نوسانهای کم و بیش شدید در بازارهای گوناگون جهان، از سهام گرفته تا طلا، نگرانی و سر در گمی محافل مالی بین المللی را در برابر انتخابات ریاست جمهوری هشتم نوامبر در ایالات متحده آمریکا به نمایش میگذارد.
سرمایه گذاران و معامله گران طبعا خطر گریزند و از ابهام و ریسک روبرو شدن با رویدادهای نامنتظره وحشت دارند.
اگر آمریکا عطسه کند...
با توجه به فرآیند «جهانی شدن» و وجود علقههای آشکار و پنهان میان اقتصادهای ملی، پیدایش فضای نامطمئن حتی در کشورهای در حال توسعه، سرمایه گذاران را به هراس می اندازد، تا چه رسد به پرسش هایی که امروز در رابطه با تحولات سیاسی در نخستین قدرت اقتصادی جهان مطرح میشود. در انتظار روشن شدن اوضاع، شمار زیادی از بازیگران بازارهای مالی فعلا از داراییهای برخوردار از درجه بالای خطر پذیری رویگردان شده و به ارزشهای «پناهگاهی» به ویژه طلا روی آورده اند.
قانونگذارانی که در ماه سپتامبر ۱۷۸۷ در فیلادلفیا قانون اساسی ایالات متحده آمریکا را به تصویب رساندند، هرگز تصور نمیکردند که کشور کوچک آنها زمانی بتواند به یک قدرت بزرگ تاثیر گذار بر سیاست و اقتصاد جهانی بدل شود. به این معنا، میهمان آینده کاخ سفید واشنگتن، چه بخواهیم و چه نخواهیم، سر نخ بسیاری از رویدادهای دیگر کشورهای جهان را نیز در دست دارد، بیآنکه مردمان این کشورها در انتخاب او به عنوان رییس جمهوری نقشی داشته و یا از توان تاثیر گذاری بر تصمیمهای او برخوردار باشند.
فراموش نکنیم که امنیت بخش بسیار بزرگی از قاره اروپا، از سواحل اقیانوس اطلس گرفته تا مرزهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، زیر کنترل «پیمان اتلانتیک شمالی» (ناتو) است که فرماندهی آنرا آمریکا در اختیار دارد. همچنین امنیت مهمترین شاهراه بازرگانی جهان در دریای چین، که گذرگاه بخش مهمی از کالاها است، از سوی ناوگان هفتم آمریکا تامین میشود.
اقتصاد اروپا نیز با اقتصاد آن سوی اقیانوس اطلس ارتباط تنگاتنگ دارد و معروف است که اگر آمریکا عطسه کند، اروپا بلافاصله سرما می خورد. در این شرایط رییس جمهوری آمریکا به گونهای نقش ریاست جمهوری اروپا را نیز بر عهده دارد، از جمله به این دلیل که هیچ کشور اروپایی، بدون چراغ سبز آمریکا و برخورداری از پشتیبانی لجیستیکی آن، توانایی مداخله نظامی در دیگر نقاط جهان را ندارد. بازارهای سهام اروپا نیز، در اکثر روز ها، دنباله رو گرایش بورسهای آمریکایی هستند.
ولی مهمترین عامل پدید آورنده قدرت اقتصادی آمریکا در سطح جهانی، بازار این کشور است. این کشور هر سال سه هزار میلیارد دلار کالا و خدمات وارد میکند. به بیان دیگر هزاران بنگاه تولیدی و دهها میلیون شغل در خارج از آمریکا به بازار این کشور وابسته اند و به دلیل همین وابستگی، با دلار آمریکا و تاسیاست پولی و مالی آن در ارتباط نزدیک اند. هیچ بنگاه و بانک معتبری در جهان وجود ندارد که با بازار آمریکا رابطه نداشته باشد.
در این شرایط این پرسش - دستکم به گونه یک شوخی پر معنا - مطرح میشود که چرا ساکنان کارولینای شمالی و اوهایو با رای خود در انتخاب رییس جمهوری آمریکا شرکت میکنند، ولی مردمان برلین و پاریس از این حق محرومند. یکی از سفیران سابق فرانسه در آمریکا به طنز میگفت که حد اقل باید انتخاب چند سناتور آمریکایی به اروپاییان واگذار شود تا صدای آنها در کانونهای قدرت ایالات متحده بهتر شنیده شود.
از شوخی که بگذریم، تردیدی نیست که آمریکا در شکلبندی و تحول مبادلات صنعتی و پولی و بازرگانی در جهان نقشی بسیار مهم دارد. تولید ناخالص داخلی در جهان به هفتاد و چهار هزار میلیارد دلار میرسد که هیجده هزار میلیارد آن، تقریبا معادل بیست و پنج در صد، به آمریکا تعلق دارد. حدود شصت و دو در صد ذخایر بانکهای مرکزی در جهان به دلار نگهداری میشود و نیز برای بعضی از کالاها (به ویژه نفت)، معاملات بین المللی عمدتا با اسکناس سبز آمریکا انجام میگیرد. بخش بسیار مهمی از تکنولوژیهای مدرن به ویژه در عرصه دیجیتال زیر کنترل آمریکا است.
دانشگاههای آمریکایی در بسیاری از عرصههای علوم دقیقه و علوم اجتماعی (از جمله اقتصاد) حرف اول را میزنند. در دو سازمان بزرگ مالی دنیا، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، به دلیل نقش واشنگتن در سرمایه آنها، تصمیم گیری بدون چراغ سبز واشنگتن غیر ممکن است. آمریکا مهمترین قدرت کشاورزی جهان نیز هست و در این عرصه هم، از لحاظ حجم و تنوع محصولات و تکنولوژی هایش، حرف اول را میزند. نکته مهم دیگر این که در عرصه بسیار مهم انرژی نیز به تازگی ایالات متحده آمریکا به برکت تکنولوژی نفت «شیل»، در کنار روسیه و عربستان سعودی، به یکی از سه تولید کننده عمده نفت در دنیا بدل شده است.
ولی مهمترین عامل پدید آورنده قدرت اقتصادی آمریکا در سطح جهانی، بازار این کشور است. این کشور هر سال سه هزار میلیارد دلار کالا و خدمات وارد میکند. به بیان دیگر هزاران بنگاه تولیدی و دهها میلیون شغل در خارج از آمریکا به بازار این کشور وابسته اند و به دلیل همین وابستگی، با دلار آمریکا و تاسیاست پولی و مالی آن در ارتباط نزدیک اند. هیچ بنگاه و بانک معتبری در جهان وجود ندارد که با بازار آمریکا رابطه نداشته باشد.
امروز و فردا
مواردی که بر شمرده شد، پایههای اقتدار اقتصادی آمریکا را در سطح جهانی تشکیل میدهند. این پایهها طبعا تزلزل ناپذیر نیستند، به این دلیل ساده که هیچ قدرتی نمی تواند رویای «ابدی بودن» را در سر بپروراند. قدرتهای تازه در جهان یکی پس از دیگری سر بر میاورند، خلاقیت و نوآوری در دیگر کشورها رو به اوجگیری است و ظهور بازارهای تازه یکی از پدیدههای بسیار مهم در زندگی بین المللی است. دلار آمریکا همچون بازار و تکنولوژی این کشور نیز در اینده نه چندان دور با چالشهای بسیار جدی روبرو خواهد شد.
ولی امروز با فردا فرق میکند و یک دیپلماسی اقتصادی فعال، اگر بخواهد در خدمت منافع ملی باشد، باید امروز را در نظر بگیرد و، در رابطه با ایالات متحده آمریکا، رفتار خود را با مقتضیات کنونی هماهنگ کند. این به معنای نادیده گرفتن گرایشهای آتی نیست.
در شرایط کنونی به نظر میرسد که بخش بزرگی از محافل مالی آمریکا خواستار پیروزی هیلاری کلینتون است، ولی در همان حال ترجیح میدهد که، در کنگره آمریکا، اکثریت در اختیار جمهوریخواهان باشد. در اروپا و آسیا نیز محافل اقتصادی به دلیل ترس از سیاست انزواگرایانه آمریکا، آشکارا به پیروزی هیلاری کلینتون تمایل نشان میدهند.
مرد یا زنی که از انتخابات هشتم نوامبر آمریکا پیروز به در آید، در راس این قدرت بزرگ اقتصادی قرار خواهد گرفت. در مجموع، به نظر میرسد که شخصیت و گفتمان دونالد ترامپ، که با بنیانهای سنتی حزب جمهوریخواه آمریکا تفاوت بنیادی دارد، با سوء ظن محافل اقتصادی آمریکا روبرو است. اعتقاد عمیق به بازار و مکانیسمهای آن و دفاع همه جانبه از آزادی داد و ستد و مبادله آزاد، همواره در راس منشور انتخاباتی جمهوری خواهان امریکایی جای داشته است.
آقای ترامپ با این اصول فاصله گرفته و به ویژه در زمینه مبادله آزاد در سطح بین المللی، به یک موضعگیری کاملا متفاوت روی اورده است.
او مخالف سر سخت آزاد سازی بازرگانی هم در سطح منطقهای و هم در سطح جهانی است.
در این راستا او موافقتنامه مبادله ازاد میان امریکا، کانادا و مکزیک (نفتا) و نیز سازمان جهانی تجارت را برای منافع کشورش فاجعه آمیز توصیف کرده و خارج شدن آمریکا را از اینگونه نهادها وعده داده است. بدین سان نامزد حزب جمهوریخواه آمریکا که از بخت جدی (کم و بیش در سطح رقیب دموکرات خود) برای ورود به کاخ سفید واشنگتن برخوردار است، با زیر پرسش بردن پایههای نظم جهانی (از جمله ناتو و سازمان جهانی تجارت)، جرخش مهمترین قدرت جهان را در راستای یک سیاست انزوا گرایانه وعده میدهد و این طبعا محافل اقتصادی را هم در آمریکا و هم در جهان نگران میکند. پرسش مهم این است : ایا انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا نیز، همانند «برگزیت» (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا)، تحقق خواهد یافت؟
در شرایط کنونی به نظر میرسد که بخش بزرگی از محافل مالی آمریکا خواستار پیروزی هیلاری کلینتون است، ولی در همان حال ترجیح میدهد که، در کنگره آمریکا، اکثریت در اختیار جمهوریخواهان باشد. در اروپا و آسیا نیز محافل اقتصادی به دلیل ترس از سیاست انزواگرایانه آمریکا، آشکارا به پیروزی هیلاری کلینتون تمایل نشان میدهند.
ولی در ورای شخصیت این یا آن نامزد و برنامههای انها، آنچه آمریکا را از تکانها و تنشهای غیر قابل قابل پیش بینی در امان نگه میدارد، نهاد هایی است که پایه گذاران این کشور در قانون اساسی گنجانده اند. رییس جمهوری آمریکا، هر که باشد، از سوی کنگره، دیوان عالی و نیز اختیاراتی که در برابر دولت فدرال به هر یک از ایالات تفویض شده، مهار میشود.
--------------------------------------------------------
یادداشتها بیانگر آرای نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.