انتخابات در کانادا و بی‌‌معنایی سیاسی

پرچم کانادا

اسکار آمرینگر، روزنامه نگار آمریکایی‌ آلمانی‌تبار، معتقد بود که «سیاست، هنر به دست آوردن پول از ثروتمندان و رای از فقرا، به بهانهٔ نگاهبانی هر کدام از این دو دسته از دیگری است.»

البته اشاره آمرینگر به سیاست در عصر جدید در قارهٔ آمریکای شمالی‌ بود که پول حرف اوّل و شهروندان حرف آخر را می‌‌زنند.

در هفته‌ا‌ی که گذشت بسیاری از شهروندان کانادایی بالای ۱۸ سال به صندوق‌های رای‌گیری رفتند تا نمایندگان خود از سه حزب بزرگ کانادا را برای حضور در مجلس فدرال این کشور انتخاب کنند.

یکی از ویژگی‌های اساسی انتخابات در کشوری چون کانادا بر خلاف بسیاری از کشور‌های جهان در این است که شور و هیجان خاصی در دوران انتخابات ظاهر نمی‌‌شود.

بی‌شک در صد بالایی‌ از رای‌دهندگان در مورد پلاتفرم‌های اقتصادی و سیاست خارجی‌ احزاب شرکت کننده در انتخابات بی‌خبرند و رای دادن به نامزدی از یک حزب را تنها به دلیل مخالفت با حزب دیگر یا موافقت با سیاست‌های مالیاتی آن‌ حزب می‌‌دانند.

این شیوه تفکر در جوامعی چون کانادا، که در آن‌ سیاست تبدیل به معاملات ملکی‌ شده و سیاست‌مداران فقط به دنبال بساز و بفروشی سیاسی هستند، رویکردی کاملا ناپخته و فکر نشده است که نه تنها دموکراسی را در چنین جامعه‌ای تقویت نمی‌کند بلکه آن را تبدیل به فرایندی مناسکی می‌ کند که صرف انتخاب کردن به معنای دل نگرانی‌ در مورد نحوه مدیریت جامعه نیست.

از این جهت، جامعه کانادا تا حدی با خلاء حیات سیاسی و توهم کنشگری اجتماعی روبه‌روست که که حتی انتخابات با نوعی شعف ناپایدار هم همراه نیست.

دلیل این پدیده را در چه عواملی می‌توان دانست؟

سخن گفتن از یک دلیل واحد در این زمینه کار درستی نیست اما می‌توان به دلیلی عمده و یا لااقل به یکی از دلایل عمده اشاره کرد و آن این است که امر سیاسی در کشوری چون کانادا تا حد بسیار زیادی با تبعیض و نابرابری نا آشکار آمیخته است که موجب سرخوردگی افراد از رسیدن به حق سیاسی و اجتماعی خودشان می‌ شود. واقعیت این است که سیاست کلان کانادا (همچون تجارت کلان آن‌) به هیچ عنوان بیانگر تنوع و تعدد گروه‌های قومی متفاوت در این کشور نبوده و نیست. هر چند که برخی‌ از نمایندگان احزاب بزرگ کانادا و نمایندگان منطقه‌ای از اقوام غیر مسیحی‌ و غیر سفید پوست کانادا هستند، ولی‌ نیم نگاهی‌ به سه حزب بزرگ و فهرست نخست وزیران این کشور به خوبی نشان می‌‌دهد که نه در زمان حال و نه در آینده‌ای بسیار نزدیک، چنین کشوری به نخست‌وزیری سیاه یا هندی‌تبار یا ایرانی‌تبار رای نخواهد داد. این بدان معناست که در کانادا دو نوع شهروندی وجود دارد: آنهایی که فراسوی انتخابات صوری می‌‌توانند در مورد سرنوشت این کشور تصمیم بگیرند و به درجات بالای سیاسی و اقتصادی برسند و آنهایی که در آرزوی چنین روزی با رای دادن و نامزد احزاب و وزرای منطقه‌ای شدن با این توهم زندگی‌ می‌‌کنند که در سیاست کانادا شرکت فعال و تاثیرگذار دارند.

بنابراین باید هر چه بیشتر تاکید کنیم که عقلانیت سیاسی حکم می‌کند که شرکت درانتخابات کانادا تنها لحظه کوتاهی‌ برای مشارکت واقعی‌ در سیاست این کشور و انتقاد یا بازبینی سیاست‌های دولت آن است.

بر خلاف تصور بسیاری از مهاجران کانادایی‌شده رای‌دهنده، آنچه که آینده دموکراسی در کانادا را تضمین می‌کند، مشارکت حداکثری نه فقط در قالب انتخابات بلکه در قالب نهادینه شدن جامعه مدنی در جهت برنامه‌های پیوسته یعنی در چارچوب انتقاد مواخذه‌کنند به سیاست‌های نا‌برابر و قوانین تبعیضی این کشور است. یکی از مهم‌ترین ضماتنت‌های مورد نیاز برای تداوم دموکراسی و شکل گرفتن برنامه‌های سیاسی متفاوت به رهبری اقوام غیرسفیدپوست درون نظام سیاسی و اقتصادی کانادا است.

از این رو، باید بیان داشت که با وجود تنوع و گوناگونی اقوام و فرهنگ‌ها، سیاست کانادا هنوز به درجه ای از تدبیر و بلوغ دموکراتیک نرسیده که از شرکت مستقیم یک ایرانی‌ یا عرب یا پاکستانی‌ مسلمان به عنوان رئیس حزب لیبرال کانادا یا نخست وزیر این کشور واهمه نداشته باشد.

از این رو به گمان ما، به ویژه از جانب کنشکران آگاه و تحلیلگران سیاسی، شرکت در انتخابات کانادا بدون در نظر گرفتن نابرابری‌هایی‌ که در این جامعه موجود است و کوشش در جهت تغییر بنیادی آن‌ها به مثابه نوعی بی‌‌معنایی اجتماعی و عدم صداقت مدنی به حساب می‌آید.

شاید وقت آن‌ رسیده باشد که با توجه به آگاهی جهانی‌ که شهروندان کانادایی ادعای داشتن آن‌ را می‌‌کنند، نگاهی‌ هم فراسوی سیاست‌های مالیاتی یا بازی بیس‌بال، به اشتباهات گذشته و آینده سیاسی متفاوت این کشور داشته باشند. هر چند که به قول داستایوفسکی «قدم تازه‌ای برداشتن... این چیزی است که مردم بیشتر از آن می‌ترسند».

———————

یادداشت‌ها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و بازتاب‌دهنده دیدگاهی از رادیو فردا نیست.