لوید میلر؛ از جاز در کالیفرنیا تا چهارگاه در تهران

لوید میلر

حتما شما هم مثل من با شنیدن اینکه در دهه پنجاه شمسی برنامه‌ای به نام کوروش علی خان و دوستان از تلویزیون ملی ایران پخش می‌شده، تصور می‌کنید این برنامه یک سریال داستانی قدیمی یا یک کارتون بوده است. و حتما شما هم پس از اینکه متوجه می‌شوید کوروش علی خان و دوستان نام برنامه تلویزیونی لوید میلر، موزیسین و محقق آمریکایی، در باره‌ی موسیقی بوده حالتی ناباورانه به خود می‌گیرید.

کودکی و نوجوانی

لوید میلر در سال ۱۹۳۸ از مادری بالرین و پدری که نوازنده‌ی حرفه ای کلارینت بود، زاده شد و آموختن ساز پیانو را از کودکی آغاز کرد. در سنین نوجوانی بصورت تجربی با سازهایی مثل بانجو و کلارینت آشنا شد. در سن نوزده سالگی و زمانی که مسیر حرفه‌ای خود به عنوان موزیسین جاز را آغاز کرده بود، در پی تصمیم پدر مبنی بر سفر به ایران برای نظارت بر تاسیس دانشکده بازرگانی در تهران، علیرغم میلش راهی ایران شد.

دیدار پدر میلر با پادشاه ایران

​میلر داستان اولین آشناییش با اسم کشور ایران را اینطور برای رادیو فردا نقل کرد: «اولین باری که اسم ایران به چشمم خورد در کتابی بود در باره ی کشورهای کهن. بار دیگر در سن هشت سالگی در جنوب کالیفرنیا در شهری به اسم مِکا [ناحیه‌ای در شهر ریورساید] بر روی یک قطعه سنگ، نوشته‌ای دیدم به زبان عربی. علاقمند شدم و تصمیم گرفتم خواندن و نوشتن با این الفبا را یاد بگیرم. این مسئله را با والدینم درمیان گذاشتم. فکر کردند دیوانه شده ام. اما من میدانستم روزی به جایی می روم که این زبان و نوشته ها را پیدا خواهم کرد...».

در نهایت این آرزوی کودکانه بشکلی عجیب جامه ی عمل پوشید. میلر برای گریز از حادثه ای که می توانست سرنوشتی ناگوار را برایش رقم بزند، ناگهان خود را مجبور به سفر به سرزمین آرزوهایش یافت:

«من موزیسین جاز بودم ودر کاباره‌ها در کالیفرنیا پیانو می نواختم. گاهی هم کمی با دیگران حشیش می‌کشیدم، پسر بدی بودم. دو نفر از آن افراد، موزیسین‌هایی بودند که با آن‌ها همکاری می کردم. یک خانم خواننده و دوست پسرش که نوازنده گیتار باس بود. آنها گاهی وقت‌ها ماشینم را برای چند ساعت از من قرض می گرفتند. بدون اینکه بدانم بار ها از ماشینم برای حمل و نقل و فروش کوکایین و هروئین استفاده کردند. رئیس پلیس در زادگاهم،گلِندِیل کالیفرنیا، دوستِ پدرم بود و این مسئله را با او در میان گذاشت. پای من در میان بود و رئیس پلیس برای اینکه مجبور به دستگیریم نشود، از پدرم خواست که آنجا را ترک کنیم... روزی پدرم گفت عازم ایران هستیم. از دوستان موزیسینم در مورد ایران پرسیدم. آنها هم هیچ ایده‌ای در مورد اینکه ایران کجاست یا چگونه است نداشتند. پیشنهاد کردند به بلوار هالیوود بروم شاید با نگاه کردن به ویترین مغازه‌های عربی آنجا، چیزی شبیه به آنچه در انتظارم بود را ببینم… هیچ ذهنیتی نداشتم که به کجا می روم و باید مسیر حرفه ایم در موسیقی جاز، که می توانستم اینجا (در آمریکا) داشته باشم را رها می کردم و می رفتم، چون مجبورم کرده بودند… پس با اشک و آه راهی ایران شدم .»

سفر اول به ایران

لوید و خانواده‌اش برای اولین بار در سال ۱۹۵۷ میلادی (۱۳۳۶ خورشیدی) به ایران سفر کردند. روزی از اولین روزهای اقامتشان در یک هتل در تهران، لوید جوان برای اولین بار صدای تار فارسی را از رادیوی هتل شنید، نوای تازه و غریبی که آنطور که برایم روایت کرد به تمامی مدهوش آن شد:

«قبل از آنکه خانه زیبای‌مان در شمیران را بگیریم در هتلی در تهران ساکن بودیم، روزی پدرم رادیوی هتل را روشن کرد، کسی داشت تار می نواخت، بعد صدای ضرب به آن اضافه شد. من بعد از شنیدن آن به خودم گفتم: خودش است! این همان موسیقی است که تمام عمر دنبالش می گشتم!… قبلا سعی کرده بودم چیزی که می خواهم را در موسیقی جاز سنتی یا مدرن، در مایلز دیویس و دیگران پیدا کنم، تا حدودی هم موفق شده بودم، اما این کامل بود، همه ی آن چیزی بود که در جستجویش بودم.»

میلردر جشن هنر شیراز

در طول مدت این اقامت یکساله در ایران، میلر به تحصیل موسیقی سنتی ایرانی و آموزش موسیقی جاز به جوانان پرداخت. او در باره ی این دوره ی کوتاه اقامتش در ایران می‌گوید «یک سنتور خریدم و شروع به تمرین کردم. نادرست و به کندی ساز می‌زدم و هیچ ذهنیت درستی در مورد این موسیقی جدید نداشتم».

پس از سپری کردن یک‌سال در ایران به اروپا سفر کرد و تلاش کرد آنچه تا آن زمان آموخته بود را به دیگران ارائه دهد. اما به دلیل شناخت و تجربه ی کمی که در عرصه ی موسیقی سنتی ایرانی داشت در این کار موفق نبود. خودش از شور و علاقه و مشکلات پیش رویش در آن روز ها اینطور می‌گوید:

«به پاریس رفتم تا یک صحنه برای اجرای جاز پیدا کنم و مشهور شوم… احساس می کردم باید آن چیزی که آموخته ام را به دیگران عرضه کنم اما قادر به این کار نبودم… در کاباره‌ها و کلاب‌های مختلف سنتور می زدم و چون نوایی ناشناخته و غریب بود کم و بیش مورد توجه مردم قرار می‌گرفت».

آغاز تحصیل موسیقی سنتی ایرانی

در پاریس و در یک کنسرت موسیقی سنتی ایرانی با هنر نوازندگی دکتر داریوش صفوت، موسیقیدان و استاد سنتور و سه تار، آشنا شد. آشنایی که مسیر حرفه‌ایش در عرصه ی موسیقی را دستخوش تحولی عظیم کرد؛ «روزی به دعوت یکی از دوستانم به یک کنسرت ایرانی رفتم و در آنجا برای اولین بار صدای ساز دکتر صفوت را شنیدم و به حرف‌هایش در باره موسیقی اصیل ایرانی گوش دادم. علاقه ام چند برابر شد و تصمیم گرفتم نوازندگی سنتور را به شکل صحیح یاد بگیرم. پس از کنسرت به دیدار ایشان رفتم و از علاقه ام به یادگیری سنتور گفتم. دکتر صفوت هم مرا به مرکز مطالعات موسیقی شرقی (Centre d'Etudes de Musique Orientale) دعوت کرد که در آنجا سنتور، سه‌تار و ضرب آموزش می داد. به آنجا رفتم. وقتی بیرون کلاس منتظر نوبتم بودم صدای ساز دکتر صفوت را می‌شنیدم. ترس وجودم را فرا گرفته بود. ترس از اینکه هیچ نمی‌دانم…».

میلر در یک دوره سه ساله‌ی آموزش منظم و سخت‌گیرانه زیر نظر داریوش صفوت با تکنیک‌های صحیح نواختن سنتور آشنا شد:

«کلاس‌های سنتور هفتگی من آغاز شد. دکتر صفوت می‌دانست که من در کاباره‌ها و کلوب‌های شبانه سنتور می‌زنم. به همین دلیل به بهانه کوک کردن و تعمیر، سنتورم را از من گرفت و به من تمرینات دست و مضراب داد. دو ماه پیاپی بدون ساز فقط تمرین مضراب کردم. تا اینکه روزی، بعد از آنکه از من قول گرفت که دیگر در کاباره‌ها ساز نزنم، سنتورم را به من برگرداند. سه سال از ایشان سنتور یاد گرفتم. او یک استاد روحانی هم بود و در زندگی کمک‌های بزرگی به من کرد».

میلر در کنار دکتر داریوش صفوت و چند تن از اعضا در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی

در سال‌های آتی و طی تجربیاتی که با نوازندگان مختلف ایرانی و غربی داشت سعی در کنار هم نشاندن موسیقی جاز و موسیقی سنتی ایرانی کرد. نوعی هم‌کناری ساز های غربی و آلات موسیقی کهن شرقی و ایرانی. ساخته‌های که می توان آنها را در زمره ای اولین تلاش‌ها در تلفیق موسیقی سنتی ایرانی و غربی به‌حساب آورد.

قطعه گل گندم که بازنوازی همین قطعه ی موسیقی بومی ایرانی با ارکستر جز و سنتی است، یکی از اولین تجربیات موفق میلر در این زمینه بحساب می آید که برای اولین بار در فرانسه ضبط شد.

بازگشت به ایران

میلر پس از یک دوره اقامت در اروپا به آمریکا بازگشت و به تحصیلاتش ادامه داد تا در نهایت پس از پایان مقطع فوق لیسانس در رشته مطالعات خاورمیانه موفق به دریافت بورس تحصیلی فول برایت (Fulbright Scholarship) ازمرکز مطالعات خاور میانه دانشگاه یوتا شد. این بورس تحصیلی امکان دوباره بازگشت به ایران را برایش فراهم کرد. میلر درنهایت توانست برای بار دوم در سال ۱۹۷۰ (۱۳۴۹ خورشیدی) برای تکمیل تحصیلاتش در مقطع دکتری و تحقیق درباره موسیقی ایرانی و موسیقی قومی در خاورمیانه به تهران بازگردد؛

«بعد از اتمام کارشناسی ارشد در مقطع دکتری میخواستم در باره ایران پژوهش کنم پس در جستجوی یک کمک هزینه ی تحصیلی شروع به مکاتبه کردم. تا اینکه در عین ناباوری، موفق به اخذ بورس تحصیلی فول برایت به مبلغ ۱۳۵۰۰ دلار شدم که در سال ۱۹۶۹ مبلغ زیادی به‌حساب می‌آمد. این پول رو با پروا خرج کردم و با همین مبلغ به‌جای یکسال توانستم هفت سال در ایران زندگی و تحقیق کنم».

در طول این دوره هفت ساله غالبا در تهران اقامت داشت اما گه‌گاه به کشورهای دیگر منطقه مانند افغانستان، پاکستان، ترکیه و لبنان نیز سفر می کرد. میلر در این مدت موفق شد زبان فارسی را بخوبی بیاموزد وعلاوه بر کار روی پایان‌نامه دکترایش به خبرنگاری برای روزنامه های فارسی و فرانسوی بپردازد. درهمین راستا میلر در روزنامه های مختلفی مانند اطلاعات، کیهان، آیندگان یا ژورنال دُو تهران (Journal de Téhéran) به فارسی، انگلیسی و فرانسه مقاله می نوشت.

پایان‌نامه دکترای لوید میلر بعدها در قالب کتابی بنام موسیقی و ترانه در ایران (هنر آواز) منتشر شد.

عکسی از روی جلد کتاب موسیقی و ترانه در ایران نوشته لوید میلر

در اولین روزهای بازگشتش به ایران میلر از طریق مرکز حفظ و اشاعه ی موسیقی، آموختن موسیقی ایرانی را از سر گرفت و در عین حال بواسطه ی کلاس‌ها و گرد همایی‌های آن مرکز با هنرمندان، نوازندگان و آهنگسازان ایرانی زیادی آشنا شد:

«در اولین هفته پس از رسیدن به ایران به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رفتم. در آن زمان دکتر صفوت سرپرستی این مجموعه را به‌ عهده داشت. با مشورت ایشان کلاس‌های ساخت سنتور را آغاز کردم. آنجا با بچه‌های مرکز دور هم جمع می‌شدیم و ساز می‌زدیم. با هنرمندان زیادی آشنا شدم. استادان جوانی که خیلی فروتن بودند. در آن روزها بود که در کنسرتی در تالار رودکی با صدای بی‌نظیر خانم پریسا آشنا شدم. به آواز ایرانی علاقمند شدم و به توصیه دکتر صفوت شرکت در کلاس های آواز استاد کریمی را آغاز کردم. اینکه یک امریکایی بلند قد و سفید و زشت، ایرانی بخواند خیلی خنده دار بود، همه می خندیدند...استاد کریمی من را به کلاس بانوان هم دعوت کرد. به من گفت شما خارجی هستید، خانم‌ها را دید نمی‌زنید. پریسا هم در آن کلاس‌ها حضور داشت. مثل فرشته آواز می‌خواند، پیش از آن هیچ خواننده‌ی جاز یا کلاسیکی نشنیده بودم که مثل او آواز بخواند».

میلر همراه با پریسا (فاطمه سادات واعظی) خواننده موسیقی سنتی

تلویزیون ملی ایران

بریده هایی از مجله تماشا، هفته نامه اجتماعی و هنری ویژه برنامه­ های رادیو و تلویزیون ایران

​شوی تلویزیونی کوروش علی‌ خان و دوستان حاصل این دوره از اقامت او در ایران است که به‌نقل از مجله تماشا، هفته نامه اجتماعی و هنری ویژه برنامه­ های رادیو و تلویزیون، هر دو هفته یکبار و در روز های جمعه از تلویزیون ملی ایران پخش می شد. میلر برای اولین بار به دعوت دکتر صفوت برای یک مصاحبه به تلویزیون ملی ایران دعوت شد. این مصاحبه مقدمه ای شد به شکل گیری ایده ی کلی شوی کورش علی خان و دوستان:

«روزی دکتر صفوت من را برای یک مصاحبه به تلویزیون دعوت کرد. در آن مصاحبه سنتور هم زدم که از قرار معلوم مورد توجه آقا و خانم قطبی، که آن زمان سرپرست تلویزیون بودند، قرار گرفته بود که از من برای ساخت یک برنامه تلویزیونی دعوت کردند. در آن برنامه یک ساعته من علاوه بر سنتور پیانو هم نواختم، قطعه‌های جاز قدیمی، مثل جاز نیو اورلیانز، کول جاز و موزیک ایرانی در کنار هم. آقای قطبی دید و گفت عالیه... باید این کار را هر هفته ادامه بدهید. همین شد که هر هفته یک برنامه درست کردم، کار سختی بود. برای چهار- پنج سال برنامه ی کورش علیخان و دوستان در ساعات پر بیننده ی پنج شنبه‌ها یا جمعه پخش می‌شد.»


شاید داستان رابطه منحصر به فرد این مرد آمریکایی با ایران، یکی از عجیب‌ترین داستان‌هایی باشد که تا به حال شنیده‌ایم. همسر میلر در گفت‌وگو با رادیو فردا می‌گوید در ۲۰ سالی که با او زندگی کرده است دفعات زیادی را شاهد بوده که میلر از خواب پریده و از یک کابوس نه چندان دلچسب و تکراری حرف زده است. به گفته همسر میلر، این کابوس‌ها همیشه درباره این بوده است که میلر پروازی را از دست داده است، یا به قطارش نرسیده است و یا چمدانش را در سفری گم کرده است. از نظر همسر این مرد آمریکایی ۷۹ ساله، او همیشه در ایران یا سفری به ایران گیر کرده است. رویایی تمام شده، و آرزویی که شاید از نظر ما در این روزگار برای یک شهروند آمریکایی عجیب و غریب باشد. میلر اما وقتی از کامیابی‌های ایرانی و ناکامی‌های آمریکایی‌اش می‌گوید، این رویاهای پریشان، رمز‌گشایی می‌شوند:

«... در آمریکا دست به هر کاری می زنم به‌جایی نمی رسد، انگار اینجا ناکامم… اما در ایران هر کاری که در پندارم شکل گرفت به انجام رسید».

میلر حتی در جایی از گفتگویش ایران را «خانه‌» خطاب کرد. خانه‌ای که برای او با سفری ناخواسته و نه چندان دلچسب شروع شد، و آنگاه که پای موسیقی اصیل ایرانی و نوای ساز و آوازی مشرقی به میان آمد، «خانه‌»اش را از قاره‌ای به قاره‌ دیگر منتقل کرد. خانه‌ای که در حال حاضر، در آستانه ۸۰ سالگی جنبه فیزیکی‌اش در شهر سالت‌لیک‌سیتی در ایالت یوتاست در گوشه ای از آمریکا، امااینطور که به نظر می‌رسد، در قلب میلر این خانه هنوز در خاک ایران‌زمین جا مانده است.