فرخنده حاجی زاده، داستان نویس، منتقد ادبی و شاعری است که نخستین مجموعه شعرش را اگرچه دیر در ۱۳۸۴ خورشیدی منتشر کرد اما نقدهای متعددی بر مجموعهاش نوشته شد. دومین دفتر شعرش را با عنوان اعلام میکنم حدود یک دهه بعد در ۱۳۹۳ منتشر کرد. دفتری که اکنون ظرف دو سال به چاپ دوم رسیده است و شاعرش کوشیده مسیری متفاوت با شعرهای رایج این سالها برود. چه در زبان و چه در لحن و چه حتی دستکاری در نحو و اجرای شعر.
این شاعر ساکن تهران مهمان این هفته برنامه نمای دور نمای نزدیک، ویژه برنامه مرور کتاب رادیو فردا است تا با هم نگاهی به دفتر شعر او بیاندازیم. از فرخنده حاجی زاده شش مجموعه داستان و رمان منتشر شده و برنده جایزه جهانی آزادی انتشار انجمن قلم و اتحادیه ناشران آمریکا هم هست.
پیش از گفتگوی ما اما، بخشی از شعر بلندِ - آقای رییس جمهور -از این دفتر را با صدای شاعر میشنوید.
رخصت
آشناییها از اتفاقِ در گورستانها صورت میگیرد
تمامی مردگان رخصت!
از تخت زمین تا به ثریا رخصت
شک نکنید!
اعلام میکنم:
با صدای بلند اعلام میکنم:
جهنم به تصرف قربانیان فتوشاپ
بدهکاران جزء
چاپ کنندگان
قاچاقچیان خرده پا
شرابخواران
و چنبرزدگانِ کنارِ دیگهای تقطیر در آمد
نکیر و منکر در طبقات سرگردانند
و خط فاصله – جای "واو"شان نشسته
نام بیهودهایست جهنم
مردگان خرده پا نترسید!
مرگ فاصله نیست
عمو زنجیر باف در عدالتی گسترده
به مرگ ما را گره زد
بیباور، مرگ عزیزان را به باور نشستهایم
نترسید!
قدم برمیدارد کنارمان
زنجیره دیگر، در کوه قاف نیست
به هم میپیوندیم
به سرعت میپیوندیم
آسوده بخوابند
کاشفانِ اشیاء باستانی
کمپانیهای مواد مخدر
اختلاسکنندگان
سوداگران مرگ!
قاچاقچیان خرده پا فزونی گرفتهاند
بدانید!
شرخرها به استخدام بانکها در آمدهاند
شعر دارای قائم مقام شد
ساخت و پاختکنندگان درساخت و سازی بشر دوستانه
گورهای ویلایی را
در اقدامی بیسابقه ترکاندند
که باستانی نشوند
و بازی نیاموختهگان جهنمیدند
یاران موافق بشتابید!
گورستانهای ما بهشتی
و با زنها نامگذاری شدهاند
با رضوان، با زهرا، سکینه، کبری، صدیقه، زینب ...
تا فرزندانشان را غرق کنند
کشانکشان در چالههای گودبرداری شدهی آماده
از روح ما هم بدانید!
گود برداری کردهاند.
خانم حاجی زاده، به برنامه این هفته مرور کتاب خوش آمدید. این دومین مجموعه شعر شماست که منتشر میشود؛ اما با یک دهه فاصله از کار قبلی. چرا اینقدر فاصله میان انتشار دو مجموعه شعر؟
فرخنده حاجی زاده: با سلام به همه شنوندگان این برنامه و متشکر از لطفتان. من درکنار شاعری، کار دیگری که دارم نویسندگی است. من قصه نویس و رمان نویس هستم و گاهی هم کارهای پژوهشی میکنم. در فاصله انتشار این دو دفتر شعر، ششهفت کتاب دیگر هم از من منتشر شده است. درواقع با شعر اول و آخر این مجموعه احساس کردم که شعرهای این مجموعه گرچه فاصلهشان ده ساله است اما به هم نزدیک اند و می شود یک مجموعه از آنها چاپ کرد . با اینحال با شعر "آقای رییس جمهور " و شعر ی که در آخر همین مجموعه آمده، یعنی"حس ششم" -اینها در آخرین روزهای پیش از چاپ مجموعه بود که سروده شدند- درواقع با همین دو شعر بود که کلا استارت کار خورد و فکر کردم زمانش رسیده است که مجموعه شعرها را بدهم برای چاپ.
حتی با یک تورق اولیه، آشکار است که شاعر این دفتر تلاش کرده شعرهایش با آن مختصاتی که در یک دوره ده دوازده ساله ،از اوایل دهه هشتاد به اینسو، اغلب دفترهای شعر ایران را آکند، حفظِ فاصله کند. یعنی از شعری که عموما، کمتر به قدرت زبان، نحو ،شیوۀ نوشتاری، اهمیت لحن، و نیز کلنجار رفتن با معانی عمیق و چندلایه ،توجه نشان می دهد.
واقعیت این است که من زمانی میتوانم این توضیح را بدهم و کار خودم را از دیگران جدا کنم که همه آن مجموعههای این دوره که اشاره کردید را خوانده باشم؛ که خب نخواندهام. اما آنچه که درباره شعر من اتفاق افتاده این است که من زندگی را با همه زشتیها و زیباییها یش، زندگی کردهام. زندگی من همیشه در متن بوده است؛ هرچند که خودم بر جریدۀ هستی، حاشیهای بیش نبودم و از سویی در عرصه ادبیات هم به دلایلی، همیشه سعی شده که من در حاشیه نگاه داشته شوم، اما شعر من حاصل تجربههایی است که یا حاصل زندگی خصوصی خودم بوده که در شعرم عمومیاش کردهام، و یا عمومیتی بوده که برای من درونی شده و مجبور بودهام یکجایی- شعر- فریادش بزنم.
در مجموعه"اعلام میکنم"، خودِ "زبان" و رفتار با آن از مواردی است که مشخص است درمجموع اهمیت دارد. من جایی دیدم درباره این دفتر اشاره شده بود که زبان شعرهای این مجموعه زبانی گزارشی و رسانهای است. به نظر میآید که این توصیف، بیشتر متوجه شعر اول شما در این مجموعه -شعر بلند آقای رییس جمهورباشد که شعر موفقی هم از آب درآمده. آیا خود شما این توصیف را درباره این مجموعه میپسندید و میپذیرید؟
شاید اگر این حرف چند سال پیش خطاب به کار من زده میشد، به من برمیخورد. ولی الان نه. چون گاهی اقتضای شرایط ما را وادار میکند که درشعرمان، حتی گزارش بدهیم. یعنی ما وقتی که هیچ گزارشی از واقعیتها، آنطور که باید داده شود داده نمیشود، با این تلاش که سعی کنیم به سمت شعارزدگی نغلتیم، ناگزیریم که خودمان دست به یک سری ابداع بزنیم. من در حوزه قصه نویسی، "گزارشقصه" را شروع کردم و از یک جایی فکر کردم با همه اهمیتی که به آن چارچوبها و اصول بنیادین قصه میدادم، اما باید یک چیزهایی مینوشتم در مرز میان گزارش و قصه. یعنی یک چیزی که هم از واقعیتِ بیرون نشآت گرفته باشد، و هم در عین حال، آن ابعاد هنری را در خودش داشته باشد. شاید اجرای شعر آقای رییس جمهور هم ناشی از همین قضیه باشد. به هر حال من نمیتوانم چشم به روی آنچه در پیرامونم میگذرد ببندم. دیگر نمیشود بر لب جوی نشست و گذر عمر را تماشا کرد. چون بوی گند و عفونت جوی را هم میشود شنید. پلشتیها را هم میبینم. نمیتوانم از کنار آن پلشتیها بیتفاوت بگذرم.
این سخن شما در شرایطی است که بخش عمدهای از شعری که پس از انقلاب ،از میانه دهه شصت به این سو در ایران شکل گرفته واقعا سعی کرده از شعر اجتماعی یا شعر اعتراضی پرهیز کند. این رویکرد هم ، یا به دلیل پذیرش تعاریف زبانشناسی مدرن یا نقد مدرن از سوی شاعران بوده_تعاریفی که شعر را "خودبسنده" تعریف می کنند و عنصر "زبان" را آنقدر برجسته می کند که رابطهاش با متن کاملا قطع می شود-؛ و یا به دلیل سرکوبهای اجتماعی و سیاسی در ایران بوده است. آیا شما اصولا به بکارگیری زبان کنایی و یا "شعر اجتماعی/اعتراضی" از سوی شاعر قائلید؟
ببینید به هر حال شما می دانید که من، هم در قصهها و هم درشعرهایم، از حیث زبان،همواره حساسبت خاصی داشته ام؛ اما وقتی که ما در یک شرایط اجتماعی خاص قرار می گیریم،کار شاعری به نوعی روی لبۀ تیغ راه رفتن است. به نظر من آنچه که این سالها در شعر امروز ایران رخ داده، این است که همگی در حسرت متفاوت نویسی سرگرداناند.
درست است، تفاوت زیباست؛ اما همه جا و در هر شرایطی زیبا نیست.یعنی فرق می کند راه رفتن یک بالرین در حرکت روی یک مسیر خاص با این که "هر کسی" بخواهد روی یک مسیر خاص راه برود. ببینید! با هر نوع سرو ته نویسی و با هر نوع شگردی نمی شود شعر گفت . شاعری با زرنگ بازی فرق می کند.با زرنگی نمیشود شعر گفت. باید توانایی اجرای شعر را داشت اما باید یک چیزی در آدم باشد و بجوشد تا بیاید بیرون و بشود شعر. بدون آن، نمی شود به شعر رسید. ممکن است شاعر بر موجی سوار شود و تا جایی برود اما یکجایی متوقف میشود. چون به هر حال شما نمی توانید از جغرافیایی که در آن زندگی میکنید یا شرایط اجتماعی تان و شرایط تاریخی، فرهنگی، سیاسی و عصری که در آن زیست میکنید پرهیز کنید. منتها خیلی رندی میخواهد که به دام ایدئولوژی یا شعار زدگی یا آنچه که در گذشته به ما میگفتند: " پیام و رسالت شعرت کو؟" نغلتد .من سعی کرده ام -و نمیدانم چقدر موفقم- که ضمن دیدن آنچه که در پیرامونم میگذرد نغلتم [به ایدئولوژی] . نمیدانم؛ این دیگر نظر مخاطب است که باید بگوید موفق شدم یا نه.
کسانی که با شعر دو دهه اخیر آشنا هستند، میتوانند رد بخشی از شعرهای شما را در تئوریهای زبانی دهه هفتاد پیدا کنند. به طور مشخص در نظر و مطالبی که رضا براهنی درحوزه شعر مطرح کرد. شما مدتی در کارگاه و جلسات براهنی بوده اید و برآن اساس شعر کار کرده اید.به همین اعتبار و بر آن سیاق به نظر می رسد که بخشی از شعرهای منتشر شده شما، بین "حذف معنا" یا به "تعویق انداختن معنا" سرگردان است. آیا این عامدانه است یا این فقط اتفاق افتاده است؟ میدانید که بین حذف معنا و به تعویق انداختن معنادر شعر ،تفاوت هست. اما کاری که در شعر شما دیده می شود، گاهی بین این دو سرگردان است. این را چطور توضیح میدهید؟
بله من، سالها شاگرد آقای براهنی بودم و میتوانم بگویم نگاه جدی ام به ادبیات را مدیون او هستم. ولی همیشه همانجا هم وقتی بحث حذف معنا پیش میآمد بارها به او گفته بودم من میتوانم از هرکدام از شعرهای شما که بخواهید معنا را بیرون بکشم و نشان دهم. چون به نظر من پشت هر شعر روایتی نهفته است. هیچ شعری بدون روایت نیست. من البته بگویم که دوست دارم معنا را به تعویق بیندازم. فقط توی شعر هم نه. در قصههایم هم همینطور است. حتی در "گزارشقصه"هایم هم ضمن اینکه گزارش میدهم خیلی نمیغلتم به سمت گزارش. یعنی بین واقعیت و خیال همیشه میچرخم. هدف من همیشه به تعویق انداختن معنا بوده نه حذف معنا. هیچ کس نمی تواند معنا را حذف کند.به نظر من حذف معنا اصلا بیمورد است. نمیتوان معنا را حذف کرد. شما حتی وقتی اشاره ای میکنید، پشت اشاره هم یک معنا نهفته است.
اجازه بدهید این گفتگو را با یک سئوال کمی حاشیهای و متفاوت به پایان ببریم. شعرهای شما همراه با یک سی دی و موسیقی که برای این شعرها نوشته شده، توسط ضیاءالدین ناظم پور منتشر شده. درباره این موسیقی که با کتاب هم منتشر شده به نظر میرسد این موسیقی...( از این بابت این سئوال را میکنم که این اتفاق کمتر برای مجموعه شعرها در ایران میافتد که دفتر شعری با سی دی بیاید و یا برای آن شعرها موسیقی جداگانهای ساخته شود که برای کار شما شده)... به نظر میرسد این موسیقی چندان رابطهای با جهان شعری شما برقرار نمیکند. انگار که موزیسین سعی کرده نوعی روایت و حادثه سازی کند. یا کوشیده به نوعی توصیف عامدانه یک وضعیت فاجعه بار یا هشدارآمیز را خلق کند که این اتفاق نمیافتد...
به نظر من آقای ناظم پور نهایت سعیشان را کردند که به هر حال موسیقی متناسب با شعرها باشد و خودشان هم به نظرم حس خوبی با شعرها برقرار کرده بودند. ممکن است کسانی هم باشند که موسیقی را قوی تر از شعر بدانند. به هر حال در این مورد چون من خودم یک طرف ماجرا هستم بهتر است قضاوت را برای مخاطب بگذاریم. ولی من میدانم که آقای ناظم پور بسیار تلاش کردند و من از این بابت متشکرم.