بیست و دو روز پیش از برگزاری سی و هشتمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، آتش سوزی و فرو ریزی ساختمان «پلاسکو» ایران را تکان داد.
در ورای پیآمدهای دردناک انسانی این رویداد، و رنج آنهایی که از هستی ساقط شدند، تراژدی «پلاسکو» در فاصله چند ساعت ابعاد تازهای پیدا کرد و به نماد مصیبتی بدل شد که طی سی و هشت سال گذشته ستونهای دستگاه نوین اقتصادی ایران را از درون متلاشی کرد و سرانجام آنرا به خاک نشاند. امسال، در مراسم رسمی بیست و دوم بهمن، آوای اندوهناکی که از ویرانههای بر جای مانده از «پلاسکو» بر می خیزد، خنثی کننده شعارهای ملالت باری است که از تظاهرات سازمان یافته دولتی بر خواهد خاست.
فرهنگ تیمچه و حجره
بنای هفده طبقه «پلاسکو»، که اوایل دهه ۱۳۴۰ خورشیدی گشایش یافت، برای افکار عمومی ایران یاد آور سر آغاز دوران جهش بزرگ اقتصادی کشور بود. طی این دهه تا حدود نیمه سالهای ۱۳۵۰، ایرانیان، بدون آنکه خود بدانند، با میانگین رشد سالانه بالای ده در صد و تورم زیر چهار در صد، فرآیندی را تجربه کردند که بعدها در ادبیات اقتصادی «رشد آسیایی» نام گرفت. کره ایها و چینیها و شمار دیگری از کشورهای منطقه آسیایی اقیانوس آرام این فرایند را تا به آخر پیمودند و از دوزخ واپس ماندگی بیرون آمدند. ایرانیها اما در میانه راه عقبگرد کردند و به جای «آسیایی شدن»، ترجیح دادند «خاورمیانه ای» باقی بمانند. جستجوی تمام نشدنی مسئولان این تراژدی بزرگ دردی را دوا نمی کند. شاید تنها با پذیرش مسئولیت مشترک باشد که نسلهای تازه ایران زمین خواهند توانست از انحطاط بیرون بیآیند.
در پی فرو ریزی «پلاسکو»، بودند صاحبنظرانی که این ساختمان و سرنوشت تلخ آنرا با کل اقتصاد ایران مقایسه کردند. در این جا به عنوان نمونه به سر مقاله روزنامه «دنیای اقتصاد» چاپ تهران اشاره میکنیم که هفتم بهمن ماه گذشته زیر عنوان «اقتصاد پلاسکویی» منتشر شد. در جستجوی یافتن وجوه مشترک میان تراژدی «پلاسکو» و کل اقتصاد ایران، نویسنده سر مقاله بر چهار نکته مهم انگشت میگذارد:
یک) این ساختمان بر پایه استانداردهای زمان خود ساخته شد و با ساختاری مدرن، سر آمد ساختمانهای تهران بود.
دو) بعد از انقلاب مالکیت آن از بخش خصوصی به بخش شبه دولتی (بنیاد مستضعفان) منتقل شد.
سه) «پلاسکو» به دلیل استقرار آن در یک منطقه استراتژیک تجاری تهران، از رانتی عظیم برخوردار بود. بهره مندان از این ساختمان تنها به فکر استفاده بردن از این رانت بودند، ولی از صرف هزینه برای صیانت و ارتقای آن سر باز زدند. به بیان دیگر آنها دراز مدت را فدای کوتاه مدت کردند.
چهار) برخورداران از رانت «پلاسکو»، فشاری بیش از حد بر ظرفیت این ساختمان بر آن وارد آوردند، بیآنکه به فکر سرمایه گذاری برای تحکیم پایهها و گسترش امکانات آن باشند.
با تکیه بر همین وجوه مشترک، ترسیم سیر انحطاط اقتصاد ایران در دوران بعد از انقلاب کار دشواری نیست : اقتصادی که، همزمان با گشایش «پلاسکو» در پی ورود به راه رشد پایدار و تورم ناچیز با گامهای بزرگ به سوی توسعه میرفت، با انقلاب اسلامی به چنگ «بنیاد»ها و دولت «مستضعفان» افتاد، رانتجویی همراه با آشفتگی و فساد بر آن تسلط یافت و سر انجام زیر بار هزینههای کمر شکنی که به دلیل جهل و آز بر دوش آن گذاشته شد، تعادل خود را از دست داد و به خاک نشست.
در واقع انقلاب اسلامی تکنوکراسی نو پا و دانش آموخته دولتی و کارآفرینان مبتکر و پویای بخش خصوصی ایران را تار و مار کرد و اقتصاد مدرن و رو به رشد آن را به دست کسانی سپرد که جز فرهنگ «تیمچه ای» و «حجره ای» چیزی در چنته نداشتند. آنها با حرصی سیری ناپذیر به جان رانت نفتی ایران افتادند و میلیونها نفر از هموطنان خود را، همراه با نسلهای آتی کشور، به روز سیاه نشاندند.
تلاشهای ناکام
از آغاز دهه دوم جمهوری اسلامی، نسل تازهای از تکنوکراتهای جوان دلبسته نظام که با مفاهیم نوین اقتصادی آشنا شده بودند، به تدریج خیالپردازیهای ملهم از «اقتصاد اسلامی» را کنار گذاشتند و تلاش کردند جلوی فروپاشی باز هم بیشتر بنیانهای تولیدی و بازرگانی و مالی کشور را بگیرند.
طی سالهای بعد از آن، هواداران نوسازی و اصلاحات اقتصادی، البته با حفظ ساختارهای حقوقی و سیاسی متکی بر «ولایت فقیه»، رو به افزایش نهادند و بخش بزرگی از بدنه کارشناسی جمهوری اسلامی به بررسی مفاهیم برامده از اقتصاد علمی و تجربه کشورهای موفق در دنیای در حال توسعه، روی آورد. در همان حال انتشار آثار علمی و رسانههای وزین اقتصادی رو به افزایش نهاد، اقتصاد دانانی فرهیخته و آگاه به مسایل داخلی و خارجی به صحنه آمدند و یک تحول فکری را در عرصه اقتصادی ایران به وجود آوردند.
این تحول فکری موفق شده از فرو رفتن دوباره اقتصاد ایران در هرج و مرج سالهای پس از انقلاب جلوگیری کند، ولی نتوانسته است در بنیانهای اقتصادی نظام جمهوری اسلامی تغییری به وجود بیآورد. تلاشهای اصلاحی تا امروز، در رویارویی با ساختارهای مکتبی، حقوقی و سیاسی نظام، به جایی نرسیده اند. بخش بسیار بزرگی از اقتصاد کشور زیر سلطه نهادهای سیاسیمذهبی- نظامی است که جز تامین رانت برای «طبقه جدید» صاحب امتیازان، وظیفه دیگری ندارند. این طبقه با تکیه بر فسادی همه جانبه و سیستماتیک، بخش بزرگی از ثروت کشور را می بلعد و به نابرابریهای اجتماعی دامن میزند.
دولت میتواند بودجه یک ساله و برنامه پنجساله تهیه کند. اقتصاد دانان اصلاح طلب می توانند در سمینارها جمع بشوند و کتاب و مقاله بنویسند. همه اینها اما از تاثیر گذاری بر «بخش خاکستری» اقتصاد ایران ناتوانند. به علاوه نوع نگاه جمهوری اسلامی به جهان و روابط آن با دنیا و منطقه پیرامون، فرصتی برای توسعه ایران به وجود نمی آورد. نظام جمهوری اسلامی تا امروز نشان داده است که اقتصاد در زمره اولویتهای اصلی آن نیست. با وجود تلاشهای اصلاحی، از پایان جنگ با عراق تا امروز، اقتصاد ایران همچنان نفتی و به سختی دولتی است. طی سی و هشت سال گذشته، به رغم دستیابی کشور به حدود نهصد میلیارد دلار در آمد از محل نفت، میانگین رشد اقتصادی کشور از زیر دو در صد در سال بیشتر نبوده است.
با اطمینان می توان گرفت که امروز، همزمان با سی و هشتمین سالگرد انقلاب اسلامی، ایران همچنان گرفتار همان «اقتصاد پلاسکویی» است و اگر تحولی در وضعیت کشور به وجود نیاید، سرنوشت «پلاسکو» در انتظار کل اقتصاد ایران است.
«پلاسکو»های خاموش
فرو ریزی ساختمان «پلاسکو»، با دود و آتشی که از آن بر خاست و تلفات سنگینی که از آن بر جای ماند، سر و صدای زیادی را بر انگیخت. تلخی بزرگ قضیه در آنجا است که طی سی و هشت سال گذشته، تراژدی هایی گاه با ابعادی صدها و هزاران بار دردناک تر از رویداد «پلاسکو» دامن اقتصاد ایران را گرفت، بیآنکه دود و آتش بر خاسته از آنها به چشم بیاید و یا بر سر آنها هیجان زیادی بر پا شود. به چند نمونه از این «پلاسکوهای خاموش» اشاره میکنیم :
- بر باد رفتن منابع آبی ایران بزرگترین مصیبت اقتصادی و سیاسی و امنیتی ایران است و به تعبیر عیسی کلانتری، وزیر پیشین کشاورزی و مشاور معاون اول رییس جمهوری در امور آب، شماری از شهرهای کشور را بر پایه تعاریف علمی و استانداردهای جهانی عملا به «شهر مرده» بدل کرده است. این نیز «پلاسکو» یی است با ابعاد نجومی، که پیش از آنکه از عوامل طبیعی منشا گرفته باشد، محصول جهل، بیبهره بودن از آینده نگری و کمبود شدید سرمایه گذاری در عرصهای است که سرنوشت تمدن ایرانی در گرو آن است.
- صنعت نفت ایران «پلاسکو» ی دیگری است. به گفته فریدون اسعدی، مدیر گروه انرژی «مرکز پژوهشهای مجلس»، این صنعت پیش از انقلاب با ۳۵ تا ۴۰ هزار نفر نیروی انسانی، روزانه شش میلیون بشکه نفت تولید میکرد، حال انکه امروز با ۲۶۰ تا ۲۷۰ هزار نفر نیروی انسانی کم تر از چهار میلیون بشکه نفت در روز تولید میکند. به بیان دیگر در حال حاضر بخش مهمی از در آمد نفتی ایران در راه پرداخت حقوق نیروی انسانی و تقاعد بازنشستگان شرکت نفت هزینه میشود. بعد از سی و هشت سال، دستیابی ایران به تولید پنج میلیون بشکه نفت در روز همچنان رویای بزرگ مسئولان جمهوری اسلامی است.
- در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی، ایران یکی از معدود کشور هایی بود که به اهمیت برخورداری از یک ناوگان هوایی غیر نظامی نیرومند پی برد. «هواپیمایی ملی ایران» (هما) طی مدت زمانی کوتاه به نگین شرکتهای هواپیمایی دنیای در حال توسعه بدل شد، سالهای سال پیش از انکه از ایر لاینهای پر آوازهای متعلق به سنگاپور و امارات و قطر و ترکیه نامی در میان باشد. این «هما»ی مغرور با تیری بر بال از اریکه قدرت فرود آمد. ایرانیها با حسرت به ناوگانهای هوایی همسایگان خود نگاه میکنند که به هواپیماهای غول پیکری از نوع «ای ۳۸۰» مجهزند، حال آنکه به تازگی پیوستن تنها یک فروند هواپیمای «ای ۳۲۰» نو به ناوگان هواپیمایی ایران به عنوان یک رویداد فوق العاده موجی از شادمانی در میان مردم به وجود آورد.
- طی سی و هشت سال گذشته شمار زیادی از برندهای مشهور تولیدی ایران، از ارج و آزمایش گرفته تا پارس الکتریک و ریسباف اصفهان یا کلا فرو ریختند و یا چیز زیادی از آنها بر جای نمانده است.
- نظام بانکی زیاد نیز «پلاسکو»یی شده و شمار زیادی از بانکهای تجاری که در خیلی جاها شعبههای شیک زده اند، اسکلت هایی بیش نیستند. بخش بزرگی از آنچه به عنوان «دارایی» در دفاتر بانکها به ثبت رسیده، داراییهای «مسموم» یا «سوخته» به شمار میایند که باز پس گرفتن آنها به معجزه نیاز دارد، از «مطالبات معوق» گرفته تا مطالبات از دولت که به دلیل دشواریهای مالی اش، توانایی پس دادن آنها را ندارد.
- صندوقهای بازنشستگی، که آینده جمعیت رو به افزایش سالخوردگان کشور در گرو بقای آنها است، عملا ورشکسته اند و حقوق بخش بسیار بزرگی از بازنشستگان را نه این صندوق ها، بلکه دولت تامین میکند. بحران صندوقهای بازنشستگی یکی از بمبهای ساعت شمار در جامعه ایرانی است که خطر آن، آنگونه که باید و شاید، هنوز مورد توجه افکار عمومی کشور قرار نگرفته است.
فهرست «پلاسکوهای خاموش» را می توان ادامه داد.