روحانيت شيعه در ايران علی رغم تغيير نقش آن از يک گروه غالبا عرضه کننده خدمات دينی (برگزار کنندهی نماز ميت و خواندن قران بر سر قبور، سخنرانی در مراسم ختم، روضه خوانی در خانهها، اجرای مراسم صيغهی عقد شرعی، امامت جماعت مساجد، و برگزاری مراسم عزاداری رهبران شيعه) به غالبا اداره کشور (بر عهده گرفتن مسئوليت در سطوح بالای قوای مجريه، مقننه و قضاييه، اجرای نماز در مراکز دولتی، ايفای نقش قاضی، حضور در هيئت امنای بنيادها، شرکتها و دانشگاهها، حضور در شوراهای دولتی، ادارهی دستگاههای تبليغاتی و ديوانسالاری دينی دولتی) هنوز اين واقعيت را نپذيرفته که هم خود دارد نقش تازهای را ايفا می کند و هم مردم اين تغيير نقش را مشاهده کرده و واقعيتی تازه را تجربه می کنند.
به دليل همين عدم فهم يا عدم قبول است که روحانيت شيعه کارهايی انجام می دهد که عجيب و غريب به نظر می آيد چون نقشهای گذشته را با نقشهای تازه خلط می کند. همچنين روحانيون ديگر به سراغ کارهايی که مردم انتظار انجام آنها را از آنان ندارند نمی روند (مثل همدلی در رنجها و مصائبی مثل اسيد پاشی). ذيلا نقشهايی را که روحانيت گهگاه ايفا می کند ولی ديگر ربطی بدان ندارد توضيح می دهم.
نصيحت به کارگزاران
در حالی که روحانيون شيعه و وفاداران به آن خود نقش کارگزاری را ايفا می کنند و قدرت و ثروت کشور را در اختيار دارند ديگر ارائهی نصيحت به کارگزاران از موضع معلمان اخلاق کاری لغو و بيهوده به نظر می آيد. نقش يک مدير تصميم گيری و اجراست و نه نصيحت و موعظه اما روحانيون شيعه هم نقش مديران جامعه را بازی می کنند و هم در مقام موعظه می نشينند. رهبر جمهوری اسلامی هم حکم تير و شکنجه و سرکوب می دهد و هم اداره کنندهی قدرتمند ترين نهادهای اقتصادی و امنيتی و نظامی است و هم در بارهی امور اخلاقی نظر می دهد و موعظه می کند.
ائمهی جمعه معمولا چنين نصايحی را عرضه می کنند: "آن چه که شما را در دلها جای میدهد توجه به مسائل سياسی و انتخاباتی نيست، بلکه خدمت برای خدا است." (صديقی، ۱۸ مهر ۱۳۹۳) اگر ائمهی جمعه چهرههايی غير دولتی و اخلاقی داشتند و دستی در مالکيت و ادارهی شرکتهای بزرگ اقتصادی نداشتند شايد اين گونه سخنان معنا پيدا می کرد اما ائمهی جمعه در ايران خود دارای مشاغل دولتی و اهل تجارت و کسب و کار و عضو هيئت مديرهها هستند و اين گونه سخنان آنها برای مقامات دولتی و عموم شهروندان عجيب و غريب به نظر می رسند. همهی مديران دولتی می دانند که روحانيون و اعضای خانوادهی آنها تا چه حد در امتياز گيری و سوء استفاده از قدرت و فساد غرق هستند و اين گونه سخنان آنها را بخشی از تبليغات دولتی تلقی می کنند و نه موعظه و نصيحت به خود.
روضه خوانی بر مظلومان
مردم ايران ممکن است در برابر ظلم و فساد و نقض حقوق بشر توسط حکومت به پا نخيزند يا بخشی از آنها برای گرفتن رانت و امتياز به حاکمان نزديک شوند اما روحانيون و پاسداران را در عصر اطلاعات خوب می شناسند. از همين جهت ديگر روحانيون نمی توانند نقش هدايت گريستن بر مظلومان و بيداد ستيزی را بازی کنند. در ۳۶ سال گذشته هزاران نفر بدون هيچ تقصير و جرمی توسط حاکمان روحانی جمهوری اسلامی کشته، شکنجه يا به زندان افکنده شدهاند و روحانيون موجود از هر قسم و طايفهای اشکی بر آنها نريختند. حتی قبرستان مخالفان يا بهاييان تخريب می شود و صدايی از روحانيون بلند نمی شود.
روحانيون شيعه همدردی خود را با رنجهای جامعه به کلی از دست دادهاند. در دشوار ترين مقاطع برای مردم ايران اکثر روحانيون ساکت هستند. به عنوان مثال در ماجرای اسيد پاشی اثری از روحانيون در اعتراضات خيابانی و غير خيابانی به اين امر ديده نشد. آنها به همين دليل همدردی خود را نثار مردم فلسطين می کنند، موجوداتی که صرفا در خيال برای اکثر روحانيون واقعيت پيدا می کنند و هزينهی همدردی آنها را نيز مردم می پردازند (با درآمد نفت).
حتی بخش مذهبی جامعهی ايران ديگر نمی تواند در روضه خوانی بر مظلومان مورد باور خود به روحانيت گوش دهد. از همين جهت هم هست که آنها روضه خوانی و اشک ستانی را به طبقهی مداحان سپردهاند که البته آنها نيز در فساد و خونريزی و آدم کشی دست کمی از روحانيون شيعه نداشتهاند. اکثر مداحان در سرکوب خيابانی معترضان در جنبش سبز مشارکت داشتند.
همدلی با جنبشهای اجتماعی
روحانيون شيعه در دورهی قبل از تاسيس جمهوری اسلامی تلاش می کردند با بسياری از جنبشهای اجتماعی (مثل جنبش دانشجويی) همدلی کنند يا حداقل عليه آنها موضع نگيرند. اما اين وضع پس از تاسيس جمهوری اسلامی کاملا تغيير يافت. آن دسته از روحانيونی که به مهرههايی از ديوانسالاری دولتی تبديل شدهاند (اکثريت روحانيون موجود) اصولا نمی توانند و نمی خواهند عليه وضع موجود قيام کنند چون وضع موجود به نفع آنهاست. اتفاقا يکی از دلايلی که روحانيون حکومتی مخالفان را ضد انقلاب معرفی می کنند (بعد از ۳۶ سال که از انقلاب ۵۷ گذشته) آن است که روحانيت شيعه خود "ضد انقلاب" ترين قشر اجتماعی در شرايط حاضر است.
اما آن دسته از روحانيونی که منتقد وضع موجود هستند (که تعدادشان بسيار اندک است) آن چنان تحت سرکوب قرار دارند که نمی توانند رهبری جنبشهای اجتماعی را به دست بگيرند يا با آنها همدلی کنند. به محض آن که يک روحانی در صف منتقدان ساختار جمهوری اسلامی قرار گيرد يا خلع لباس می شود يا در زندان جای می گيرد.
بدين ترتيب تصور اين که روحانيون در جنبشهای اجتماعی جامعهی ايران عليه وضعيت موجود (مثل جنبش محيط زيست، جنبش حقوق زنان، جنبش کارگری، جنبش دمکراسی خواهی، جنبش همجنسگرايان) قرار گيرند بسيار دشوار است. حتی صدايی از يک روحانی در حمايت از اعتصابات کارگری در سه دههی اخير شنيده نشده است (آنها در بسياری از حوزههای کاری خود به کارفرما تبديل شدهاند) چه برسد به اعتراضات زنان عليه تبعيض يا اعتراضات همجنسگرايان عليه سرکوب و پرونده سازی. از همين جهت اگر يک روحانی به طور اتفاقی در اين گونه جنبشها قرار گيرد مورد ظن و گمان واقع می شود چون کسی چنين انتظاری از آنها ندارد.
نقشی که روحانيون (شاغل در ديوانسالاری دينی حکومتی يعنی اکثريت آنان) در جنبشهای اجتماعی ايران بازی خواهند کرد همه "ضد جنبش" خواهد بود چون روحانيون شيعه برای بهره گيری هر چه بيشتر از منابع دولتی و حکومتی با معترضان و منتقدان مقابله خواهند کرد و تلاش می کنند از هر جهت مثل آنها نباشند.
مورد اعتماد مردم
اکثريت مردم ايران با واگذاری رهبری کشور به خمينی حداکثر اعتماد خود را به روحانيت نشان دادند. آنها يک کشور و منابع و قدرتش را به رهبری غير پاسخگو و نظارت ناپذير و فرا قانون (نماينده صنف روحانيت) تحويل دادند. اما در مقابل چه پاسخی گرفتند؟ عدم شفافيت، فساد و سوء استفاده از قدرت. به عنوان نمونه به گفتهی معاون فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف در کشور ۱۲۷ هزار موقوفه وجود دارد (الف ۲۲ مهر ۱۳۹۳) اما حتی يکی از اين موقوفات بيلان سالانهی درآمدها و هزينههای خود را منتشر نمی کند.
دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ثروتمند ترين و قدرتمند ترين نهاد کشور است و سالانه دهها ميليارد دلار در اين دستگاه چرخيده می شود اما حتی يک برگ بيلان سالانه ارائه نمی شود. روحانيون و نيروهای وفادار به آنها در ۳۶ سال اخير حدود يک تريليون دلار درآمد نفتی کشور را هزينه کردهاند و اين درآمد به طرق متفاوت (خصوصی سازی، مصادره، فربه سازی ديوانسالاری دينی، و فساد) يا به جيب روحانيون و وفاداران و خويشاوندان آنها ريخته شده يا از کشور خارج شده است. طرحهای عمرانی يا هزينههای جاری هميشه با درامدهای غير نفتی قابل انجام بوده و هستند. با اين وضع ديگر روحانيون نمی توانند معتمدان مردم باشند.
------------------------------------------------------------
نظر نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.