سرکوب «جنبش انتخاباتی سبز» به آن پایان بخشید. اما یاد و خاطره آن جنبش هر روز توسط آیتالله خامنهای و مریدانش زنده میشود. آنان در وضعیت پارادوکسیکالی قرار دارند: از یک سو از پایان «فتنه ۸۸» سخن میگویند، اما از سوی دیگر دائماً با سخن گفتن از «اهداف شوم» رهبران فتنه، با دم مسیحایی، به آن مرده حیات تازه میبخشند.
زنده کردن «جنبش انتخاباتی سبز» محصول نادانی رهبری جمهوری اسلامی نیست، بلکه حداقل معلول دو علت است. اول- مقاومت و ایستادگی رهبران و بقیه زندانیان جنبش، بر آرمانها و مدعیاتشان (خصوصاً مدعای وقوع تقلب گسترده). دوم- مطالبه رفع حصر از سوی مخالفان و گروهی از اعضای نظام. رفع حصر یکی از وعدههای انتخاباتی حسن روحانی بود که به طور غیرعلنی آن را دنبال میکند.
براندازی و اعدام
در نهم دی ماه سال ۹۲، مهدی طائب، رئیس قرارگاه فرهنگی عمار، این مدعا را مطرح کرد که هدف مهندس موسوی اعتراض به نتایج انتخابات نبود، هدف او براندازی نظام بود. لب الباب کلام او به شرح زیر بود: «جرمی داریم که شبیه ارتداد است و آن اقدام برای براندازی نظام است... فتنه یعنی اقدام برای براندازی نظامحق از قتل بالاتر است... هنگامیکه ثابت شد اینها دنبال براندازی بودند، اصلاً نباید دنبال جرم دیگری باشیم. براندازی، افساد فیالارض است و آن حکم اعدام دارد و حکم قطعی و شرعی این دو فرد اعدام است».
در مورد مطالبه رفع حصر از سوی بخشی از نیروهای نظام نیز این ادعا را طرح می کند که: «بیگانگان پافشاری میکنند که اینها از حصر دربیایند و اینها هم در داخل فشار میآورند، پس اینکه آنها از حصر دربیایند، خواسته سازمانهای اطلاعاتی بیرون است».
از نظر طائب، یکی دیگر از جرائم رهبران جنبش سبز این است که تصویب تحریمهای فلجکننده نتیجه اقدامات آنان بود. دولتهای غربی برخورد با جنبش سبز را مصداق پایمال شدن حقوق بشر به شمار آوردند و تحریمهای گستردهای علیه ایران تصویب کردند.
آیتالله جنتی هم در برنامه «شناسنامه» سیمای جمهوری اسلامی، در ۲۴ مهر ۹۳، موسوی و کروبی را با موسولینی مقایسه کرد که به محض شناسایی نیازمند دادگاه نبوده و باید اعدام میشدند. به گفته وی، این اعتراض وارد نیست که چرا رهبران جنبش سبز آزاد نمیشوند، برعکس، دو تن دیگر از سران فتنه نیز باید بازداشت شوند.
او گفت: «مسئله براندازی نظام بود به اسم تقلب... بر سر این عوامل منت گذاشته شده است؛ اگر بنا به محاکمه اینها بود هیچ قاضی عادل و آگاهی جز حکم اعدام برای آنها صادر نمیکرد... بنابراین منت سرشان گذاشتند و به هر دلیل که هر اسمی رویش بگذارند از جمله به دلیل لطف و مهربانی اسلامی، تخفیف قائل شدند و الا هر جای دیگر اینها را در جا اعدام میکردند».
«در جا اعدام کردن» به محض شناسایی فرد، درسی است که آیتالله جنتی از آیتالله خمینی آموخته است. آیتالله خمینی در پاسخ اعتراض نهادهای حقوق بشری غربی نسبت به اعدام هویدا گفته بود، ما هویدا را محاکمه و سپس اعدام کردیم. اما مجرمانی که هزاران تن را کشتهاند، نیازی به دادگاه ندارند و به محض شناسایی قاتل، باید وی را اعدام کرد.
آیتالله علم الهدی نیز در ششم آذر ۹۳ در پاسخ به مطالبه رفع حصر گفت که موسوی به دنبال به خیابانها کشاندن مردم برای مقابله با رهبری و محدود کردن اختیارات او بود. در جریان تظاهرات روز بعد از انتخابات ۲۳ تن کشته شدند و رهبران فتنه به دلیل اردوکشی خیابانی و مسبب قتل بودن، باید محاکمه شوند. در واقع: «حکم دادستانی مبنی بر حصر خانگی سران فتنه بهترین عملکرد و بزرگترین ارفاق برای آنها بوده است». علم الهدی پیش از آن هم گفته بود که اگر «سران فتنه توبه نكنند، مردم به عنوان محارب با آنها برخورد میكنند».
حصر برای برپایی انقلاب
همه اینها برای رهبران «جنبش انتخاباتی سبز» حکم اعدام صادر کردند، اما نتوانستند حکمشان را به گونهای موجه سازند. حال سعید جلیلی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، عضو فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی، در ۱۱ آذر ۹۳ در مشهد کوشیده است تا طرحی نو دراندازد و به گونه تازهای برای حصر رهبران جنبش توجیهتراشی کند.
جلیلی برخورد با «فتنه ۸۸» را نشانه «اقتدار نظام» و «مردمسالاری حقیقی» به شمار آورد و گفت که پس از سرکوب آن جنبش دشمنان بر آشفتند و تحریمهای فلجکننده علیه ایران به تصویب رساندند. فتنه ۸۸ را دشمنان در بستر پیروزی های چشمگیر جمهوری اسلامی به راه انداختند. پیروزهایی چون: جنگ ۳۳ روزه، جنگ ۲۲ روزه، ارتقای غنیسازی اورانیوم از ۳.۵ درصد به ۲۰ درصد، رقابت بالای انتخاباتی به عنوان شاخص دموکراسی، و پیروزی های اقتصادی و علمی.
میگوید که فتنه از ۲۲ خرداد ۸۸ کلید خورد و نظام آن را تا ۲۲ بهمن ۸۸ جمع کرد. جلیلی به عنوان دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی میگوید: «در ۲۲ بهمن ۸۸ توانستیم بستر فتنه را جمع کنیم»، یعنی از نقش خود در سرکوب جنبش سبز سخن می گوید.
به گفته جلیلی حصر رهبران فتنه هیچ ارتباطی به جنبش انتخاباتی سبز نداشت. چون آن جنبش در ۲۲ بهمن ۸۸ تمام شده بود- یعنی سرکوب شده بود-، اما رهبران فتنه از تاریخ ۲۵ بهمن ۸۹ به «حصر» رفتند. اگر مدعای تقلب در انتخابات و اعتراضهای مردمی پس از آن علت حصر نبود، پس چه عامل یا عواملی موجب حصر رهبران سبز در یک سال بعد شد؟
سعید جلیلی «دلیل اصلی حصر» را «کلید زدن فتنهای جدید در نظام اسلامی» عنوان میکند. سپس در توضیح این مدعا میگوید که در آن زمان «بهار عربی» («بیداری اسلامی» به تعبیر خامنهای/جلیلی) در تونس و مصر آغاز شده و اوج گرفته بود. رهبران فتنه هم با الگوبرداری از آن دو مدل قصد داشتند تا انقلابی علیه سیدعلی خامنهای برپا کنند. میگوید:
«آنچه سبب حصر سران فتنه شد این بود که آنان در بیانیهها و مبارزات خود به صراحت اعلام میکردند که میخواهند انقلابی کنند نظیر انقلاب تونس علیه بنعلی و انقلاب در مصر علیه مبارک و همین فتنههای جدید سبب حصر آنان شد. نباید این موضوع را با سال ۸۸ یکی کنیم، ما در بیانیههای کذایی سران فتنه شاهد بودیم که چگونه دستاوردها و موفقیتهای نظام اسلامی را به سخره میگرفتند.»
بدین ترتیب، اتهام تغییر مییابد. علت حصر هیچ ارتباطی با مدعای تقلب انتخاباتی و اعتراضهای هشت ماهه (تا ۲۲ بهمن ۸۸) یا ۲۰ ماهه ( تا ۲۲ بهمن ۸۹) ندارد. آن فتنه تمام شده بود و نظام از این جهت هیچ مجازاتی برای رهبران آن جنبش انتخاباتی در نظر نگرفته بود.
اما موسوی و کروبی، نگاهشان عوض شده بود. دیگر به تقلب و ابطال انتخابات کاری نداشتند. از انقلاب تونسیها علیه بنعلی و مصریها علیه مبارک، انقلاب ایرانیان علیه سیدعلی را درس گرفته و میخواستند آن را پیاده کرده و تاریخ دیگری را رقم بزنند.
به تعبیر دیگر، از اصلاحطلبی به انقلابیگری گذر کرده بودند. انقلابی که مردمی نبود، دشمنان خارجی پشتیبان آن بودند. این پشتیبانی شامل حمایتهای لفظی و عملی، از جمله تحریمهای فلجکننده، میشد.
چند ارزیابی
یکم- شاید مهمترین مسئله آیتالله خامنهای و مریدانش این باشد که از ۲۵ بهمن ۸۹ تاکنون هر دروغ؛ تهمت، دشنام و اتهامی به رهبران جنبش سبز زدهاند، اما دریغ از آن که اجازه دهند آنان حتی یک کلمه در دفاع از خود سخن بگویند. خامنهای و طرفدارانش دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارند، اما همه در انتظار گشوده شدن دهان موسوی و کروبی و شنیدن مدعیات آنان هستند. مهدی کروبی پیغام داده است که مطالبه «محاکمه علنی» ما را پیگیری کنید.
دوم- موسوی و کروبی به دنبال «اصلاح جمهوری اسلامی» و «اجرای بیتنازل قانون اساسی» بودند و هستند، نه انقلاب. این نکته را در همان زمان در تبیین «علل و دلایل تفاوت نتیجه تونس و ایران» در سه بخش تحت عنوان «رفتن بنعلی، ماندن سیدعلی» توضیح دادم (رجوع شود به اول و دوم و سوم ). انقلاب بد باشد یا خوب، شدنی باشد یا ناشدنی، آنان به دنبال انقلاب نبودند.
سوم- درست است که انقلابیگری شرط لازم انقلاب است، اما به صرف انقلابی بودن، ارادهگرایانه نمیتوان انقلابی برپا کرد. اگر «وضعیت انقلابی» موجود نباشد، انقلابی رخ نخواهد داد. در آن زمان ما در «وضعیت انقلابی» قرار نداشتیم تا انقلابی به وقوع بپیوندد. دیکتاتور(آیتالله خامنهای) هم، دارای «توان» و «اراده» سرکوب بود، و کرد. فقدان یکی از این دو - یا هر دوی آنها (خواست سرکوب و توانایی سرکوب)- شرط لازم انقلاب است.
چهارم- رهبران جنبش انتخاباتی سبز مخالف تحریمهای اقتصادی بودند. برای نظرات مهندس موسوی و دیگران به این مقاله رجوع کنید. اما احمدینژاد با حمایت کامل آیتالله خامنهای و همه اصولگرایان، تمامی قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را «کاغذ پاره» میخواند و آنان مدعی بودند که این تحریمها به سود خودکفایی کشور است.
پنجم- احمد توکلی گفته بود که در انتخابات ۸۸ به این دلیل به محمود احمدینژاد رأی داد که موسوی قصد داشت مردم را علیه نظام بسیج کند و «متأسفانه قادر به انجام چنان کاری بود». اینک سعید جلیلی از قصد رهبران سبز برای برپایی انقلاب علیه خامنهای سخن می گوید. این مدعا چه معنایی دارد؟
معنای این سخن این است که موسوی/کروبی/رهنورد در حصرند، برای این که قادر به «بسیج اجتماعی» نیروهای اجتماعی هستند. نظام آنان را آزاد نمیسازد، چون نگران بسیج اجتماعی ناراضیان توسط آنهاست.
ششم- مدعای نوشتار حاضر این نیست که اگر رهبران «جنبش انتخاباتی سبز» و دیگر زندانیان سیاسی آزاد شوند، به دنبال به وجود آوردن «شبکههای اجتماعی بالفعل» و «بسیج اجتماعی» آنان علیه نظام خواهند رفت. مدعا این است که رهبری جمهوری اسلامی چنان توانی را در این افراد میبیند.
به تعبیر دیگر، آنان معترفند که اینان به «سرمایه اجتماعی» و «ملی» تبدیل شدهاند. «اعتماد» پیدا کردن به افراد در این سطح، آن هم در جامعه ایران که به شدت با زوال سرمایه اجتماعی روبهرو بوده و ایجاد اعتماد و اطمینان کار دشواری شده، امر بسیار ارزشمندی است.
هفتم- ایران در شرایط خطیری قرار گرفته که خطرات عظیمی موجودیت آن را به عنوان یک کشور تهدید میکند. در چنین بزنگاههای تاریخی خطرناکی، به شخصیتهای ملی مورد اعتمادی نیاز است که سخنانشان شنیده شود تا کشور از خطر سقوط نجات یابد.
ما به ایرانی قدرتمند نیاز داریم. بدون امنیت و صلح، توسعهای در کار نخواهد بود. ایران وقتی قدرتمند خواهد شد که جامعه و ساختار سیاسی دموکراتیزه شود و حقوق بشر رعایت شود. آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی، گشودن فضای متصلب سیاسی و برقراری روابط دوستانه با دولتهای غربی راهگشای این هدفاند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات منعکس شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.