۳۰ سال دشمنی، دوستی، دشمنی،...

راه‌پیمایی‌های مراسم ۲۲ بهمن همیشه با آتش زدن یا لگد کردن پرچم برخی کشورها همراه است

نفى سلطه ابرقدرت ها، يكى از محورهايى بود كه آيت الله خمينى، بنيانگذار جمهورى اسلامى در ايران، در ارتباط با پيروزى انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷ مطرح كرد؛ موضوعى كه با طرح شعار « نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى» در ماه هاى پيش و ساليان پس از انقلاب بهمن ۵۷، از سوى تظاهركنندگان و شركت كنندگان در مراسم سخنرانى طرح مى شد.

مسئولان جمهورى اسلامى ايران -به ويژه آيت الله خمينى- در سخنرانى هاى خود همواره محمدرضا شاه پهلوى را متهم مى كردند كه توجهى به استقلال ايران نداشته و اين كشور را به آمريكا، يكى از دو ابرقدرت آن زمان، وابسته كرده است.

اردشير زاهدى، وزير امور خارجه و سفير ايران در واشينگتن در سال هاى پيش از پيروزى انقلاب، با رد اين موضوع تاكيد مى كند كه سياست خارجى در دوره سلطنت محمدرضا پهلوى بر تامين منافع ملى ايران استوار بوده است.

وى در اين زمينه به راديو فردا مى گويد: « آن چه به نفع مملكت بود انجام مى داديم. از لحاظ سياست خارجى سعى مى كرديم با همسايگان خود چه بزرگ، چه كوچك و ساير كشورها روابط حسنه پيدا كنيم تا بتوانيم مشكلات خودمان را بهتر حل كرده و ايزوله نباشيم. ديگر اين كه اگر بين ساير كشورها از جمله كشورهاى اسلامى مشكلى پيش مى آيد، روابط نزديك بى طرفانه داشته باشيم تا شايد بتوانيم اختلافات را بر طرف كرده، آنها را به هم نزديك كنيم و در ضمن طلبكار هم باشيم.»

سعيد رجايى خراسانى، تحليلگر سياست خارجى و نماينده پيشين جمهورى اسلامى ايران در سازمان ملل متحد، از زاويه ديگرى به اين مسئله نگاه مى كند و به راديو فردا مى گويد:« ايران قبل از انقلاب اسلامى وابستگى هاى خاصى داشت. من نمى خواهم بگويم همه اين وابستگى ها خيانت بوده اما علايق سياسى خاصى در نظام آن زمان وجود داشت، به عنوان مثال ارتباط تنگاتنگى با آمريكا داشت. نظام شاهنشاهى مقتضياتى داشت و اين مقتضيات جريان خاصى را براى سياست خارجى ما به وجود مى آورد. در آن دوران رابطه با اسراييل مشروعيت داشت، رابطه با آمريكا شرايط خود را داشت و رابطه با كشورهاى غربى با علايق خاصى كه نظام شاهنشاهى داشت دنبال مى شد.»

آغاز؛ «صدور انقلاب»


با پيروزى انقلاب ايران و روى كار آمدن نظام جمهورى اسلامى، سياست خارجى ايران نيز به تبع تحولات داخلى، كه به گفته بسيارى از تحليلگران ماهيت دينى داشت، تغيير يافت.

هوشنگ حسن يارى، استاد كالج سلطنتى كانادا، در ارتباط با سياست خارجى ايران بعد از انقلاب به راديو فردا مى گويد: « اگر به ماهيت انقلاب ايران نگاه كنيم، مى بينيم بيشتر رنگ دينى و اسلامى داشته و به همين دليل سياست خارجى ايران و برخورد با جهان خارج هم سياستى مبتنى بر ايدئولوژى اسلامى بوده است.»

در حالى كه ايران پيش از انقلاب داراى مناسبات گوناگون با اسراييل بود و حتى سفارت اسراييل در تهران داير شده بود، رهبر جديد جمهورى اسلامى بر همبستگى ايران با فلسطينيان تاكيد كرد.

در اين خصوص، حتى روزى به نام «روز جهانى قدس» نامگذارى شد كه مراسم و راهپيمايى هاى مربوط به آن، در آخرين جمعه ماه رمضان برگزار مى شود.

يكى از محورهاى سياست خارجى نظام جديد در ايران، حمايت از نهضت هاى رهايى بخش، به ويژه نهضت هاى اسلامى بود.

به همين دليل، بسيارى از كارشناسان مسايل ايران بر اين باورند كه مسئولان نظام جديد در انديشه صدور انقلاب اسلامى بوده اند.

اين كارشناسان اشاره مى كنند كه انقلاب ايران از اين نظر، شباهت هايى با روسيه (و سپس شوروى) پس از انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ و فرانسه پس از انقلاب كبير سال ۱۷۸۹ دارد.

در مورد «صدور انقلاب اسلامى» براى مثال به تاسيس حزب الله لبنان -كه بسيارى حجت الاسلام محتشمى پور را پدر معنوى آن به شمار مى آورند- اشاره مى كنند.

معمولا به برخى از سخنان آيت الله خمينى نيز اشاره مى شود، به خصوص اين جمله وى كه مى گفت: « ما به تمام جهان، تجربه هاى مان را صادر مى كنيم و نتيجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون كوچك ترين چشمداشتى، به مبارزان راه حق انتقال مى دهيم و مسلما محصول صدور اين تجربه ها جز شكوفه هاى پيروزى و استقلال و پياده شدن احكام اسلام براى ملت هاى دربند نيست.»

پرفسور يرواند آبراهاميان، استاد تاريخ در دانشگاه نيويورك، در گفت وگو با راديو فردا درباره سياست خارجى ايران پس از انقلاب مى گويد:« سياست خارجى ايران در طول زمان تغيير كرده است. فكر مى كنم پس از انقلاب، انقلابيون به اين فكر افتادند كه مى توان انقلاب را صادر كرد. ايران براى جهان خارج به خصوص براى جهان اسلام، يك پيام داشت و انتظار مى رفت انقلاب هاى مشابه ديگرى نيز در ميان همسايگان ايران روى دهد، اين چيزى بود كه آيت الله خمينى انتظار آن را داشت.»

هوشنگ حسن يارى نيز از جمله كارشناسانى است كه مى گويد حمايت از نهضت هاى رهايى بخش اسلامى در دستور كار تهران و نظام جديد قرار داشته است.

وى مى افزايد: « در قانون اساسى ايران آمده كه انقلاب ايران يك پيام را براى گروه ها و جنبش هاى مختلف جهان مى آورد و آن اين است كه تنها نيستند و كشور ايران حامى آنها است. بنابراين مى بينيم در نقاط مختلف از جمله خاورميانه بحث حزب الله، حماس و جنبش هاى اسلامى ديگر مطرح مى شود كه همه به بينش ابتدايى كه در قانون اساسى به عنوان حمايت از جنبش هايى انقلابى به آن اشاره شده، مربوط مى شود.»

البته گروه ديگرى از كارشناسان نيز هستند كه مى گويند سياست خارجى ايران در ساليان نخست پس از پيروى انقلاب، آنچنان يك دست نبود كه بتوان گفت سمت گيرى كاملى در جهت حمايت از نهضت هاى رهايى بخش اسلامى داشته است.

پيروز مجتهدزاده، مدير عامل بنياد پژوهشى يوروسويك، معتقد است: « ما در برخورد با يكى دو سال اول انقلاب اسلامى نمى توانيم سمت و سوى مشخص و واحدى را در سياست خارجى ايران دنبال كنيم. زيرا دولت موقت، دولتى ناسيوناليستى بود در حالى كه خود انقلاب، انقلاب اسلامى بود و هيچ جهت ناسيوناليستى در آن وجود نداشت بلكه گرايش به طرف بنياد گرايى اسلامى بود و حمايت از گروه هاى مبارز اسلامى در سراسر دنيا.»

یرواند آبراهامیان: « گفتمان انقلابيون ايران به ميزان زيادى برپايه انقلابى گرى شيعى بود و به راحتى نمى توانست در كشورهاى سنى مذهب نفوذ كند به همين دليل صدور انقلاب شكست خورد.»
به موازات ادامه شور و هيجان انقلابى مسئولان جمهورى اسلامى كه در سخنان راديكال آنها بازتاب مى يافت و به رغم تاسيس دفتر نهضت هاى آزاديبخش اسلامى، كه تاثير منفى بر كشورهاى ديگر داشت، آيت الله خمينى تلاش كرد تا صدور انقلاب اسلامى را به تعبير ديگرى به جز كشور گشايى تعريف كند.

وى گفت:« اينكه مى گوييم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معنى غلط را از آن برداشت نكنند كه "ما مى خواهيم كشورگشايى كنيم". ما همه كشورهاى مسلمين را از خودمان مى دانيم .»

البته پرفسور آبراهاميان معتقد است كه بحث صدور انقلاب در مواجه با واقعيت، به خودى خود، ديگر كاربردى نداشت كه مسئولان جمهورى اسلامى بخواهند بر آن تاكيد داشته باشند و اين موجب شد كه آنان بحث صدور انقلاب را كنار گذاشتند.

وى در اين زمينه مى گويد: « گفتمان انقلابيون ايران به ميزان زيادى برپايه انقلابى گرى شيعى بود و به راحتى نمى توانست در كشورهاى سنى مذهب نفوذ كند به همين دليل صدور انقلاب شكست خورد.»

به رغم تمام اينها، حسين همدانى، جانشين فرمانده نيروى مقاومت بسيج وابسته به سپاه پاسداران، در آبان ماه سال جارى اعلام كرد: جمهورى اسلامى تامين كننده بخشى از تسليحات «ارتش هاى آزادى بخش منطقه» است.

اين مقام عاليرتبه بسيج افزود: «امروز، نه تنها نيروهاى مسلح ما خودكفا شده اند، بلكه ارتش هاى آزادى بخش منطقه نيز بخشى از تسليحات خود را به وسيله ما تأمين مى كنند.»

جانشين فرمانده نيروى مقاومت بسيج در اين سخنرانى به سازمان هايى كه ايران سلاح در اختيار آنها قرار مى دهد، اشاره نكرد.

برخى از كشورهاى غربى و اسراييل، تهران را متهم به ارسال اسلحه براى حزب الله در لبنان، جهاد اسلامى و حماس در فلسطين و برخى از شبه نظاميان در عراق مى كنند.

جرج بوش، رييس جمهورى آمريكا، دو سال پيش در سخنانى از تهران خواست تا به حمايت مالى و فرستادن اسلحه به گروه هاى تروريستى نظير حزب الله پايان دهد.

تهران همواره چنين اتهاماتى را تكذيب مى كند و مى گويد از چنين گروه هايى تنها «حمايت معنوى و سياسى» مى كند.

يكى از رويدادهايى كه تاثيرى جدى و عميق و همه جانبه بر سياست خارجى ايران گذاشت، اشغال سفارت آمريكا در تهران در سال ۱۳۵۸ به دست گروهى از دانشجويان موسوم به دانشجويان پيرو خط امام بود.

پيروز مجتهدزاده در اين رابطه معتقد است: « نقطه عطف اصلى در سياست خارجى جهمورى اسلامى ايران از اين جا شروع شد و از اين تاريخ خصومت بين ايران و غرب شكل گرفت و در طى اين دوران سياست منزوى كردن جمهورى اسلامى آغاز شد.»

نوبت دوستى؛ «تنش زدايى»

تنش در مناسبات ايران و غرب، همزمان با حمله عراق به ايران بود. جنگ دو كشور كه در سال ۱۳۵۹ آغاز شد، هشت سال ادامه يافت و خسارات سنگين جانى و مالى براى دو كشور به همراه داشت.

در اين سال ها، رويداد هاى گوناگونى موجب انزواى بيشتر ايران در عرصه بين المللى شدند.

صدور فتواى قتل سلمان رشدى، نويسنده هندى تبار بريتانيايى، از سوى آيت الله خمينى و سردى روزافزون مناسبات تهران و مسكو، در پى كمك ايران به مجاهدين افغان و كمك نظامى اتحاد شوروى سابق پس از ورود نيروهاى ايرانى به خاك عراق، از جمله اين رويدادها بودند. به علاوه، بايد به تاثير سركوبى حزب توده ايران در روابط مسكو و تهران اشاره كرد.

جنگ هشت ساله عراق و ايران در سال ۱۳۶۷ پايان يافت و يك سال پس از آن، آيت الله خمينى كه الهام بخش انديشه هاى انقلاب اسلامى ايران به شمار مى رفت، درگذشت. در اين زمان، ايران نيازمند سرمايه گذارى و بازسازى ويرانى ها و تلاش براى كاهش فشارهاى خارجى بود. از اين رو، سياست تنش زدايى در سياست خارجى دولت اكبر هاشمى رفسنجانى در پيش گرفته شد؛ سياستى كه تا زمان پايان رياست جمهورى محمد خاتمى ادامه يافت.

هوشنگ حسن يارى معتقد است: « پس از پايان جنگ ايران و عراق و به دلايل مختلف، سياست بيشتر به طرف عملگرايى سوق يافت و كسانى كه از سال ۱۹۸۹ ميلادى به بعد روى كار بودند مسايل ديگرى را پيگيرى مى كردند. به خصوص مسئله بازسازى مطرح شد و بازسازى در قالب برخورد ايدئولوژيك با جهان نمى توانست انجام پذيرد. در نتيجه تعامل با جهان خارج در دستور كار سياست خارجى ايران قرار گرفت و اين تعامل ادامه پيدا كرد. آقاى خاتمى به عنوان رييس جمهور ايران تلاش كرد تعامل را وارد مرحله جديدى بكند و گفت و گوى تمدن ها را مطرح كرد. اين بينش آقاى خاتمى به تنش زدايى در روابط خارجى ايران منتهى شد.»

يرواند آبراهاميان، استاد تاريخ در دانشگاه نيويورك، با آقاى حسن يارى موافق است و مى افزايد: « رفتار دولت ايران پس از مدتى شبيه رفتار ساير دولت ها شد و از آن پس ايران به سوى عادى سازى روابط خود با همسايگانش به ويژه كشورهاى عربى حوزه خليج فارس پيش رفت. اين سياست عادى سازى پس از درگذشت آيت الله خمينى و در دوران رياست جمهورى رفسنجانى و خاتمى اتخاذ شد.»

دايره؛ «بازگشت به ارزش ها»

طرح گفت و گوى تمدن ها از سوى محمد خاتمى كمك بزرگى به پيشبرد سياست تنش زدايى كرد، اما اين سياست به سرانجام نرسيد و در نيمه راه ماند؛ آنهم در شرايطى كه آمريكا در دوره رياست جمهورى بيل كلينتون، نرمش زيادى در قبال ايران نشان داد و اين اميد وجود داشت كه با بهبود مناسبات ايران و آمريكا، وضعيت ايران در جهان كاملا بهبود يابد.

پیروز مجتهد زاده: « غرب در اين دوران شديدا درگير بحث برنامه انرژى هسته اى ايران بود و اين سياست را پى گرفت كه برنامه هسته اى بايد متوقف شود، به اين دليل كه هدف جمهورى اسلامى، توليد سلاح اتمى براى استفاده عليه اسراييل است. البته اين تهمتى بود كه توسط اسراييل و آمريكا مطرح شد. اين درگيرى كه به شدت گسترش يافت، سبب شد كه اهداف اصلاح طلبى دولت اصلاح طلب در راه بهبود روابط با دنياى خارج خنثى شود.»
برخى از تحليلگران، يكى از دلايل شكست سياست تنش زدايى را اعمال فشارها و دخالت هاى آيت الله على خامنه اى، مى دانند كه با سياست هاى جناح موسوم به محافظه كار، همسو بوده است.

البته پيروز مجتهدزاده، مدير عامل بنياد پژوهشى يوروسويك، بر اين باور است كه پرونده برنامه اتمى ايران، يكى ديگر از عواملى بود كه باعث شد كه سياست تنش زدايى به موفقيت منجر نشود.

او در اين مورد مى گويد: « غرب در اين دوران شديدا درگير بحث برنامه انرژى هسته اى ايران بود و اين سياست را پى گرفت كه برنامه هسته اى بايد متوقف شود، به اين دليل كه هدف جمهورى اسلامى، توليد سلاح اتمى براى استفاده عليه اسراييل است. البته اين تهمتى بود كه توسط اسراييل و آمريكا مطرح شد. اين درگيرى كه به شدت گسترش يافت، سبب شد كه اهداف اصلاح طلبى دولت اصلاح طلب در راه بهبود روابط با دنياى خارج خنثى شود.»

اين سياستى نبود كه براى جناح موسوم به محافظه كار خوشايند باشد. محافظه كاران، دولت محمد خاتمى را متهم مى كردند كه تسليم دشمن شده است. اين انتقادها تاكنون نيز ادامه داشته است و محمود احمدى نژاد، رييس جمهورى كنونى ايران، يكى از منتقدين سياست خارجى آقاى خاتمى، او را متهم به سازشكارى و كوتاه آمدن در قبال رهبران خارجى مى كند.

اما سياست خارجى ايران از سال ۱۳۸۴، يعنى در دوره رياست جمهورى محمود احمدى نژاد چه مشخصه هايى پيدا كرده است؟

منصور فرهنگ، استاد رشته علوم سياسى دانشگاه بنينگتون در ورمونت (آمريكا) و نماينده سابق ايران در سازمان ملل متحد در دوران دولت موقت انقلاب، در گفت وگو با راديو فردا مى گويد: « ما هر چقدر هم كه از احمدى نژاد و گروهش انتقاد كنيم، اما اين ها مى خواهند مورد احترام باشند، شاه هم همين را مى خواست. در تاريخ ايران نيز هميشه همين تمايل وجود داشته ولى بعد از انقلاب به صورت موضع رسمى رژيم ايران درآمده است.»

هوشنگ حسن يارى از زاويه ديگرى به اين پرسش پاسخ مى دهد: « سياست خارجى ايران با روى كار آمدن آقاى احمدى نژاد، باز وارد يك مرحله پرتلاطم ديگر شد كه بازگشت به ارزش هاى انقلاب بوده است. در نتيجه برخورد ايدئولوژيك با جهان خارج و پيش دستى كردن در بسيارى موارد در دستور كار سياست خارجى ايران قرار گرفت و همچنان ادامه دارد. ضمن اين كه سياست هاى احمدى نژاد هم ايران و هم جهان را با چالش هاى جديد روبرو كرده است، به عنوان مثال وقتى كه او نامه هاى مختلف به سران كشورها فرستاد، مسئله هولوكاست و يا ارتباط با آمريكا تحت شرايط جديد را مطرح كرد. اين مسايل مرحله جديدى را در روابط ايران با دنياى خارج به وجود آورد و هر آن چه به عنوان تنش زدايى مطرح مى شد به كنار گذاشت و يك سياست تهاجمى در پيش گرفت.»

هوشنگ حسن یاری: «سياست هاى احمدى نژاد هم ايران و هم جهان را با چالش هاى جديد روبرو كرده است، به عنوان مثال وقتى كه او نامه هاى مختلف به سران كشورها فرستاد، مسئله هولوكاست و يا ارتباط با آمريكا تحت شرايط جديد را مطرح كرد.»


در اين شرايط، نتايج سياست خارجى محمود احمدى نژاد براى ايران چيست؟

اردشير زاهدى در پاسخ به اين پرسش مى گويد: « متاسفانه ايران دوستان زيادى را از دست داده است و در حال حاضر ايزوله است.»

شيرين هانتر، استاد روابط بين الملل در دانشگاه جورج تاون واشينگتن، هم دراين مورد مى گويد: « مشكلى كه ايران براى خود درست كرده اين است كه دنيا هر كارى كه مى خواهد انجام دهد، ايران را بهانه مى كند. چون ايران دايم مى گويد كه مى خواهد جاى آمريكا را پر كند و قوى ترين دولت دنيا است. بنابراين همسايه هاى ايران در خليج فارس مى ترسند و اين حرف ها بهانه اى به دست همه داده كه از خطر ايران سوء استفاده كرده و منظور خود را پياده سازند. به عنوان مثال در بحران ميان حماس و اسراييل، تمام تقصير را به گردن ايران انداختند. ايران بايد بداند كه به خطر انداختن مرزهاى ايران مهم تر است يا دفاع از حماس و سايرين.»

اين در شرايطى است كه در درون حاكميت ايران انتقادهاى جدى اى نيز به سياست خارجى محمود احمدى نژاد وجود دارد. در اين ارتباط مى توان به سخنان محمد خاتمى، رييس جمهورى سابق ايران، اشاره كرد.

آقاى خاتمى: « هنر اين نيست كارى بكنيم كه هر روز در دنيا اعتبار ملت ايران كاهش يابد و خود گوييم و خود خنديم و خود مرد هنرمند باشيم، اما اين ملت بزرگ كه يكى از كارهاى بزرگش، انقلابى عظيم است اعتبارش در دنيا از دست برود و امكاناتش براى پيشرفت روز به روز كاهش پيدا كند.»

در كنار اين موضوع، نكته اى كه در خصوص سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران وجود دارد، عوامل تاثيرگذار بر ديپلماسى است.

بسيارى از صاحب نظران و نيز رسانه هاى خارجى و داخلى بارها گفته اند كه عوامل زيادى در اين زمينه موثر هستند. آنان در اين مورد حتى اشاره كرده اند كه در برخى اوقات، سخنان امامان جمعه و يا برخى از روزنامه ها، مسير سياست خارجى ايران را تحت تاثير قرار داده است.

هوشنگ حسن يارى توضيح بيشترى در مورد اين عوامل مى دهد:« از جمله مطبوعات اصولگرا، دولت، شوراى تشخيص مصلحت، شوراى نگهبان، سپاه پاسداران، شوراى عالى امنيت ملى، رهبرى و عوامل و اشخاص ديگر. اين مجموعه در موارد مختلف به اجماع مى رسند، به خصوص در مسايل كلان مملكت در سياست خارجى، مانند رابطه با آمريكا و كشورهاى غربى و مسئله هسته اى. يعنى تصميم گيرى ها بيشتر تصميم جمعى است تا تصميم فردى.»

در هر حال، سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در شرايطى پا به چهارمين دهه خود مى گذارد كه به نظر مى رسد هنوز خود را از تاثيرات ساليان نخست پس از پيروزى انقلاب رها نكرده است. تاثيراتى كه مى توان آن را در سخنانى از قبيل تاكيد بر لزوم محو اسراييل و يا زير سئوال بردن سازمان هاى بين المللى مشاهده كرد.