ناصر محمدی: آن موقع رهبران خط می‌دادند، امروز مردم

سال از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ می گذرد و اينک در آستانه سالگرد انقلاب اسلامی بسياری از موافقان و مخالفان حکومت خود را برای شرکت در راهپيمايی‌های ۲۲ بهمن آماده می‌سازند.

در اين روزهای پر تنش با برخی از روزنامه‌نگاران، فعالان و کنشگران یاسی و مدنی و چهره‌های سرشناس دیگر به گفت‌وگو نشسته ايم و از آنها خواسته‌ايم تا پلی به گذشته بزنند و ديروز و امروز را در ترازوی مقايسه بسنجند.

در اين رشته گفت‌وگوها از ناصر محمدی، معاون سردبیر کیهان لندن، درباره تفاوت پوشش رسانه‌ای ۳۱ سال پيش و امروز در ايران پرسيده‌ایم:




ناصر محمدی: درست است که آن موقع رسانه‌های ديداری و شنيداری در اختيار دولت و محدود بود و مانند امروز شبکه‌های تلويزيونی و راديويی فراوانی وجود نداشت، اما نظام پادشاهی هم برنامه ريزی خاصی برای تبليغات نداشت و روی بيشتر برنامه‌ها کار کارشناسی انجام نشده بود. در اين نظام هم تعداد رسانه‌های شنيداری، ديداری و مطبوعات بسيار بيشتر است و هم کار کارشناسی روی آن انجام شده است و روی تبليغات زياد خرج می‌کنند.

در گذشته مردم اصلا وسايل تبليغاتی در اختيار نداشتند البته نه اين که بگوييم اکنون دارند، ولی در گذشته رسانه‌های ديداری و شنيداری به اين صورت که امروز در خارج از کشور داريم، وجود نداشت. امروز هم اين رسانه‌ها وجود دارد و هم اينترنت و موبايل و شبکه‌هايی چون توئيتر و غيره.

وجه مشترک هر دو زمان اين است که مردم به رسانه‌های رژيم بی‌اعتماد بودند و اکنون هم بی‌اعتماد شده اند، با اين تفاوت که در گذشته وقتی به رسانه‌های رژيم پادشاهی بی‌اعتماد بودند يک تالی فاسد در برداشت، يعنی به هر چيزی که خلاف نظام پادشاهی بود و صدای آن از جای ديگر بلند می شد اعتماد می‌کردند، اما امروز چنين نيست. مردم امروز بسيار دقيق‌تر به مسايل توجه می کنند و به صرف اين که رسانه ای اپوزيسيون است آن راملاک قرار نمی‌دهند و خودشان تحليل درستی از حوادث دارند.

امروز وقتی رسانه‌ها و روزنامه‌ها را تعطيل می کنند، روزنامه‌های مخالف سعی می‌کنند دوباره نشريه ديگری راه بيندازند و به صحنه بيايند، ولی در جريان انقلاب به مدت ۶۲ روز تمام روزنامه‌ها و مجلات و مطبوعات اعتصاب کردند و تعطيل شدند. در نتيجه ميدان دست بی بی سی -فارغ از اين که درست عمل کرد يا نه- و صدای راديو آزاد افتاد که از مسکو برنامه پخش می‌کرد.

امروز که رسانه‌ها، روزنامه‌ها و مجلات را چه در داخل و چه در خارج از حکومت نگاه می‌کنيم، می‌بينيم مسايل بسيار متفاوتی در آنها مطرح می‌شود و رسانه‌هايی مانند راديو فردا فضای کافی ايجاد کرده‌اند تا همه بتوانند مسايل را تحليل کنند. تفاوت بزرگ امروز با دوران انقلاب اين است که افرادی که در صحنه هستند به نوعی هم خبرنگار و هم گزارشگر هستند و اطلاعات را به همه افکار عمومی دنيا و داخل کشور انتقال می‌دهند.

آقای محمدی! آيا می توان فضای سياسی و اجتماعی ۳۱ سال پيش را با فضای امروز جامعه ايران مقايسه کرد؟

بله، يک وجه تشابه اين است که هم انقلاب اسلامی و هم جنبش دموکراسی خواهی سبز ايران هر دو خواهان سرنگونی نظام هستند با اين تفاوت که آن زمان شايد می‌شد قانون اساسی و رژيم را اصلاح کرد، ولی اين نظام نشان داده که اصلاح پذير نيست و بايد قانون اساسی عوض شود.

تفاوت‌هايی که در ميان جنبش سبز و انقلاب ۵۷ وجود دارد زياد است که من به چند نکته اشاره می کنم: هدف، مشی مبارزه، فعالان جنبش و رهبری آن. در انقلاب ۵۷ هدف نفی بود و اکنون اثباتی است، آن موقع می‌دانستند چه چيزی نمی‌خواهند ولی نمی‌دانستند چه می‌خواهند، اما امروز هم می‌دانند چه می‌خواهند و هم می دانند چه نمی‌خواهند.

انقلاب ۵۷ ظاهرگرا و قالب گرا بود ولی جنبش سبز محتواگرا است، يعنی آن زمان می‌گفتند پادشاهی نباشد هرچه باشد اشکالی ندارد، اما امروز به صورت قضيه کاری ندارند بلکه می‌گويند حقوق بشر و دموکراسی و جدايی دين از حکومت باشد، فارغ از شکل حکومت.

آن موقع خشم، خشونت، انتقام و مشی مسلحانه درکار بود ولی امروز بنا بر مسالمت و پرهيز از خشونت است که البته جای اميدورای دارد، چون وقتی به اين صورت به سوی دموکراسی حرکت می‌کنند امکان رسيدن به آن زياد است. بايد بی‌پرده گفت مخالفان و راهيان جنبش که در صحنه هستند از نظر سياسی و منطقی بسيار رشيدتر و بالغ‌تر هستند، اما در گذشته حتی رهبران سياسی و فرهيختگان ما اين رشد و آگاهی را نداشتند.

در آن موقع رهبری کاريزماتيک وجود داشت و آقای خمينی رهبر کاريزما بود و رهبران ميانی می‌خواستند خودشان را به او نزديک کنند و رهبران بودند که به مردم خط می‌دادند، اما امروز درست برعکس است. رهبری مذهبی در صحنه نيست و مردم می‌دانند چه می خواهند و آنها تعيين می‌کنند تا کجا با رهبران کنار بيايند.

نکته آخر اين که شيوه بررسی مسايل در حال حاضر يک شيوه عاقلانه و خردورزانه است، اما در آن زمان مسئله را بيشتر به صورت احساسی بررسی می‌کردند.

آقای محمدی! در اين سه دهه مسايل مهمی رخ داده است. چه موضوعی يا چه خاطره ای بيشتر ذهن شما را به خود مشغول کرده است؟

به نظر من مسئله بسيار مهم رفراندومی بود که در آن مردم به چيزی که نمی‌دانستند رأی دادند، يعنی مردم نمی دانستند محتوای «جمهوری اسلامی» که آقای خمينی پيشنهاد می‌کند چيست. در اين ۳۰ سال دعوا بر سر اين است که بالاخره ولايت فقيه و جمهوری اسلامی چه معنايی دارد. حتی امروز جبهه اصلاح طلبان يا اصولگرايان يکديگر را متهم می‌کنند که طرف مقابل موازين جمهوری اسلامی و يا موازين ولايت فقيه را زير پا گذاشته است.

مردم بايد تصميم می‌گرفتند دنبال چه چيزی بروند، ولی متاسفانه شرايط آن قدر جو زده و احساسی بود که مردم در رفراندوم ۱۲ فروردين ۵۸ شرکت کردند و حاصل آن چيزی است که امروز می‌بينيم.