اکبر هاشمی رفسنجانی سیاستمداری مهم در تاریخ معاصر ایران است. اهمیت و اثرگذاری وی بیش از آنکه ناشی از فعالیتهای وی و موقعیتش در جغرافیایی سیاسی و معادلات قدرت باشد، به میزان زیادی محصول افسانه سراییهایی است که پیرامون وی از سوی موافقان و مخالفان صورت گرفته است.
واکنش و حجم زیاد مطالب و تحلیلهایی که بعد از فوت وی منتشر شده است، گویای تداوم این افسانه سازیها است که نشان میدهد همچنان شبح وی بر عرصه سیاسی ایران حداقل تا چند صباحی باقی میماند. البته میراث سیاسی او تأثیراتی بر سیاست بحران زده ایران دارد. اما افسانه سازیها در هر دو سوی میدان نقش بیشتری خواهند داشت.
در یک طرف وی قهرمان، منجی، نماد سیاست ورزی خردورزانه، پدر ملت، امیرکبیر دوران، نیروی موازنه ساز، دارای کارنامه فعالیت حقوق بشری، مدافع تحقق خواست ملت و مردی قوی که توانست خود را در همیشه بلوک قدرت نگه دارد، معرفی میشود و در سوی دیگر از سوی برخی از مخالفان استوانه همیشگی نظام، آمر و حاضر در همه صحنههای جنایت بعد از انقلاب و شریک قدرت خامنهای معرفی می گردد. یک طرف وی را نماد فساد اقتصاد میداند و دیگری از پاکدستی و در عین حال نبوغ تجاری او سخن میراند. خود رفسنجانی و تیم نزدیکش نیز از این افسانه سازیها استقبال کرده ودر باد آن میدمیدند.
او تواناییهایی نیز داشت که در حد متوسط بودند و البته بسیار فراتر از یک دانشآموخته عادی حوزه علمیه قم. اما واقعیت ماجرا آن است که حضور مستمر در ساختار قدرت برای ۳۸ سال ولو بشدت ضعیف شده در دهه آخر، بزرگترین برگ برنده وی بود. این استمرار با توجه به سابقه دوره پر قدرت وی در دوران رهبری آیت الله خمینی در صحنه بشدت ناپایدار سیاسی ایران، زمینه را برای تصویر سراییهای اغراقآمیز از او پیشاپیش مساعد ساخته بودند.
از سوی دیگر دیرپایی استبداد دینی و شرایط آشفته سیاسی ایران که منجر به برکشیده شدن الگوی گزینش بد به بدتر شده و بخش مهمی از نیروهای جامعه را از فرط استیصال و ناامیدی به آینده برای رهایی از خطر موجود به سوی معتدلهای حکومتی به عنوان لنگرگاهی در برابر پیشروی تند روها رانده بود، در تقویت جایگاه وی در جامعه نقش مهمی ایفا کرد.
در عین حال این واقعیت را نیز باید در نظر گرفت که رفسنجانی به مرور و بخصوص بعد از رانده شدن از حلقه بالای قدرت تغییر موضع داد. او که زمانی از مدافعان پرشور عدالت اجتماعی و دیدگاههای چپ اقتصادی بود مدافع اقتصاد آزاد و سرمایهگذاری خارجی و پیوستن به شبکه جهانی مبادلات تجاری شد. از انقلابی گری اولیه در عرصه سیاسی و فرهنگی فاصله گرفت اما در نهایت مدل چینی را ترجیح میداد که بر توسعه فرهنگی، اقتصادی گسترده ولی محدود نگاه داشتن توسعه سیاسی و تغییرات صوری و سطحی در عرصه حکمرانی استوار است.
رفسنجانی هیچگاه در سیاست از مولفههای بنیادین جمهوری اسلامی و مشارکت خودیها عبور نکرد. به دمکراسی باور کامل نداشت. تا اخرین لحظات عمر و بخصوص در ماجرای انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری در خصوص فجایع اعدامم های ۶۷۷ لحظهای در حفظ میراث سیاسی آیت الله خمینی درنگ نکرد.
رفسنجانی هیچگاه در سیاست از مولفههای بنیادین جمهوری اسلامی و مشارکت خودیها عبور نکرد. به دمکراسی باور کامل نداشت. تا اخرین لحظات عمر و بخصوص در ماجرای انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری در خصوص فجایع اعدام های ۶۷ لحظهای در حفظ میراث سیاسی آیت الله خمینی درنگ نکرد.
او هیچگاه برخورد انتقادی با گذشته خود نکرد و با ادعایی خلاف واقع و تحریف آمیز مدعی اعتدال همیشگی در مواضع بود. در حالی که تغییرات فاحش وی و بخصوص سمت گیریهای متغیرش در عرصه سیاسی به تنهایی برای بطلان این ادعا کفایت می کند. رفسنجانی از سلسلهجنبانان و متولیان انحراف انقلاب اسلامی به استبداد دینی بود. بدون توانایی تشکیلاتی و سیاسی وی در کنار آیت الله محمد حسینی بهشتی، آیت الله خمینی امکان استقرار جمهوری اسلامی در شکل مستقر را نداشت. او در تمامی بزنگاههای سیاسی دهه شصت و اتفاقات مهم آن دوران یاریگر بخش اقتدار گرا و بنیاد گرایی شیعه محور بود.
اما وی در آن سالها دو کار مهم انجام داد تا ارزیابی منصفانه حکم به کارنامه خاکستری او بدهد. علی رغم تاکید غلط بر تداوم جنگ با عراق بعد از فتح خرمشهر و تحمیل خسارتهای سنگین انسانی و مادی، او نقش مهم و غیر قابل انکاری در پایان دادن به آن جنگ خانمانسوز داشت. همچنین تلاشهای نافرجام او برای پایان دادن به خصومت با آمریکا و برقراری رابطه اقدامی مثبت و مفید به حال کشور بود که البته محقق نشد.
رفسنجانی در سالهای ۶۰ تا ۶۸ در اوج قدرت بود و عملا نفر دوم محسوب می شد اما در عین حال مصون از تعرض هم نبود. اگر حمایت صریح آیت الله خمینی در ماجرای مک فارلین نبود، چه بسا فرایند سقوط او در صحنه سیاسی بشدت بیثبات جمهوری اسلامی آغاز می شد.
دوران ریاست جمهوری وی به دوره انتقالی رهبری گره خورد. بخشی از افسانه سازیها به نقش وی در رهبری خامنهای بر می گردد. رفسنجانی در ابتدا در مجلس خبرگان مدافع شورایی شدن ولایت فقیه همچون خامنهای بود که علی رغم تمهیدات وی در رای گیری چندباره تصویب نشد.
دوران ریاست جمهوری وی به دوره انتقالی رهبری گره خورد. بخشی از افسانه سازیها به نقش وی در رهبری خامنهای بر می گردد. رفسنجانی در ابتدا در مجلس خبرگان مدافع شورایی شدن ولایت فقیه همچون خامنهای بود که علی رغم تمهیدات وی در رای گیری چندباره تصویب نشد.
نقل خاطره او و تاییدش در رهبر شدن خامنهای تاثیر داشت. اما وی فقط ناقل آن خاطره نبود، بلکه سید احمد خمینی و عبدالکریم موسوی اردبیلی نیز روایتهای مشابهی داشتند. همچنین برخی از نمایندگان مجلس خبرگان نیز از وی خواسته بودند تا آن خاطره را مستقل از درستی یا نادرستی آن بازگو کند.
هاشمی در آن شرایط گزینهای بهتر از خامنهای نداشت و اساسا در شرایطی که گزینه رهبری شورایی رد شده بود، و آیت اله منتظری نیز امکان طرح نداشت، سخت می شد کسی غیر از خامنهای مورد حمایت اکثریت مجلس خبرگان وقت قرار بگیرد. ازاین رو غلط نیست اگر گفته شود طرح رهبری خامنهای برای رفسنجانی یک اجبار و ریسک حساب شده بود بخصوص با توجه به ضعف قدرت خامنهای در دوران ریاست جمهوری و سوابق به نسبت اعتدالگرایانه و تجددخواهانهاش در مقایسه با دیگر رجال جمهوری اسلامی.
سالهای ۶۸ تا ۷۲ که مخالف رفسنجانی از سوی جریان جدید حاکم بر نهاد ولایت فقیه "دشمن پیغمبر" خوانده می شد، دوران پایانی میدان داری رفسنجانی در سطح اول قدرت بعد از انقلاب بود. در آن دوره تقسیم قدرت مستعجلی بین اصحاب قدرت جدید صورت گرفت اما از دوره دوم ریاست جمهوریاش معلوم شد که راس هرم قدرت حاضر به تداوم این اشتراک نیست و میخواهد الگوی انحصارطلبی سیاسی جمهوری اسلامی را با به حاشیه راندن دوست و موتلف قدیمی استمرار بخشد. این نگاه فقط محدود به رهبری نبود، بلکه جناح راست که زمانی رفسنجانی از بزرگانش بود نیز حاضر نبود ۵ کرسی از۳۰ کرسی نمایندگی تهران در مجلس را به او بدهد.
تشویق به تشکیل کارگزاران و حمایت تلویحی از سید محمد خاتمی تلاشهای وی برای موازنه سازی و حفظ موقعیت در قدرت بودند که موفقیت در آنها بیشتر مرهون تحولات در جامعه بود. اما قدرت یافتن اصلاح طلبان که وی را در حذف خود مقصر می دانستند و همچنین شکل گیری مطالباتی که فراتر از ظرفیت و توان او بود و حفظ علاقه وی به مدل اقتدار گرایی حکمرانی سیاسی و ترجیح مصلحت نظام بر مصلحت مردم و کشور باعث شد تا در برابر جنبش اصلاحی دوم خرداد قرار بگیرد. شکست در انتخابات مجلس ششم درک جنبههای دیگری از تلخی واقعیت برای رفسنجانی بود که این بار افکار عمومی با او تصفیه حساب کرد.
رفسجانی چه در دورانی که در مجلس بود وچه زمانی که در ساختمان پاستور فعالیت می کرد، توجه و نظر مثبتی به توسعه سیاسی، موازین حقوق بشری و دفاع از حقوق ملت نداشت. در بسیاری از صحنههای سرکوب و جنایت چون اعدامهای دهه شصت، اعدامهای فراقضایی ۶۷، حذف گروههای سیاسی منتقد و مخالف، شکل گیری جنگ، برخورد با دولت موقت، دخالت در انتخابات ها،انقلاب فرهنگی و برخورد با آیت الله منتظری و دیگر مراجعه منتقد یا حضور داشت و یا مخالفتی انجام نداد.
رفسجانی چه در دورانی که در مجلس بود وچه زمانی که در ساختمان پاستور فعالیت می کرد، توجه و نظر مثبتی به توسعه سیاسی، موازین حقوق بشری و دفاع از حقوق ملت نداشت. در بسیاری از صحنههای سرکوب و جنایت چون اعدامهای دهه شصت، اعدامهای فراقضایی ۶۷، حذف گروههای سیاسی منتقد و مخالف، شکل گیری جنگ، برخورد با دولت موقت، دخالت در انتخابات ها،انقلاب فرهنگی و برخورد با آیت الله منتظری و دیگر مراجعه منتقد یا حضور داشت و یا مخالفتی انجام نداد.
او در سالیان اول انقلاب بارها آیت الله خمینی را برای تنگ تر کردن فضای سیاسی در پوشش دفاع از انقلاب تحت فشار قرار داد. اما در برخی حوادث دوران ریاست جمهوریاش چون ماجرای میکونوس و یا ترور مخالفان در خارج از کشور سطح و میزان مشارکت و اطلاع وی مشخص نیست و ادعاها در این خصوص در مرز بین افسانه و واقعیت نوسان می کنند.
میل به حضور در سطح اول قدرت گریبان رفسنجانی را رها نکرد او از وقتی که از ریاست جمهوری رفت ، به فکر بازگشت بود. تمهیدات برای برداشتن محدودیت دو دوره مستمر ریاست جمهوری به جایی نرسید. در سال ۸۴ انتخابات را سخت به محمود احمدی نژاد که زمانی فرماندار و استاندارش بود، باخت.
در سال ۸۸ نیز حمایتش از موسوی به مانع سخت مخالفت خامنهای و تقلب بزرگ در انتخابات برخورد کرد. اما سال ۸۸ نقطه عطفی برای هاشمی بود تا موقعیتش را در جامعه ترمیم بخشید. همراهی وی با جنبش سبز که البته کامل نبود و در عین حال برخی از خطوط قرمز را رعایت می کرد، اگر چه جایگاهش در بلوک قدرت را ضعیف تر ساخت و منصب امامت جمعه تهران را نیز از دست داد، اما پایگاه اجتماعی بدست آورد.
این پایگاه اجتماعی فزاینده که محصول عناصری چون افول جنبش اصلاحات ، ناکامی جنبش سبز، نبود چشم انداز برای تغییرات ساختاری سیاسی ، قدرت گرفتن پارادایم" تحول خواهی محافظه کار" و نا امن شدن خاورمیانه بود، باعث شد تا در سال ۹۲ به چهرهای محبوب تبدیل شده و این بار در آستانه ورود مجدد به ساختمان پاستور قرار بگیرد. اما کارت قرمز شوک آور شورای نگهبان این بار مانع او شد. البته در پایان کار راضی بود که به جای اصول گرایان، حسن روحانی رئیس جمهور شده است.
آخرین وزن کشی سیاسی او انتخابات مجلس خبرگان بود که بعد از ناکامی در عبور نیروهای مورد نظرش از سد شورای نگهبان توانست رای خوبی در استان تهران کسب کند. اما در نهایت موقعیتش در مجلس خبرگان ضعیف باقی ماند و همانطوری که ریاست را در خبرگان چهارم از دست داده بود، در خبرگان پنجم نیز به آن دست نیافت.
او موقعیت ضعیف شده و چه بسا حقارت آمیز در بلوک قدرت را تحمل کرد تا در روز موعود بتواند کاری کند. حامیان و حلقه مدافعانش نیز امید به نقش آفرینیاش در دوره پسا خامنهای داشتند و باز افسانه سازیهای متعددی در توان وی در شورایی کردن ولایت فقیه ویا انتخاب فردی همسو مطرح می شد. اما او زودتر از آنی که تصور می شد، چشم بر دنیا بست.
مرگش برای اعتدالیها و اصلاح طلبها نابهنگام بود. خلاء وی برای آنها در کوتاه مدت مشکل ساز است اما غیر قابل جبران در میان مدت نیست. در واقع رفسنجانی کار خاص و بزرگی برای آنها در عمل نمی توانست بکند.
مرگش برای اعتدالیها و اصلاح طلبها نابهنگام بود. خلاء وی برای آنها در کوتاه مدت مشکل ساز است اما غیر قابل جبران در میان مدت نیست. در واقع رفسنجانی کار خاص و بزرگی برای آنها در عمل نمی توانست بکند.
از منظر خود رفسنجانی زمان مرگش مناسب و چه بسا بهترین موقع بود. در زمانی رفت که به طور نسبی در جامعه محبوبیت داشت. اما با توجه به آغاز فرایند معکوس شدن اقبال اعتدالیها در عرصه سیاست و آشکار شدن دوباره بن بست راهکار سیاسی مد نظر او، تضمینی نبود که موقعیتاش در جامعه افول پیدا نکند. رفسنجانی ۹۶ ویا ۹۸ ممکن بود به رفسنجانی سالیان ۷۶ تا ۸۴ نزدیک شود اگرچه بعید بود تا آن درجه تنزل یابد.
او در سالیان آخر عمر فقط شبحی در ساختار قدرت بود و بس. هیچ توان قابل ملاحظه و چشمگیری برای چانه زنی و تحقق خواست و برنامه خود نداشت. تایید صلاحیت روحانی و تصویب برجام مستقل از نقش آفرینی وی با صلاحدید خامنهای تحقق یافتند.
فضاسازیهای وی تاثیرات اندک و بیشتر پسینی داشتند. او نتوانست حکومت را مجاب به تایید صلاحیت حسن خمینی در انتخابات خبرگان کند و یا مانع رد صلاحیتهای گسترده در انتخاباتهای مجلس خبرگان و مجلس شود. در مجلس خبرگان انتخابات ریاست را به احمد جنتی باخت. فرزندانش به زندان رفتند و حتی نتوانست نظر دو قاضی که گفته می شود حکم به تبرئه مهدی هاشمی داده بودند را علنی سازد. حرفهایش در مورد رفع حصر وحل مشکلات زندانیان سیاسی و عقیدتی و رعایت محدود حقوق شهروندی گوش شنوایی در قوه قضائیه و نهادهای امنیتی نداشت. دستانش در سپاه خالی تر از همیشه بود. تنها مزیتش ارتباط با مراجع و فقهای سنتی و منتقد بود که این رابطه نیز در حدی نبود که معادلات سیاسی را تغییر دهد و یا محدودیتی برای پیشروی خامنهای فراهم سازد.
عقب نشینیهای مکرر وی ، ناتوانی در بدست آوردن موفقیت، کیش و مات شدنهای مکرر از سوی خامنهای و بویژه اطلاق غیر مستقیم "خائن" به وی، شدید تر شدن حملات رسانهای و سیاسی ولایتمداران ، مسدود کردن رایزنیهای وی با مقامات کشورهای عربی، تجدید نظر کردن در سیاست منطقهای و همراه شدن کامل با بخش مسلط قدرت وسپاه در سوریه و یمن مواردی هستند که ثابت می کنند حضور تو خالی و نمایشی وی در قدرت بیش از آنکه مرهون تصمیماتش باشد،اراده رهبری بود که ترجیح می داد به جای پرداخت هزینه حذف متحد و دوست قدیمی و رقیب کنونی، او را به حاشیه رانده و ضعیف سازد.
اینک پرونده زندگی سیاسی رفسنجانی بسته شد و مانند هر سیاستمدار مهم دیگر سایه موفقیتها و ناکامیهای وی بر آینده سیاست در ایران سنگینی می کند. اگرچه در نگاه اول به نظر می رسد در کوتاه مدت فقدان او برای بخشی از نیروهای معترض باعث نگرانی است و ممکن است هموارسازی گذار به دمکراسی را دشوار تر سازد.
اما با توجه به مطالب پیش گفته این تصور نیز متاثر از افسانهسازیها است. رفسنجانی سالیان آخر عمر آن چنان ضعیف و مسلوبالاختیار بود که توان تغییری قابل اندازه گیری در عرصه سیاسی را نداشت. تبعات یاد شده گذرا بوده و قابل جبران هستند. مسائل و معضلات سیاسی ایران فراتر از ظرفیتهای محدود نخبگان حکومتی تجدید نظر طلبی چون اکبر هاشمی رفسنجانی هستند.
درمجموع با در نظر گرفتن ۵ دهه فعالیت سیاسی رفسنجانی کارنامه سیاسی او نمره مردودی می گیرد و به صلاح جامعه ایران است هر چه زودتر از او عبور کرده و وی به تاریخ سپرده شود. البته این کار با توجه به واقعیتهای موجود بسیار دشوار است و افسانه سراییها از وی در غیابش نیز حداقل تا اطلاع ثانوی برقرار خواهد بود.
حتی از نگاه دراز مدت این افراد الگویهای غلطی را به جامعه عرضه می کنند که می شود بدون نگاه انتقادی به گذشته منفی و اقدامات مضر به توسعه کشور و حقوق ملت، مدعی سیاست ورزی خردمندانه و مردمی شد. اعتدال و میانه روی رفسنجانی جنبه مطلق و محتوایی نداشت بلکه تنها از منظر نسبی و در برابر تند روی بخش دیگر حکومت موضوعیت داشت. گفتمان مد نظر وی در نهایت در محدوده تند روی و اقتدار گرایی می گنجد . تنها تاکید آن بر توسعه و تقویت دولت مدرن و متکی بر تکنوکراسی جنبههای متمایز ملموسی داشت.
اما از منظر پارادایم توسعه پایدار نیز رفسنجانی باز یک الگوی ضعیف و ناقص به شمار می آید. همچنین مسائل مربوط به نقش وی در قدرت یافتن شبه مافیاهای حکومتی و بخصوص حضور سپاه در اقتصاد و رشد فساد اقتصادی و اتهاماتی که پیرامون و او خانواده اش مطرح بوده و تکلیف آنها روشن نگشته و بشدت تحت تاثیر افسانه سراییهای متقابل است، نیز این وجه را آسیب پذیر ساخته و همچنین به فرصتی بالقوه برای بسیج اقشار محروم و آسیب پذیر اقتصادی بدل می سازد. اگرچه این فرصت با توجه به حجم عظیم فسادها در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد ظرفیت گذشته را ندارد.
درمجموع با در نظر گرفتن ۵ دهه فعالیت سیاسی رفسنجانی کارنامه سیاسی او نمره مردودی می گیرد و به صلاح جامعه ایران است هر چه زودتر از او عبور کرده و وی به تاریخ سپرده شود. البته این کار با توجه به واقعیتهای موجود بسیار دشوار است و افسانهسراییها از وی در غیابش نیز حداقل تا اطلاع ثانوی برقرار خواهد بود.
-------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.