از «ایالات متحده اروپا» هنوز خبری نیست

گزینش دو شخصیت نه چندان مشهور در راس دستگاه اجرایی و امور بین‌المللی اتحادیه اروپا، که قرار است برای نخستین بار نقشی مشابه «رئیس جمهوری» و «وزیر امور خارجی» این اتحادیه را بر عهده بگیرند، شور و شوق چندانی را در محافل سیاسی و نیز افکار عمومی‌ اروپا بر نیانگیخته است.

یکی از اهالی بلغارستان، تازه‌ترین عضو اتحادیه اروپا

رهبران بیست و هفت کشور عضو اتحادیه اروپا، در نشست پنجشنبه نوزدهم نوامبر خود، دو شخصیت کم و بیش ناشناخته را بر این دو کرسی تازه نشاندند : هرمان وان رومپویی، نخست وزیر کنونی بلژیک، که شهرت او از مرز‌های کشورش فراتر نمی‌رود، به ریاست شورای اروپا انتخاب شد و کاترین آشتون انگلیسی، کمیسر اروپا، که از تجربه قابل توجهی در مسایل بین‌المللی برخوردار نیست، بر کرسی نمایندگی عالی اروپا در امور خارجه قرار گرفت.

انتصاب این دو شخصیت، یکی از پیآمد‌های تصویب نهایی قرار داد لیسبون است که فصل تازه‌ای را در تاریخ اتحادیه اروپا بنیاد نهاد. این قرار داد که سیزده دسامبر ۲۰۰۷ به امضای نمایندگان بیست و هفت کشور عضو اتحادیه رسید، در جریان تصویب نهایی خود از سوی ارگان‌های صاحب صلاحیت این کشور‌ها با فراز و نشیب‌های بسیار روبه‌رو شد تا سر انجام سوم نوامبر گذشته، از تصویب نهایی جمهوری چک گذشت و اعتبار یافت.

تا امروز شورای اروپا هر شش ماه یکبار به یکی از کشور‌های عضو اتحادیه اروپا واگذار می‌شد و رئیس دستگاه اجرایی این کشور، نقش ریاست اتحادیه را بر عهده می‌گرفت. با قرار داد لیسبون، ریاست شورای اروپا برای مدت سی ماه از سوی اعضای این شورا، که رهبران بیست و هفت کشور عضو را در بر میگیرد، تعیین می‌شود. این دوران ریاست سی ماهه، تنها یک بار قابل تمدید است.

البته رئیس تازه شورای اروپا، به معنای واقعی کلمه «رئیس جمهوری اروپا» نیست، ولی نقش هماهنگ کننده سیاست‌ها و جهت‌گیری‌های کشور‌های عضو را بر عهده دارد، در نشست‌های بین‌المللی سران، نماینده اتحادیه اروپا است و عملا، در برابر افکار عمومی‌بین‌المللی، برجسته‌ترین مقام سیاسی این اتحادیه خواهد بود. به نظر میرسد که وظایف رئیس شورای اروپا در قرار داد لیسبون به روشنی تعریف نشده و شخصیت دارنده این مقام، در تعیین دقیق صلاحیت‌ها و درجه اقتدار متولی آن نقش مهمی‌ ایفا خواهد کرد.

یکی دیگر از پیآمد‌های قرار داد لیسبون، تعیین شخصیتی است که بتواند وظایف «وزیر خارجه اتحادیه اروپا» را بر عهده بگیرد. البته در قرار داد آمستردام، که در سال ۱۹۹۷ به تصویب رسید، مقامی‌ زیر عنوان «نماینده عالی در سیاست خارجی و امنیت مشترک» به وجود آمد که خاویر سولانا، وزیر خارجه پیشین اسپانیا عهده‌دار آن شد. در قرار داد لیسبون، این مقام با تغییری اندک به «نماینده عالی در امور خارجی و سیاست امنیت» تبدیل شد و صلاحیت‌های متولی آن به گونه‌ای چشمگیر افزایش یافت.

کوتاه سخن آنکه قرار داد لیسبون برای نخستین بار این فرصت را برای نیرومندترین مجموعه اقتصادی جهان فراهم آورد که دو چهره را، با اسم و رسم مشخص، به عنوان طرف گفت‌وگوی دیگر قدرت‌های جهان، در راس دستگاه اجرایی و امور بین‌المللی خود قرار دهد. این رویداد را می‌توان سر آغازی فصلی تازه در تاریخ پیشروی اروپا به سوی وحدت تلقی کرد.

آرمان ویکتور هوگو

وحدت اروپا هدفی است قدیمی‌و شماری از کشورگشایان این قاره، از شارلمانی گرفته تا ناپلئون و هیتلر، هر یک به سیاق خود، و در خدمت منافع و عقایدشان، برای دستیابی به آن تلاش کردند.

متفکران و اومانیست‌های اروپایی نیز به وحدت اروپا پرداختند، با این هدف که راه را بر کشورگشایی و خونریزی ببندند. بر جسته‌ترین نماد این گروه ویکتور هوگوی فرانسوی است که برای نخستین بار در سال ۱۸۴۹ از «ایالات متحده اروپا» سخن گفت و افزود: « روزی فرا خواهد رسید که جنگ میان پاریس و لندن، پترزبورگ و برلن، وین و تورن ناممکن خواهد شد، همانگونه که امروز جنگ میان بوستون و فیلادلفیا ناممکن شده است.» ... برای به ثمر نشستن این اندیشه می‌بایست صد سال سپری شود و خون‌های بسیار بر زمین بریزد.

اتحادیه اروپا، که زیر عنوان جامعه اقتصادی اروپا در سال ۱۹۵۷ پایه‌ریزی شد، در زندگی ۵۲ ساله خود به موفقیت‌های بزرگ دست یافته که مهم‌ترین آن‌ها نشاندن یک فضای صلح‌آمیز، به جای جو خشونت‌باری بود که مردم این قاره و جهان را دو بار در آتش جنگ جهانی فرو برد.

امروز این اتحادیه با ۲۷ کشور عضو، پانصد میلیون جمعیت و پانزده هزار میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی در سال مهم‌ترین قدرت بازرگانی جهان است. با این همه، در عرصه دیپلماتیک و نظامی، اتحادیه اروپا وزنه مهمی‌ به شمار نمی‌رود.

هرمان وان رومپویی، رئیس اتحادیه اروپا (چپ) و کاترین آشتون وزیر امور خارجی این اتحادیه


هنری کیسینجر، وزیر خارجه آمریکا در دهه هفتاد میلادی به طعنه می‌گفت که برای تماس گرفتن با اروپا نمی‌داند باید به کدام شماره تلفن کند. راست است که دیگر قدرت‌های بزرگ جهان را شخصیت‌هایی با نام و نشان رهبری می‌کنند، حال آنکه نهاد‌های اتحادیه اروپا تا تصویب نهایی قرار داد لیسبون پیچیده‌تر از آن بودند که سخنگوی واقعی اروپا در مسایل بزرگ جهانی مشخص باشد.

با قرار داد لیسبون این امید قوت گرفت، که اروپا در عرصه‌های دیپلماتیک و استراتژیک هم‌تراز دیگر قدرت‌ها شود. والری ژیسکار دستن، رئیس جمهوری پیشین فرانسه، آرزو کرد اروپا جرج واشینگتن خود را انتخاب کند. این امید قوت گرفت که نخستین رئیس شورای اروپا، آنگونه که از سوی قرار داد لیسبون تعریف شده، یک شخصیت مشهور بین‌المللی باشد.

برای ریاست شورای اروپا، که نقش «رئیس جمهوری» اروپا را تداعی می‌کند، از تونی بلر نخست وزیر پیشین انگلستان و برای نمایندگی عالی امور بین‌المللی، معادل وزیر امور خارجه، از یوشکا فیشر آلمانی نام برده شد، و یا نام‌های شناخته شده دیگری که بتوانند بر افکار عمومی‌جهان تاثیر بگذارند و از زایش یک قدرت تازه در صحنه سیاست بین‌المللی خبر دهند.

این پیش‌بینی تحقق نیافت و رهبران بیست و هفت کشور، در نشست روز پنجشنبه خود، شخصیت‌هایی را انتخاب کردند که حتی برای بخش بسیار بزرگی از اروپاییان ناشناخته‌اند؛ هرمان وان رومپویی، نخست وزیر کنونی بلژیک، که به زودی در راس شورای اروپا قرار خواهد گرفت، به عنوان «مرد مصالحه» شناخته شده و در وابستگی عمیقش به اروپا و نیز مهارت‌های تکنوکراتیک او تردیدی نیست. ولی بعید به نظر می‌رسد که بتواند شخصیت‌هایی چون نیکولا سرکوزی رئیس جمهوری فرانسه، آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، و یا رهبران کشور‌های بزرگی چون انگلستان و ایتالیا را تحت‌الشعاع قرا دهد و به سخنگو و نماد اروپا در افکار عمومی‌ بین‌المللی بدل شود.

این انتظار وجود داشت که داوطلبان احراز این مقام برنامه‌های خود را برای پیشبرد اروپای واحد ارائه دهند، در فضایی شفاف به رقابت بپردازند و از نظریاتشان دفاع کنند. در عمل اما رقابتی در کار نبود و انتخاب نخستین رئیس شورای اروپا با شتاب، بدون شفافیت و به گونه‌ای کم و بیش بوروکراتیک انجام گرفت.

چنین پیدا است که رهبران قدرت‌های اروپایی هنوز آمادگی آنرا ندارند که نفوذ و اقتدار خود را در پای تحکیم وحدت سیاسی اتحادیه، قربانی کنند. احتمال می‌رود که فردا نیز همانند دیروز، به جای آنکه صدای اروپای واحد شنیده شود، همچنان صدای برلین، پاریس و یا لندن به گوش جهانیان برسد.

اروپاییان از لحاظ راهیابی به سوی وحدت به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، ولی تا «ایالات متحده اروپا»، آنگونه که ویکتور هوگو آرزو می‌کرد، هنوز راه درازی باقی است.