چرا چپ‌گرایان اروپا روزبه‌روز بیشتر قدرت را از کف می‌دهند؟

دیوید کامرون، از حزب محافظه‌کار بریتانیا، با کنار زدن گوردون براون از حزب چپ کارگر به قدرت رسید

دیوید میلی‌بند، از رهبران حزب کارگر بریتانیا و وزیر خارجه سابق این کشور، در مطلبی که هفته‌نامه آمریکایی تایم منتشر کرده دلایل تضعیف احزاب سیاسی چپ‌گرا در اروپا را بررسی کرده و می‌نویسد که این احزاب معمولا دولت‌های نیرومندی را تشکیل می‌دهند، ولی توجه چندانی به مجامع و ساختارهای مدنی ندارند.

به عقیده‌ آقای میلی‌بند، چپ‌گرایان باید نفوذ اجتماعی خود را گسترش دهند.

دیوید میلی‌بند در مقدمه تحلیل خود یادآوری می‌کند که ابعاد پیروزی احزاب دست راستی در سراسر اروپا در تمام دوران دموکراسی در این قاره بی‌سابقه است. در بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، آلمان، هلند و سوئد که در طول تاریخ معاصر منطقه اصلی نفوذ احزاب سوسیال دمکرات (چپ‌گرا) بوده‌اند اکنون احزاب دست راستی قدرت را در دست دارند. از دوران جنگ اول جهانی تاکنون چنین حدی از قدرت گرفتن دست راستی‌ها بی‌سابقه بوده است.

احزاب راست یا چپ افراطی بخشی از آرای سوسیال دموکرات‌ها (چپ‌های میانه) را به خود جلب کرده‌اند. به نظر می‌رسد که در مواردی که برای جوامع و اقشار کم‌درآمد و کارگران مهم هستد، مثل مسئله مهاجرت، امتیازات منطقه‌ای و محلی یا حقوق و مزایای کار رای‌دهندگان تا حد زیادی اعتماد خود را به چپ میانه از دست داده و حتی این احزاب را خاطی و مقصر می‌دانند.

دیوید میلی‌بند می‌افزاید که رای‌دهندگان سیال از لایه‌های با درآمد متوسط که معمولا خانواده‌های جوان هستند، بیش از گذشته به سمت احزاب دست راستی گرایش پیدا می‌کنند. برای مثال، در انتخابات سال ۲۰۱۰ در سوئد فقط ۲۰ درصد از ساکنان شهر استکهلم یعنی فقط نیمی از اعضای اتحادیه‌های کارگری به حزب سوسیال دموکرات رای دادند.

دلیل اصلی این وضعیت دو محور مهم از سیاست دولت چپ‌گرای سوئد بود یعنی مالیات و حجم هزینه‌های دولتی. این اقشار در مجموع زندگی راحتی دارند و حاضر نیستند برای بهبود خدمات اجتماعی کشور مالیات بیشتری بپردازند.

اما به عقیده آقای میلی‌بند عوامل اقتصادی به تنهایی تعیین‌کننده نیستند و موضوعات سیاسی نیز در روند تضعیف احزاب چپ‌گرا نقش مهمی ایفا می‌کنند. در سال ۱۹۹۹ در سیزده کشور از مجموع ۱۵ کشور عضو اتحادیه اروپا در آن زمان قدرت در دست احزاب سوسیال دموکرات و چپ میانه بود. در آن دوره احزاب دست راستی مجبور شدند خود را بازسازی کرده و تجدید قوا کنند. این احزاب با قاطعیت جنبه‌های منفی سیاست‌های خود را زدوده و در چهارچوب آن چیزی که اکنون به «محافظه‌کاری دلسوزانه» شهرت پیدا کرده سعی کردند مسائلی مثل محیط زیست، حقوق هم‌جنس‌گرایان و کمک‌های بین‌المللی به جهان سوم را به شکل مثبت و فعال در دستور کار خود قرار دهند.

به گفته دیوید میلی‌بند، این تغییر استراتژی احزاب دست راستی باعث شده است که چپ‌گراها در موضع ضعف قرار بگیرند. در گذشته احزاب سوسیال دموکرات و چپ‌گرا بر اساس برنامه‌هایی که هدف آن حفاظت از حقوق مردم عادی در برابر عوارض منفی جهانی شدن اقتصاد بود به پیروزی می‌رسیدند. یک محور مهم از این برنامه خدمات و حقوق اجتماعی و رفاهی مثل حقوق بیکاری سخاوتمندانه بود.

ولی اکنون به نظر می‌رسد که اکثر کسانی که شاغل هستند این حد از خدمات اجتماعی و حقوق بیکاری را عاملی برای تشویق بیکاری قلمداد کرده و آنهایی که بیکارند آن را روشی موثر برای گذراندن زندگی و بازگشت به کار نمی‌دانند.

در طول تاریخ وظیفه و رسالت احزاب چپ‌گرا این بوده که روش و مقررات کار دولت‌ها را به شکلی هدایت کنند که بتوانند به شکل بهتری از حقوق شهروندان عادی در برابر افت و خیز‌ها و تعرض‌های نظام اقتصادی حفاظت کنند. اما این روش باعث شده است که دولت‌ها گسترش بیش از حدی پیدا کرده و خود به سدی در برابر پذیرش ضرورت‌های اقتصادی جامعه بدل شوند. نمونه برجسته آن بحران اقتصادی جهانی سال‌های اخیر است که این ذهنیت را برای بسیاری ایجاد کرده که دولت‌های قدرتمند تحت مدیریت احزاب چپ‌گرا برخلاف وعده خود بسیار ناتوان‌تر از آن هستند که از منافع مردم دفاع کنند.

در مورد مسئله مهاجرت که در یک دهه اخیر برای کشورهای اروپایی اهمیت فراوانی پیدا کرده احزاب دست راستی راه حل‌های چندان درخشانی ندارند. ولی مشکل در این است که احزاب چپ‌گرا در این مورد دچار تناقضی شدید هستند. از یک طرف مدافع حقوق بنیادی برای تمام افراد از جمله مهاجران هستند، ولی از طرف دیگر به خوبی می‌دانند که جوامع حتی در شرایط مدرن امروزی بر ریشه‌های عمیق خود تکیه دارند و بنابراین موضوع مهاجرت همیشه حساسیت‌برانگیز است.

دیوید میلی‌بند، از رهبران حزب کارگر بریتانیا، در ادامه تحلیل خود در مجله «تایم» دیدگاه‌های خود در مورد بازگرداندن احزاب سوسیال دموکرات و چپ‌گرا به قدرت را ارائه می‌دهد. قبل از هر چیز وی تاکید می‌کند که احزاب چپ‌گرا علاوه بر سازمان دادن عملکرد دولت به نفع عموم و علاوه بر یافتن راه‌های موثر برای نوسازی نحوه مدیریت جامعه باید در اصلاح بخش خصوصی نیز فعال شوند.

به گفته دیوید میلی‌بند، هرگاه احزاب چپ‌گرا علاوه بر سیاست‌های مشخص حکومتی به عرصه آرزوهای عمومی مردم برای تحول در تمام عرصه‌های جامعه وارد شده و بنابراین اقتصاد بخش خصوصی را نیز در عرصه‌های فعالیت و نوآوری‌های خود قرار داده‌اند در انتخابات پیروز شده‌اند.

احزاب چپ‌گرا نباید صرفا خود را مدافع حقوق شهروندان و اصلاح دولت بدانند، بلکه وظیفه مهم دیگر آن‌ها در دنیای امروزی متحول نمودن و مشارکت در مدیریت اقتصاد برای پیشرفت عمومی جوامع است. مردم در دنیای امروز همان قدر که به نیات بخش خصوصی بی‌اعتماد هستند به عملکرد دولت‌ها نیز باور ندارند. بنابراین احزاب چپ‌گرا باید با دخالت در تمام این حوزه‌ها اعتماد مردم را بدست آورند.

دیوید میلی‌بند عرصه دیگر برای کمک به احیا موقعیت احزاب چپ‌گرا را توجه بیشتر به سیاست‌های جهانی و بنابراین تلاش برای تقویت و اصلاح نهادهای بین‌المللی می‌داند. وی تاکید می‌کند که دوران اتکای مطلق به اقتدار دولت‌ها به عنوان تنها بازیگران مهم عرصه سیاست‌های ملی و بین‌المللی به پایان رسیده است. احزاب چپ‌گرا باید بیش از گذشته به نهادهای مدنی و مختصات کنش‌ها در جوامع توجه کرده و سعی کنند که نسل جدید سیاستمداران و رهبران خود را از میان فعالان این عرصه‌ها جذب کنند.

یکی از اقدامات حزب کارگر بریتانیا در همین راستا طرحی است برای سازمان‌دهی مجدد این حزب تحت عنوان «جنبش برای تغییر» که هدف آن فراهم کردن زمینه‌های آموزش و جذب فعالان اجتماعی و مدنی است تا از آن طریق بتوان جنبش سوسیال دموکراسی یا کارگری بریتانیا را بازسازی کرد.

دیوید میلی‌بند در پایان می‌نویسد این طرح هر چند در آغاز راه بسیار کوچک به نظر می‌رسد، در راستای یک استراتژی بزرگ قرار دارد و بنابراین می‌تواند بزرگ‌ترین تحول را برای قطب چپ سیاست بریتانیا به ارمغان بیاورد. اگر بتوان این تغییر در عرصه استراتژی و سازمان‌دهی را با موفقیت اجرا کرد «مسلما خواهیم توانست احزاب دست راستی را به عقب‌نشینی واداریم».