ضد امپریالیست‌ها و جنبش اعتراضی سبز؛ ناتوانی‌های نگاه دو قطبی

یکی از هواداران سیاست‌های دولت ایران

نگاه کردن به جهان از دریچه نگاه دو قطبی و تقلیل همه امور عالم به تقابل خیر و شر بار دیگر نیروهای ضد امپریالیسم را به انحرافی بزرگ در تحلیل اتفاقات جاری در جهان کشاند. این نیروها که دنیا را به امپریالیست‌ها (شر) و ضد امپریالیست‌ها (خیر) تقسیم می کنند به ناچار باید احمدی نژاد و حکومت پلیسی خامنه‌ای را به علت مخالفت با سیاست‌های ایالات متحده در جمع نیروهای مترقی و پیشرو قرار دهند، سرکوب‌ها و نقض گسترده حقوق بشر را نادیده بگیرند و از پیشرفت های ایران در حوزه آزادی و مردمسالاری تمجید کنند.

با علم به همین نگاه خام و ساده انگارانه است که خامنه‌ای و دولت احمدی نژاد بیشترین تمرکز تبلیغاتی خود را بر حمله به امریکا قرار داده و با سرمایه گذاری زیادی در امریکای لاتین و افریقا تلاش کرده‌اند دل چپ‌ها و اقتدارگراهای ضد امپریالیست (مثل رابرت موگابه، رهبر زیمبابوه) را با خود همراه کنند. در مجامع بین المللی حکومت نیز در داخل کشور جعفر گونزالس، سردار قاسمی و سفیر زیمبابوه به عنوان پیشگامان مبارزه با امپریالیسم حضور پیدا می کنند.

همراهی با تمامیت طلبی و اقتدارگرایی

برخی از این گروه‌های ضد امپریالیست به هنگام حضور احمدی نژاد در سازمان ملل به نشر ایده‌های وی در غرب پرداختند و پرونده نقض نهادینه و گسترده حقوق بشر در ایران را مسکوت گذاشتند. به همین دلیل فرزندان چه گوارا به ایران دعوت شدند و چاوز به ضیافت افطار سران جمهوری اسلامی و حرم امام رضا راه یافت.

دیدگاه‌های ضد امپریالیستی و دو قطبی دیدن جهان از یک سو و دست بسته دیدن ملل در حال توسعه و غیر غربی از سوی دیگر، چشم چپ‌های غیر لیبرال (سیاسی) و غیر دمکرات، اسلامگرایان ضد امپریالیست در منطقه خاور میانه و برخی مخالفان رژیم‌های دیکتاتوری عرب (به عنوان نمونه نگاه کنید به نوشته پاتریک سیل در میدل ایست آنلاین، ۱۹ آوریل ۲۰۱۰؛ یا اظهار نظرهای حسنین هیکل در مورد ایران: کیهان، ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹) را بر نقض حقوق بشر و سرکوب گرو‌ه‌های مدنی و شهروندان توسط دول ضد امریکا در ایران کور کرده است. رسانه‌های دولتی و گروه های اقتدارگرا از این مواضع به سرعت استقبال می کنند تا نشان دهند که در دنیا تنها نیستند و در کمپ ضد استکباری قرار دارند. (الف، ۱ اردیبهشت ۱۳۸۹)

با همین دیدگاه بوده است که همه جنایات دول ضد امپریالیست توسط این جریان ظاهرا ضد امپریالیست مغفول گذاشته شده است و با اتکا بر اصل "اصلی- فرعی" کردن مسائل، ابتدایی ترین حقوق انسان‌ها در پای مفهومی انتزاعی از "خلق‌ها" و "دشمن" قربانی شده است. این دیدگاه سلطه امریکایی را نفی می کند اما سطله استبداد گرایان داخلی را ارج می نهد. آنها برای حفظ جنگل بر بریده شدن تک تک درختان چشم می بندند.

چشم و گوش بستن بر واقعیت

ضد امپریالیست‌ها قادر نیستند ببینند:

۱. هر جنبشی را که رسانه‌های همگانی در آمریکا پوشش می دهند مدیریت شده توسط سازمان سی آی ای نیست؛ اگر در موردی این رسانه‌ها به مسئولیت خویش عمل می کنند (با هر انگیزه‌ای از جمله مخالفت با سیاست‌های هسته ای ایران) باید به آنها تبریک گفت. همواره می توان انگیزه‌ها و نیات را از نتیجه اعمال تفکیک کرد. معیارهای دوگانه در تصمیم گیری‌های رسانه‌های امریکایی و دولت امریکا نمی تواند توجیه گر انتساب مدیریت جنبش ضد دیکتاتوری ایرانیان به سازمان‌های جاسوسی، حقوق بشری یا رسانه‌های غربی باشد؛

۲. هر دولتی که علیه ایالات متحده سخن می گوید دولتی قانونگرا، دمکراتیک و منصف در برابر مردم خود نیست؛ بلکه در بسیاری از موارد مخالفان جهان سرمایه داری دیکتاتورهای قهاری بوده‌اند و هستند. در موارد بسیار دولت‌های ضد امپریالیست به سرکوب مردم خویش اقدام کرده‌اند و تکیه بر مبارزه با امپریالیسم صرفا پوششی برای جبران عدم مشروعیت آنها بوده است؛

۳. رفتار دوگانه دولت‌های غربی در برابر نقض حقوق بشر در نقاط مختلف دنیا به این معنا نیست که هر گاه آنها به نقض حقوق بشر در نقطه‌ای از دنیا اعتراض کنند باید به دنبال توطئه‌‌ای گشت؛ دول غربی در مواجهه با نقض حقوق بشر گزینشی عمل می کنند اما از عکس العمل آنها در یک مورد خاص نمی توان نتیجه گرفت که نقض حقوق انسان‌ها صورت نگرفته و صرفا موضع گیری سیاسی انجام شده است؛

۴. ملتی با دست‌های خالی می تواند حکومتی را که هم قدرت و ثروت و هم منزلت اجتماعی را به انحصار خود در آورده به چالش بکشد؛ همه امور عالم با اشاره و سرمایه امریکایی‌ها و متحدانشان رفع و رجوع نمی شود. اگر امروز دیواری بلند بر گرد ایران کشیده شود مخالفت مردم با استبداد و تمامیت طلبی حاکم پایان نمی پذیرد. چگونه می توان تظاهرات میلیونی مردم ایران را به دولت و رسانه های امریکایی که سه دهه است حضوری در ایران ندارند نسبت داد؟

۵. اکثریت مردم ایران صدا و مطالبات و دنیایی متفاوت با حکومت دارند؛ اگر ضد امپریالیست‌ها با سیاست‌های جنگ طلبانه ایالات متحده مخالفند باید حساب مردم و دولت ایران را جدا کنند: با جنگ علیه مردم ایران مخالفت کنند اما به نقض حقوق بشر توسط حکومت نیز اعتراض کنند. هر گونه عمل علیه ایران زمینه سازی برای جنگ نیست و هر کس با حکومت ایران مخالفت می کند با سیاست های سلطه جویانه حکومت ایالات متحده موافق نیست. (نگاه کنید به وب سایت "جنگ علیه ایران را متوقف کنید" که متاسفانه نمی تواند میان حکومت و مردم تفاوت بگذارد و اقدامات سازمان‌های حقوق بشری را به دولت آمریکا نسبت می دهد.)

۶. احمدی نژاد، خامنه ای و سپاه نمایندگان طبقات کارگر و فقیر در جامعه ایران نیستند؛ آنها قدرت و ثروت متمرکز را در اختیار دارند و با اتکا بر نیروهای پلیس، نظامی و امنیتی بر جامعه حکم می رانند. پول پاشی احمدی نژاد برای خرید آرای مردم بخشی از نیروهای چپ ساده دل را در ایران و دیگر نقاظ جهان به اشتباه انداخت.

۷. مهندسی رضایت به طریقی که حکومت‌های اقتدارگرا آن را به اجرا در می آورند و حکومت دینی استاد آن در سه دهه گذشته بوده است ظاهرا دیگر در ایران کار نمی کند؛ و نیروهای ضد امپریالیست باید به فکر چاره‌ای به جز تبلیغات ضد آمریکایی و بزرگ کردن دشمن فرضی برای همپیمانان خویش باشند.

ضرورت قدرت تفکیک

بسیاری از چپ‌های اروپایی با نگاه به تجربه اتحاد جماهیر شوروی آموختند که گرایش ضد امپریالیستی نباید چشم آنها را بر جنایات لنین و استالین ببندد. اکنون حکومت خامنه‌ای- احمدی نژاد آزمونی دیگر را در برابر نیروهای ضد امپریالیست جهان قرار داده است. آنها باید نشان دهند که می توانند حساب کشاورز مکزیکی یا دانشجوی کانادایی مخالف با سیاست‌های جهانی سازی را با عوامگرایی مثل احمدی نژاد و شخصیت جباری مثل خامنه‌ای که در خیابان به روی مردم تیراندازی می کنند و جوانان ایرانی را زیر شکنجه در زندان‌ها می کشند جدا کنند. آنها باید نشان دهند که می توانند میلیون‌ها ایرانی را که در خیابان‌ها علیه اقتدارگرایی و تمامیت طلبی قیام کرده و جان خود را در برابر یک دیکتاتوری نظامی به خطر انداخته‌اند ببینند و این حرکت و جنبش اجتماعی را درک کنند.

نشانه‌های بی‌شمار درون‌زایی جنبش سبز

جنبش اجتماعی ایران با ادبیات، خطابه‌ها، شعارها، آوازها، چهره نگاری ها، دستبندهای سبز بر دست بازیکنان تیم ملی فوتبال، ویدئو کلیپ‌ها، مقاله‌های تحلیلی، گردهمایی‌ها، اعتصاب‌های غذا و راهپیمایی‌ها در سراسر عالم به خوبی دیده می شود و کسانی که آن را صرفا در زیر سایه دشمن اصلی خود می بینند مشکل بینایی دارند.

نمادهای جنبش سبز مردم ایران یک ماه پس از راهپیمایی‌های بزرگ تهران در سراسر جهان دیده می شد: به صورت پارچه‌های بزرگ سبز رنگ بر سر در ساختمان‌های شهرداری در ایتالیا، به صورت دستبندهای سبز بر مچ‌های مدل‌های لباس در نمایش‌های مد سال، به صورت نور سبز رنگ و نوشته‌های فارسی یا قطعات کوتاه در برنامه های کنسرت U2 و مدونا، قطعات بیشمار موسیقی با بازنوازی سرودها و قطعات ایرانی توسط غیر ایرانی‌ها در یوتیوب، و عکس‌های ندا بر روی تی شرت‌ها. اینها نمایانگر حمایت نیروهای دمکرات از یک جنبش درونزاست که توسط حکومتی تمامیت طلب سرکوب می شود، همان طور که نیروهای ضد امپریالیست در غرب دهه‌هاست از همفکران خود در آمریکای لاتین دفاع می کنند. چگونه می توان همه این نشانه‌ها را به توطئه امپریالیسم جهانی نسبت داد؟