برای کسانی چون نگارنده این نوشته، که با ملاکهای سنتی رایج در فضای سیاست اروپای غربی خو گرفته اند، درک فراز و نشیبهای سیاسی در ایالات متحده آمریکا هیچگاه اسان نبوده و نیست، از جمله به این دلیل که مفاهیم «چپ» و «راست»، آنگونه که در تاریخ اروپا شکل گرفته، چندان با ویژگیهای جامعه سیاسی در آن سوی اقیانوس اطلس نمی خواند. حتی صفت «لیبرال» در آمریکا، بر خلاف اروپا، در مورد آندسته از جریانهای سیاسی به کار میرود که از دخالت دولت در اقتصاد هواداری میکنند.
«انزواگرایی» و «آرمان گرایی»
ولی برای آنهایی که از بیرون به جامعه آمریکا می نگرند، با توجه به آنچه در پیکار انتخاباتی کنونی بر سر گزینش چهل و پنجمین میهمان کاخ سفید واشینگتن میگذرد، تحولات سیاسی در این جامعه هیچگاه به اندازه امروز پیچیده و شگفت انگیز نبوده است. عاملی که به پیکار بر سر انتخاب رییس جمهوری آتی ایالات متحده جنبه استثنایی بخشیده، رفتار و گفتار دونالد ترامپ است که زیر پرچم حزب جمهوریخواه آمریکا به میدان آمده و از ماهها پیش تا کنون بخش بسیار بزرگی از فضای رسانهای را در این کشور زیر سلطه خود دارد.
به نظر میرسد که بخش مهمی از تحلیلگران آمریکایی نیز در برابر « پدیده ترامپ» گرفتار سر در گمی اند. آنچه در گفتمان نامزد حزب جمهوریخواه جایگاهی عمده دارد، تاکید دایمی او بر ضرورت به وجود اوردن آمریکایی است که قرار است تئوری بافیهای به قول او «نخبگان و صاحب امتیازان واشینگتن» را دور بریزد و به جای غرق شدن درهای و هوی دنیایی پیچیده، از منافع خود در چارچوب مرزهای ملیاش دفاع کند (آمریکانیسم). اصل مورد علاقه آقای ترامپ «آمریکانیسم» است نه «گلوبالیسم» (جهان گرایی). انگشت اتهام او، در میان شور و هلهله هوادارانش، مدام آنچه را که دشمن منافع آمریکا به شمار میآورد، نشانه می رود، از مهاجران مکزیکی گرفته تا پیروان اسلام و واردات چینی و تعهدات ایالات متحده در سازمانهای منطقهای و جهانی.
«آمریکانیسم» پیشنهادی دونالد ترامپ در یکی از گرایشهای سنتی تاریخ ایالات متحده آمریکا ریشه دارد.
سخن بر سر «انزواگرایی» (ایزولاسیونیسم) است که همیشه رو در روی یکی دیگر از گرایشهای قدیمی این کشور در راستای «انترناسیونالیسم» ترقی خواهانه قرار داشته، و یا آنچه درادبیات سیاسی آمریکا «ایدآلیسم» (آرمان گرایی) نامیده شده است. به باور «ایدالیست»های آمریکایی، بشریت در جستجوی آزادی و دموکراسی است و آمریکا باید در راه دستیابی به این هدف به ملتها کمک کند.
با تکیه بر همین آرمان گرایی بود که توماس جفرسون، سومین رییس جمهوری آمریکا، در اواخر قرن هیجدهم به دفاع از انقلاب فرانسه برخاست و پرزیدنت ویلسون نیز در سال ۱۹۱۷ ارتش آمریکا را برای مشارکت در نبردهای جنگ اول جهانی به اروپا کشاند.
در رویارویی با «ایدالیسم» نوع آمریکایی، طرفداران «انزواگرایی» بر این باورند که باید از رویا بافیها دست برداشت و خداوند را سپاس گفت که ایالات متحده را میان دو اقیانوس اطلس و آرام قرار داده تا از آشوب جهان در امان بماند.
کشمکش میان این دو گرایش قدمتی به اندازه تاریخ آمریکا دارد، ولی در میان کسانی که تا مقام نامزدی یکی از دو حزب بزرگ این کشور پیش رفته اند، دستکم در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، هیچ شخصیتی تاکنون در دفاع از «انزواگرایی» به اندازه دونالد ترامپ بیپروا نبوده است. گفتمان نامزد حزب جمهوری خواه موجی از پرسش و تردید را در میان متحدان سنتی امریکا بر انگیخته، با این بیم که پیروزی او، اگر تحقق یابد، با ایجاد یک زمین لرزه در روابط بین المللی، مرزهای میان دوستان و دشمنان واشینگتن را در هم میریزد.
فصلی تازه؟
چنین پیدا است که «مرز شکنی»های دونالد ترامپ بنیانهای نظری حزب جمهوریخواه آمریکا را نیز با چالشهای جدی روبرو کرده است. میان مواضع آقای ترامپ در عرصههای داخلی و بین المللی، و گرایشهای سنتی حزبی که او را به میدان نبرد انتخاباتی فرستاده، تضادهای اشکار وجود دارد.
این تضادها در برنامه اقتصادی دونالد ترامپ، که خطوط عمده آن دوشنبه هشتم ماه اوت در شهر دیترویت ایالت میشیگان اعلام شد، برجستگی بیشتری دارد :
یک) کاهش قابل ملاحظه مالیات ها، آنگونه که دونالد ترامپ وعده داده، با دکترین بنیادی حزب جمهوریخواه آمریکا در راستای کم کردن فشارهای مالیاتی البته هماهنگ است. اومیخواهد مالیات بر شرکتها را از ۳۵ در صد به ۱۵ در صد کاهش دهد و سقف حد اکثر را، برای مالیات بر آمد، به ۲۵ در صد پایین بیآورد.
تا اینجا تضادی در کار نیست. تضاد زمانی آشکار میشود که آقای ترامپ بر خلاف سنن جمهوریخواهان آمریکا خواستار ایجاد یک دولت حمایتگر (از طریق نظام بیمههای اجتماعی و بازنشستگی) و مداخله جو است. در واقع او برای جلب رای دهندگان متعلق به طبقات کم در آمد به ویژه در میان سفید پوستان آمریکا، با لیبرالیسم ملهم از دوران رونالد ریگان فاصله گرفته و دیگر از کاهش مداخله دولت به منظور کم کردن هزینهها در راستای دستیابی به تعادل بودجه، دفاع نمیکند. به علاوه او برای سرمایه گذاری در طرحهای زیر بنایی و نظامی و افزایش مراقبت در مرزهای کشور، برنامهها دارد.
در این شرایط این پرسش پیش میآید که نامزد حزب جمهوریخواه برای ایجاد این «معجزه مالی» (کاهش مالیاتها همراه با افزایش هزینه ها) چه راه حلی پیشنهاد میکند؟ می توان پیش بینی کرد که با این برنامه «پوپولیستی»، کسری بودجه و بدهی دولت به گونهای سرسام آور افزایش خواهد یافت.
دو) تضاد بسیار مهم دیگری که از لحاظ اقتصادی میان گفتمان و برنامههای دونالد ترامپ از یکسو، و سنن حزب جمهوریخواه آمریکا وجود دارد، در عرصه روابط بین المللی اقتصادی است.
جمهوری خواهان آمریکا، به ویژه بعد از ورود رونالد ریگان به کاخ سفید در سال ۱۹۸۰، نقش بسیار مهمی را در آزاد سازی بازرگانی و سرمایه گذاری بین المللی و پیشبرد فرایند «جهانی شدن» ایفا کردند. آقای ترامپ، با پشت کردن به این جریان، به «ناسیونالیسم» اقتصادی روی آورده است.
او شرکتهای کشورش را تشویق میکند که سرمایههای خود را از مکزیک یا چین به خاک آمریکا بازگردانند و، همزمان، می خواهد برای کالاهای وارداتی به ویژه از قدرتهای نوظهور تعرفههای گمرکی بسیار سنگینی وضع بشود. در این میان او به سادگی فراموش میکند که کشورهای دیگر هم می توانند راه ورود کالاهای آمریکایی را به سرزمینشان ببندند.
در همین زمینه آنچه بیش از همه در محافل اقتصادی سر و صدا بر پا کرد، گفتههای اقای ترامپ درباره نظام بازرگانی بین المللی بود. او موافقتنامههای بازرگانی منطقهای و نیز سازمان تجارت جهانی را فاجعه توصیف کرد و حتی احتمال خروج آمریکا از این سازمان را به میان کشید. او همچنین پیمان مبادله آزاد اقیانوس آرام را، که آمریکا به تازگی با یازده کشور اسیایی امضا کرده، زیر پرسش برد. و نیز پیمان مبادله ازاد آمریکای شمالی را، که از سال ۱۹۹۴ به این سو سه کشور آمریکا، کانادا و مکزیک را در بر میگیرد.
با توجه به همه این ملاحظات، اغراق آمیز نخواهد بود اگر گفته شود که در صورت ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید واشینگتن، فصلی تازه در تاریخ روابط بین المللی اقتصادی آغاز خواهد شد. همچنین دادههای بنیادی در روابط میان قدرتها نیز پیرامون ملاک هایی تازه شکل خواهند گرفت.
..................................................
نظر نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.