زندگی جنجالی ایو سن لوران ( طراح لباس فرانسوی)، زندگی یک خانواده روستایی در شمال ایتالیا و دغدغههای فکری یک روشنفکر دلزده در روستایی در مرکز آناتولی تازهترین داستانهایی بودند که در ادامه جشنواره فیلم کن مهمان آن در بخش اصلی مسابقه شدند.
سن لوران: «سیمای یک بعدی هنرمند»
فیلم سن لوران به کارگردانی برتران بونلو دومین فیلمی است که در مدت زمان اندکی درباره زندگی ایو سن لوران، طراح لباس فرانسوی ساخته میشود. فیلمی طولانی که بخش اعظم آن به روابط جنجالی سن لوران و مصرف بالای مواد مخدر او میپردازد. سن لوران روزها در حلقه زنان خیاط حرفهای با روپوشهای سفید لباس طراحی میکند و شبها در حلقه کسانی که سیگار از دستشان نمیافتد، اسید برمیدارد و شامپاین باز میکند.
این فیلم با آنکه خوشساخت است و حال و هوای دورانی که سن لوران در آن زندگی میکند را به خوبی به تصوی کشیده اما توجه منتقدان را به خود جلب نکرده و بسیاری آن را طولانی دانسته و معتقدند که شخصیت سن لوران در آن شخصیتی خالی و یک بعدی و فارغ از وجوه انسانی تصویر شده است.
منتقد روزنامه گاردین به یک وجه دیگر از فیلم معترض است و آن به شدت مردانه بودن این فیلم است. سن لوران که طراح لباسی همجنسگراست در این فیلم دوستان زن زیادی دارد و با آنها بسیار دوستانه رفتار میکند و ظاهرا قرار است فیلم وجوهی فمنیستی داشته باشد. با این همه پیتر برادشو از روزنامه گاردین معتقد است که این فیلم همانقدر «مرد محور» و در «ستایش قضیب» است که فیلمهای آرنولد شوآرتزنگر. برادشو شخصیت سن لوران را همچون پروانهای میداند که نه تنها هیچ سیستمی قادر به خرد کردن آن نیست، بلکه خود او هر سیستمی را میتواند از هم بدرد.
نوری بیگله جیلان و واکاوی «سنگین» شخصیتها
«خواب زمستانی» (گیش یوخوسو) تازهترین ساخته نوری بیلگه جیلان، کارگردان مطرح سینمای ترکیه، یکی دیگر از فیلمهای بخش اصلی مسابقه بود که در روز سوم جشنواره به نمایش درآمد و رضایت بسیاری از منتقدان فیلم را به همراه داشت. این فیلم سه ساعته زندگی آیدین، بازیگر بازنشستهای را روایت میکند که در میانسالی اداره یک هتل در مرکز آناتولی را در اختیار گرفته است و همراه با همسرش، نهال، خواهرش و خانهزاد خانه زندگی میکند. فیلم به زندگی این افراد، مشکلات آیدین با همسرش و تعاملات او به عنوان روشنفکری دلزده با دیگر افراد این روستا میپردازد.
زان بروکس، منتقد روزنامه گاردین، هنر نوری بیلگه جیلان در این فیلم را با اینگمار برگمان مقایسه میکند و میگوید که نوری بیگله در این فیلم نشان میدهد که همچون برگمان در به چالش کشیدن روح و روان شخصیتهایش سفت و سخت است. بروکس در ادامه مینویسد که این مطالعه دقیق، سنگین و سختگیرانه شخصیتها تا جایی پیش میرود که نوری بیگله بیهراس به سراغ درونمایههای برگمانی چون «مسئولیتهای اخلاقی فرد» و «حضور شر در جهانی پس از مرگ خدا» میرود.
شش روز پس از آغاز جشنواره فیلم کن فیلم «خواب زمستانی» همچنان یکی از شانسهای دریافت نخل طلای جشنواره کن است.
جشنواره روز کن در پنجمین روز شاهد نمایش فیلمی از ایتالیا در بخش اصلی بود که «شگفتانگیزها» نام داشت. فیلمی به کارگردانی آلیس روهرواخر. کارگردانی که از پدری آلمانی در ایتالیا زاده شده است. داستان این فیلم در روستایی در شمال ایتالیا میگذرد و زندگی خانوادهای را روایت میکند که در کار تولید عسلاند. فیلمی شیرین، آرام و غیرمتعارف که البته بعید است سروصدای زیادی برپا کند.
این خانواده ایتالیایی صاحب چهار فرزند دختر هستند و این دختراناند که باید در کنار پدر کار مزرعهداری و پرورش زنبور عسل را انجام دهند. دختر بزرگتر، جلسومینا، اکثر مسئولیتهای خانه را برعهده دارد و با این حال دختری است در آستانه بلوغ که کارت پستالی از «فلوریدا» در اتاقش به دیوار زده و احتمالا رویایش رفتن از روستا و آغاز زندگی «شهریتری» است.
در طول فیلم دو اتفاق سبب برهم خورد نظم زندگی روزانه این خانواده روستایی میشود. یکی آمدن پسری آلمانی که از زندانی در آلمان به این خانواده داده میشود تا در کارها به پدر کمک کند و دیگری شرکت این خانواده در مسابقهای تلویزیونی است که اجرای آن برعهده مونیکا بلوچی است. در این مسابقه قرار است کشاورزان بهترین محصول تولیدی خود را عرضه کنند و برنده مقدار زیادی پول شوند.
به نظر میرسد منتقدان از فیلم آلیس روهرواخر که پیشتر کارگردانی فیلم «کورپو سلست» (۲۰۱۱) را برعهده داشته انتظار بیشتری داشتهاند و این فیلم او را خالی از آن احساساتی دانستهاند که کارگردان ایتالیایی قادر به ایجاد آنها در فیلمهای قبلیاش بوده است.
منتقد روزنامه «آیریش تایم» با آنکه معتقد است که خانم روهرواخر برای خود صاحب سبکی یگانه و بینظیر است، اما میگوید این فیلم در شخصیتپردازی بسیار ضعیف عمل کرده و داستان آن برای مخاطب جا نمیافتد.
منتقد روزنامه گاردین نیز معتقد است که این فیلم با وجود «جذابیت»، احساسی در بیننده زنده نمیکند.
فیلمهای بخش «نوعی نگاه» و حضور یک سگ بر سن
در بخش «نوعی نگاه» در روزهای گذشته یک فیلم از مجارستان به نمایش درآمد که میتوان گفت از عجایب این بخش بود. پیش از نمایش فیلم تیهری فرمو (مدیر جشنواره) به روی سن آمد تا گروه کارگردانی این فیلم را که «خدای سفید» نام داشت معرفی کند و اعلام کرد که برای نخستین بار یک سگ در جشنواره فیلم کن به روی صحنه خواهد آمد.
کورنل موندروچو، کارگردان، برای تهیه این فیلم از دویست سگ استفاده کرده که سگ نقش اول با نام هاگان، در زمان نمایش فیلم در کن همراه با عوامل فیلم به روی صحنه آمد. این فیلم که به لحاظ تکنینکی تهیه آن دشوار بوده، نمایشدهنده نبردی میان انسان و سگ است و پایانی غیرمنتظره و غیرهمجنس با قسمتهای دیگر فیلم دارد.
دختر بچهای مجار که پدر و مادرش از همه جدا شدهاند، برای مدتی نزد پدر تنی خود باز میگردد و البته سگ خود، هاگان، را نیز همراه دارند. پدر، پس از یک روز و بروز مشکلاتی دختر را مجبور میکند تا سگ را در بزرگراه رها کند و فیلم در یک سوم پایانی خود وارد ژانر دیگری شده و هیولاهایی را نشان میدهد که وارد جنگ با شهروندان بوداپست شدهاند.
علیرغم دشواریهای تکنیکی برای تهیه این فیلم و کارگردانی دویست سگ، این فیلم از جایی به بعد مسیر خود را گم میکند و انتهایی غیرمنتظره دارد.
یکی دیگر از فیلمهای بخش «نوعی نگاه» فیلمی از جسیکا هاوزنر، کارگردان اتریشی، است که عشق دیوانه نام دارد و روایتی مینیمالیستی از رابطه عاشقانه هاینریش فون کلایست، شاعر و رماننویس معروف آلمانی، است. این فیلم با آنکه در عصر رمانتیک رخ میدهد و شخصیتهایش خواستگاهی اشرافی دارند، اما از طراحی صحنه سادهای برخوردار است که در عین سادگی، اشرافیت شخصیتها را نیز به مخاطب منتقل میکند. درونمایه اصلی این فیلم تمایل «فون کلایست» به پیدا کردن معشوقهای نه برای زندگی بلکه برای مرگ است و همین درونمایه به جای عشق و نمایش لحظات احساسی سراسر فیلم را پر کرده و تکرار آن در غالب جملات کوتاه سبب شده که فیلمنامه این فیلم به تئاتر ابزورد پهلو بزند.
منتقد وبسایت ایندی وایر درباره این فیلم مینویسد: این فیلم، کمدی دلانگیزیست از خطاها و تحلیلهای غلطی، که از عشق به عنوان مفهومی احمقانه میتوان داشت.
هاوزنر برای به تصویر کشدن این کمدی، شخصیتها را ساکن، همچون وسایل خانه در قاب دوربین خود نشانده و سپس شخصیت فون کلایست است که هرازگاهی ظاهر میشود و از معشوقهاش میخواهد که با او بمیرد. کمیک بودن این رابطه را میتوان به این امر نسبت داد که هرگز لحظهای عاشقانه بین این دو دلداده خلق نمیشود و تنها تمنای فون کلایست است که میخواهد زن همراه او و به خاطر روح بیمارش بمیرد.
Your browser doesn’t support HTML5
سن لوران: «سیمای یک بعدی هنرمند»
فیلم سن لوران به کارگردانی برتران بونلو دومین فیلمی است که در مدت زمان اندکی درباره زندگی ایو سن لوران، طراح لباس فرانسوی ساخته میشود. فیلمی طولانی که بخش اعظم آن به روابط جنجالی سن لوران و مصرف بالای مواد مخدر او میپردازد. سن لوران روزها در حلقه زنان خیاط حرفهای با روپوشهای سفید لباس طراحی میکند و شبها در حلقه کسانی که سیگار از دستشان نمیافتد، اسید برمیدارد و شامپاین باز میکند.
این فیلم با آنکه خوشساخت است و حال و هوای دورانی که سن لوران در آن زندگی میکند را به خوبی به تصوی کشیده اما توجه منتقدان را به خود جلب نکرده و بسیاری آن را طولانی دانسته و معتقدند که شخصیت سن لوران در آن شخصیتی خالی و یک بعدی و فارغ از وجوه انسانی تصویر شده است.
منتقد روزنامه گاردین به یک وجه دیگر از فیلم معترض است و آن به شدت مردانه بودن این فیلم است. سن لوران که طراح لباسی همجنسگراست در این فیلم دوستان زن زیادی دارد و با آنها بسیار دوستانه رفتار میکند و ظاهرا قرار است فیلم وجوهی فمنیستی داشته باشد. با این همه پیتر برادشو از روزنامه گاردین معتقد است که این فیلم همانقدر «مرد محور» و در «ستایش قضیب» است که فیلمهای آرنولد شوآرتزنگر. برادشو شخصیت سن لوران را همچون پروانهای میداند که نه تنها هیچ سیستمی قادر به خرد کردن آن نیست، بلکه خود او هر سیستمی را میتواند از هم بدرد.
نوری بیگله جیلان و واکاوی «سنگین» شخصیتها
«خواب زمستانی» (گیش یوخوسو) تازهترین ساخته نوری بیلگه جیلان، کارگردان مطرح سینمای ترکیه، یکی دیگر از فیلمهای بخش اصلی مسابقه بود که در روز سوم جشنواره به نمایش درآمد و رضایت بسیاری از منتقدان فیلم را به همراه داشت. این فیلم سه ساعته زندگی آیدین، بازیگر بازنشستهای را روایت میکند که در میانسالی اداره یک هتل در مرکز آناتولی را در اختیار گرفته است و همراه با همسرش، نهال، خواهرش و خانهزاد خانه زندگی میکند. فیلم به زندگی این افراد، مشکلات آیدین با همسرش و تعاملات او به عنوان روشنفکری دلزده با دیگر افراد این روستا میپردازد.
زان بروکس، منتقد روزنامه گاردین، هنر نوری بیلگه جیلان در این فیلم را با اینگمار برگمان مقایسه میکند و میگوید که نوری بیگله در این فیلم نشان میدهد که همچون برگمان در به چالش کشیدن روح و روان شخصیتهایش سفت و سخت است. بروکس در ادامه مینویسد که این مطالعه دقیق، سنگین و سختگیرانه شخصیتها تا جایی پیش میرود که نوری بیگله بیهراس به سراغ درونمایههای برگمانی چون «مسئولیتهای اخلاقی فرد» و «حضور شر در جهانی پس از مرگ خدا» میرود.
شش روز پس از آغاز جشنواره فیلم کن فیلم «خواب زمستانی» همچنان یکی از شانسهای دریافت نخل طلای جشنواره کن است.
جشنواره روز کن در پنجمین روز شاهد نمایش فیلمی از ایتالیا در بخش اصلی بود که «شگفتانگیزها» نام داشت. فیلمی به کارگردانی آلیس روهرواخر. کارگردانی که از پدری آلمانی در ایتالیا زاده شده است. داستان این فیلم در روستایی در شمال ایتالیا میگذرد و زندگی خانوادهای را روایت میکند که در کار تولید عسلاند. فیلمی شیرین، آرام و غیرمتعارف که البته بعید است سروصدای زیادی برپا کند.
این خانواده ایتالیایی صاحب چهار فرزند دختر هستند و این دختراناند که باید در کنار پدر کار مزرعهداری و پرورش زنبور عسل را انجام دهند. دختر بزرگتر، جلسومینا، اکثر مسئولیتهای خانه را برعهده دارد و با این حال دختری است در آستانه بلوغ که کارت پستالی از «فلوریدا» در اتاقش به دیوار زده و احتمالا رویایش رفتن از روستا و آغاز زندگی «شهریتری» است.
در طول فیلم دو اتفاق سبب برهم خورد نظم زندگی روزانه این خانواده روستایی میشود. یکی آمدن پسری آلمانی که از زندانی در آلمان به این خانواده داده میشود تا در کارها به پدر کمک کند و دیگری شرکت این خانواده در مسابقهای تلویزیونی است که اجرای آن برعهده مونیکا بلوچی است. در این مسابقه قرار است کشاورزان بهترین محصول تولیدی خود را عرضه کنند و برنده مقدار زیادی پول شوند.
به نظر میرسد منتقدان از فیلم آلیس روهرواخر که پیشتر کارگردانی فیلم «کورپو سلست» (۲۰۱۱) را برعهده داشته انتظار بیشتری داشتهاند و این فیلم او را خالی از آن احساساتی دانستهاند که کارگردان ایتالیایی قادر به ایجاد آنها در فیلمهای قبلیاش بوده است.
منتقد روزنامه «آیریش تایم» با آنکه معتقد است که خانم روهرواخر برای خود صاحب سبکی یگانه و بینظیر است، اما میگوید این فیلم در شخصیتپردازی بسیار ضعیف عمل کرده و داستان آن برای مخاطب جا نمیافتد.
منتقد روزنامه گاردین نیز معتقد است که این فیلم با وجود «جذابیت»، احساسی در بیننده زنده نمیکند.
فیلمهای بخش «نوعی نگاه» و حضور یک سگ بر سن
در بخش «نوعی نگاه» در روزهای گذشته یک فیلم از مجارستان به نمایش درآمد که میتوان گفت از عجایب این بخش بود. پیش از نمایش فیلم تیهری فرمو (مدیر جشنواره) به روی سن آمد تا گروه کارگردانی این فیلم را که «خدای سفید» نام داشت معرفی کند و اعلام کرد که برای نخستین بار یک سگ در جشنواره فیلم کن به روی صحنه خواهد آمد.
کورنل موندروچو، کارگردان، برای تهیه این فیلم از دویست سگ استفاده کرده که سگ نقش اول با نام هاگان، در زمان نمایش فیلم در کن همراه با عوامل فیلم به روی صحنه آمد. این فیلم که به لحاظ تکنینکی تهیه آن دشوار بوده، نمایشدهنده نبردی میان انسان و سگ است و پایانی غیرمنتظره و غیرهمجنس با قسمتهای دیگر فیلم دارد.
دختر بچهای مجار که پدر و مادرش از همه جدا شدهاند، برای مدتی نزد پدر تنی خود باز میگردد و البته سگ خود، هاگان، را نیز همراه دارند. پدر، پس از یک روز و بروز مشکلاتی دختر را مجبور میکند تا سگ را در بزرگراه رها کند و فیلم در یک سوم پایانی خود وارد ژانر دیگری شده و هیولاهایی را نشان میدهد که وارد جنگ با شهروندان بوداپست شدهاند.
علیرغم دشواریهای تکنیکی برای تهیه این فیلم و کارگردانی دویست سگ، این فیلم از جایی به بعد مسیر خود را گم میکند و انتهایی غیرمنتظره دارد.
یکی دیگر از فیلمهای بخش «نوعی نگاه» فیلمی از جسیکا هاوزنر، کارگردان اتریشی، است که عشق دیوانه نام دارد و روایتی مینیمالیستی از رابطه عاشقانه هاینریش فون کلایست، شاعر و رماننویس معروف آلمانی، است. این فیلم با آنکه در عصر رمانتیک رخ میدهد و شخصیتهایش خواستگاهی اشرافی دارند، اما از طراحی صحنه سادهای برخوردار است که در عین سادگی، اشرافیت شخصیتها را نیز به مخاطب منتقل میکند. درونمایه اصلی این فیلم تمایل «فون کلایست» به پیدا کردن معشوقهای نه برای زندگی بلکه برای مرگ است و همین درونمایه به جای عشق و نمایش لحظات احساسی سراسر فیلم را پر کرده و تکرار آن در غالب جملات کوتاه سبب شده که فیلمنامه این فیلم به تئاتر ابزورد پهلو بزند.
منتقد وبسایت ایندی وایر درباره این فیلم مینویسد: این فیلم، کمدی دلانگیزیست از خطاها و تحلیلهای غلطی، که از عشق به عنوان مفهومی احمقانه میتوان داشت.
هاوزنر برای به تصویر کشدن این کمدی، شخصیتها را ساکن، همچون وسایل خانه در قاب دوربین خود نشانده و سپس شخصیت فون کلایست است که هرازگاهی ظاهر میشود و از معشوقهاش میخواهد که با او بمیرد. کمیک بودن این رابطه را میتوان به این امر نسبت داد که هرگز لحظهای عاشقانه بین این دو دلداده خلق نمیشود و تنها تمنای فون کلایست است که میخواهد زن همراه او و به خاطر روح بیمارش بمیرد.