پگاه احمدی از شاعران مطرح شعر معاصر ایران است که اشعارش را بیشتر از آن که در کتابفروشیهای ایران بشود پیدا کرد در اینترنت و وبسایتهای ادبی و شعری مختلف میتوان یافت. شاعر جسوری که خطوط قرمز را میشکند و هراسی از بیان احساسات صریح و بیپردهاش و البته انتقاد از شرایط سیاسی و اجتماعی در شعرهایش ندارد. زبان و فرم پیچیده و گستردگی واژگان از ویژگیهای منحصربهفرد در شعرهای پگاه احمدی است.
ته اروندرود گروه خونی ما، درد بود
ته صدا تهران به وقت ما نمیشود و جان بیهوده میکنی
ته هوا قطع است و از دزاشیب تا سنگلج
برای این هنوز چه دورم
ته گلویم تگرگ و رگبار است و ماندهام تا ته
ته تهمتن شاهنامه را تنها چگونه تنبهتن بنویسم
ته دروغ تعزیه تیغ است و تنها به درد تکهتکه شدن میخورد
ته ترانههای پر از تیربار، اگر توانستی با من ببار
باز خاوران، خونی است
و زیر چادرهای زخم
حکم پرنده اعدام است
پگاه احمدی متولد ۱۳۵۳ در تهران شاعر، منتقد ادبی و مترجم است. او اولین شعر خود را در ۱۷ سالگی و در نشریه ادبی تکاپو منتشر کرد. این شاعر ۳۷ ساله تاکنون سه مجموعه شعر در ایران به نام «روی سل پایانی»، «کادنس» و «این روزهایم گلوست» را به چاپ رسانده است.
خانم احمدی همچنین اشعار سیلویا پلات، شاعره مطرح آمریکایی، را به نام «آواز عاشقانه دختر دیوانه» به فارسی ترجمه کرده و ترجمه «۱۰۱ هایکو از گذشته تا امروز» نوشته جکی هاروی را نیز بر عهده داشته است. از دیگر کتابهای او میتوان به شعر زن از آغاز تا امروز و همین طور آنتولوژی جامع شعر زنان ایرانی اشاره کرد.
پگاه احمدی: این ترجمه مجموعه شعر اخیرم است به نام سردم نبود که نشر سوژه در برمن آلمان منتشر کرده. مجموعهای است از شعرهای این هشت سال اخیر که حدود شش هفت سال در ایران مجوز چاپ دریافت نکرد و اخیرا نسخه فارسی آن در آلمان منتشر شده و به همت مترجم نسخه آلمانی کار هم به زودی منتشر میشود. فعلا در دست ترجمه است.
این مجموعه دو بار با دو ناشر معتبر راهی ارشاد شد و هربار موارد ممیزی خیلی زیاد بود، چون با توجه به این که بیشتر، به لحاظ مضمون، شعرهای من شعرهای انتقادی-اجتماعی است، نفس مضمون شعرها و مسائلی که در شعرها به آنها پرداخته میشد و دایره لغاتی که متناسب بود با آن فضا، مورد قبول و تایید وزارت ارشاد نبود.
با توجه به این که ظرفیت شعر شاعران معاصر ایرانی مخصوصا خانمها خیلی بالاست و این ظرفیت درش وجود دارد که به زبانهای مختلف ترجمه شود و مخاطب پیدا کند، چرا این قدر این اتفاق کم میافتد؟ خیلی نادر است که مجموعه شعری از یک شاعر زن ایرانی منتشر شود. فکر میکنید علت چیست؟
من فکر میکنم نه شاعر باید دنبال ناشر برود و در جستوجوی این قضیه چاپ کتابش باشد، فینفسه و نه این که ناشر باید به سراغ شاعر بیاید. در واقع باید نهادهای واسطهای، ارگانها و سازمانهایی وجود داشته باشند که این مسائل اجرایی را به عهده بگیرند. متاسفانه به دلیل این که ما فاقد این نهادهای اجرایی و نهادهای واسطه هستیم، معمولا این اتفاق و پروسه دیده شدن اثر، به چاپ سپرده شدنش و ترجمهاش خیلی سخت اتفاق میافتد. به خصوص با توجه به سانسور گستردهای که وجود دارد، عدم وجود رسانههایی که در سطح گسترده بتوانند کتابهای جدید را معرفی کنند، اطلاعرسانی انجام دهند، تمام این مسائل دستبهدست هم میدهد و معمولا متاسفانه آثار دیده نمیشود. به خصوص آثاری که داخل ایران منتشر میشود. چه رسد که بخواهد برای ترجمه به زبان دیگری شناسایی شود و معرفی شود.
صرفا مسئله ترجمه نیست. مسئله در واقع کیفیت خود اثر است، از جنبههای خیلی زیادی. این بحث گستردهای است که در این مجال نمیشود به آن پرداخت. ولی نوع سیر تفکری که در اثر هست، این که تفکر حاکم بر اثر، زیباییشناسی حاکم بر اثر و ویژگیهای زبانی اثر تا چه حد اصلا امکان جهانی شدن را دارد. تا چه حد امکان فرابومی شدن را دارد یا این که تا چه حد به مسائل فرابومی و مسائل فراتر از حوزه بومزیست و بوموطن خودش اشاره میکند. تا ما نرسیم به آن نوع تفکری که بتواند مرزهای اولیه خودش را طی کند و از ساحت بومی خودش وسعت بیشتری پیدا کند، صرف ترجمه شدن یک اثر فکر نمیکنم راهگشا باشد در این زمینه. کما این که خیلی از آثار ما در حوزه ادبیات داستانی، در حوزه شعر ترجمه شدهاند. به زبانهای مختلفی هم ترجمه شدهاند. اما در یک جغرافیای خیلی محدودی طرح شدهاند.
طبیعتا شما دچار یک کاستی میشوید، دچار یک فقدان میشوید و آن فقدان در شما هست. این فقدانی خیلی جدی است و کاملا خلاء آن حس میشود در پروسه آفرینش و کار نوشتن. اما از طرف دیگر شما با یک زبان میزبان هم مواجهه دارید و با یک اتمسفر دیگر. که عمدتا همین آتمسفر با آن چیزی که قبلا شما در آن زیست میکردید و تجربه میکردید از اساس متفاوت است. فکر میکنم مدت زمان خیلی طولانی میکشد تا شما بتوانید به عنوان اهل قلم به یک شناختی که متناسب با اتمسفر جدید و متناسب با زبان و ظرفیتهای زبان است دست پیدا کنید و فکر میکنم این همان دوران گذاری است که باید طی شود و دوباره همه چیز به یک روال نسبتا عادی و آرام برگردد برای من اهل قلم.
جایی که شما با درد، با مسائلی که منجر به نوشتن میشود و تاثراتی را در شما بیدار میکند، مواجهه مستقیم دارید یعنی درد را مستقیم لمس میکنید و همه چیز در فضای زیستی شما ملتهب است، اتفاقا من فکر میکنم انگیزههای خیلی بیشتری در شما تولید میکند به صورت کاملا ناخودآگاه برای نوشتن. و وقتی شما از آن التهاب، از آن درد فاصله میگیرید و مواجهه شما با درد مواجهه غیرمستقیم میشود، به واسطه میشود، شما در یک خاک دیگر و اقلیم دیگر هستید، طبیعتا آن فاصله در نوشتن شما هم ایجاد میشود. حتی ممیزی، مسئله سانسور با این که صد در صد مطلوب هیچ اهل قلمی نیست، یکی از اهرمهای فشاری است که شما را به یک مقاومت و اصرار و پافشاری بر نوشتن وامیدارد. شما میخواهید که در مقابله و مواجهه با سانسور کارتان را تولید کنید، صدای خودتان را به گوشها برسانید. اما تجربه شخصی من این بوده، البته شاید برای دوستان دیگر به شکل دیگری باشد، اما فاصله گرفتن از آن فشارها، فاصله گرفتن از آن رنجها یک مقداری بین من و نوشتنم، یا بین من و نوع نوشتنم، خلاء و فاصله ایجاد میکند.
هوای سینه پهلو
پهلوی ماست
تا سِل که سقفمان را گرفته میخوابد
وَ آسمانی که سرفههایش را
مثل میل، روی دست ِهوا بردهام...
حالا هوای کلنگی پهلوی ماست
از شهر ِ سر ِ کوچه باد میآید
تا میله، دوباره چیزی را
با تُف به هم بچسباند
ملافهای که به دیوار، پیچیدهتر شود
مثلثی که سرِ راه را
دنیا بیاورد
روزنامهای که ننویسد
وَ یک مسافرخانه پشت ِ در
که با سیمانش نمیشود کشتی گرفت
اما میشود شهادت داد:
کثیف، کفش ِ پشت ِ در هم نیست
چون با مترو وَ با مشقّت آمده بود
وَ سینههایش را
بیوقفه میسپرد.
پشتِ این دهانهٔ بیخانمان که پُر از پشت ِ چاله میدان است
خیلی نمیشود جنگید
چون وکیل نداشت
خیلی نمیشود زائید
چون
تحریف شد
خیلی نمیشود پرسید
چون، تیزی میکشند.
من از خودم نمیترسم
چون از سِل، عجیب ترسیدهام
وَ از خودم نمیترسم
چون پای زندگی انگشت دادهام
تنها نگاه کنم.
×××
در سالهای اخیر هنرمندان ایرانی که به سبکهای مختلف موسیقی غربی روی آوردهاند و در جایجای جهان به دنبال سبک و سلیقه موسیقی خود راههای متفاوتی را برگزیدهاند، به تعداد قابل توجهی رسیده است. برخی در زیرزمینهای تهران، برخی در کلوبهای کوچک و برخی در کنسرتهای بزرگ دور دنیا. حالا دیگر آن تعداد از هنرمندان موسیقی ایرانی که به زبان انگلیسی میسرایند و میخوانند نیز تعجبی را برنمیانگیزد و عادی شده است.
بهرنگ علوی: من در سال ۱۹۸۱ در تهران به دنیا آمدم، اما در آلمان بزرگ شدم و موسیقی را الان تقریبا ۱۵ سال است که دنبال میکنم و ده سال است در ساماوایو هستم. ما در سال ۲۰۰۰ تشکیل شدیم و هر چهار نفر دوستانی بودیم که همدیگر را از مدرسه میشناختیم. من در این بند [گروه] شدم خواننده و گیتاریست. ما در طول این ده سال میشود گفت چهار آلبوم به بازار دادیم و بیش از پنجاه شصت آهنگ بوده که در آلبومهای مختلف منتشر شده.
سبک ما را میشود گفت: heavy rock هفتاد و هشتاد میگفتند hard rock ولی ما بیشتر heavy rock میگوییم برای این که یک کم از hard rock گیتار و درام نزدیکتر به heavy metal است. اما با این همه آواز نسبتا پاپ تویش زیاد است. ملودیهای مختلف دارد و از این نظر درست بین موسیقی پاپ است و موسیقی هوی متال.
آلبومی که در سال ۲۰۱۱ به بازار داده شد به اسم cosmic knockout در مقایسه با آلبوم قبلیمان که در سال ۲۰۱۰ بود خیلی فرقهای زیادی دارد. اولا که در استودیو ضبط نکردیم، بلکه در اتاق خودمان ضبط کردیم. اینجا که همیشه جمع میشویم و آهنگها را میسازیم. این یک فرق اساسی است. بعد هم کلا صوتمان خیلی رفته به سمت آن چیزی که صحنه برگزار میشود برای این که قبلش در آلبوم one million things خیلی آهنگها را توی استودیو کار کردیم و نسبتا شد یک آلبوم استودیویی، آن طور که ما میگوییم. این آلبوم جدیدمان بیشتر یک آلبوم زنده است.
ساماوایو کلمه سانسکریت است، هندی قدیمی و معنیاش هست جمع شدن، با هم بودن، اتحاد... معنیهای زیادی دارد. این را ما آن موقع به خاطر این انتخاب کردیم که به نظرمان خیلی خوب میبود که آدم به عنوان یک بند [گروه] راک یک اسمی نداشته باشد که از قبل معلوم باشد که سبک موسیقیاش چیست.
بله. ما تا به حال زیاد به این فکر کردهایم که من آواز به فارسی هم بخوانم. اما به نظر من وقتی این کار را میکنم که واقعا مطمئن باشم و شک نداشته باشم چیزی که درمیآید به خوبی همان زبان اصلی که میخوانیم یعنی انگلیسی هست. یعنی فقط برای این که این کار را کرده باشم زیاد علاقهای ندارم. اگر یک روزی یک چیزی پیش بیاید و خیلی نتیجهاش قشنگ باشد یا این که حدس بزنیم که نتیجهاش قشنگ است، این کار را میکنم.
ما همیشه دنبال این هستیم که جاهای نو کنسرت بگذاریم و دنبال این هستیم که خارج از اروپا هم کنسرت بگذاریم، اما کار نسبتا خیلی سختی است. ماههای آینده آلبوم ۲۰۱۲ را میخواهیم ضبط کنیم که چند تا آهنگش را الان درست کردیم و چند آهنگ هنوز مانده و برای اکتبر ۲۰۱۱ داریم کنسرت جور میکنیم. یک تور در آلمان و کشورهای دور و برش مثل سوئیس و چک. هر سال دوباره کنسرت داریم و الان داریم روی آلبوم بعدی کار میکنیم.
×××
«ماجراهای دوست خجالتی من» عنوان یک نمایش کمدی موزیکال است که توسط ژاله شعاری، بازیگر سینما و تئاتر ایران، در آلمان به روی صحنه رفته. ژاله شعاری در این نمایش همراه با دوست خجالتیاش ضمن گشت و گذاری در رستورانها و دیسکوها و مکانهای دیگر در آلمان به تهران هم سری میزند و با زبان طنز و آواز و موسیقی بر روی چند موضوع اجتماعی از جمله علاقه آدمها به خواننده شدن دست میگذارد. همکارم شهرام میریان در آلمان به دیدن این نمایش رفته است:
ژاله شعاری، بازیگر سرشناس سینما و تئاتر ایران، که این روزها در آلمان به سر میبرد مانند کار نمایشی طنزآمیز سال پیش خود با نام «کراوات» نمایشنامه دیگری را این بار با عنوان «ماجراهای دوست خجالتی من» آماده نمایش کرده.
خانم شعاری در این نمایشنامه تازه با دوست خجالتی خود که از دوران کودکی با هم بزرگ شدهاند به مکانها و جاهایی که ایرانیها در آلمان برای سرگرمی و گذراندن اوقات فراغت خود جمع میشوند، سر میزند و ضمن اشاره به خواستههای مکرر دوست خجالتیاش خلق و خو و رفتار ایرانیها با یکدیگر را هم با زبان طنز، آواز و موسیقی بازگو میکند.
سفر سه هفتهای به تهران و ماجراهای گوناگون آن هم ادامه این نمایشنامه موزیکال است. حال از زبان خانم شعاری بشنویم که دوست خجالتیاش در این نمایشنامه چه خواستههایی دارد:
«دوست خجالتی من به هیچ عنوان زیر بار نمیرفت. همهاش میگفت من باید حتما دوره تئاتر ببینم. باید حتما بروم خوانندگی یاد بگیرم. من اصلا نمیفهمم برای چه. هی بهش میگفتم عزیز من خواننده شدن این چیزها را نمیخواهد. نه صدا میخواهد نه هنر موسیقی میخواهد. فقط کافی است تو بروی و آه... بله یک کمی رو میخواهد و یک کم هم پول لازم دارد.»
ژاله شعاری در نمایشنامه کمدی موزیکال ماجراهای دوست خجالتی من بر هر موضوع اجتماعی که دست میگذارد، ترانه انتقادی و طنزآمیزی هم در پیوند با آن موضوع میخواند.
نقش مقابل ژاله شعاری در این نمایش را آقای مصطفی آخوندی، هنرمند تحصیلکرده موسیقی در آلمان، بر عهده دارد و به ما میگوید این نمایشنامه کاری است مشترک.
مصطفی آخوندی: این کار را ما کاملا مشترک انجام دادیم. در واقع ترانهها را با هم نوشتیم وهم موسیقی قطعات را بیشتر من نظارت داشتم رویش.
ته اروندرود گروه خونی ما، درد بود
ته صدا تهران به وقت ما نمیشود و جان بیهوده میکنی
ته هوا قطع است و از دزاشیب تا سنگلج
برای این هنوز چه دورم
ته گلویم تگرگ و رگبار است و ماندهام تا ته
ته تهمتن شاهنامه را تنها چگونه تنبهتن بنویسم
ته دروغ تعزیه تیغ است و تنها به درد تکهتکه شدن میخورد
ته ترانههای پر از تیربار، اگر توانستی با من ببار
باز خاوران، خونی است
و زیر چادرهای زخم
حکم پرنده اعدام است
برنامه این هفته پیک فرهنگ را کامل اینجا بشنوید
Your browser doesn’t support HTML5
پگاه احمدی متولد ۱۳۵۳ در تهران شاعر، منتقد ادبی و مترجم است. او اولین شعر خود را در ۱۷ سالگی و در نشریه ادبی تکاپو منتشر کرد. این شاعر ۳۷ ساله تاکنون سه مجموعه شعر در ایران به نام «روی سل پایانی»، «کادنس» و «این روزهایم گلوست» را به چاپ رسانده است.
خانم احمدی همچنین اشعار سیلویا پلات، شاعره مطرح آمریکایی، را به نام «آواز عاشقانه دختر دیوانه» به فارسی ترجمه کرده و ترجمه «۱۰۱ هایکو از گذشته تا امروز» نوشته جکی هاروی را نیز بر عهده داشته است. از دیگر کتابهای او میتوان به شعر زن از آغاز تا امروز و همین طور آنتولوژی جامع شعر زنان ایرانی اشاره کرد.
- پگاه احمدی که چندین سال است در آلمان اقامت گزیده مجموعه شعر اخیرش به نام «سردم نبود» را در آلمان به چاپ رسانده و ترجمه آلمانی این مجموعه شعر نیز به زودی روانه بازار میشود. به بهانه انتشار این مجموعه شعر و ترجمه آلمانیاش با او گفتوگویی داشتم و ابتدا در مورد مجموعه شعر «سردم نبود» و علت چاپ آن در آلمان پرسیدم.
پگاه احمدی: این ترجمه مجموعه شعر اخیرم است به نام سردم نبود که نشر سوژه در برمن آلمان منتشر کرده. مجموعهای است از شعرهای این هشت سال اخیر که حدود شش هفت سال در ایران مجوز چاپ دریافت نکرد و اخیرا نسخه فارسی آن در آلمان منتشر شده و به همت مترجم نسخه آلمانی کار هم به زودی منتشر میشود. فعلا در دست ترجمه است.
- علت این که در ایران مجوز نگرفت و چاپ نشد چه بود؟ وزارت ارشاد چه دلایلی عنوان کرد؟
این مجموعه دو بار با دو ناشر معتبر راهی ارشاد شد و هربار موارد ممیزی خیلی زیاد بود، چون با توجه به این که بیشتر، به لحاظ مضمون، شعرهای من شعرهای انتقادی-اجتماعی است، نفس مضمون شعرها و مسائلی که در شعرها به آنها پرداخته میشد و دایره لغاتی که متناسب بود با آن فضا، مورد قبول و تایید وزارت ارشاد نبود.
با توجه به این که ظرفیت شعر شاعران معاصر ایرانی مخصوصا خانمها خیلی بالاست و این ظرفیت درش وجود دارد که به زبانهای مختلف ترجمه شود و مخاطب پیدا کند، چرا این قدر این اتفاق کم میافتد؟ خیلی نادر است که مجموعه شعری از یک شاعر زن ایرانی منتشر شود. فکر میکنید علت چیست؟
من فکر میکنم نه شاعر باید دنبال ناشر برود و در جستوجوی این قضیه چاپ کتابش باشد، فینفسه و نه این که ناشر باید به سراغ شاعر بیاید. در واقع باید نهادهای واسطهای، ارگانها و سازمانهایی وجود داشته باشند که این مسائل اجرایی را به عهده بگیرند. متاسفانه به دلیل این که ما فاقد این نهادهای اجرایی و نهادهای واسطه هستیم، معمولا این اتفاق و پروسه دیده شدن اثر، به چاپ سپرده شدنش و ترجمهاش خیلی سخت اتفاق میافتد. به خصوص با توجه به سانسور گستردهای که وجود دارد، عدم وجود رسانههایی که در سطح گسترده بتوانند کتابهای جدید را معرفی کنند، اطلاعرسانی انجام دهند، تمام این مسائل دستبهدست هم میدهد و معمولا متاسفانه آثار دیده نمیشود. به خصوص آثاری که داخل ایران منتشر میشود. چه رسد که بخواهد برای ترجمه به زبان دیگری شناسایی شود و معرفی شود.
- شما فکر میکنید که ترجمه شعر شعرای ایرانی چه قدر میتواند به جهانی شدن ادبیات ایران کمک کند؟
صرفا مسئله ترجمه نیست. مسئله در واقع کیفیت خود اثر است، از جنبههای خیلی زیادی. این بحث گستردهای است که در این مجال نمیشود به آن پرداخت. ولی نوع سیر تفکری که در اثر هست، این که تفکر حاکم بر اثر، زیباییشناسی حاکم بر اثر و ویژگیهای زبانی اثر تا چه حد اصلا امکان جهانی شدن را دارد. تا چه حد امکان فرابومی شدن را دارد یا این که تا چه حد به مسائل فرابومی و مسائل فراتر از حوزه بومزیست و بوموطن خودش اشاره میکند. تا ما نرسیم به آن نوع تفکری که بتواند مرزهای اولیه خودش را طی کند و از ساحت بومی خودش وسعت بیشتری پیدا کند، صرف ترجمه شدن یک اثر فکر نمیکنم راهگشا باشد در این زمینه. کما این که خیلی از آثار ما در حوزه ادبیات داستانی، در حوزه شعر ترجمه شدهاند. به زبانهای مختلفی هم ترجمه شدهاند. اما در یک جغرافیای خیلی محدودی طرح شدهاند.
- شاعری که از سرزمین خودش مهاجرت میکند، در حقیقت از زبانی که شعر میگوید دور میشود، این مهاجرت به نظر شما چه تاثیری دارد؟ من البته در مورد شاعران ایرانی به طور اخص میپرسم با همان مختصاتی که در ایران هست.
طبیعتا شما دچار یک کاستی میشوید، دچار یک فقدان میشوید و آن فقدان در شما هست. این فقدانی خیلی جدی است و کاملا خلاء آن حس میشود در پروسه آفرینش و کار نوشتن. اما از طرف دیگر شما با یک زبان میزبان هم مواجهه دارید و با یک اتمسفر دیگر. که عمدتا همین آتمسفر با آن چیزی که قبلا شما در آن زیست میکردید و تجربه میکردید از اساس متفاوت است. فکر میکنم مدت زمان خیلی طولانی میکشد تا شما بتوانید به عنوان اهل قلم به یک شناختی که متناسب با اتمسفر جدید و متناسب با زبان و ظرفیتهای زبان است دست پیدا کنید و فکر میکنم این همان دوران گذاری است که باید طی شود و دوباره همه چیز به یک روال نسبتا عادی و آرام برگردد برای من اهل قلم.
- از یک جنبه دیگر میخواهم بپرسم. شما الان در آلمان هستید و آنجا نظارتی وجود ندارد. شما شعری که میگویید میتوانید بدون این که هیچ نظارتی یا سانسوری باشد که بگوید این کلمه را بردار یا این شعر را حذف کن یا این قابل چاپ نیست، آن را چاپ کنید. از این نظر فکر میکنید واقعا تاثیری دارد یا در خود ایران هم با وجود این نظارت میشود شعر گفت؟
جایی که شما با درد، با مسائلی که منجر به نوشتن میشود و تاثراتی را در شما بیدار میکند، مواجهه مستقیم دارید یعنی درد را مستقیم لمس میکنید و همه چیز در فضای زیستی شما ملتهب است، اتفاقا من فکر میکنم انگیزههای خیلی بیشتری در شما تولید میکند به صورت کاملا ناخودآگاه برای نوشتن. و وقتی شما از آن التهاب، از آن درد فاصله میگیرید و مواجهه شما با درد مواجهه غیرمستقیم میشود، به واسطه میشود، شما در یک خاک دیگر و اقلیم دیگر هستید، طبیعتا آن فاصله در نوشتن شما هم ایجاد میشود. حتی ممیزی، مسئله سانسور با این که صد در صد مطلوب هیچ اهل قلمی نیست، یکی از اهرمهای فشاری است که شما را به یک مقاومت و اصرار و پافشاری بر نوشتن وامیدارد. شما میخواهید که در مقابله و مواجهه با سانسور کارتان را تولید کنید، صدای خودتان را به گوشها برسانید. اما تجربه شخصی من این بوده، البته شاید برای دوستان دیگر به شکل دیگری باشد، اما فاصله گرفتن از آن فشارها، فاصله گرفتن از آن رنجها یک مقداری بین من و نوشتنم، یا بین من و نوع نوشتنم، خلاء و فاصله ایجاد میکند.
هوای سینه پهلو
پهلوی ماست
تا سِل که سقفمان را گرفته میخوابد
وَ آسمانی که سرفههایش را
مثل میل، روی دست ِهوا بردهام...
حالا هوای کلنگی پهلوی ماست
از شهر ِ سر ِ کوچه باد میآید
تا میله، دوباره چیزی را
با تُف به هم بچسباند
ملافهای که به دیوار، پیچیدهتر شود
مثلثی که سرِ راه را
دنیا بیاورد
روزنامهای که ننویسد
وَ یک مسافرخانه پشت ِ در
که با سیمانش نمیشود کشتی گرفت
اما میشود شهادت داد:
کثیف، کفش ِ پشت ِ در هم نیست
چون با مترو وَ با مشقّت آمده بود
وَ سینههایش را
بیوقفه میسپرد.
پشتِ این دهانهٔ بیخانمان که پُر از پشت ِ چاله میدان است
خیلی نمیشود جنگید
چون وکیل نداشت
خیلی نمیشود زائید
چون
تحریف شد
خیلی نمیشود پرسید
چون، تیزی میکشند.
من از خودم نمیترسم
چون از سِل، عجیب ترسیدهام
وَ از خودم نمیترسم
چون پای زندگی انگشت دادهام
تنها نگاه کنم.
×××
در سالهای اخیر هنرمندان ایرانی که به سبکهای مختلف موسیقی غربی روی آوردهاند و در جایجای جهان به دنبال سبک و سلیقه موسیقی خود راههای متفاوتی را برگزیدهاند، به تعداد قابل توجهی رسیده است. برخی در زیرزمینهای تهران، برخی در کلوبهای کوچک و برخی در کنسرتهای بزرگ دور دنیا. حالا دیگر آن تعداد از هنرمندان موسیقی ایرانی که به زبان انگلیسی میسرایند و میخوانند نیز تعجبی را برنمیانگیزد و عادی شده است.
- گروه ساماوایو یک گروه موسیقی در آلمان است به سرپرستی بهرنگ علوی، هنرمند ایرانی که در آلمان بزرگ شده. این گروه در این ده سال که از تشکیلش میگذرد، کنسرتهای بسیاری داشته و طرفداران زیادی را به خود جلب کرده است. به بهانه انتشار آلبوم جدید این گروه موسیقی با بهرنگ علوی به گفتوگو نشستم و ابتدا از خودش و شکلگیری گروه ساماوایو پرسیدم.
بهرنگ علوی: من در سال ۱۹۸۱ در تهران به دنیا آمدم، اما در آلمان بزرگ شدم و موسیقی را الان تقریبا ۱۵ سال است که دنبال میکنم و ده سال است در ساماوایو هستم. ما در سال ۲۰۰۰ تشکیل شدیم و هر چهار نفر دوستانی بودیم که همدیگر را از مدرسه میشناختیم. من در این بند [گروه] شدم خواننده و گیتاریست. ما در طول این ده سال میشود گفت چهار آلبوم به بازار دادیم و بیش از پنجاه شصت آهنگ بوده که در آلبومهای مختلف منتشر شده.
- کار شما چه سبکی است؟
سبک ما را میشود گفت: heavy rock هفتاد و هشتاد میگفتند hard rock ولی ما بیشتر heavy rock میگوییم برای این که یک کم از hard rock گیتار و درام نزدیکتر به heavy metal است. اما با این همه آواز نسبتا پاپ تویش زیاد است. ملودیهای مختلف دارد و از این نظر درست بین موسیقی پاپ است و موسیقی هوی متال.
- گروه شما آلبوم جدیدی اخیرا بیرون داده، اسم این آلبوم چیست و چه تفاوتی با کارهای قبلی شما دارد؟
آلبومی که در سال ۲۰۱۱ به بازار داده شد به اسم cosmic knockout در مقایسه با آلبوم قبلیمان که در سال ۲۰۱۰ بود خیلی فرقهای زیادی دارد. اولا که در استودیو ضبط نکردیم، بلکه در اتاق خودمان ضبط کردیم. اینجا که همیشه جمع میشویم و آهنگها را میسازیم. این یک فرق اساسی است. بعد هم کلا صوتمان خیلی رفته به سمت آن چیزی که صحنه برگزار میشود برای این که قبلش در آلبوم one million things خیلی آهنگها را توی استودیو کار کردیم و نسبتا شد یک آلبوم استودیویی، آن طور که ما میگوییم. این آلبوم جدیدمان بیشتر یک آلبوم زنده است.
- ساماوایو یعنی چه؟
ساماوایو کلمه سانسکریت است، هندی قدیمی و معنیاش هست جمع شدن، با هم بودن، اتحاد... معنیهای زیادی دارد. این را ما آن موقع به خاطر این انتخاب کردیم که به نظرمان خیلی خوب میبود که آدم به عنوان یک بند [گروه] راک یک اسمی نداشته باشد که از قبل معلوم باشد که سبک موسیقیاش چیست.
- آیا تا به حال فکر کردید که کاری به زبان فارسی که زبان مادری شما هست، اجرا کنید؟
بله. ما تا به حال زیاد به این فکر کردهایم که من آواز به فارسی هم بخوانم. اما به نظر من وقتی این کار را میکنم که واقعا مطمئن باشم و شک نداشته باشم چیزی که درمیآید به خوبی همان زبان اصلی که میخوانیم یعنی انگلیسی هست. یعنی فقط برای این که این کار را کرده باشم زیاد علاقهای ندارم. اگر یک روزی یک چیزی پیش بیاید و خیلی نتیجهاش قشنگ باشد یا این که حدس بزنیم که نتیجهاش قشنگ است، این کار را میکنم.
- در آینده ساماوایو در کجاها کنسرت دارد؟
ما همیشه دنبال این هستیم که جاهای نو کنسرت بگذاریم و دنبال این هستیم که خارج از اروپا هم کنسرت بگذاریم، اما کار نسبتا خیلی سختی است. ماههای آینده آلبوم ۲۰۱۲ را میخواهیم ضبط کنیم که چند تا آهنگش را الان درست کردیم و چند آهنگ هنوز مانده و برای اکتبر ۲۰۱۱ داریم کنسرت جور میکنیم. یک تور در آلمان و کشورهای دور و برش مثل سوئیس و چک. هر سال دوباره کنسرت داریم و الان داریم روی آلبوم بعدی کار میکنیم.
×××
«ماجراهای دوست خجالتی من» عنوان یک نمایش کمدی موزیکال است که توسط ژاله شعاری، بازیگر سینما و تئاتر ایران، در آلمان به روی صحنه رفته. ژاله شعاری در این نمایش همراه با دوست خجالتیاش ضمن گشت و گذاری در رستورانها و دیسکوها و مکانهای دیگر در آلمان به تهران هم سری میزند و با زبان طنز و آواز و موسیقی بر روی چند موضوع اجتماعی از جمله علاقه آدمها به خواننده شدن دست میگذارد. همکارم شهرام میریان در آلمان به دیدن این نمایش رفته است:
ژاله شعاری، بازیگر سرشناس سینما و تئاتر ایران، که این روزها در آلمان به سر میبرد مانند کار نمایشی طنزآمیز سال پیش خود با نام «کراوات» نمایشنامه دیگری را این بار با عنوان «ماجراهای دوست خجالتی من» آماده نمایش کرده.
خانم شعاری در این نمایشنامه تازه با دوست خجالتی خود که از دوران کودکی با هم بزرگ شدهاند به مکانها و جاهایی که ایرانیها در آلمان برای سرگرمی و گذراندن اوقات فراغت خود جمع میشوند، سر میزند و ضمن اشاره به خواستههای مکرر دوست خجالتیاش خلق و خو و رفتار ایرانیها با یکدیگر را هم با زبان طنز، آواز و موسیقی بازگو میکند.
سفر سه هفتهای به تهران و ماجراهای گوناگون آن هم ادامه این نمایشنامه موزیکال است. حال از زبان خانم شعاری بشنویم که دوست خجالتیاش در این نمایشنامه چه خواستههایی دارد:
«دوست خجالتی من به هیچ عنوان زیر بار نمیرفت. همهاش میگفت من باید حتما دوره تئاتر ببینم. باید حتما بروم خوانندگی یاد بگیرم. من اصلا نمیفهمم برای چه. هی بهش میگفتم عزیز من خواننده شدن این چیزها را نمیخواهد. نه صدا میخواهد نه هنر موسیقی میخواهد. فقط کافی است تو بروی و آه... بله یک کمی رو میخواهد و یک کم هم پول لازم دارد.»
ژاله شعاری در نمایشنامه کمدی موزیکال ماجراهای دوست خجالتی من بر هر موضوع اجتماعی که دست میگذارد، ترانه انتقادی و طنزآمیزی هم در پیوند با آن موضوع میخواند.
نقش مقابل ژاله شعاری در این نمایش را آقای مصطفی آخوندی، هنرمند تحصیلکرده موسیقی در آلمان، بر عهده دارد و به ما میگوید این نمایشنامه کاری است مشترک.
مصطفی آخوندی: این کار را ما کاملا مشترک انجام دادیم. در واقع ترانهها را با هم نوشتیم وهم موسیقی قطعات را بیشتر من نظارت داشتم رویش.