مرتضی پاشایی، اندوه نسل عصر پاییزی

باران ٩ ساله در تهران می گويد يکی از لذت بخش ترين لحظه های زندگی اش شنيدن ترانه های مرتضی پاشايی است، هنگامی که مادرش او را با اتوموبيل خود از مدرسه بر می دارد.

از قضا دوست ايرانی ديگری دارم در همين سن و سال به نام دلا که در لندن زندگی می کند و از عشاق گروه موسيقی معروف وان دايرکشن است. گروهی که ترکيبی است از ٥ جوان خوش تيپ و خوش صدای انگليسی. رابطه اين دو کودک با خوانندگان مورد علاقه خود، نوعی از رابطه کودکان طبقه متوسط با موسيقی فراگير يا موسيقی پاپ در جهان معاصراست.

از به کار بردن تعبير عامه پسند برای اين نوع موسيقی پرهيز می کنم تا به دام نخبه گرايی ای نيفتم که در اين اصطلاح هست. ايجاد ارتباط با موسيقی فراگير شهری و مدرن از نخستين روزهای استفاده کودکان از رسانه های سرگرم کننده شکل می گيرد و جريانی از تبليغات و فرهنگ مد و ستاره های رسانه ای از آن پشتيبانی می کند.

به اين ترتيب ارتباط شنونده با اين نوع موسيقی در فضای خاصی از شنيدن شکل می گيرد که به تجربه مشترک ميان شنوندگان کودک و نو جوان و جوان منجر می شود. تجربه ای که به شکل گرفتن گروه گسترده هواداران منتهی می شود . معنای اين نوع از موسيقی نه فقط در شعر يا آهنگی نهفته که توسط هنرمند اجرا می شود بلکه دررابطه متقابل خواننده ومخاطب در فضای شنيدن شکل می گيرد. اين فرايند که يکی از مهم ترين روند های مورد توجه جامعه شناسی موسيقی فراگير (pope music sociology) است همان قدر در تهران و شهرهای بزرگ ايران گسترده است که در لندن.

موسيقی فراگير در جامعه پساصنعتی و جهانی شده، ارزش های فرهنگی خود را می آفريند، با شکل دادن به عادت های لذت بخش شنيدن در زندگی روزمره، آيين ها و مناسک شنيدن بنا می نهد و قهرمانان يا ستاره هايی دارد که به آن قدرت ماندگاری اجتماعی و فرهنگی می دهند و در نهايت مجموعه ای از نشانه ها و نماد های فرهنگی خاص خود را وارد عرصه فرهنگ بزرگتری می کند که در درون آن رشد کرده است.

به اين ترتيب ستاره ها و نماد های موسيقی فراگير بازتاب دهنده تحولی اجتماعی در نسلی خاص هستند که می تواند با اين ستاره ها و نماد های فرهنگی ارتباط برقرار کند. اما در جوامع متفاوت هر يک از اين ستاره ها ارزش های خاص جامعه خود را می آفرينند همان چيزی که نوع ارزش های نهفته در موسيقی فراگير مرتضی پاشايی را با ارزش های نهفته در موسيقی وان دايرکشن متفاوت می کند.

مضمون اصلی ترانه های مرتضی پاشايی و وان دايرکشن گفت و گوی عاشقانه دختران و پسران جوان است. مثلا ترانه معروف «دوست دخترمو می‌دزدند» (steal my girl) شرح رقابتی است که پسر عاشق با پسران ديگری دارد که می خواهند دل دوست دختر او را به دست آورند. يا ترانه جديد « شب عوض می‌شود» (night changes) که روايت عاشق از تعارض روياهای دوست دخترش با واقعيت های زندگی روزمره است. پسر عاشقی که به دختر يادآوری می کند که همه چيز می گذرد و اين ما هستيم که می مانيم. اما برخلاف ترانه های وان دايرکشن که در گير شرح ماجراهای بيرونی در مناسبات عاشقانه است، ترانه های پاشايی بيشتر روايتی از ماجرا های درونی عاشقی است که حتی هيچ شرحی از چهره و رفتار عينی دوست دختر خود به دست نمی دهد.

مثلا در ترانه «يکی هست» عاشق نگران است که مبادا معشوق او بداند که او در حال مرگ است. در روايت او پسر و دختر هر دو می گريند اما هيچ يک نمی توانند با هم سخن بگويند. فضای رابطه فضايی ساکت است. و تصوير بنيادی ترانه، نامه ای است که خيس از اشک است اما سرانجام ناخوانده می ماند.

در اغلب ترانه های پاشايی می توان اين مفاهيم اصلی و تکرار شونده را ديد: «چقدر اين صحنه تاريک رفتن داره توی زندگيم تکرار می شه» « شده عادت ما که رويا ببافيم» «واسه زندگی کردن بميريم» «ماها قهرمانيم و بازنده می شيم» « واسه خيلی ها خاطره است آرزومون»... اما اين فضای تلخ و پر غصه ميان دو عاشق اغلب مشترک است. در ترانه نگرانی منی که توسط شاگردان مدرسه ای در ايران بازخوانی شده است، عاشق و معشوق هر دو نگران دلگير شدن و خسته شدن يک ديگر هستند و هنوز در فضای خاطرات بچه گی سر می کنند. به اين ترتيب با وجود اندوه و رنج جدايی نوعی احساس مشترک عاشق و معشوق را به هم پيوند می دهد و دلنشين بودن عشق به يکديگر بر تلخی فضا غلبه می کند. احساس عاشق بودن و پذيرش نگرانی متقابل يگانه نور اميدی است که در جهانی ترسيم می شود که همه چيز رو به ويرانی است و هيچ رابطه ای دوام ندارد.

در ترانه های پاشايی پيوند ها و گسست های مکرر و ناپايدار در زبان گلايه ها و قهر های خواسته و ناخواسته تکرار می شود. اين ترانه ها برخلاف ترانه های پاپ پيش از انقلاب در ايران تا حد زيادی از پس زمينه رومانتيک و توصيف های تحسين آميز از معشوق فاصله می گيرد.

در ترانه های پاشايی پيوند ها و گسست های مکرر و ناپايدار در زبان گلايه ها و قهر های خواسته و ناخواسته تکرار می شود. اين ترانه ها برخلاف ترانه های پاپ پيش از انقلاب در ايران تا حد زيادی از پس زمينه رومانتيک و توصيف های تحسين آميز از معشوق فاصله می گيرد.

همچنين برخلاف ترانه های پيش از انقلاب يا پيروان پس از انقلابی آنان تجربه پيوند ها و گسست ها و عشق های متعدد را به عنوان زمينه ای واقعی و بازی ای مکرر می پذيرد و از افسانه عشق يگانه فاصله می گيرد. در اين ترانه ها می توان بازسازی روابطی را مشاهده کرد که در دهه هفتاد و هشتاد خورشيدی ميان دختران و پسران در ايران وجود دارد. روابطی پنهانی که در ميهمانی های خانوادگی و پارتی های زير زمينی شکل می گيرد و تداوم نداشتن فضای مشترک ارتباطی به عاملی برای عموميت داشتن روابط گسسته تبديل می شود اما خاطرات اين رابطه ها در قالب موسيقی هايی مانند ترانه هاب مرتضی پاشايی همواره برای نسلی که در گير آن هست يا بوده است زنده می شود.

يکی از بهترين نمونه های اين فضا در آثار پاشايی ترانه عصر پاييزی است که از قضا پخش آن از صدا و سيما ممنوع شد. ممنوع بودنی که خود يکی از عوامل جذاب تر کردن اين نوع آثار موسيقی پاپ امروز درون ايران است و به شنوندگان آن نوعی احساس مقاومت در برابر ارزش های حاکمی می دهد که در مقابل ارزش های مورد توجه آنان قرار دارد. اين نوع موسيقی بخشی از موفقيت رسانه ای خود را مديون ماندن در مرز ميان موسيقی زيرزمينی و موسيقی مجوز دار است.

به اين ترتيب اين نوع موسيقی به نشانه ای از تلاش جوانان عاشق برای پرهيز از آسيب ديدن در فضای پر تنش سياست در ايران است. اين موسيقی فراگير به نوعی بازتاب دهنده انزوای از سياستی است که جوانان عاشق آن را دوست ندارند اما نمی خواهند درگير بازی مخالفت با آن شوند. اين نسل چندان دل خوشی از سياستمداران ندارد چه آنان که بر سر کار اند و چه آنان که برکنار مانده اند. از ديد اين جوانان بازی عشق و زندگی از بازی سياست جداست.

موسيقی هايی مانند موسيقی پاشايی اگرچه کمتر دچار سانسور می شوند اما به طور غير مستقيم در شکل و محتوای تحت تاثير سانسور هستند. پيوند محدود اين موسيقی با ترانه سازان نسل های گذشته يا دارای سطح دانش ادبی بيشتر، اين موسيقی را در پيوند با گروه خاصی از ترانه سرايان قرار داده است که چندان در جامعه ادبی ايران شناخته شده نيستند و از ارزش ادبی مورد پسند نخبگان برخوردار نيستند.

اما در عوض به زبان کاربردی جوانان در کوچه و خيابان نزديک هستند. اکثر ترانه های معروف پاشايی نوشته مهرزاد اميرخانی است که خود هم ترانه هايی را اجرا کرده است اما مقايسه ترانه های اجرا شده توسط مرتضی پاشايی با ديگر ترانه های اميرخانی نشان می دهد که با توجه به اين که مرتضی خود تنظيم کننده اکثر آهنگ های آثار خود است، به خوبی توانسته است نشانه های گزينشی خود را بر اين آثار حک کند. آثار اجرا شده توسط مرتضی در مقايسه با کارهای مشابه هم نسلان او کمتر در بند تقليد از ستاره های پيش از انقلابی موسيقی پاپ ايران است.

همچنين حال و هوای شخصی و لحن و صدای ساده و صميمی او و تا حد زيادی عاری از پيرايه های صوتی، او را از گروهی از خوانندگان موسيقی پاپ هم دوره او مانند محسن نامجو يا محسن چاووشی جدا می کند. بر اين اساس می توان تشخيص علاقه مندان پاشايی را که در سال ۱۳۹۱ از تولد ستاره ای تازه در موسيقی پاپ ايران سخن می گفتند، معتبر دانست.

پاشايی دارای ويژگی های موسيقايی و شکل اجرای خاص خود بود. حاصل تلاش پاشايی ترانه هايی بود که به سرعت همنسلان او و نوجوانان کم سال تر از او و به ويژه دختران را مسحور خود کرد. بی ترديد حضور او در تلويزيون به شناخته تر شدن او و امکان حضور در عرصه های اجتماعی و گرفتن مجوز اجرای کنسرت هايش کمک کرد. حضوری که به محبوبيت بيشتر پاشايی در ميان همسرايان هم احساس او انجاميد.

از منظر جمعيت شناسی، مرتضی پاشايی و ترانه سرايان او و ديگر خوانندگان شناخته شده پاپ درون ايران به نسل متولدين دهه شصت ايران تعلق دارند. نسلی که جنگ و تبليغات نخستين سال های پس از جنگ ايران و عراق در مدرسه و رسانه و محيط زندگی و خانه و کاشانه، بخشی فراموش نشدنی از خاطرات و تجربه های آنان را شکل داده است. از سوی ديگز اين نسل نخستين تجربه های فضای آزاد تر در زندگی خصوصی و آشنايی با موسيقی و هنری را تجربه کردند که در دهه شصت با محدوديت بيشتری روبرو بود.

تجربه های بازتری در دهه هشتاد به آنان نگاهی متفاوت به زندگی به نسبت نسل سياست زده ده های پنجاه و شصت و پدران و مادران انقلابی يا انقلاب زده خود بخشيد. اين نسل پيشگامان راهی بودند که با شور و شوق از سوی متولدين دهه های هفتاد و نوجوانان دهه هشتاد دنبال شد. در چنين شرايطی نگاهی آماری نشان می دهد که چرا هواداران مرتضی پاشايی از چنين گستردگی اجتماعی برخوردار هستند:

متولدين سال های نخست دهه شصت در جمعيت کنونی ايران در حدود ۷ ميليون نفر هستند. متولدين نيمه دوم دهه شصت جمعيتی در حدود ۸ و نيم ميليون نفر را در بر می گيرند و متولدين نيمه اول دهه هفتاد در حدود ۸ ميليون نفر هستند.

بنا بر اين حتی اگر اقشار جوان تر مانند متولدين نيمه دوم دهه هفتاد و نيمه اول دهه هشتاد را (که تا حدی به نسلی متفاوت و بيشتر تحت تاثير رسانه های جهانی قرار دارند و بخشی از آنان در شمار جمعيت فعال نيستند) ناديده بگيريم، طيف جمعيتی که در فضای ترانه های مرتضی پاشايی زندگی می کنند را می توانيم رقمی در حدود ۲۳ ميليون نفر بدانيم که در حدود ۱۶ و نيم ميليون آن در شهرها زندگی می کنند.

بنا بر اين می توان نتيجه گرفت که موسيقی پاشايی يکی از موسيقی های پرطرفدار فعال ترين نسل مردم ايران است. اين ارزيابی جمعيت شناختی نشان می دهد که حضور گسترده طرفداران مرتضی پاشايی نماينده ای از تعلق او به حال و هوای سياست گريز و عشق انديش به روايت ستارگان موسيقی دهه شصتی است.

توجه به ويژگی های اجتماعی و فرهنگی نسل خوانندگان و هواداران آنان اگر چه به ما در شناخت ماهيت موسيقی فراگير کنونی ايران و جامعه شناسی آن کمک می کند اما نبايد سبب شود تا با سرگرم شدن به ويژگی های اجتماعی و رسانه ای و يا متحير ماندن از استقبال از مراسم به خاکسپاری، جانمايه زيبايی شناسانه اين آثار را ناديده بگيريم.

همان جانمايه‌های مسحور‌کننده‌ای که نشاط انديشيدن به احساس‌های پنهان نسل دختران و پسران در انزوای ايران را برای آنان زنده می کند. جانمايه‌ای از شعر و آهنگ و خاطره های مشترک که شور عشق را در فضايی پر از بهانه هايی برای ناميدی و اندوه و سکوت و بغض زنده می کند و عصری تلخ را به عصری اندوهگين اما به‌يادماندنی مانند عصر پاييزی ايران مبدل می کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

یادداشت‌ها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاه‌های رادیو فردا.