۱۲ بهمن روزی تلخ برای ورزش ایران است. سالروز درگذشت محراب شاهرخی بازیکن سابق شاهین، پرسپولیس و تیم ملی که به سمت سرمربیگری پرسپولیس هم رسید.
سکته مغزی در سال ۱۳۷۱ باعث مرگ محراب شد، در شرایطی که ۴۹ سال بیشتر نداشت. اغلب پیشکسوتان دهه ۴۰ و ۵۰ فوتبال، همواره از او به عنوان نماد مظلومیت یاد میکنند و مرگش را از غم انگیزترین خاطرات زندگیشان میدانند.
پرسش اینجاست که چرا شاهرخی با چنین مشخصهای در حافظه فوتبال ایران ماندگار شده؟ به خاطر دو بار اقدام به خودکشیاش در اوج جوانی و شهرت؟ یا به دلیل کنارگذاشتنش از سرمربیگری پرسپولیس در سال ۱۳۶۰، به سبک رایج پاپوشهای اول انقلاب؟
یا شاید به خاطر منش و رفتار او در فوتبال، به نحوی که همایون بهزادی میگفت بامعرفت تر از «عمو محراب» در فوتبال پیدا نمیشد. مردی که وقتی برای استخدام به وزارت کشاورزی معرفی شده بود، جمعی جوان بیکار را نیز همراهش برده بود که من با اینها حاضر به استخدام هستم!
شاید مجموعهای از تمام این رویدادها، چنین تصویری از محراب شاهرخی به جا گذاشته. در این گزارش به جای رد یا تأیید دیدگاه همدورهایهای محراب درباره او، سیر زندگیاش را با دقت مرور خواهیم کرد که ۲۳ سال پس از مرگش میتواند منبعی در خور اعتنا برای قضاوت خوانندگان باشد.
او در سنین نوجوانی به اتفاق ناظم گنجاپور و اکبر افتخاری بازیکن باشگاه "کلوپ شنای اهواز" بود . هر سه همکلاسی از ۲۰ سالگی به باشگاههای بزرگ پایتخت پیوستند، هر سه به تیم ملی رسیدند. از این مثلث خوزستانی فقط اکبر افتخاری در قید حیات مانده و در خیابانهای تهران، راننده تاکسی است.
محراب از ۲۰ سالگی به شاهین تهران پیوست. در حالیکه هنوز چهار ماه تا ۲۰ سالگی فاصله داشت، به دعوت استاد حسین فکری عضو تیم ملی شد. دوازدهم مهر ۴۲ در مسابقات مقدماتی المپیک توکیو مقابل پاکستان به زمین رفت و در نیمه نخست، گل اول ایران را زد.
از ۱۱ مرد اصلی آن بازی در ورزشگاه امجدیه، علاوه بر سرمربی حالا دیگر پرویز دهداری، حمید شیرزادگان، عزیز اصلی، محمد رنجبر، عبدالله ساعدی، کامبیز جمالی و به تازگی همایون بهزادی مانند محراب، دیگر در قید حیات نیستند.
مدافع راست تیم ملی با نفوذهای مداوم، سانترهای دقیق و شوتهای سنگین، سهمی ارزنده در اولین صعود ایران به المپیک داشت اما تنش بین باشگاه شاهین و فدراسیون، باعث شد شاهینیها از حضور در المپیک ۱۹۶۴ توکیو بازبمانند.
ماجرا از این قرار بود که در سفر تدارکاتی تیم ملی به شوروی، فدراسیون تصمیم گرفت عزت وطنخواه بازیکن شاهین را از فهرست اعزامی حذف کند. موضوعی که کنارهگیری سایر بازیکنان شاهین از تیم ملی و متعاقباً محرومیت آنها را در پی داشت.
۱۰ ماه پس از المپیک، ایران میزبان اولین دوره جام عمران منطقهای بود. شاهینیها دوباره به تیم ملی برگشتند و «بمبافکن سیاه» در جمع مردان اصلی به زمین رفت که منجر به نمایشی خوب در برابر ترکیه و قهرمانی ایران در این تورنمنت شد.
تابستان ۴۵ محراب با تیم ملی در سفری خاطرهانگیز با قطار تا جلفا، اتوبوس تا ایروان، هواپیما تا تفلیس، قطار تا روستوف و سپس مسکو و بازگشت به تهران را تجربه میکند. بازیهای آن تور طولانی، در زمره دیدارهای ملی ثبت نشده.
محراب که از نوجوانی با زبان انگلیسی آشنا بود و علاقه خاصی به خواندن و نوشتن داشت، شرح اتفاقات روزانه را در دفتر خاطراتش مینویسد، همراه با دستخط و یادگاریبقیه اعضای تیم ملی که به نوشته ابراهیم افشار مورخ ورزشی، گویا این دفتر نزد مونا دختر محراب در ایالات متحده است.
اولین قهرمانی ایران در جام ملتهای آسیا در سال ۱۳۴۷ به میزبانی امجدیه رقم خورد. آغاز طلایی فوتبال ایران و سلطه دهساله بر فوتبال قاره کهن. در آن تیم با هدایت محمود بیاتی، شاهرخی در تمام بازیها فیکس بود.
شهریور همان سال خبری غیرقابل باور در محافل فوتبالی پیچید. شاهرخی خودکشی کرده! بار اول با ۳۰ قرص و سپس ۶۰ قرص اما توسط دوستانش از مرگ نجات یافته. چرا بازیکنی در اوج قدرت و شهرت، انگیزهاش برای زندگی را از دست میدهد؟ در این خصوص غیر از تعدادی گمانهزنی غیر معتبر، سندی قابل استناد یا اظهار نظری از زبان خود شاهرخی نیافتیم.
محراب به فوتبال برمیگردد. رایکوف هدایت تیم ملی را به عهده گرفته و در آرنج اصلی به آرایش خط دفاعی تیم ملی در جام ملتها دست نزد. سرمربی یوگسلاو، ۱۰ ماه بعد از قهرمانی شاگردان محمود بیاتی در آسیا، تیم ملی را در جام دوستی به میدان فرستاد.
در سومین دوره جام عمران منطقهای که در ترکیه برگزار شد و در بازی مقابل پاکستان، ابراهیم آشتیانی در جریان بازی به جای محراب که یار اصلی بود به زمین رفت. این آخرین بازی ملی محراب بود.
تعدد بازیکنان شاخص این پست در آن سالها شگفتانگیز است. محراب خودش جایگزین منصور امیرآصفی شده بود و حالا غیر از آشتیانی، منصور پورحیدری هم سال ۵۰ در جام کوروش برای تیم ملی در برابر امیدهای چکسلواکی به میدان رفت.
اکبر کارگرجم نیز در المپیک مونیخ بازی کرد. پس از او حسین کازرانی چهره شد و جالب اینکه تمام این نفرات، قابلیت بازی در چند پست را داشتند.
محراب ضمن بازی در پست دفاع راست و چپ، در خط میانی هم بکار گرفته میشد. او که سال ۴۸ با پیکان قهرمان ایران شده بود، دو بار هم جام تخت جمشید را با پرسپولیس فتح کرد اما با وجودیکه دوست داشت با پیراهن قرمز از فوتبال خداحافظی کند، سال ۵۴ از این تیم جدا شد.
جواد اللهوردی که از بازیکنان نسل جدید پرسپولیس بود، میگوید: باشگاه نامهای به محراب داده بود که از این به بعد میتوانید فوتبال را هرکجا بخواهید ادامه دهید. اشک در چشم عمو محراب حلقه زد. با بغض گفت؛ لااقل دعوت نکردند تا با یک چای تلخ و با احترام بیشتری بیرونمان کنند.
محراب رفت تا مدتی کوتاه برای شهباز بازی کند و کفشهایش را در همین تیم بیاویزد. سال ۱۳۵۵ در فیلم علفهای هرز به کارگردانی فرزان دلجو بازی کرد. او در این فیلم به خاطر ابتلا به «سرطان مغز» جانش را از دست میدهد. ۱۶ سال بعد نیز سکته مغزی در زندگی واقعی، جان محراب را میگیرد.
آیا محراب، در جستجوی شهرتی فراتر از فوتبال بود؟ سیمای دائماً مبهوت او در این فیلم، چشمهای پرسشگر و متعجبش، همچنین بازی نه چندان خوبش که توام با سرگشتگی او در برابر دوربین بود ، یادآور مقوله دیگری است. او حتی در دوران فوتبال هم رفتاری بروز نمیداد که حاکی از بلندپروازی باشد.
بازی محراب در علفهای هرز، به نظر نمیآمد حضور یک ستاره ورزش برای جلب مخاطب بیشتر باشد. او در فیلم نه یک قهرمان، که یک مرده متحرک بود. اتفاقات غم انگیز برای نقش اصلی فیلم، به قدری زیاد بود که حتی نبودن محراب، تغییری در محتوای فیلم پدید نمیآورد!
هرچه که هست، محراب دیگر فیلم بازی نکرد. در حالیکه دلجو تا پیش از وقوع انقلاب، دو فیلم دیگر را با تعدادی از همان بازیگران و درونمایه تقریباً مشابه روی پرده برد.
وقتی ایوان ایوانوویچ کونف سرمربی اهل شوروی با انتقاد شدید از علی پروین ستاره این باشگاه از پرسپولیس جدا شد، منصور امیرآصفی هم مدت زیادی روی نیمکت این تیم دوام نیاورد. بازی ندادن پروین با واکنش او مبنی بر اینکه «خودم تو را آوردم حالا بازیام نمیدهی» مواجه شده بود.
محراب، سومین سرمربی متوالی بود که تاب مقاومت در برابر پروین را نیاورد و از تیم محبوبش جدا شد گرچه نتایج درخشان پرسپولیس در دهه ۶۰ و آغاز دهه ۷۰ شمسی حاکی از آن بود که پروین، گزینه مناسبی برای هدایت پرسپولیس بوده است.
شاهرخی از تابستان ۵۶ تا زمستان ۶۰ سرمربی پرسپولیس ماند. بخشی از این زمان، در گرماگرم انقلاب به تعطیلی فوتبال گذشت. او پرسپولیس را در لیگ 56 به عنوان دوم رساند. سال ۵۷ نیز در همین رتبه بودند که به خاطر وقایع انقلاب، لیگ تخت جمشید بی آنکه به پایان برسد، برای همیشه بایگانی شد.
جام «شهید مهدی اسپندی» اولین دوره مسابقات رسمی بعد از انقلاب بود. محراب پرسپولیس را در این مسابقات به قهرمانی رساند. سال ۶۰ در جام باشگاههای تهران دوم شدند که البته جام قهرمانی فقط به خاطر تعیین نتیجه ۳-۰ مقابل هما از دست رفت. زیرا سازمان تربیت بدنی قصد داشت اسم پرسپولیس را به نام «شهید چمران» تغییر دهد که محراب هم به نشانه اعتراض، تیمش را مقابل هما به میدان نفرستاد.
آن سال پرسپولیس در فینال جام حذفی هم در ضربات پنالتی به شاهین باخت. یک اتفاق در شیراز، بهانه «عزل انقلابی» سرمربی پرسپولیس را مهیا کرد. پرسپولیسیها در شیراز، مهمان علیرضا حیدری مهاجم تیمشان بودند که اتفاقاتی رخ میدهد که شرح آن جایی ثبت نشده. مهدی حدادپور مورخ فوتبال درباره ماجرای شیراز مینویسد: «بهانه به دست بدخواهان داد، به محراب گفتند تا آبها از آسیاب نیفتاده در خانه بمان و بیرون نیا تا همه چیز تمام شود.»
در بازگشت به تهران، محمد دادکان که محراب را مقصر آن ماجرا میدانست، اعتقاد داشت رفتار محراب با فضای انقلابی همخوانی ندارد. دادکان قبل از بازی پرسپولیس مقابل تیم ملی لیبی در جام بینالمللی وحدت، سوت را در تمرینات از محراب گرفته و به علی پروین میدهد.
محراب شاهرخی که فوتبال حرفهای را با شاهین آغاز کرده بود، سال ۶۳ با عنوان سرمربی شاهین به پایان رساند. آن سال نیز مسابقات نیمه تمام ماند.
محراب باز هم در ورزشگاه محبوبش پا به توپ شد. سال ۶۶ همراه با ستارگان پیش از انقلاب، در بازی بزرگداشت فرهنگ بادکوبه دروازهبان سابق تاج. مسابقهای که هزاران تماشاگر را در پی خاطرات دهه پیش، به شیرودی کشانده بود. ضرباتی در امتداد بازی به توپ زد و سپس برای همیشه از قاب دوربین فوتبال ایران خارج شد.
پرویز دهداری دوم آذر ۷۱ دیده از جهان فرو بست، محراب شاهرخی هم ۷۰ روز بعد درگذشت تا آرامگاه ابدیاش در بهشت زهرا کنار پرویز دهداری باشد.