در سالهای قبل از انقلاب ۱۳۵۷، در هر استان یک یا چند روحانی مبارز فعالیت داشت که نیروهای مذهبی مخالف رژیم پهلوی اعم از دانشجویان، بازاریان و معلمان با آنها ارتباط داشتند. بسیاری از این روحانیون در جریان ترورهای سالهای اول عمر جمهوری اسلامی کشته شدند (مثل سید عبدالحسین دستغیب در شیراز، محمد صدوقی در یزد، قاضی طباطبایی در تبریز،هاشمی نژاد در مشهد، و مرتضی مطهری، سید محمد بهشتی و محمد رضا باهنر در تهران). سید محمود طالقانی در این دوره از دنیا رفت.
برخی نیز توسط رژیم پس از استقرار منزوی شدند ( حسینعلی منتظری در قم، سید حسن قمی در مشهد، علی گلزاده غفوری و حسن لاهوتی در تهران) و در حصر و انزوا و تحت فشار یا توسط نیروهای امنیتی از دنیا رفتند. از نسل آن روحانیون تنها معدودی باقی ماندهاند: مثل اکبر هاشمی رفسنجانی در تهران، سید علی محمد دستغیب در شیراز، جلال الدین طاهری در اصفهان و محمد علی صدوقی (پسر محمد صدوقی) در یزد. سیاست حکومت دینی در برابر آخرین بازماندههای روحانیون مبارز عصر انقلاب چیست؟
پایان عصر مبارزه
استدلال حاکمیت جمهوری اسلامی آن است که با استقرار حکومت دینی و ولایت فقیه که نیابت امام زمان را بر عهده دارد دیگر نیازی به روحانیت مبارز نیست. قرار نیست روحانیت به عنوان کارگزاران ولایت فقیه با این حکومت از سر انتقاد و مقابله بر آید. اگر روحانیون از در مخالفت با حکومت بر آیند در برابر امام عصر ایستادهاند و حکومت با قوای قهریه (از محاکمه تا زندانی و حصر در منزل و از کشتن با سم تا ترور) میتواند در برابر آنها بایستد. کارکرد دادگاه ویژهی روحانیت از ابتدا خاموش کردن صداهایی بوده است که به این نکته وقوف نیافتهاند و میخواهند بر اساس انجام به وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر به انتقاد از حکومت بپردازند.
دلیل آن که دستگاه رهبری و نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و قضایی آن بدون هیچ دغدغه و مشکلی به خاموش کردن صدای روحانیون مخالف و منتقد میپردازد - و اگر در برخورد رسمی ملاحظاتی باشد این کار را نیروهای لباس شخصی بدون هیچ واهمه ای در حکومت دینی انجام میدهند- آن است که این افراد با انتقاد و مخالفت از خیل "خواص درگاه ولایت" خارج و مردود شدهاند و هر کاری با آنها مجاز است.
پایان عصر روحانیون مبارز
حکومت جمهوری اسلامی پدیدهای به نام روحانیت مبارز را که مستقلا به فعالیت سیاسی بپردازد به رسمیت نمیشناسد. آن بخش از روحانیت مبارز که در دورهی خمینی کشته یا حذف نشدند در دوران خامنهای ابتدا به تدریج محدود و سپس از صحنه حذف شدند. آخرین بازماندههای آن نسل نیز پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و در جریان اعتراضات در حال حذف از صحنهی سیاسی و عمومی کشور هستند.
از اعضای مجمع روحانیون مبارز، محمد موسوی خوئینیها پس از بسته شدن روزنامهی سلام مورد محاکمه واقع شده و از صحنهی سیاسی حذف شد؛ محمد علی ابطحی تحت فشار قرار گرفت تا به مطالب دیکته شده اعتراف کرده و از حوزهی عمومی به کناری رود؛ محمد خاتمی حتی در حسینیهی جماران نمیتواند سخنرانیاش را به پایان برساند؛ اتومبیل کروبی (عضو پیشین این مجمع) نیز در قزوین مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. سید هادی خامنه ای مورد ضرب و جرح واقع شد و روزنامهها و مجلات و سایتهای تحت نظر وی (آخرین آنها، تبیان) بسته شدهاند. عبدالله نوری سالها قبل مورد ضرب و شتم در نماز جمعه قرار گرفته و بعد از آن با بهانههای مطبوعاتی به پنج سال زندان محکوم شد.
پس از عدم امکان حکومت برای کنترل اعتراضات در یک دورهی شش ماهه، روحانیت منتقد برای این امر مورد ملامت قرار گرفته و در سراسر کشور مورد حمله واقع میشوند. مسجد آتشیهای سید محمد علی دستغیب مورد حمله و تصرف نیروهای لباس شخصی قرار میگیرد؛ خانهی جلال الدین طاهری محاصره میشود؛ به دفاتر صانعی در سراسر کشور حمله میشود؛ و دفتر محمد علی صدوقی که از آخرین امامان جمعهی منصوب خمینی است مورد تهاجم قرار میگیرد.
آخرین حلقات روحانیون مبارز و مستقل که در کاشان و تبریز در انتخابات اخیر از موسوی حمایت کردند پس از انتخابات مجبور به سکوت شدند. تنها در موضوع اعلام عدم صلاحیت یوسف صانعی برای مرجعیت، جامعهی روحانیت کاشان به اعلام موضع در مخالفت با جامعهی مدرسین پرداخت.
اما از سوی دیگر، نهاد دیگری پسوند مبارز را یدک میکشد: جامعه روحانیت مبارز تهران. این جامعه که روزی اعضایی مثل هاشمی رفسنجانی و مطهری و باهنر داشت، اکنون در اختیار کارمندان دیوانسالاری مذهبی خامنه ای است. این جامعه همواره مدافع نقض حقوق بشر شهروندان ایرانی بوده و در کنار استبداد ایستاده است. در دورههایی برخی از اعضای عملگراتر این حزب سیاسی (که هیچ گاه بر طبق قانون درخواست مجوز از وزارت کشور نکرده است) در کنار هاشمی رفسنجانی قرار گرفتهاند اما حرکت کلی این مجموعه به دلیل برخورداری از امتیازات و رانتهای حکومتی همراهی با بیت رهبری بوده است.
رقابت سیاسی
از آنجا که دستگاه ولایت مهم ترین رقیب خود در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی را روحانیون مخالف و منتقد و نیروهای مذهبی میبیند شدید ترین برخوردها نیز با آنها صورت میگیرد. با همین نگاه است که یک روحانی مثل یوسفی اشکوری از سوی دستگاه قضایی در دادگاه ابتدایی صرفا به جرم شرکت در یک کنفرانس یا نوشتن مطلب یا سخنرانی به اعدام محکوم میشود. دهها طلبهی جوان و منتقد قربانی تصمیمات دادگاه ویژهی روحانیت قرار گرفته یا مجبور به ترک لباس یا ترک کشور شدهاند.
شدید ترین برخوردهای حکومت نه در برابر نیروهای مخالف لائیک بلکه در برابر نیروهای مذهبی مخالف (مثل مجاهدین خلق در دههی شصت) و روحانیون مخالف و منتقد صورت گرفته است. دهها تن از شاگردان منتظری مجموعا صدها سال را در زندان گذراندهاند. کسی از روحانیون منتقد نظام نیست که پایش به دادگاه روحانیت باز نشده یا سنگی از انصار حزبالله و نیروهای لباس شخصی دریافت نکرده باشد. حتی محمد خاتمی در دوران تبلیغات انتخاباتیاش مورد حملهی تشکیلات سراسری بیت خامنه ای یا همان لباس شخصیها قرار گرفت.
اگر رضا شاه پهلوی نتوانست همانند آتاتورک به دولتی کردن دستگاه مذهبی در کشور بپردازد این کار توسط خامنهای انجام گرفت. روحانیت در حکومت دینی بخشی از دیوانسالاری حکومتی است و گروه کوچکی از آنها که این واقعیت را نمیپذیرند حتی اگر سوابق مبارزاتی داشته باشند هزینهی آن را نیز میپردازند.
------------------
نظرات مندرج در این یادداشت الزاما انعکاس نظر رادیوفردا نیست.
برخی نیز توسط رژیم پس از استقرار منزوی شدند ( حسینعلی منتظری در قم، سید حسن قمی در مشهد، علی گلزاده غفوری و حسن لاهوتی در تهران) و در حصر و انزوا و تحت فشار یا توسط نیروهای امنیتی از دنیا رفتند. از نسل آن روحانیون تنها معدودی باقی ماندهاند: مثل اکبر هاشمی رفسنجانی در تهران، سید علی محمد دستغیب در شیراز، جلال الدین طاهری در اصفهان و محمد علی صدوقی (پسر محمد صدوقی) در یزد. سیاست حکومت دینی در برابر آخرین بازماندههای روحانیون مبارز عصر انقلاب چیست؟
پایان عصر مبارزه
استدلال حاکمیت جمهوری اسلامی آن است که با استقرار حکومت دینی و ولایت فقیه که نیابت امام زمان را بر عهده دارد دیگر نیازی به روحانیت مبارز نیست. قرار نیست روحانیت به عنوان کارگزاران ولایت فقیه با این حکومت از سر انتقاد و مقابله بر آید. اگر روحانیون از در مخالفت با حکومت بر آیند در برابر امام عصر ایستادهاند و حکومت با قوای قهریه (از محاکمه تا زندانی و حصر در منزل و از کشتن با سم تا ترور) میتواند در برابر آنها بایستد. کارکرد دادگاه ویژهی روحانیت از ابتدا خاموش کردن صداهایی بوده است که به این نکته وقوف نیافتهاند و میخواهند بر اساس انجام به وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر به انتقاد از حکومت بپردازند.
دلیل آن که دستگاه رهبری و نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و قضایی آن بدون هیچ دغدغه و مشکلی به خاموش کردن صدای روحانیون مخالف و منتقد میپردازد - و اگر در برخورد رسمی ملاحظاتی باشد این کار را نیروهای لباس شخصی بدون هیچ واهمه ای در حکومت دینی انجام میدهند- آن است که این افراد با انتقاد و مخالفت از خیل "خواص درگاه ولایت" خارج و مردود شدهاند و هر کاری با آنها مجاز است.
پایان عصر روحانیون مبارز
حکومت جمهوری اسلامی پدیدهای به نام روحانیت مبارز را که مستقلا به فعالیت سیاسی بپردازد به رسمیت نمیشناسد. آن بخش از روحانیت مبارز که در دورهی خمینی کشته یا حذف نشدند در دوران خامنهای ابتدا به تدریج محدود و سپس از صحنه حذف شدند. آخرین بازماندههای آن نسل نیز پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و در جریان اعتراضات در حال حذف از صحنهی سیاسی و عمومی کشور هستند.
از اعضای مجمع روحانیون مبارز، محمد موسوی خوئینیها پس از بسته شدن روزنامهی سلام مورد محاکمه واقع شده و از صحنهی سیاسی حذف شد؛ محمد علی ابطحی تحت فشار قرار گرفت تا به مطالب دیکته شده اعتراف کرده و از حوزهی عمومی به کناری رود؛ محمد خاتمی حتی در حسینیهی جماران نمیتواند سخنرانیاش را به پایان برساند؛ اتومبیل کروبی (عضو پیشین این مجمع) نیز در قزوین مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. سید هادی خامنه ای مورد ضرب و جرح واقع شد و روزنامهها و مجلات و سایتهای تحت نظر وی (آخرین آنها، تبیان) بسته شدهاند. عبدالله نوری سالها قبل مورد ضرب و شتم در نماز جمعه قرار گرفته و بعد از آن با بهانههای مطبوعاتی به پنج سال زندان محکوم شد.
پس از عدم امکان حکومت برای کنترل اعتراضات در یک دورهی شش ماهه، روحانیت منتقد برای این امر مورد ملامت قرار گرفته و در سراسر کشور مورد حمله واقع میشوند. مسجد آتشیهای سید محمد علی دستغیب مورد حمله و تصرف نیروهای لباس شخصی قرار میگیرد؛ خانهی جلال الدین طاهری محاصره میشود؛ به دفاتر صانعی در سراسر کشور حمله میشود؛ و دفتر محمد علی صدوقی که از آخرین امامان جمعهی منصوب خمینی است مورد تهاجم قرار میگیرد.
آخرین حلقات روحانیون مبارز و مستقل که در کاشان و تبریز در انتخابات اخیر از موسوی حمایت کردند پس از انتخابات مجبور به سکوت شدند. تنها در موضوع اعلام عدم صلاحیت یوسف صانعی برای مرجعیت، جامعهی روحانیت کاشان به اعلام موضع در مخالفت با جامعهی مدرسین پرداخت.
اما از سوی دیگر، نهاد دیگری پسوند مبارز را یدک میکشد: جامعه روحانیت مبارز تهران. این جامعه که روزی اعضایی مثل هاشمی رفسنجانی و مطهری و باهنر داشت، اکنون در اختیار کارمندان دیوانسالاری مذهبی خامنه ای است. این جامعه همواره مدافع نقض حقوق بشر شهروندان ایرانی بوده و در کنار استبداد ایستاده است. در دورههایی برخی از اعضای عملگراتر این حزب سیاسی (که هیچ گاه بر طبق قانون درخواست مجوز از وزارت کشور نکرده است) در کنار هاشمی رفسنجانی قرار گرفتهاند اما حرکت کلی این مجموعه به دلیل برخورداری از امتیازات و رانتهای حکومتی همراهی با بیت رهبری بوده است.
رقابت سیاسی
از آنجا که دستگاه ولایت مهم ترین رقیب خود در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی را روحانیون مخالف و منتقد و نیروهای مذهبی میبیند شدید ترین برخوردها نیز با آنها صورت میگیرد. با همین نگاه است که یک روحانی مثل یوسفی اشکوری از سوی دستگاه قضایی در دادگاه ابتدایی صرفا به جرم شرکت در یک کنفرانس یا نوشتن مطلب یا سخنرانی به اعدام محکوم میشود. دهها طلبهی جوان و منتقد قربانی تصمیمات دادگاه ویژهی روحانیت قرار گرفته یا مجبور به ترک لباس یا ترک کشور شدهاند.
شدید ترین برخوردهای حکومت نه در برابر نیروهای مخالف لائیک بلکه در برابر نیروهای مذهبی مخالف (مثل مجاهدین خلق در دههی شصت) و روحانیون مخالف و منتقد صورت گرفته است. دهها تن از شاگردان منتظری مجموعا صدها سال را در زندان گذراندهاند. کسی از روحانیون منتقد نظام نیست که پایش به دادگاه روحانیت باز نشده یا سنگی از انصار حزبالله و نیروهای لباس شخصی دریافت نکرده باشد. حتی محمد خاتمی در دوران تبلیغات انتخاباتیاش مورد حملهی تشکیلات سراسری بیت خامنه ای یا همان لباس شخصیها قرار گرفت.
اگر رضا شاه پهلوی نتوانست همانند آتاتورک به دولتی کردن دستگاه مذهبی در کشور بپردازد این کار توسط خامنهای انجام گرفت. روحانیت در حکومت دینی بخشی از دیوانسالاری حکومتی است و گروه کوچکی از آنها که این واقعیت را نمیپذیرند حتی اگر سوابق مبارزاتی داشته باشند هزینهی آن را نیز میپردازند.
------------------
نظرات مندرج در این یادداشت الزاما انعکاس نظر رادیوفردا نیست.