رادیو فردا در مورد واکنش های اصولگرایان به سخنان اخیر آقای هاشمی رفسنجانی با محمد غرضی،از بنیادگذاران سپاه، وزیر پست و تلگراف و تلفن در دولت هاشمی رفسنجانی و یکی از نامزدهای ریاست جمهوری در آخرین انتخابات،به گفتوگو نشسته است.
آقای غرضی، شما يکی از کسانی هستید که سال ها سابقه همکاری نزديک با هاشمی رفسنجانی را داشتيد. به عقيده شما، هدف آقای رفسنجانی از اين صحبت که کسانی که در اول انقلاب در کوچههای روستاهايشان میگشتند ولی الان آمدهاند و انقلابی شدهاند، چیست؟
من که نشنيدم مصاحبهشان را و نخواندهام. اما اين نوع تعبير احتمالاً نظر جناب هاشمی اين است که کسانی امروز در انقلاب و در تاسيسات حکومتی مشارکت میکنند که از اهداف انقلاب احتمالاً به دورند. وگرنه در قرآن عظيم من و شما هست که اذا وقعت الواقعه ليس لوقعتها کاذبه خافضة رافعه. خداوند میفرمايد وقتی که اتفاق میافتد و حتماً اتفاق میافتد آن کسانی که زيردستاند میآيند و مقام پيدا میکنند. خب خصوصيت انقلاب همين است ديگر.
سعدی هم در گلستانش به اين مطلب رجوع میکند و میگويد وقتی که اتفاقی افتاد پسران وزير دانشمند رفتند پايين و آن آدمهايی که غيرمسئول بودند آمدند بالا. معمولاً اين اتفاق در جوامع میافتد و ملاحظه هم میفرماييد که در طول تاريخ اين اتفاقها افتاده است. ولی خب حالا بعضاً ممکن است اشاره باشد به کسانی که میآيند و خدای نکرده اموال مردم را به غارت میبرند و اينها. والا اين يک واقعهای است که خداوند قرار داده و معمولاً کسانی که مسئول نبودند و در جامعه مورد اعتنا نبودند میآيند و مسئوليتها را به عهده میگيرند. اگر تصوح به اين موضوع يعنی بيانی که میشود مربوط به اين باشد که فقرا و کسانی که در سطح جامعه زيرمجموعهها بودند و آمدند بالا خب اين يک واقعه خدايی است و اتفاق میافتد. اما خب کسانی که میآيند از طبقات مختلف و به غارت اموال مردم میپردازند يا اينکه از اهداف اجتماعی به اهداف شخصی رجوع میکنند اينها معمولاً گزندههای هر انقلابی هستند.
آيابه باور شما، آقای رفسنجانی آنطور که بعضی از رسانههای محافظهکار میگويند بابت پرونده فرزندشان مهدی هاشمی خشمگين است؟
به نظرم اگر آقای هاشمی نمیخواست که مطلب روشن شود تا آنجا که من اطلاع دارم فرزندشان را به ايران نمیآوردند و بعد تحويل مقامات قضايی نمیدادند. اين حرکت يک حرکت مثبتی بود که انجام شده است. حالا در دستگاه قضا اتفاقاتی افتاده که بعضی از عزيزان میگويند که آقای هاشمی عصبانی است به نظرم يک قدری بیانصافی است.
امروز بعضی از رسانههای نزديک به جناح محافظهکار در تفسير صحبت اخير آقای هاشمی رفسنجانی درباره روستاييان تازه انقلابی شده، به خطبه معروف به مانور تجمل اشاره میکنند که منسوب به ايشان است که در سال ۶۸ گفته بودند «زمان آن فرارسيده که مسئولين به مانوور تجمل روی آورند، از امروز به خاطر اسلام و انقلاب مسئولين وظيفه دارند مرتب و با وقار باشند. برای اينکه ملتی مفلوک جلوه ننماييم». آيا شما اين صحبتهای آقای هاشمی رفسنجانی را به خاطر میآوريد؟
به نظرم من تمام نماز جمعهها را يا رفتم يا گوش کردهام، و به عنوان يک وظيفه شرعی تا آنجا که دستم میرسيده همه را گوش کردهام. من از سالهای چهل به بعد خدمت آقای هاشمی در مسجد هدايت چهارراه اسلامبول حضور داشتم، با هم در زندان بوديم. با هم کار کرديم.
نزديک چهل سال با ايشان در ارتباط بودم و اينها. اينکه به تجمل بپردازند من نشنيدم يا اگر هم اين استنباط هست حق کسانی است که از آن مفهوم اين را درک کردند. اما آنچه که من در زندانها و در زندگی شخصی آقای هاشمی ديدم اين بوده که وضع شخصی آقای هاشمی از بقيه بهتر بوده است. من دو تا مثال برای شما بزنم که يک قدری قضيه روشنتر شود. در سال ۴۳ وقتی که محاکمات مرحوم آيتالله طالقانی و مرحوم مهندس بازرگان در جريان بود من تمام آن جلسات را رفتم و همه را از نزديک ديدم. دو تا واقعه اتفاق افتاد که به درد شما میخورد. يکی اينکه يکی از اهالی طالقان که آمده بود در دادگاه در همين عشرت آباد آن موقع که الان پادگان امام حسين عليهالسلام است ديد که کفش آقای طالقانی پاره است. به آقا گفت که شماره پايتان چند است؟
آقا ابا کردند از اينکه بفرمايند که شماره کفش شان چند است. اين آدم که بسيار آدم زرنگ و دانايی بود دويد رفت يک روزنامه پاره را آورد و با يک مداد پای آقا را گذاشت روی روزنامه و دورش را خط کشيد و رفت برای جلسات بعد چند جفت کفش خريد آورد داد خدمت آقای طالقانی. اينکه ايشان پذيرفتند يا نه من ديگر مطلع نيستم. يا مرحوم آقای مهندس بازرگان در سال ۴۳ به خاطر هزينههای زندگی رفت و خانه شخصیاش را فروخت. حالا اين را مقايسه کنيد با خود آقای هاشمی که بالاخره بساز بفروش بود و زندگی میکرد و خودش هزينههای خودش را در میآورد و اينها، وضع زندگی آقای هاشمی نسبت به بقيه زندانیها بهتر بود و توانمند بود و میتوانست گليم خودش را از آب بيرون بکشد.
حقوق اشخاص محترم است و آبروی اشخاص آبروی کعبه است. اما اينکه بعد از قطعنامه ۵۹۸ بنده به عنوان يکی از عناصری که از اول معتقد بودم که تنها راه اداره کشور توسعه است و اين را در نفت، در مخابرات و غيره عمل کرده بودم و توسعه را چشانده بودم به ذهن اشخاص، آقای هاشمی مسئله توسعه را مطرح کرد.
ما هم مقصودمان از توسعه اين نبود که خدای نکرده يک عده ثروتمند شوند و يک عده فقيرتر شوند. ولی در دهه هفتاد ما محکم پای اين ايستاديم که توسعه تنها راه اداره کشور است. آقای هاشمی هم اين مطلب را دنبال کرد.
و در تمام زمينهها اين اتفاق افتاد. يک اختلافی که بين بنده از نظر مثلاً فهم توسعهای با آقای هاشمی داشتم اين بود که من به آقای هاشمی عرض میکردم که توسعه همراه تورم به ضدش تبديل میشود ولی خب آقای هاشمی میخواست به هر شکل پالايشگاه بسازد، نيروگاه بسازد، جاده بسازد، خانه بسازد، ولی همراه با تورم شد و نتيجه عکس داد. اينکه توسعه میتواند در کشور انجام شود بدون تورم يکی از آرزوهای انقلابيون است.