۳۱ سال از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ میگذرد و اينک در آستانه سالگرد انقلاب اسلامی بسياری از موافقان و مخالفان حکومت خود را برای شرکت در راهپيمايیهای ۲۲ بهمن آماده میسازند.
در اين روزهای پر تنش با برخی از روزنامهنگاران، فعالان و کنشگران سیاسی و مدنی و چهرههای سرشناس دیگر به گفتوگو نشسته ايم و از آنها خواستهايم تا پلی به گذشته بزنند و ديروز و امروز را در ترازوی مقايسه بسنجند.
از نوشابه امیری، روزنامهنگار، پرسیدهایم ساختار سیاسی و اجتماعی سالهای ۵۶ و ۵۷، پوشش رسانهای و تفاوت آن با این روزها را چگونه میبیند؟
نوشابه اميری: به يک معنا میتوان گفت کار از تفاوت گذشته است زيرا در آن زمان تمام وسايل ارتباطی در خدمت اين بود که اخبار تحولات ايران را منعکس کند. به جز راديو و تلويزيون، در رسانههای داخلی از مدتها قبل تمام اتفاقات منتشر میشد و همان روزها ما تيتر زديم که «امام آمد».
چيز مهمی که از آن دوران يادم میآيد اين است که تمام رسانههای داخلی و خارجی در خدمت اطلاع رسانی درباره اين اتفاق بودند ولی يک نفر را به ياد ندارم که به خاطر مصاحبه با راديوها و گزارش کردن برای يکی از نشريات به زندان افتاده باشد و با اتهاماتی که امروز متوجه خبرنگاران است، مواجه شده باشد.
به عبارت ديگر تمام وسايل ارتباطی آن دوران در اختيار انعکاس اتفاقات ايران بود. البته امروز در خارج از کشور همين گونه است، اما در داخل سکوت مطلق حکمفرما است و تمام نشريات ديداری و شنيداری در خدمت ناديده گرفتن حضور مردم هستند.
خانم اميری! فضای سياسی واجتماعی ۳۱ سال پيش را با فضای امروز جامعه ايران میتوان مقايسه کرد؟
دو وضعيت مختلف وجود دارد، به عنوان مثال زمانی که میخواهيم به سفر برويم يک حسی داريم و زمانی که سفر تمام شده و برمیگرديم حس ديگری داريم. در آن دوران اقشار مختلف در يک تحول عظيم مشارکت میکردند اما فشاری که امروز به خاطر يک حرکت اصلاح طلبانه بر مردم وارد میشود، در آن دوران به خاطر يک حرکت انقلابی به مردم وارد نمیشد.
در آن روزگار اين همه بازداشت، شکنجه و سرکوب شديد وجود نداشت با اين حال ما میگفتيم ارتش شاه چه کرد و چه کرد، اما امروز که نگاه میکنيم اصلاً با آن دوران قابل مقايسه نيست. حتی يادم میآيد آن دوران در روزنامه کيهان مدتی طولانی در اعتصاب بوديم و بدون ترس در خيابانها تظاهرات میکرديم و کيهان هم حقوق ما را پرداخت میکرد، اما امروز روزنامه نگاران کار خود را از دست داده اند و حتی در رسانههای دولتی هم با ترس و لرز کار میکنند. امروز تعداد زيادی از همکاران ما در خانههای خود نيستند و عده ای هم نمیدانند ساعتی بعد در خانه خود هستند يا نه.
انقلاب يعنی قرار است حکومتی برود، ولی وقتی صحبت از اصلاحات است يعنی حکومتی بايد خود را اصلاح کند، با اين حال میبينيم که ميزان سرکوب و ترسی که اينها در جامعه حاکم کرده اند چقدر شديدتر است. اين وضعيت به هيچ عنوان با آن دوران قابل مقايسه نيست و امروز درست مثل اين است که حکومتی به کشور حمله کرده و اين حيرت انگيز است.
در اين سه دهه مسايل مهمیرخ داده است. چه خاطره ای يا چه موضوعی ذهن شما را بيشتر به خود مشغول کرده است؟
اين ۳۰ سال پر از تجربه بوده است، اما چيزی که اين روزها بسيار به آن فکر میکنم و از بابت آن احساس غرور کرده و از ايرانی بودنم حس عجيبی دارم، رشد ملت است.
دهه ۶۰ من هم جزو خانواده زندانيان سياسی بودم و هرگاه در جاهای مختلف جمع میشديم مردم رد میشدند و حتی به ما نگاه هم نمیکردند و من به خودم میگفتم آيا اينها نمیدانند چه اتفاقی رخ میدهد؟ چرا هيچ کس حتی نگاه هم نمیکند؟ اما امروز اين تحول فکری و اين همبستگی و آگاهی در کشور که میتوانيم نماد آن را همه جا ببينيم، حيرت انگيز است. به عنوان مثال اولين کسی را که بازداشت میکنند اين خبر دهان به دهان میگردد در حالی که میدانيم چه سانسور شديدی حکمفرما است و مهمتر از همه رشد فکری مردم است. ديگر کسی از کسی نمیپرسد متعلق به کدام گروه و دسته ای؟ جرمت چيست؟ همين که انسان هستيد و حق شما رعايت نشده و مطابق قانون با شما رفتار نشده، باعث جلب همدلی ديگران میشود.
اين روزها هر کسی را که میگيرند انگار قلب انسان را مچاله میکنند، ولی در همان لحظه از اين هشياری و همدلی مردم کشورم که ناشی از اين سالهای سخت است، احساس غرور کرده و هر لحظه با اين مسئله زندگی میکنم.
در اين روزهای پر تنش با برخی از روزنامهنگاران، فعالان و کنشگران سیاسی و مدنی و چهرههای سرشناس دیگر به گفتوگو نشسته ايم و از آنها خواستهايم تا پلی به گذشته بزنند و ديروز و امروز را در ترازوی مقايسه بسنجند.
از نوشابه امیری، روزنامهنگار، پرسیدهایم ساختار سیاسی و اجتماعی سالهای ۵۶ و ۵۷، پوشش رسانهای و تفاوت آن با این روزها را چگونه میبیند؟
نوشابه اميری: به يک معنا میتوان گفت کار از تفاوت گذشته است زيرا در آن زمان تمام وسايل ارتباطی در خدمت اين بود که اخبار تحولات ايران را منعکس کند. به جز راديو و تلويزيون، در رسانههای داخلی از مدتها قبل تمام اتفاقات منتشر میشد و همان روزها ما تيتر زديم که «امام آمد».
چيز مهمی که از آن دوران يادم میآيد اين است که تمام رسانههای داخلی و خارجی در خدمت اطلاع رسانی درباره اين اتفاق بودند ولی يک نفر را به ياد ندارم که به خاطر مصاحبه با راديوها و گزارش کردن برای يکی از نشريات به زندان افتاده باشد و با اتهاماتی که امروز متوجه خبرنگاران است، مواجه شده باشد.
به عبارت ديگر تمام وسايل ارتباطی آن دوران در اختيار انعکاس اتفاقات ايران بود. البته امروز در خارج از کشور همين گونه است، اما در داخل سکوت مطلق حکمفرما است و تمام نشريات ديداری و شنيداری در خدمت ناديده گرفتن حضور مردم هستند.
خانم اميری! فضای سياسی واجتماعی ۳۱ سال پيش را با فضای امروز جامعه ايران میتوان مقايسه کرد؟
دو وضعيت مختلف وجود دارد، به عنوان مثال زمانی که میخواهيم به سفر برويم يک حسی داريم و زمانی که سفر تمام شده و برمیگرديم حس ديگری داريم. در آن دوران اقشار مختلف در يک تحول عظيم مشارکت میکردند اما فشاری که امروز به خاطر يک حرکت اصلاح طلبانه بر مردم وارد میشود، در آن دوران به خاطر يک حرکت انقلابی به مردم وارد نمیشد.
در آن روزگار اين همه بازداشت، شکنجه و سرکوب شديد وجود نداشت با اين حال ما میگفتيم ارتش شاه چه کرد و چه کرد، اما امروز که نگاه میکنيم اصلاً با آن دوران قابل مقايسه نيست. حتی يادم میآيد آن دوران در روزنامه کيهان مدتی طولانی در اعتصاب بوديم و بدون ترس در خيابانها تظاهرات میکرديم و کيهان هم حقوق ما را پرداخت میکرد، اما امروز روزنامه نگاران کار خود را از دست داده اند و حتی در رسانههای دولتی هم با ترس و لرز کار میکنند. امروز تعداد زيادی از همکاران ما در خانههای خود نيستند و عده ای هم نمیدانند ساعتی بعد در خانه خود هستند يا نه.
انقلاب يعنی قرار است حکومتی برود، ولی وقتی صحبت از اصلاحات است يعنی حکومتی بايد خود را اصلاح کند، با اين حال میبينيم که ميزان سرکوب و ترسی که اينها در جامعه حاکم کرده اند چقدر شديدتر است. اين وضعيت به هيچ عنوان با آن دوران قابل مقايسه نيست و امروز درست مثل اين است که حکومتی به کشور حمله کرده و اين حيرت انگيز است.
در اين سه دهه مسايل مهمیرخ داده است. چه خاطره ای يا چه موضوعی ذهن شما را بيشتر به خود مشغول کرده است؟
اين ۳۰ سال پر از تجربه بوده است، اما چيزی که اين روزها بسيار به آن فکر میکنم و از بابت آن احساس غرور کرده و از ايرانی بودنم حس عجيبی دارم، رشد ملت است.
دهه ۶۰ من هم جزو خانواده زندانيان سياسی بودم و هرگاه در جاهای مختلف جمع میشديم مردم رد میشدند و حتی به ما نگاه هم نمیکردند و من به خودم میگفتم آيا اينها نمیدانند چه اتفاقی رخ میدهد؟ چرا هيچ کس حتی نگاه هم نمیکند؟ اما امروز اين تحول فکری و اين همبستگی و آگاهی در کشور که میتوانيم نماد آن را همه جا ببينيم، حيرت انگيز است. به عنوان مثال اولين کسی را که بازداشت میکنند اين خبر دهان به دهان میگردد در حالی که میدانيم چه سانسور شديدی حکمفرما است و مهمتر از همه رشد فکری مردم است. ديگر کسی از کسی نمیپرسد متعلق به کدام گروه و دسته ای؟ جرمت چيست؟ همين که انسان هستيد و حق شما رعايت نشده و مطابق قانون با شما رفتار نشده، باعث جلب همدلی ديگران میشود.
اين روزها هر کسی را که میگيرند انگار قلب انسان را مچاله میکنند، ولی در همان لحظه از اين هشياری و همدلی مردم کشورم که ناشی از اين سالهای سخت است، احساس غرور کرده و هر لحظه با اين مسئله زندگی میکنم.