نشست های انجمن فلسفی آگورا با رامین جهانبگلو، استاد فلسفه، در دانشگاه تورونتو، هر هفته يکی از جوانب فلسفی، تاريخی و جامعه شناختی مفهوم «مدرنيته» را مورد بررسی و گفتگو قرار ميدهد که در اينجا در اختيار علاقمندان قرار ميگيرد. بخش پيشين « آزادی و جامعه مدنی» را در اينجا می توانيد بخوانید و مشاهده کنيد.
من بحث را از جامعه مدنی و رسانهها شروع میکنم چون مسئله مهمی است. همانطور که گفتيم رسانهها میتوانند نقش مهمی ايفا کنند به خصوص در آموزش شهروندی.
بهترين مثالش برای دنيای مدرن و اروپای مدرن بحث زولا است و قضيه دريفوس. پشت داستان زولا روزنامه است روزنامه L'Aurore با رياست کلمانسوی معروف. اگر روزنامه نگار ها نبودند که آن مانيفست روشنفکران و مقاله معروف «من متهم میکنم زولا» را چاپ کنند، طبيعتاً افکار عمومی فرانسه نمیتوانستند با ارتش فرانسه و دولت آن موقع فرانسه در تقابل قرار گيرند و کار به دادگاه بکشد.
بعد از دادگاه زولا میرود انگلستان و بالاخره تبرئه میشود و دريفوس هم تبرئه میشود. بنابراين رسانهها و روزنامه نگاران کارشان را به مراتب بهتر از روشنفکران انجام دادهاند. البته روشنفکران در آن دوره خودشان روزنامه نگار بودند از جمله خود کلمانسو.
در ايران يک اتفاق جالب افتاده و آن اينکه از مشروطيت تا به امروز بيشترين درجه روزنامه نگاری يا کار رسانهای برای نخبگان بود. اليتيست بوده. شايد مثالهای دوره مشروطيت و بعد از آن تاکنون مجلاتی مثل صوراسرافيل، ايرانشهر، اختر و کاوه است که محمدعلی قزوينی و جمالزاده و تقیزاده با آن کار میکنند.
در دوره های بعد خانلری و سخن را داريد که باز اليتيست است ولی از آن روشنفکران و هنرمندان در میآيند و در دوره بعد از انقلاب کتاب جمعه شاملو را داريد و در دوره بعدش مجلاتی مثل گفتگو و کيان و الان با توجه به اينکه تمام مجلات و روزنامهها بسته شدهاند باز هنوز مجلات اليتيست باز اند. مثل مهرنامه که الان يک سالی است چهار پنج شمارهاش درآمده است.
کمبودهای اين مجلات است که شما فقط با افرادی سروکار داريد که درسخواندههای جامعه هستند. يعنی تفاوتش با توس و جامعه اين است که توس و جامعه را ممکن است دو سه ميليون نفر بخوانند يا حتی پنج ميليون نفر دست به دست توی يک سلمانی يا بقالی هم بخوانند. سوژهها طبيعتاً طوری بودند که در ميان مردم میتوانستند بروند که خيلی مهم است.
يکی از سئوال هايی که کرديد درباره فکر عامه بود. اتفاقاً رسانهها و روزنامهها در ارتباط مستقيم اند با افکار عمومی. میتوانند به آن شکل دموکراتيک بدهند يا شکل غيردموکراتيک.رامین جهانبگلو
بنابراين جامعه مدنی احتياج دارد به رسانههای معمولی. احتياج دارد به آموزش شهروندی. در آمريکای لاتين داشته، در اروپای شرقی داشته و روشنفکران هميشه نقش مهمی را در آوردن و گسترش دموکراسی داشتند. البته در جلوگيری از دموکراسی هم نقش داشتند. بايد قبول کرد که روشنفکران هم فاشیسم را میتوانند بياورند و هم دموکراسی. بستگی دارد که به کدام طرف بروند. ولی رسانهها نقش مهمی را بازی میکنند.
يکی از سئوال هايی که کرديد درباره فکر عامه بود. اتفاقاً رسانهها و روزنامهها در ارتباط مستقيم اند با افکار عمومی. میتوانند به آن شکل دموکراتيک بدهند يا شکل غيردموکراتيک. جامعه آمريکا مثال خوبی است. حتی در سينمای هاليوود که فيلمها درباره روزنامه نگاران است از جمله فيلمی که ديديم Fountain Head ولی بسيار فيلمهای ديگر هم هست مانند فرانت پيچ يا بسياری ديگر در مورد اين که روزنامه نگاران کارشان را چطور انجام میدهند.
فراموش نکنيد که واترگيت به عنوان يکی از بحرانهای مهم دموکراسی آمريکا با دو خبرنگار معروف واشنگتن پست انجام شد. بنابراين خبرنگاران میتوانند نقش مهمی را در جامعه بازی کنند. اين با گسترش فکر عامه نزديکی دارد.
آيا دموکراسی برای جامعه مدنی مهم است؟ بله و جامعه مدنی هم برای دموکراسی مهم است. اينها رابطه تنگاتنگی با هم دارند. برای اينکه شما وقتی آزادی بيشتری داشته باشيد طبيعتاً میتوانيد آموزش بيشتری به شهروندانتان بدهيد. ولی جامعه مدنی برای اينکه ما را به طرف دموکراسی و دموکراتيزه کردن ببرد لازم است چون در ساختارهای دولت ممکن است آدمهايی بيايند که آدمهای دموکراتی باشند يا در آفريقای جنوبی آقای بوتا برود و دکلرک بيايد که آدم امروزیتری است آدم بيزنس منی است و برايش تحريمها مهم است. اين اتفاق ممکن است فردا در ايران هم بيافتد. ولی جامعه بايد پشتوانه تغيير را داشته باشد.
من اعتقاد ندارم که میتوانيم معجزه کنيم با آدمهای سياسی. وقتی شعور جامعه در سطحی باشد که لمپن بخواهد لمپن خواهد داشت. وقتی شعور جامعه در سطحی اسات که آدم دموکرات بخواهد، آدم دموکرات خواهد داشت. سئوالی که هميشه از خودمان کرديم ملت ايران چرا در کنار کوشش سيا و اينتليجنت سرويس کودتای ۲۸ مرداد را قبول کرد و چرا به مصدق کمک نکردند، چرا شعار مرگ بر مصدق دادند و چرا ريختند خانه مصدق را خراب کردند، و چرا بعدش را قبول کردند.
من اعتقاد ندارم که میتوانيم معجزه کنيم با آدمهای سياسی. وقتی شعور جامعه در سطحی باشد که لمپن بخواهد لمپن خواهد داشت. وقتی شعور جامعه در سطحی اسات که آدم دموکرات بخواهد، آدم دموکرات خواهد داشترامین جهانبگلو
مسئله ديگری که صحبت شد و بايد به آن اشاره کرد مسئله عملی بودن جامعه مدنی است و اينکه آيا ضمانت اجرايی وجود دارد يا نه. من حرف يکی از اساتيدم را تکرار میکنم که بهش خيلی اعتقاد دارم که میگفت تاريخ شرکت بيمه نيست. در تاريخ هيچوقت ضمانتی وجود ندارد بنابراين هر چيزی ممکن است در تاريخ اتفاق بيافتد. کار دموکراسی وجامعه مدنی يک کاری است تدريجی که کم کم پيش میرود. اگر جامعه مدنی کارش را خوب انجام دهد نتيجهاش خوب میشود و اگر بد انجام دهد نتيجهاش بد میشود. به همين سادگی. هيچ نبايد در انتظار تئوری توطئه بود که يک دست نامرئی ممکن است دموکراسی برايمان بياورد و يا دموکراسی را بگيرد. اگر شهروندانی نخواهند دموکراسی ازشان گرفته شود تا دقيقه آخر میايستند برای اينکه دموکراسی ازشان گرفته نشود.
بحثی که میخواهم به آن بپردازم در اينجا بحث global civil society است. جامعه مدنی جهانی. جامعه مدنی جهانی برای جامعه کنونی يا برای اين دهکده جهانی ساخته شده است. نهادهای غيردولتی و غيرحکومتی هستند که فرهنگها و کشورهای گوناگون و روابط بينالملل را به هم پيوند میزنند. بهترين مثالش بانک جهانی و صندوق بينالمللی پول نيستند. بهترين مثالش گرين پيس و عفو بينالملل هستند. يعنی سازمانهايی که از خود مردم درست شدهاند ولی برای حقوق چه جانوران و چه انسانها در تمام نقاط جهان مبارزه میکنند.
هگل و جامعه مدرن
بحث ديگری که در اين پنج دقيقه آخر میخواهم مطرح کنم بحث هگل است. هگل به نظر من مهمترين فيلسوف سياسی مدرن است و يکی از بحثهای کليديش که او را خيلی مهم میکند (و به خاطر همين يک ديوار بلندی است که همه فيلسوفها میخواهند ازش بالا بروند و به آنورش بروند، بعضیها موفق شدهاند و بعضیها موفق نشدهاند)، اين است که دقيقاً تمام جامعه مدرن را چه در قسمت اقتصادی و چه در قسمت اجتماعی و سياسی برای ما يک جوری ترسيم میکند.
بحث دولت و جامعه مدنیاش برای ما خيلی مهم است برای اينکه او اعتقاد به يک دولت يکپارچه و محکم دارد. اعتقاد دارد که به ويژه بعد از جنگهای ناپلئونی آلمان بايد يک قانون اساسی جديد بنويسد. کتابی دارد به نام قانون اساسی آلمان. از اين «اشتاد» های مختلف و ناحيههای مختلف که هرکدام میخواهند حکومت خاص خودشان را دربيايد و يک حکومت مرکزی پيدا کند. حکومت مرکزی نه به خاطر اينکه فاشيستی باشد بلکه به خاطر اينکه قانونمدار شود از نظر او و بتواند روابط درستی را با کشورهای ديگر داشته باشد و از خودش هم بتواند دفاع کند.
برای هگل مسئله جنگ دقيقاً عکس خانم آين رند است. يعنی اعتقاد دارد که اگر شهروندان را زيادی بهشان بپردازيد به خواب میروند مثل همين کانادای امروز. برايشان مسائل فقط خوردن هات داگ و رسيدن به راکونهای شهر و مسائل شخصی خودشان مثل تماشای راگبی وفوتبال و بيس بال در يکشنبه ها است و تمام مسائل جدی را کنار میگذارند. او اعتقاد دارد يکی از جهاتی که شهروندان بتوانند آمادگی شهروندی را داشته باشند اين است که در روابط دولت به نوعی شريک باشند.
از نظر او شرکت در روابط دولت يکی هم جنگ است. نه اينکه جنگ ايجاد کنيم مثل گروه جورج بوش ولی اگر جنگی شد شهروندان حضور داشته باشند. اينجا هگل خوانش دقيق از ماکياولی دارد. ماکياولی همين حرف را در ديسکورسهايش میزند. دقيقاً همين حرف را ادامه میدهد که شما برای اينکه شهروندان مدرن داشته باشيد که از نظر سياسی به خواب نروند.