تام استندیج، نویسنده و دبیر بخش دیجیتال مجله اکونومیست، سال ۲۰۱۳ کتابی به عنوان «نوشتن بر دیوار؛ رسانههای اجتماعی در دو هزار سال نخست*»، منتشر کرد. در این کتاب، تام استندیج، نگاهی دارد به تحول رسانههای اجتماعی از زمان بونان باستان و امپراتوری روم تا امروز. رادیو فردا با وی در مورد کتابش به گفتگو نشسته است:
بيشتر مردم رسانههای اجتماعی را محصول عصر اينترنت و بسترهايی مانند فيسبوک و توئيتر میدانند. شما در کتابتان درباره ۲۰۰۰ سالِ نخستِ رسانههای اجتماعی صحبت کردهايد. تعريف شما از رسانههای اجتماعی چيست؟
تعريف من از رسانههای اجتماعی «رسانهای است که از ديگران دريافت میکنيد، از طريق شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود و کارش ايجاد گفتگو و گروهسازی است». نکته اينجا است که در اين رسانهها اطلاعات به شکل افقی، گفت و شنود و نفر به نفر انجام میشود که اين در تضاد با ماهيت رسانههای جمعی، مثل روزنامه و راديو و تلويزيون است که در آنها گفتگوها غيرشخصی و عمودی است.
اگر رسانههای اجتماعی را به اين شکل تعريف کنيد، خواهيد توانست نمونههای بسياری از آن را در عصر پيش از اينترنت بيابيد و عقربه زمان را تا اواخر جمهوری روم باستان در سده اول قبل از مسيح به عقب برگردانيد. بدين ترتيب میتوانيم از «رسانههای اجتماعی آنالوگ» درسهای زيادی بگيريم.
نخستين اکوسيستم رسانههای اجتماعی در شرايطی در امپراتوری روم متولد شد که بردهها در آن نقش مهمی داشتند. بردهها در امپراتوری روم مینوشتند و نامههايی را به نگارش در میآوردند که بسياری میخواندند و دربارهشان نظر میدادند. شما آنها را «معادل اينترنت پهنباند» دانستهايد. عوامل کليدی ديگری که به رومیها کمک کرد نخستين بومسازگان رسانههای اجتماعی را پايهگذاری کنند چه بود؟
بايد توضيح بدهم که من رسانه را «استفاده از فنآوری برای ارتباط» تعريف میکنم. برای همين هم نوشتن يک نامه يا استفاده از راديو در اين تعريف خواهد گنجيد، اما گپ زدن در يک کافه خير. به هر حال، برای اينکه يک محيط رسانه اجتماعی شکل بگيرد، به دو چيز نياز خواهيد داشت: سطح خاصی از سواد، برای اينکه فرستندهها و گيرندهها بتوانند پيامهای ارسالی به يکديگر را بخوانند و بنويسند. همچنين رونوشت کردن و ارسال پيامها هم بايد بسيار ارزان قيمت باشد تا مردم بتوانند به طور منظم اين عمل را تکرار کنند. امروز در جهان ثروتمند باسوادی تقريباً سراسری است و در بقيه نقاط دنيا هم به سرعت در حال رشد است، اينترنت فرايند رونوشت کردن و ارسال پيام را تقريباً رايگان کرده است.
برای رومیها نرخ باسوادی نسبت به جوامع اوليه بالاتر بود، نوشتن مختص به يک طبقه کاتب نبود - آنچنان که مثلاً در مصر مرسوم بود، رونوشت کردن و ارسال پيام هم ارزان بود، يا دستکم برای توانگران جامعه روم اينطور بود.
چراکه اين طبقه کاتب و برده داشتند که آنها برايشان بنويسند و اينها پيام را جابهجا کنند. در نتيجه، میبينيم که (برای مثال در نامههای سيسِرو) رومیهای ثروتمند روزی يک بار با يکديگر نامهنگاری میکنند، يا برای دريافت پاسخی سريع به آن سوی روم پيغام میفرستند. عموماً اين نامهها را رونوشت و ارسال میکردند که چيزی شبيه «دوباره توئيت کردن» امروزی است. ازين رو، خطابهها، بخشهايی از اعلانها روزانه و متن کامل کتابها را به اين شکل پخش میکردند. اين همه از طريق شبکههای اجتماعی پخش میشد و بر مبنای «توصيه» به دست بقيه میرسيد. وقتی به گذشته نگاه میکنيم اين فرايند نبايد برايمان عجيب باشد. در غياب مطبوعات چاپی يا راديو هيچ راه ديگری برای نشر اطلاعات و رساندن آن به جمع گستردهای از مردم به جز پخش اجتماعی وجود نداشت.
رومیهای تنگدست که بردهای نداشتند روی ديوارهای شهر درباره زندگیشان مینوشتند. اين ديوارنوشتهها چطور بين شهروندان مختلف تعامل ايجاد میکرد؟ آيا میتوانيم ديوارنوشتههای روم باستان را رسانهاجتماعی رايگان برای فقرا بناميم؟
فقط فقرا نبودند. در واقع، اگر ثروتمند نبوديد میتوانستيد از طريق يک سامانه پُستی غيررسمی برای ديگران پيام بفرستيد، مردم اگر مسيرشان میخورد پيام بقيه را با خودشان حمل میکردند و لولههای پاپيروس بسيار سبک بودند. تا زمان حکومت «اگوستوس» يک سامانه رسمی پست در کشور وجود نداشت و تازه آن موقع هم اين سامانه فقط برای کارهای رسمی و اداری استفاده میشد. هم توانگرها و هم تندگدستها روی ديوارها شهر يادداشتهای خود را میکندند.
در پمپئی نيز ديوارنگارههای زيادی داخل خانههای مردم يافت میشد. بعضی وقتها اين ديوارنوشتهها - يا ديوارنگارهها- شکل يک رشته بحث را پيدا میکرد، يک نمونه زيبای اين بحث ديواری هم در راهپله مُشاع يک ساختمان است. در ديگر موارد به نظر میرسد مردم روی ديوارهای اتاقهای اشرافی هم يادداشت میکردند. من فکر میکنم که داستان از اين قرار بوده که رومیها - آنها که باسواد بودند - به سواد خود مینازيدند و نوشتن يادداشتهای کوتاه روی در و ديوار را نازيبا کردن محيط زندگی نمیدانستند، جالب آنکه بعضی از اين يادداشتها شبيه «استاتوس»های امروزين است: «امروز نان درست کردم» و بعضی ديگر هم شبيه نظرات کاربران درباره مکانهای عمومی است که در سايتهايی مثل «تريپ اَدوايزِر» میبينيم، رومیها اين ديوارنوشتهها را درباره ميکدهها و روسپیخانهها مینوشتند.
به نظر «هابرماس» در قرن هجدهم و ظهور قهوهخانهها، تالارهای ادبی و مطبوعات آزاد عرصهای عمومی را برای گفتوگوی آزاد و عمومی مردم خلق کرد. بر پايه استدلال او در نيمه قرن نوزدهم رسانههای جمعی متمرکز از هم گسيختگی اين عرصه عمومی را رقم زد. شما اينترنت و رسانههای اجتماعی در سالهای اخير را چگونه ارزيابی میکنيد. آيا آنچه امروز شاهديم بازگشت به عرصه عمومی قرن هیجدهم است يا اينکه صرفاً روند نيمه سده نوزدهم را ادامه میدهيم که چند شرکت مطرح وجود دارند و بيشترشان در آمريکا ساکن هستند و قانون ايالات متحده را بپذيرند و درخواستهای دولت اين کشور را اجابت کنند؟
من کلاً با هابرماس موافق هستم. با اين هم موافقم که پيدايش عرصه عمومی در سده هفدهم، نخست در انگلستان بود و زمانی که قانون مطبوعات شکست خورد. ظهور رسانههای جمعی در قرن نوزدهم کنترل رسانههای را در يک مرکزيت گرد آورد و دسترسی به آنها را در دستان گروه کوچکی از نخبگان متمرکز کرد که تجار، سياسيون و خبرنگاران را شامل میشد.
او پديدآمدن اينترنت را نوزايی عرصه عمومی نمیداند، در حالی که من اين طور فکر میکنم. اما در عين حال هم فکر میکنم که انتقاد عادلانهای است که بگوييم اين عرصه عمومی نوين آنچنان که به نظر میرسد عمومی نيست: اين عرصه مجموعهای از فضاهای خصوصی است. توئيتر و فيسبوک در نظر اول شبيه «بازار مکاره» هستند، در حالی که در واقع بيشتر به «مرکز خريد» میمانند و هر زمان امکان بيرون انداختن شما وجود دارد. نمیدانم که آيا اين شرايط پايا است يا نه: وبنگاری و ايميل بر پايه استانداردهايی باز و اتحادی بنا نهاده شده، اما رسانههای اجتماعی اين حالت را ندارند. خيلی برايم جالب است که بدانم آيا يک رويکرد باز و مبتنی بر استاندارد را در قبال رسانههای اجتماعی شاهد خواهيم بود و چيرگی کنونی فيسبوک و توئيتر و بقيه به پايان خواهد رسيد يا خير. اين پرسشی است که همچنان مفتوح است.
شما نوشتههای تأثيرگذار «توماس پِين» - که تأثير زيادی روی انقلاب آمريکا داشت - و جزوههای «لوتر» - که اصلاح در جهان مسيحيت را رقم زد - را با رسانههای اجتماعی اينترنتی مقايسه کردهايد که ابزاری برای اشارت و هماهنگی آرا بودهاند. يکی از نوشتههای توماس پين عليه بردهداری سنگ بنای نخستين سازمان ضدبردهداری شد. آيا میتوانيم بگوييم که تا به امروز يک چنين شخصيتها و صداهای قدرتمند و تغييردهنده قواعد بازی در دنيای اينترنت غايب بودهاند؟
خير، چون میتوانيد بر روی اشخاصی انگشت بگذاريد که از طريق همين رسانههای اجتماعی موفق شدند مردم را آگاه کنند و «هماهنگی آرا» را ميسر سازند و نظراتشان به طور گسترده نزد ديگران اقبال پيدا کرد. «وائل غونيم» در مصر يکی از اين نمونهها است. اين شخصيتها تکنفره آغازگر انقلاب نبودند، بلکه کوشيدند اجماعی نهانی برای تغيير امور را آشکار کنند.
شما باور داريد که جوانان عرب که در مصر و تونس هيچ کسب و کاری نداشتند به دنبال تغيير رژيم بودند در حالی که، در مقابل، کاربران اينترنت طبقه متوسط نگران ثروت و رفاه اقتصادی خود بودند و تنها خواهان برکناری مسؤولان فاسد (در ماجرای تصادف قطار ونژو). آيا اين بازگشتی به نظريه مارکس است و ما میتوانيم اينترنت و رسانههای اجتماعی را نوعی فراساختار (يا روبَنا) بدانيم؟ يعنی مثلاً هرچه وضعيت اقتصادی ايرانیها بهتر شود کمتر از اينترنت برای مقابله با رژيم استفاده خواهند کرد؟
بله، اين نظر وجود دارد که اينترنت نسخه جديد «افيون تودهها» است که سرگرمی زيادی در اختيار مخاطب قرار میدهد و در اين ميانه هيچ تحولی صورت نمیگيرد. «یِوگنی موروزوف» میگويد اين دقيقاً همان کاری است که دولت بلاروس انجام میدهد: آنها حتی سِروِرهايی از نرمافزارها و فيلمهای به سرقت رفته پُر کردهاند و، آنطور که موروزوف میگويد، به مردم میگويند بفرماييد از اين همه محتوای جالب استفاده کنيد اما دور سياست را خط بکشيد.
در چين روايت ديگری از اين نظريه وجود دارد: که شبکههای اجتماعی سراب گفت و گو با حکومت را در مقابل مردم ترسيم میکنند اما در واقع تنها به مقامات اين امکان را میدهد که با راحتی بيشتری افکار عمومی را رصد کنند و همه را سر جای خودشان نگاه دارند. فکر میکنم که در طولانی مدت اين وضعيت چين غيرقابل دفاع شود و زمانی که سد شکست رسانههای اجتماعی هم در سازماندهی و هم در پيشگيری از يک انقلاب نقش اساسی بازی خواهند کرد.
-------------------------------------------------------------------------------------
Writing on the Wall: Social Media - The First 2,000 Years-Tom Standage*