دکترين سياست خارجی اوباما و جايگاه خاورميانه

سياست خارجی باراک اوباما ، به ويژه در دوره دوم رياست جمهوری اش، آماج انتقاد های گوناگون قرارگرفته است. برخی از منتقدان آمريکایی، از جمله کاندوليزا رايس، وزير امور خارجه پيشين آمريکا، اوباما را به تضعيف چشمگير موقعيت اين کشور در جهان متهم کرده اند و سياست خارجی او را با مشکلات فزاينده در جهان مرتبط ميدانند. به باور اين دسته از منتقدان، اوباما با پنهان کردن خود در پشت خستگی مردم آمريکا از جنگ ، "رهبری جهان" به دست ديگران سپرده است.

برخی ازنئوکانها و راستگرايان آمريکایی وحتی اروپایی خواهان آنند که آمريکا با ايفای نقش پليس جهانی، با گسترش الگوهای مداخله گرايانه وحوزه منافع ملی خود، ديگر بازيگران بين المللی و منطقه ای را به پيروی از اهداف خود وادار کند ويا دستکم ميان خود و آنها هماهنگی به وجود آورد.

اين گروه در واقع ميخواهند که آمريکا ميدان دار صحنه بين المللی باشد و طرز فکری را تبليغ ميکنند که بر پايه آن آمريکا خود را مکلّف به جنگ در افغانستان و عراق کرد.

به باور اين گروه، گفت و گو با جمهوری اسلامی و حل مسئله هسته ای اين کشور از طريق ديپلوماسی جايز نيست و بحران های سوريه، عراق، اوکراين وهمچنين سر بر آوردن القاعده و ديگر افراط گرايان اسلامی زائيده سياست خارجی منفعلانه اوباما و عقب نشينی دولت او است.

ديپلماسی نرم به جای دخالت قهری و جنگ

اوباما بر خلاف تصور مخالفانش به رهبری آمريکا در جهان اعتقاد دارد ولی خواهان اين رهبری از راه نظاميگری نيست. او در اين باره گفت: " آمريکا بايد هميشه پيش آهنگ و رهبر باشد... ولی سئوالِ مهمِ پيش رو، نحوه رهبری است". رئيس جمهوری آمريکا در تبيين اين سئوال و دفاع از سياست خارجی خود، چهار شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳ ، طی يک سخنرانی در دانشکده افسری "وست پوئينت" آمريکا گفت آمريکا همچنان رهبر جهان است و شيوه نظامی را کنار نخواهد گذاشت ولی يک جانبه گرائی، گزينه آمريکا نخواهد بود و عمليات نظامی نيز تنها راه برای رهبری آمريکا در دنيا نيست.

او در ادامه تصريح کرد: "برخی تصور ميکنند که راه حل هرمعضل، حمله نظامی است بدون اينکه به پی آمد های آن ، به مشروعيت آن، و نيز به تاوانی که مردم آمريکا بايد بابت آن بپردازند توجه کنند ... ما بهترين چکش را در دست داريم ولی دليل نميشود هرچيزی را ميخ بدانيم".

اوباما در اين سخنرانی که برخی از رسانه ها آن را خمير مايه دکترين او توصيف کردند، گفت دولت او از تصميم گيری های عجولانه در مورد بحران هائی که مستقيماً منافع ملی آمريکا را تهديد نميکنند ، پرهيز خواهد کرد ."ما نبايد به تنهائی بجنگيم. ما بايد با همپيمانان خود بسيج شويم و عمليات گروهی انجام دهيم . بايد از اهرم های گوناگون استفاده کنيم. ديپلوماسی، تحريم، دادخواهی با توسل به قوانين بين المللی و حتی عمليات نظامی چند سويه از جمله گزينه ها هستند. ما بايد با ديگران همکاری کنيم زيرا امکان موفقيت عمليات گروهی بيشترو با دوام تر است و ميتوان از اشتباهات پرهزينه دوری کرد."

ظاهراً اوباما به اين نتيجه رسيده اشت که در اين کره خاکی با هفت ميليارد جمعيت، آمريکا نميتواند پليس دنيا باشد و پی گيری سياستِ حمايت از گروههای ناراضی و مخالفِ رهبران ديکتاتور و تعيين "خط قرمز" جواب نميدهد و اين برداشت عمومی مردود است که با عزل ديکتاتورها، سرشت انسان که به خير گرايش دارد، جوامعی با ثبات و اهل تسامح و تساهل ايجاد خواهد کرد.

در واقع اوباما با توسل به ديپلوماسی و ابزار های قدرت نرم راه ميانه ای را انتخاب کرده است که بين دخالت قهری در امور ديگر کشور ها و پرهيز ازجنگ و درگيری برون مرزی قرار دارد.

با همين طرز فکر، اوباما دراولين دوره رياست جمهوری اش توانست نيرو های آمريکائی را در سال ۲۰۱۱ از عراق خارج کند و تلاش کرد تا راه را برای پايان دادن به جنگ در افغانستان هموار نمايد. اودر آغاز دوره دوم رياست جمهوری اش ، سياست خارجی آمريکا در خاور ميانه را مورد تجديد نظر قرار داد و در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل در۲ مهر ۱۳۹۲ به اطلاع همگان رساند. يکماه بعد ، ۴ آبان ۹۲، سوزان رايس، مشاور امنيت ملی آمريکا، در مصاحبه ای با روزنامه نيويورک تايمز رئوس کلی اين سياست را آشکار کرد.

رئوس دکترين اوباما

گری سيک ، عضو شورای امنيت ملی آمريکا در دوران رياست جمهوری فورد، کارتر و ريگان، در نوشته ای تحليلی درباره دکترين اوباما گفته است که سخنرانی اوباما و مصاحبه سوزان رايس با توجه به اينکه نشان از يک دگرگونی عمده در سياست خارجی آمريکا در منطقه حياتی و در عين حال بحرانی خاورميانه دارد، آنگونه که انتظارميرفت مورد توجه و تحليل کارشناسان قرار نگرفت. دليل اين کار، به گفته گاری سيک، ميتواند ناشی از سياست خارجی جديد دولت اوباما باشد که عاری از لغات دهن پر کن و کلی گوئی است. شاخص های دکترين اوباما در رابطه با خاورميانه به شرح زير است:

- آمريکا با استفاده ازهمه توانش، از جمله توان نظامی، از منافع کليدی اش در منطقه دفاع خواهد کرد؛

- آمريکا با تهديدات خارجی عليه متحدان و شرکايش مقابله خواهد کرد، همانگونه که در جنگ خليج فارس نشان داد؛

- آمريکا جريان صدورآزاد نفت و گاز به بازارهای جهانی را تامين خواهد کرد؛

- آمريکا شبکه های تروريستی را که تهديدی برای مردم آمريکا باشد، بر خواهد چيد؛

- آمريکا توسعه و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی را تحمل نخواهد کرد.

به نوشته گاری سيک، دکترين اوباما با وجود تاکيد بر تامين منافع کليدی آمريکا ، نکات مهمی را از قلم انداخته است. برای مثال اين دکترين نميگويد که خاور ميانه مورد نظر آمريکا چگونه منطقه ای بايد باشد و سخنی از آزادی، دمکراسی، بازار آزاد، حقوق بشر، و آزادی دريانوردی در آبهای بين المللی به ميان نياورده است.

بر پايه اين دکترين، آمريکا مکلف به تامين امنيت اسرائيل و يا ديگر کشورهای همپيمان درمنطقه نيست، ولی به اين کشور ها کمک خواهد کرد تا در مقابل تهديدهای خارجی از خود دفاع کنند. اين دکترين با محدود کردن مبارزه اش با شبکه های تروريستی که تهديدی برای آمريکا باشند، ازسياست دولت بوش که جنگ عليه تروريسم را در سراسر جهان پی گيری ميکرد، فاصله گرفته است.

در رابطه با سلاحهای کشتار جمعی، درحاليکه دکترين مذکور توسعه وداشتن اين سلاحها را غير قابل قبول توصيف کرده ولی در باره توانائی بالقوه برای دست يابی به سلاح هسته ای سکوت اختيار کرده است.

اوباما پی گيری برای حل دو مسئله را در دستور کار دوره دوم رياست جمهوری اش قرار داده است: برنامه هسته ای ايران و نزاع اسرائيل و فلسطينيان. او در حاليکه در مورد ديگر مسائل خاورميانه و شمال افريقا، از کوشش های آمريکا برای برقراری دمکراسی و رعايت حقوق بشر سخن به ميان آورده است ولی بالاترين ارجحيت را به آنها نميدهد. اوباما ميگويد: " دمکراسی را با زور نميتوان برقرار کرد. بهتری راه برای نيل به اين هدفها، مشارکت آمريکا با جامعه جهانی و کشور ها و مردم منطقه است."

اهداف واقعگرايانه، خود محوری

به گفته گاری سيک، دکترين اوباما تبلور نظريه واقعگرائی در سياست بين الملل است و هيچ نشانه ای از آرمانگرائی ، اهداف بزرگ ويا تعهدات بی انتها در آن ديده نميشود. اين دکترين کمينه گرا (مينی ماليست)، خود محور و در مواقع لزوم رويکرد چند حانبه را برای حل يک معضل توصيه ميکند.

اوباما در مورد پی گيری دو هدف عمده دولت اش در خاورميانه جدی است. يکی حل مسئله هسته ای جمهوری اسلامی از راه ديپلوماسی و ديگری تلاش برای پايان دادن به مسئله اسرائيل و فلسطينيان – دو مسئله بسيار پيچيده با سابقه ای مملو از ناکامی. رئيس جمهوری آمريکا احتمال توافق نهائی بر سر مسئله هسته ای ايران را ۵۰ در صد تخمين زده و رسيدن به يک راه حل پايدار برای حل مسئله اسرائيل و فلسطينيان را اندک توصيف کرده است. با اين همه، به عقيده گاری سيک ، اوباما با آگاهی از ريسک های سياسی ، مصمم است که به تلاش خود برای حل اين دو معضل ادامه دهد و به نظر نميرسد که رويکرد خود را تغيير دهد.

بسياری از ناظران سياسی موضع اوباما را در قبال سوريه "مبهم و مردد" توصيف کرده اند ولی نگاهی به رئوس دکترين اوباما ميتواند روشنگر رويکرد او باشد. او در ابتدا گفت که هدف اصلی او در سوريه از بين بردن سلاحهای شيميائی در آن کشور است و به همين جهت بمباران سوريه را پيش کشيد ولی زمانيکه با آلترناتيو کم هزينه تری برای انهدام اين سلاحها روبرو شد، از حمله نظامی دست کشيد. منتقدان او بيش از اينکه علاقمند به انهدام اين سلاحها باشند، انتظار داشتند که آمريکا با حملات نظامی اش رژيم اسد را ساقط کند. اينکه آمريکا ميتوانست راه را برای سقوط رژيم اسد هموار کند ميتواند گزينه و هدف مطلوبی باشد وميتوان اوباما را از اين جهت ملامت کرد اما هدف او غير از آن بود که منتقدان او خواهان آن بودند.

او در حاليکه مجوز بمباران مواضع داعش درعراق را برا ی حفظ وضعيت موجود در اين کشور (حمايت دولت اقليم کردستان و دولت بغداد) ، صادرکرد ولی برای بمباران مواضع همين گروه در سوريه برای تغيير وضع موجود بدون تقويت موضع اسد، راه مطلوبی نيافته است.

اوباما از اصول دکترين خود عدول نکرده است ولی منتقدان داخل آمريکا و برخی از کشور های خاورميانه، از جمله عربستان سعودی، با اين اصول و پی آمد هایِ ناشی از پای بندیِ به آنها، مخالف اند و اين کماکان موضوع مورد اختلاف ميان واشنگتن و کشور های عربی خليج فارس و برخی از محافظه کاران آمريکائی و اروپائی است که انتظار دارند دولت اوباما يک سياست مداخله جويانه را پيشه کند و ميدان دار باشد. البته به موازات اين مخالفت ها، به نظر ميرسد که مردم آمريکا مايل اند که کشورشان از اقدامات مداخله جويانه و يا حملات نظامی در خاورميانه دوری کند.

استثنا گرائی برخی از مخالفان


يک دهه پيش دولت بوش بر اين باور بود که آمريکا با استفاده از توان خود ميتواند همه مشکلات را حل کند ولی در نهايت شکست خورد. شواهد نشان ميدهد که اوباما نميخواهد آن اشتباه فاحش را تکرار کند ولی مخالفان او ميگويند که او دچار بی تصميمی است و رويکرد قطعی ندارد و اينکه دکترين اوباما برای خشنودی و جلب رضايت ديگر کشور ها وضع شده واز اينکه قدرت نرم را جايگزين قدرت سخت کرده است ، در نهايت راه به جائی نخواهد برد. به باور اين دسته از مخالفان يک آمريکای ضعيف مترادف با بی ثبانی ، آسيب پذيری و رکود اقتصادی در جهان است.


برخی از اين مخالفان و نو محافظه کاران با رد دکترين اوباما بر طبل استثناگرائی آمريکائی (American exceptionalism) ميکوبند به اين مفهوم که آمريکا يک استثنا در قاعده کلی کشور های جهان است و آينده نيز نميتواند اين امر را تغيير دهد و به عبارت ديگر تافته جدا بافته ای است. به باور اين گروه منحصر به فرد بودن تاريخ، خصوصيات فرهنگی، نهاد های سياسی و اجتماعی و اقتصادی ونظامی آمريکا اين کشور را از ساير ملل پيشرفته متمايز کرده و اينکه به خاطر موقعيت و امکانات استثائی اش در جهان بايد نقش ويژه ای را در پهنه روابط بين الملل بازی کند.

--------------------------------------------------------

نظر نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.