پیکر امیر جوادی‌فر و آثار شکنجه بر آن از زبان یک شاهد عینی

پیکر امیر جوادی فر

پیکر امیر جوادی فر، دانشجوی ۲۴ ساله دانشگاه قزوین که در اعتراض های ۱۸ تیر ماه بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود، روز دوشنبه به خاک سپرده شد.

در گفت‌وگویی با یکی از نزدیکان امیر جوادی فر، نخست از نحوه بازداشت این دانشجوی ۲۴ ساله می پرسیم.

به گفته این شاهد عینی، بر جسد امیر جوادی فر، آثار شکنجه‌های جسمی، از جمله کشیده شدن ناخن‌های پا، شکستگی دندان، و ضرب دیدگی‌های شدید، دیده شده است.

شاهد عینی: حوالی غروب ۱۸ تيرماه، امير همراه با همسر يکی از دوستانش برای تماشای اتفاقات بيرون رفتند و به من هم تلفن زد که بيا برويم تماشا کنيم، اما من گفتم امروز کار دارم و نمی‌توانم بيايم.

او در يکی از کوچه های محدوده اميرآباد توسط بسيجی ها به شدت کتک خورده بود و حدود ۱۲ نفر بسيجی کتکش زده بودند، چشمش آسيب ديده بود و دستش و سرش شکسته بود.

وقتی اينها را به نيروی انتظامی تحويل می‌دهند، مأمور نيروی انتظامی می‌گويد دستور رسيده امروز دخترها را دستگير نکنيم، بنابراين همسر دوستش را آزاد می‌کنند و امير را با خود می‌برند.

با توجه به اين که امير را از نزديک می‌شناختيد، در مورد خصوصيات اخلاقی او توضيح دهيد و اين که او فعاليت سياسی داشت؟

دراين شرايط سؤال سختی از من می‌پرسيد، چون امير را دقيقا يک ساعت و نيم پيش در بهشت زهرا به خاک سپرديم، درحالی که جنازه او تقريبا متلاشی شده بود، سرش را که شکسته بود از ته تراشيده بودند،‌ يک چشمش تقريبا له شده بود، تمام ناخن‌های پايش را کشيده بودند، تمام تنش کبود بود و دندان‌هايش و فکش شکسته بود. در کالبد شکافی هم کمر و سينه‌اش را شکافته بودند.

امير اصلا سياسی نبود. او ترانه سرا بود و درموسسه «کارنامه» دانشجوی بازيگری و در دانشگاه قزوين دانشجوی مديريت صنعتی بود. من يادم نمی‌آيد حتی يک ترانه سياسی هم گفته باشد، پر از شور زندگی بود، از سياست دور بود و می‌گفت سياست را دوست ندارم چون دروغ است. حتی در انتخابات اخير هم به اصرار ما رأی داد و هيچ تعلق خاطری به جناح يا حزبی نداشت.

امير در طول مدت بازداشت توانسته بود با خانواده تماس بگيرد و از حال خود خبری دهد؟

ما هم فکر می‌کرديم امير اين دو هفته در بازداشت بوده، ولی در حقيقت ۲۳ تيرماه يعنی پنج روز بعد از بازداشت جنازه او را به پزشکی قانونی تحويل داده بودند و تازه ۱۲ روز بعد از مرگش به ما خبر داده‌اند.

ما هر روز می‌رفتيم دم زندان اوين و عکسش را نشان می‌داديم و از کسانی که آزاد می‌شدند می‌پرسيديم آيا امير را ديده اند يا نه.

ظاهرا يک آقای «کارچاق کن» هم که پول کلانی گرفته بود تا برود از وضعيت او خبر بياورد، می‌گويد بله من او را ديده‌ام و حالش خوب است.

بايد بگويم روز ۱۸ تير امير و همسر دوستش وقتی می‌بينند درگيری‌ها خيلی شديد است و مردم به شدت کتک می‌خوردند به ته يک کوچه بن بست می‌روند و برای اين که جان همسر دوستش را حفظ کند پنهان می‌شوند تا بعد از خاتمه درگيری‌ها سريع به خانه برگردند.

او را در کوچه بن بست دستگير می‌کنند و کتک می‌زنند. در پرونده‌ای که بسيج برای امير درست کرده و به نيروهای انتظامی داده بود، نوشته‌اند امير برای ۳۰ نفر سخنرانی می‌کرده و آنها را برای اغتشاش تحريک می کرده است.

آنها حالا گفته‌اند اصلا از اين پرونده حرفی نزنيد و نگوييد دراين حوادث دستگير شده، بگوييد تصادف کرده است. خوب اگر تصادف کرده پس چرا اينقدر تاکيد می‌کنند مصاحبه نکنيم. شما که می‌گوييد ما عزيزمان را در تصادف از دست داده‌ايم، پس اجازه دهيد مصاحبه کنيم و از او حرف بزنيم.

هنگام تحويل دادن جنازه امير به خانواده روی اين مسئله تاکيد کرده‌اند؟

بله به شدت تاکيد کردند که مصاحبه نکنيم. هنرمندان زيادی در تشييع جنازه امير شرکت کرده بودند و رسم است که جنازه را با «لا اله الا الله» به طرف جايی که می‌خواهند دفن کنند می‌برند، اما امروز همه برای امير «الله اکبر» می‌گفتند.

قرار بود امير را در قطعه ای که دختر نازنين ايران «ندا آقاسلطان» دفن بود، به خاک بسپاريم اما درلحظه آخر قطعه را عوض کردند و او را در کنار کشته‌شده‌های سقوط هواپيمای پرواز ارمنستان دفن کرديم.