«ایران الکترونیک»: جمهوری اسلامی در دنیای مجازی

نیکی اخوان که در دانشگاه کاتولیک آمریکا «مطالعات رسانه» تدریس می کند، به تازگی کتابی به نام «ایران الکترونیک» منتشر کرده است. موضوع محوری این کتاب حضور دولت جمهوری اسلامی و نهادهای حکومتی در دهه های گذشته در دنیای مجازی ایران است. به نوشته «ایران الکترونیک» نهادهای حکومتی ایران حضوری فراتر از فیلترینگ و سرکوب فعالان سایبری در دنیای مجازی دارند. دولت و نهادهای حکومتی نه تنها از دنیای مجازی به عنوان سکویی برای ترویج عقاید و ارزش‌های خود استفاده می‌کنند، بلکه گاهی در همان مسیر کمپین‌های اینترنتی شهروندان ایرانی فعالیت می کنند. رادیو فردا با نیکی اخوان در مورد کتابش به گفت‌وگو نشسته است.
در کتاب نوشته اید که چگونه دولت جمهوری اسلامی در سال ۲۰۰۴ و زمانی که ایرانی‌ها مشغول ایجاد کمپین در دفاع از نام «خليج فارس» بودند، از این فرصت استفاده کرد و فعالیت‌های مجازی و غیرمجازی خود را افزایش داد. آیا جز این، موارد دیگری هم وجود دارد که دولت جمهوری اسلامی در قبال آن رفتار مشابهی داشته باشد؟
مسأله خليج فارس از آن موارد نادریست که همه گروه‌ها با خطوط فکری مختلف در مورد آن اتفاق‌نظر دارند. همچنین از آن موضوعاتی است که به شکل تناوبی تکرار می‌شود: هربار که نهادی يا چهره‌ای شناخته‌شده اين قلمرو دريايی را به نام ديگری می‌خواند، احساسات ایرانیان به جوش می‌آید. درست است که هر گاه اتفاقی رخ می‌دهد که احساسات ملی را هدف گرفته‌اند، موجی از واکنش‌های آنلاین و غیرآنلاین برانگیخته می‌شود، مثل مورد گروگان‌گیری سربازان ایرانی در مرز ایران و پاکستان که بعدتر راجع‌ به آن صحبت منی‌کنم. اما مسئله این‌جاست که همگی این‌ها در قیاس با مسئله خلیج‌فارس عمری کوتاه و گذرا دارند.
مسأله خليج فارس از این جهت مساله‌ای منحصر به فرد است که فرصتی را برای مقام‌ها و نهادهای ايرانی فراهم می‌کند تا از طريق آن فعاليت‌های خود را افزایش داده و تلاش‌های دیگران را از آن خود کنند. سالگرد رخدادهای ویژه‌ای مانند آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱، يا سقوط هواپيمای مسافربری ايران‌ایر با شلیک نيروی دريايی ايالات متحده در تیر ۱۳۶۷ همگی فرصت‌هایی را در اختیار دولت قرار می‌دهند تا با کمک رسانه‌های سنتی و دیجیتال از احساسات ملی مردم بهره بجویند.
در حال حاضر پنج سرباز ايرانی که در مرز ایران و پاکستان به گروگان گرفته‌شده‌اند، در خاک پاکستان اسیرند. کمپین توئیتری در حمایت از آن‌ها به راه افتاده و خواستار آزادی‌شان است. آيا دولت ايران در اين کارزار سايبری غایب است و رهبری این میدان آنلاین را از دست داده؟ اگر پاسخ مثبت است، فکر می‌کنید دلیل آن چیست؟
کسانی که مشخصا از حامیان دولت‌اند نیز در این کارزار و در شبکه‌های مختلف مانند گوگل پلاس، توئيتر و اينستاگرام فعال‌اند. به همین‌ترتیب، برخی از خبرگزاری‌های رسمی و نیمه رسمی و خبرنگاران وابسته به آن‌ها نیز در کارزار آنلاین سهیم‌اند و با استفاده از برچسب ‪#‬FreeIranianSoldiers و برچسب فارسی پنج‪_‬سرباز# برای آزادی سربازان تلاش می‌کنند.

در داخل کشور نیز، رسانه‌ها حتی آن‌هایی که به سمت عناصر تندروی حکومت متمايل‌اند، از اين کارزار استقبال کرده‌اند. سياست‌مدارها و مقام‌های رسمی، از جمله حسن روحانی، رئيس جمهوری، و محمدرضا عارف، نامزد سابق انتخابات رياست جمهوری، نیز با استفاده از برچسب های فوق دربار موضوع پنج سرباز ربوده شده اظهارنظر کرده‌اند. این اظهارنظرهای غیررسمی در شبکه‌های اجتماعی با بيانيه‌هاي رسمی منتشره در رسانه‌های رسمی همراه بوده است. با اين همه و به رغم آنکه مقام‌های رسمی و حاميان آنها برای حمايت از سربازان در شبکه‌های اجتماعی حضور دارند، اما به نظر می‌رسد که این کارزار در اختیار کاربران مستقلی است که از این شبکه‌ها برای آزادسازی هم‌ميهنان خود استفاده می‌کنند.
در کتاب شما آمده که پس از سال ۱۳۸۸ گفت‌وگو در فضای مجازی بين گروه‌های مختلف ايرانی قطع شد. آيا می‌شود گفت افراد و گروه‌های ایرانی در دنیای مجازی در مرزهای محدود و بسته خود قرار دارند و به اصظلاح از واژه «تئوری تحدید » (Constrict theory) رابرت پونتام، جامعه شناس مطرح آمریکایی استفاده کنیم؟
بله، به ظاهر گفت‌وگو تنها با افراد همفکر در ميان کاربران ايرانی در فضای آنلاین غالب شده و گفت‌وگو با کسانی که افکار مخالف دارند، در معدود مواردی که ممکن است رخ دهد، اغلب به دعوا و بحث‌های غير مدنی ختم می‌شود. فضای قطبی‌شده پس از اتفاقات سال ۱۳۸۸به همين دليل آزار دهنده بود. با این همه پس از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهوری ایران و کم شدن تنش‌های درونی و بيرونی جامعه، احتمال دارد که فضا برای گفت‌وگو دوباره باز‌ شود. اگر در بسیاری از اين گفت‌وگوها خصومت همچنان محسوس باشد، باز هم بهتر از آن است که به کل گفت‌وگویی با افرادی که افکار مخالف دارند برقرار نشود.
حکومت ايران همانطور که شما هم در کتاب‌تان گفته‌اید، نه تنها سايت‌ها را فیلتر و وبلاگ‌نویس‌ها را سرکوب می‌کند، بلکه از طريق جشنواره‌ها، فيلم‌های سفارشی و غیره عقايد خودش را تبليغ می‌کند. آيا فکر می‌کنید تلاش‌های دولت ایران در این زمینه تنها محدود به حامیان‌اش است یا روی باقی افراد نیز اثرگذار است؟
جالب است که خود نمايندگان و حاميان جمهوری اسلامی نیز مدام می‌گويند که توليدات رسانه‌های وابسته به دولت و نهادهای حکومتی به اندازه کافی اثیر‌گذار نیست. در واقع، بيشتر بحث‌ها پيرامون راهبرد جنگ نرم روی هدف قرار دادن رسانه‌‌های مخالف متمرکز شده بود و تلاش برای توليد محتوای جذاب برای رقابت با توليدات آن رسانه‌ها. بدين ترتيب معلوم است که دست اندرکاران حکومت و حاميان اين نظام اذعان می‌دانند حضور رسانه‌شان، چه در فضای سايبری و چه خارج از آن، بُرد چندانی ندارد. این مسئله به ویژه در حیطه رسانه‌های آنلاین دیده می‌شود. با این همه در حوزه محتوای رسانه‌های دولت به موفقیت‌هایی رسیده است، به ویژه در تولید سریال‌های تلویزیونی و از آن‌جایی که این برنامه‌ها در قیاس با اینترنت در ایران مخاطبان بیشتری دارند، نمی‌توان اين موفقيت‌ها را ناديده گرفت.
اگر مطالب «ایران الکترونیک» درباره سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹ را مطالعه کنیم، متوجه می‌شویم که وبلاگستان قدرتمندی ايجاد شده بود که شامل مطالب و تحليل‌های طولانی درباره موضوع‌های سياسی-اجتماعی می‌شد. در حال حاضر نیز فيس بوک و توئيتر فعال است، اما مطالب طولانی سياسی و اجتماعی در اين دو دیده نمی‌شود. آيا مرگ محتوای الکترونيک (رسانه‌های شهروندی) در ايران در حال اتفاق است؟
درست است که آن وبلاگستان پرطراوات اين روزها بدل به شهر ارواح شده است، اما مهاجرت کاربران به شبکه‌های اجتماعی منجر به مرگ محتوای سياسی و اجتماعی نشده است. در واقع می‌شود گفت که حتی تولید چنین محتوایی افزایش نیز یافته است، اگرچه خصوصيت چنين رسانه‌هایی در این است که رفته رفته بخش‌های بيشتری از محتوای توليدی و دريافتی را مخلوط می‌کند. به بيان ديگر، داده‌های دريافتی ما معجونی است از عکس‌های شخصی، طرح‌ها، نظرات و لینک به فیلم و ترانه، مقدار زیادی خبر سياسی و تحليل نیز با این‌ها مخلوط شده است. البته، ساختار بيشتر شبکه‌های اجتماعی با تحليل‌های طولانی سازگار نيست و از اين منظر می‌توان متوجه تفاوت ماهوی عصر وبلاگستان و عصر شبکه‌های اجتماعی شد.