منصوره پیرنیا: پارو می‌زنیم، در قایقی که هر موج به عقب پرتش می‌کند

۳۱ سال از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ می‌گذرد و اينک در آستانه سالگرد انقلاب اسلامی‌ بسياری از موافقان و مخالفان حکومت خود را برای شرکت در راهپيمايی‌های ۲۲ بهمن آماده می‌سازند.

در اين روزهای پر تنش با برخی از روزنامه نگاران، نویسندگان و کنشگران مدنی به گفت‌وگو نشسته‌ايم و از آنها خواسته‌ايم تا پلی به گذشته بزنند و ديروز و امروز را در ترازوی مقايسه بسنجند.

از منصوره پيرنيا، روزنامه نگار و نویسنده، درباره تفاوت پوشش رسانه ای ۳۱ سال پيش و امروز در ايران پرسيده‌ام:


منصوره پيرنيا:
در جامعه ای که می‌خواهد صدای مردم را به هم برساند و روزنامه نگار وسيله ارتباطی است، مطبوعات بايد چند خصوصيت داشته باشد: يا اين که مطبوعات از مالکيت خصوصی برخوردارند يعنی کسانی چون دکتر مصباح زاده، مسعودی يا اميرانی مالک روزنامه، نشريه يا مجله هستند و يا اين که دولت بر روی مطبوعات کنترل کامل دارد. متاسفانه مردم ايران هرگز شانس مالکيت عمومی‌ بر مطبوعات را نداشتند و بعد از انقلاب مشروطه اين فرصت پيش نيامد که مطبوعات در اختيار مردم باشد و مردم مستقيماً بتوانند صدايشان را بدون هيچ واسطه دولتی يا بخش خصوصی به هم برسانند.

تفاوت بعد و قبل از انقلاب اين است که پيش از انقلاب ما از آزادی‌های نسبی مطبوعاتی برخوردار بوديم به عنوان مثال تحريريه کيهان به معنای واقعی يک محيط آزاد و حرفه ای بود و دولت بر ما کنترل نداشت.

خانم پيرنيا! فضای سياسی واجتماعی ۳۱ سال پيش را با فضای امروز جامعه ايران می‌توان مقايسه کرد؟

اين دو فضا اصلاً با يکديگر قابل مقايسه نيست. مطرح کردن فضای سياسی بدون مطرح کردن فضای اجتماعی امکان پذير نيست و در آن روزگار آزادی‌های اجتماعی بيشتر بود به عنوان مثال اگر دختری می‌خواست مينی ژوپ می‌پوشيد و مادرش هم چادر بر سر داشت و کسی به اين دو نمی‌گفت که چگونه فکر کنند. از طرف ديگر می‌ديديم که وسايل سنتی ارتباطات در اختيار مذهبيون قرار داشت و می‌توانستند در مسجد و منبر روضه خوانی حرف‌های خود را بزنند و کسانی که می‌خواستند اين حرف‌ها را بشنوند می‌توانستند مستمع مذهبيون باشند. حتی چپی‌ها و توده ای‌ها با تردستی خاصی ديدگاه‌های خود را در روزنامه‌ها منعکس می‌کردند.

فضای سياسی و اجتماعی بعد از مشروطيت هر چه بود رو به بهبود بود تا زمان انقلاب. بعد از انقلاب مردم احوال کسی را پيدا کردند که در درون قايقی نشسته و در حال پارو زدن به جلو است ولی با يک موج به عقب پرتاب می‌شود. اکنون دستاوردهای انسانی ديگر در دسترس نيست، محيط تلخ و سرد است، زنان و دختران پرخاشجو شده اند، انسان‌ها نسبت به يکديگر نامهربان شده اند، قوانين اجتماعی به عقب برگشته، همه چيز به صورت سيه روزی و کوردلی درآمده است و متاسفانه نور روشنايی که بايد بر جامعه می‌تابيد و آن را به سوی آينده سوق می‌داد اکنون وجود ندارد.

خانم پيرنيا! در اين سه دهه مسايل مهمی‌ رخ داده است. چه خاطره ای يا چه موضوعی ذهن شما را بيشتر به خود مشغول کرده است؟

در اين سه دهه با اين که از ايران دور بودم اما تمام لحظات زندگيم در فکر مردم بوده ام. آن چه خيلی آزارم داده و می‌دهد وضعيت زنان ايران است، اين که چطور تمام قوانين حمايت از خانواده، قوانين حضانت و قوانين پيشرويی که به آن دسترسی پيدا کرده بوديم و زن را تحت پوشش قرار می‌داد همه از بين رفت و تمام دستاوردها روز به روز نقش بر آب شد. در جامعه ای که زنان و مردان آزادی ندارند، شلاق می‌خورند و تحقير می‌شوند چطور می‌توانم بگويم موضوع خاصی ذهنم را به خود مشغول کرده است.

اما اکنون نور اميدی که جوانان داخل کشور به ما می‌دهند روشنايی آفرين است و می‌بينيم که چطور اين جوانان حماسه آفريدند. اين حماسه جواب تحقيرهايی بود چون آفتابه به گردن انداختن و دور خيابان‌ها گرداندن همين جوان‌ها.

ايرانی می‌خواهد به عزت خود دوباره دست يابد و اين مسئله حق اوست. در طول تاريخ هميشه اعراب، مغول‌ها و ديگران آمدند و به ايرانی‌ها توسری زدند و در نهايت هم انقلاب آمد و به مردم توسری زد، ولی حق اين ملت است که چون ققنوس از زير خاکستر بلند شود و من اميد دارم که چنين شود.