محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، در هنگام حضور در صحن علنی شورای شهر در ضمن گزارش پیرامون حادثه پلاسکو گفت :«مدیریت بحران در کشور دچار بحران» است و «جایی که باید از مردم عذرخواهی کنیم مدیریت بحران است نه حادثه پلاسکو». در همین خصوص، عضو شورای شهر تهران گفت: «با وقوع حادثه پلاسکو نظر شهردار تهران در مورد عذرخواهی یا استعفا چیست؟ وی سپس از شهردار پرسید :«چه دوره تخصصی برای مدیریتبحران گذراندهاید؟».
محسن سرخو رییس کمیته حمل و نقل شورای شهر تهران هم می گوید:« این حادثه پلاسکو آنقدر عظیم است که جا دارد شهردار تهران استعفا دهد».
شهردار تهران- از طرفداران مدیریت جهادی و مدعی است که چنین مدیریتی غیر ممکن را ممکن می کند. مدعی است که مسئولیت حادثه پلاسکو با دیگر نهادهاست. البته او بعدا در راستای تئوری توطئه و همزمان از موضعی رمانتیکی گفت:« حتما از مردم عذرخواهی میکنم اما در باج دادن به دشمنان ضدانقلابی که آن سوی آبها نشستهاند محکم ایستادهام چرا که میخواهم برای مردم جان بدهم.». این ترکیب «باج» ندادن به دشمنان ضد انقلابی آنسوی آبها و همزمان «جان دادن» برای «مردم» یعنی ترکیب تئوری توطئه و رمانیسم شهادت طلبانه!! پدیده ای جا افتاده در فرهنگ حاکمیت ایران است.
به گواهی ۳۷ سال تجربه از نوع«مدیریت بسیجی» میتوان ادعا کرد که چنین فرار رو به جلو و خودداری از پاسخگویی، در ترکیب با «استکبار ستیزی» و «رمانتیسم شهادت طلبانه»، امر معمولی بوده و در عرصهها و مراتب گوناگونی مدیریتی حاکمیت رژیم فعلی ایران تجربه شده است.
بکارگیری راهکار تئوری توطئه در اشکال گوناگونش مانند «دستهای پنهان»، «هجمه فرهنگی»، «پروژه نفوذ» همواره یکی از راههای فرار از پاسخگویی و خودداری از استعفا و یا جلوگیری از عزل بوده است.
در چه شرایطی مدیریت پاسخگو خواهد شد؟
فارغ از این ادبیات استکبار ستیز و شهادت طلبانه شهردار تهران، و در دنیای واقعی، بدون امکان نظارت مستقیم رسانهها و مکانیسم پاسخگوئی و عزل مدیران، کارآمدی یک سازمان محل تردید است. چه شرط بهبود مدیریت اقتصادی تنها نقد مداوم نیست، بلکه شهروندان و نمایندگان افکار عمومی مانند رسانهها هم باید بتوانند با انتخاب آزاد و البته آگاهانه و گروهی خود، دستگاه مدیریت و بخصوص مدیران بالای دستگاه مدیریت عمومی(دولت) را عزل و نصب کنند.
بکارگیری راهکار تئوری توطئه در اشکال گوناگونش مانند «دستهای پنهان»، «هجمه فرهنگی»، «پروژه نفوذ» همواره یکی از راههای فرار از پاسخگویی و خودداری از استعفا و یا جلوگیری از عزل بوده است.
وجود مکانیسم روشن و ساده «عزل»، مکمل راهکار عقلانی، «نصب» است. بدون امکان عزل اساسا نصب مدیران، بیمعناست. اهمیت این مطلب برای کشورهایی همچون ایران، که غالب منابع اقتصادی اساسي تحت مدیریت دولت است، بیشتر است. نبود امکان عزل مقامات بالای حکومت و مدیران به معنی پدیدارشدن چالشی بهنام چالش نمايندگي (آژانس پرابلم) است. در چارچوب نظریه چالش نمایندگی(Agency theory)، هر چند مدیریت، صاحبان منابع را نمایندگی ميكنند، ولی بهدلایل نقش برتر مدیران، صاحبان منابع، امکان عزل آنها را ندارند. طبق همین نظریه، مديران اساساً قادر نیستند نماینده منافع کس دیگری باشد. کشمکش میان منافع صاحبان اصلی منابع (مردم) و مدیران (دستگاه سیاسی و مدیریتی) امری طبیعی و بدیهی است.
بهترین نماینده هرکس، خود اوست، چون هیچکسی حقیقتاً دیگری را نمایندگی نمیکند. شکاف میان منافع در دستگاه مدیریت متمرکز و هرمی، زیاد ولی در دستگاه مدیریت غیرمتمرکز و در شرایط نظارت دمکراتیک، محدود میشود، ولی هیچگاه منتفی نیست. بحران مدیریت، به معنی عدم اعتماد و اعتبار آن، محصول افزایش همین شکاف میان اعتماد شهروندان و مدیران است. برای جلوگیری از بحران راهی جز مشارکت مستقیم و سازمان یافته مردم، محدودیت اختیار و زمان تصدی، شفافیت فرایند تصمیمگیری و مشروعیت آن، نظارت همه جانبه نهادهای بیرون از دستگاه قدرت از ضرورتهاست. اهمیت این مطلب برای کشورهایی همچون ایران، که غالب منابع اقتصادی اساسي تحت مدیریت دولت است، بیشتر است.
شمهای از جلوههای مدیریت جهادی- بسیجی
برای اینکه دید چه نوع مدیریتی بر شهرداری و سایر ارگانهای حکومتی مسلط است پرداختن به سخنان چهرههای گوناگون حاکمیت ضروری است. قالیباف در دومین گردهمایی سراسری مدیریت جهادی کشور گفت:« مدیریت جهادی غیرممکنها را ممکن میکند». این گفته البته غیر منتظره نیست چون مسئولان جناح اقتدارگرایی حکومتی بر این باورند که مدیریت بسیجی و جهادی است که میتواند مشکلات کشور در چارچوب اقتصاد مقاومتی حل کند.
مجتبی روحانی، امام جمعه بابل که مسؤول شورای فرهنگ عمومی شهرستان بابل هم هست می گوید:« نیازمند سپردن مدیریت کشور به بسیجیان هستیم» همین مقام حکومتی می گوید:«از نیروهای بسیجی در مدیریت کشور بهره گرفته شود زیرا مدیران بسیجی پیشرو برای رفع مشکلات کشور هستند». در جای دیگری، مسئول بسیج رسانه استان قزوین مدعی شد:« تنها راه برون رفت از مشکلات کنونی داشتن تفکر بسیجی و تبعیت از رهنمودهای مقام معظم رهبری است». اما نگاه بسیجی دارای چه مختصاتی است؟
برای اینکه دید چه نوع مدیریتی بر شهرداری و سایر ارگانهای حکومتی مسلط است پرداختن به سخنان چهرههای گوناگون حاکمیت ضروری است. قالیباف در دومین گردهمایی سراسری مدیریت جهادی کشور گفت:« مدیریت جهادی غیرممکنها را ممکن میکند». این گفته البته غیر منتظره نیست چون مسئولان جناح اقتدارگرایی حکومتی بر این باورند که مدیریت بسیجی و جهادی است که میتواند مشکلات کشور در چارچوب اقتصاد مقاومتی حل کند.
رسانههای ایران مملو از نمونه هایی شگفت آور از نگاه مبتنی بر مدیریت بسیجی به مشکلات گوناگون اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است.
چنین مشکلاتی کم یا بیش در همه کشورها وجود دارد و مدیران ذی ربط آن کشورها هم هیچگاه کاستیها و ناکارآمدی جامعه خود را معلول توطئه بیگانگان یا دستهای پشت پرده و نفوذ و هجوم دشمن نمی دانند.
مدیران بسیجی اما با عینک تئوری توطئه منشاء مشکلات و مسائل کشور را در خارج کشور می بینند. هنوز از یاد نرفته که محمدرضا رحیمی معاون اول محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران مدعی شده بود که فردی به نام "جمشید بسم الله" نرخ ارز را در بازار آزاد ایران تعیین می کند. محمود بهمنی، رئیس کل پیشین بانک مرکزی، در دولت پیشن که در آن زمان در مقابله اظهارات معاون اول احمدی نژاد سکوت کرده بود در گفتوگویی با شماره مرداد ماهنامه دیار برای پاسخ به سؤالی، به آن سالهای دور گریز میزند و میگوید: «امثال «جمشید بسمالله» و... در بازار نقشی نداشتند».
همچنین به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، علی کرمی، استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله معتقد است که رواج محصولات تراریخته توطئه صهیونیسم برای بیمار کردن ملت ایران و مصداق جدی خط نفوذ است!!. در همین راستا، پاسدار سیدیحیی صفوی دستیار و مشاور عالی فرمانده کل قوا با بیان روشهای نفوذ دشمن درخصوص «نفوذ در بخش کشاورزی» می گوید: دشمن قصد دارد با محصولات تراریخته به بخش کشاورزی نفوذ کند که باید هوشیارانه عمل کنیم!!».
ختم کلام
تجربه اشغال سفارت امریکا در تهران، جنگ با عراق، تحریمهای بین المللی، حضور در جنگ منطقه ای، بحران زیست محیطی، فساد مدیریتی گسترده و گوناگون، تنها نمونههای از ناکارآمدی مدیریت در سطح کلان ایران است اما به آن خلاصه نمی شود. به نظر میرسد مشکل اساسی ایران نه مدیریت بحران بلکه مدیریت بحران است که در سطوح گوناگون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بارها خود را به نمایش گذاشته است. نگاه چنین مدیریتی مبتنی بر توهم توطئه و برون افکنی مشکلاتی است که منشاء آن نه در بیرون بلکه داخل و محصول ناکارآمدی مدیریتی در سطوح گوناگون حاکمیت است.
بیدلیل نیست که احمد مسجدجامعی، از چهرههای شاخص در شورای شهر تهران، میگوید بحران پدیدآمده پس از ریختن ساختمان پلاسکو نشان میدهد که برنامههای شهری در تهران «شکستخورده: است. او همچنین می گوید:« به لحاظ ساختاری فلج هستیم».