان اسلامگرایی. در پی آن پدید آمدن گرایش پسااسلامگرایی و خب از جذبه افتادن ایدئولوژیهای حکومتی و حکومتهای ایدئولوژیک با جذابیت ناسیونالیسم همراه بوده و خرده - ناسیونالیسمها که در جاهایی هم مانند یوگسلاوی سابق و در همسایگی خودمان ارمنستان و جمهوری آذربایجان و بعد قفقاز با مخاطراتی همراه بوده. بحثهای هویتی که شما به آنها اشاره کردید در مباحث فرهنگی امروزه چه جایی دارد؟
همان طور که توضیح دادید این جریانهای سیاسی همچنان بر گرایشهای هویتی هم بیتاثیر نبودند و همان دورهای که دوره فراز جنبشهای کمونیستی بود و بعدا جنبش اسلامی تاثیر خودش را هم بر روی برداشت از هویت نشان داده. مثلا قبل از انقلاب اسلامی توجه بینظیری که روشنفکرانی چون جلال آل احمد که فرمودید و شریعتی و دیگران که به اسلام و هویت اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی در قبال آن توجهی که به ایران باستان در دوره پهلوی میشد خیلی مهم شده بود.
الان در این دوره به اصطلاح جهانی شدن و فرامرزی شدن هویتها بیشک، همان طور که آقای گرگین فرمودند، ما وارد یک دوره مرز-زدایی از دین هم داریم میشویم. این اسلام مکتبی و اسلام سیاسی که با انقلاب ایران وارد صحنه شده بود، بیشک اسلامی بود که مرزمند بود. اسلامی بود که در خدمت به قدرت رسیدن در ایران بود. یعنی به یک شکلی یک اسلام ایرانی سیاسی بود و این اسلام سیاسی بیشک الان آن توانمندی که در سه دهه گذشته داشته را از دست داده و ما چه در خارج از ایران و چه داخل ایران و چه افرادی که در سریر قدرت هستند و چه کسانی که نیستند همه صحبتشان در مورد عرفی شدن و سکولاریسم و دنیوی شدن دین هستند و یک برداشت جدید از دین حتی حکومت دینی... حکومت دینی دیگر نمیتواند یک حکومتی باشد مانند طالبان و بخواهد مردم را مجبور کند که به راهی بروند. و این تغییری هم که در چند ماه اخیر در دنیای عرب به وجود آمده، دقیقا نمایانگر این ورود به یک دوره فرااسلامی است.
الان یک هویت جدید یک شکل جدید از انسان دارد جلوه گر میشود که شاید بشود بگوییم که ولینعمتها دارند کم میشوند. و شاید یک گریزی برای اولین بار در فرهنگ سیاسی ایران باشد از جمعگرایی و هویتهایی که همه را یکی میکرد، «همه-با-هم» میکرد، به یک جایی که هر کسی رای خودش مهم است و نظر خودش مهم است. الان فردیت من فکر میکنم از مهمترین مسائل این دهه و این دوره خاصی است که ما الان واردش شدیم. نه تنها در ایران بلکه فکر میکنم در کشورهای عربی هم شاید بشود این حرف را زد.
- سوال آخرم در مورد نحوه ارائه این مباحث فرهنگی است و تعریف مخاطب. آقای گرگین، شما سالها در شبکه دوم هم مدیریت برنامهها را به عهده داشتید و هم خودتان تولیدکننده برنامههای فرهنگی بودید قبل از انقلاب. در اوج بحثهای غربزدگی هم برنامههای تلویزیونی را هدایت میکردید که کسانی که در این زمینه مینوشتند و میاندیشیدند از دو افق مخالف و موافق در آن شرکت داشتند، خودتان هم چهرههای شاخص فرهنگ غرب را مثلا معرفی میکردید. خوب یادم هست چهرههایی مثل دکارت و کانت را در کنار باخ و گوته. همچنین ترجمه سریال مستند عروج انسان برونفسکی آنجا نشان داده میشد در شبکه دوم. داییجان ناپلئون هم محصول شبکه دو بود. در کنار خانهبهدوش و تلخ و شیرین در شبکه یک و در کنار میخک نقرهای فریدون فرخزاد شبکه یک «دوستت دارم، دوستت دارم» حمید میرمطهری از شبکه دو پخش میشد. در سریال تلویزیونی خارجی داستانهای دهکده از شبکه دو سهم اروتیسم کم نبود. همان زمان هم بسیاری بودند که مثلا میخک نقرهای را تماشا میکردند، دوستت دارم دوستت دارم را هم تماشا میکردند. یا تلخ و شیرین و داییجان ناپلئون را همزمان. میخواهم این را بپرسم که مخاطب برنامههای فرهنگی حالا که در عصر درهم تنیدگی بیش از پیش رسانهها هستیم و دوران فیسبوک و توییتر و کلا اینترنت و دنیای مجازی که شما اشاره هم به آنها کردید، چه شکلی دارد؟ و تعریف مخاطب؟
به گمان من وضع عوض نشده. در حقیقت مخاطب برنامه وسایل ارتباط جمعی مثل تلویزیون و رادیو و حالا اینترنت که البته گروه مشخصتری هستند، گروه برگزیدهای هستند و بیشتر جوانان هستند، به جز این آن دو یعنی رادیو و تلویزیون مخاطبانشان فرق نکردهاند. مردم انتخاب میکنند چیزی را برای سرگرمی یا آموزش و نگاه میکنند. بنابراین همچنان شما میتوانید هر دو گونه برنامه را در یک وسیله ارتباطی مثل تلویزیون پخش کنید. تقسیم میشوند به گروههای سلیقهای متفاوتی که آن برنامهها را تماشا میکنند. بنابراین این مربوط به تلاش و هدف شما است که شما چه میخواهید بکنید.
من از این فرصت استفاده میکنم و به این نکته اشاره میکنم که غالبا رادیوها و تلویزیونها از جمله رادیوفردا کوشش میکنند برنامه فرهنگی داشته باشند، به رویدادهای فرهنگی و معرفی شخصیتهای فرهنگی بپردازند و بحثهایی داشته باشند از قبیل بحثی که ما اکنون داریم. این بسیار کار خوبی است، اما به گمان من باید توجه داشت که فرهنگ معنای کاملتر و دامنه وسیعتری دارد به اینها محدود نمیشود و مذهب و آئین و آداب و سنن و تاریخ و اخلاق اجتماعی و بسیاری از مقولات دیگر در این حوزه قرار میگیرند و شایسته است که به آنها توجه کرد. یعنی اگر برنامه فرهنگی درست میشود به آنها توجه کرد. نمونههایی که شما ارائه کردید و برخی از آنها من مسئول مستقیمش بودم به دلیل همین اعتقادی است که من دارم که نمیشود تاریخ را فراموش کرد، نمیشود مسئله اجتماعی، تاریخ تطور سیاسی در جهان و جوامع مختلف را از نظر دور داشت و فقط به شعر و ادبیات پرداخت. شعر و ادبیات بخشی از فرهنگ هست بدون تردید، ولی تمام آن نیست. الان در این وضع در زمان ما به گمان من با برداشته شدن آن مرزها که به آن اشاره شد این وظیفه مشکلتر شده و شاید باید به آن بیشتر توجه کرد. برای این که انقلاب الکترونیکی اطلاعرسانی را امری آسانتر کرده و در نتیجه سلیقهها هم سهلپسندتر شده. در نتیجه مسائل عمیق اجتماعی و تاریخی از دیدها پنهان میماند و فقط در لابهلای اشارات کوتاهی که در وسایل ارتباطی و اینها به آنها میشود، به یادشان میآید. در حالی که در گذشته به خاطر نبودن این وسایل ارتباطی حاصل انقلاب الکترونیکی مردم فرصت و علاقه بیشتری داشتند که این مباحث دقیقتر و مفصلتر بررسی شود. در واقع انقلاب الکترونیکی و رواج این وسایل جدید به گمان من جوامع را با این خطر مواجه کرده که مسائل عمیق و مهم اجتماعی تاریخی و سیاسی را در نظر نگیرند و تنها دنبال چیزهایی بروند که بیشتر فریبنده است یا کوتاه است یا نیازی به تفکر و تعمق زیاد ندارد.