از دههی چهل خورشیدی بدین سو مباحث بومی سازی در حلقات روشنفکری و چپ و بعد اسلامگرا به صورت مد روز درآمد بدون آن که در محتوای واقعی پیشنهادهای ناشی از این رهیافت توجه کافی مبذول شود. به عنوان مثال گروههای چپ و اسلامگرا میخواستند دانشگاه، دولت، آموزش و پرورش، توسعهی اقتصادی، رسانهها و خلاصه همهی عناصر و نهادهای تمدن غربی را که به کشور وارد شده بود بومی (خلقی، اسلامی) سازند. این امر در نهایت باقدرت گرفتن اسلامگرایان به اسلامی سازی این نهادها یا همانا دولتی سازی و تمامیت خواهانه سازی آنها در خدمت قدرت منجر شد.
اما فراتر از این دستاوردهای فاجعهآمیز هنوز کسانی هستند که معتقدند بومیسازی می تواند فراتر از اسلامیسازی اعمال شده دنبال شود و به سعادت و پیشرفت جامعه کمک کند. برای نشان دادن این موضوع که علم و دانش امری بشری، عام و همهجایی است و نه غربی و شرقی و ایرانی کافی است به مواردی از بومی سازیها و دستاوردهای آنها اشاره کنیم. بهتر است ادعاها را کنار بگذاریم و به حوزههای مختلف بپردازیم. در برخی موارد می توان شکست انگارههای بومی را که ادعا می شود همهی مشکلات را حل خواهد کرد از زبان خود مدعیان شنید:
بانکداری اسلامی
مکارم شیرازی در باب بانکداری اسلامی می گوید: «بانکداری از غرب برای ما آمده و ما اسم اسلامی را برای آن گذاشته ایم که متأسفانه نه محاسن بانکداری غربی را دارد و نه اسلامی است. سود بانکی در کشورهای غربی بین ۴ تا ۶ درصد است؛ اما در بانکداری اسلامی تا ۲۸ درصد از مردم سود می گیرند و اخیرا یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی اعلام کرده که تا ۳۵ درصد هم سود گرفته می شود؛ آن هم در قالب عقود شرعیه.» (الف ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵) در نهایت بانکداری اسلامی بهدادن وام های بی بهره و کم بهره به مدیران و ۱۵۰ هزار میلیارد تومان معوقات بانکی منجر شده است.
اقتصاد اسلامی
وزیر اقتصاد دولت روحانی می گوید: «در سی و چند سال گذشته، میانگین رشد اقتصادی ما حدود ۳.۲ درصد و در ۱۰ سال اخیر، با وجود برخورداری از درآمدهای بالای نفتی در ایام قبل از تحریم، زیر سه درصد بوده و این در حالی است که در دهه ۴۰ شمسی، ما در ایران رشدهای اقتصادی بالای ۱۸ و تا ۲۰ درصد را نیز تجربه کرده بودیم.» (تسنیم ۵ خرداد ۱۳۹۵)
در ۳۸ سال گذشته حکومت جمهوری اسلامی مدعی بوده که دارد بر مبنای اقتصاد اسلامی کشور را اداره می کند و حاصل آن فاجعه بوده است. مردم ایران در ۴ دههی اخیر فقیرتر شدهاند و حاکمان ثروتمندتر.
مدیریت اسلامی جامعه
یکی از معیارهای جامعهی اسلامی از منظر اسلامگرایان و اهل شریعت آن است که در فضای عمومی دستورات شریعت نقض نشود. به همین دلیل بلافاصله بعد از استقرارحکومت تولید، مصرف، توزیع و فروش مشروبات الکلی منع شد. نتیجهی این انگارهی ظاهرا بومی مدیریت نوشیدن مردم چه بوده است؟ تولید محصولات خانگی که هیچ گونه نظارتی بر آنها اعمال نمی شود، درست کردن مشروبات ترکیبی (با الکل صنعتی) که به کور شدن و مرگ صدها نفر منجر شده است و مهم تر از همه ایجاد عادات مشروب خواری پر حجم در کنج خانهها.
ایرانیان در میان ملل دیگر از حیث میزان مشروب مصرف شده در یک نشست در زمرهی ۲۰ کشور اول هستند. هر فرد الکلی در ایران سالانه ۲۵ لیتر الکل مصرف می کند که این رقم دو برابر یک شهروند آمریکایی و حتی بیشتر از شهروندان روسی است که در جهان مشهور به مصرف بالای الکل هستند (گزارش سازمان بهداشت جهانی در مورد مصرف الکل، ۲۰۱۰-۲۰۱۱). علت این امر آن است که نوشیدن اجتماعی مشروب در محیطهای عمومی باعث می شود آنها کمحجمتر بنوشند. ممنوعیت مشروبات الکلی در ایران چون به دنبال حذف این پدیده بوده به مدیریت و کنترل اجتماعی بر این پدیده خسارت زده است. انگارهی بومی در اینجا حذف یک واقعیت بوده و مدیریت آن را مخدوش کرده است.
مدیریت جهانی اسلامگرایان
معنای مدیریت بومی اسلامگرایان در سطح جهان را از مدیریت آنها در سطح منطقه میتوان دریافت. اسلامگرایان شیعه در همهی نقاط بحرانی منطقه (یمن، سوریه، افعانستان، عراق، و لبنان) حضور دارند و به جنگهای شیعه و سنی و ایرانی و عرب دامن میزنند. نتیجهی این جنگها برای مردم ایران هزینهی سالانهی چند میلیارد دلاری و کشته شدن هزاران ایرانی و افغانی و پاکستانی است. در عین حال منابع مشترک نفتی و گازی میان ایران و عراق و کویت و قطر در حال تخلیه شدن هستند بدون آن که حتی یک سنت نصیب مردم ایران شود.
یک نمونهی آن میدان گازی آرش یا الدوره است که بیش از یک دهه است توسط کویت و عربستان استخراج میشود و ایران هیچ حضوری در این فعالیت ندارد. مدیریت بومی جمهوری اسلامی در منطقه دشمنی با ایالات متحده و دشمنی با شرکتهای غربی است که نتیجهی آن پیشقدم شدن کشورهای همسایه در استخراج منابع مشترک بوده است. مقامات جمهوری اسلامی نام غربستیزی و دشمنی کور با نظام سرمایهداری جهانی- در عین بهرهبرداری شخصی از آن- را گذاشتهاند مدیریت بومی.
دولت فربه
وجه دیگری از مدیریت بومی تبدیل نیمی از جمعیت کشور به نانخور دولت است. در ایران حدود ده میلیون نفر حقوق بگیر دولت و بخش عمومی هستند که با توجه به چهار نفره بودن بعد خانوار و سهم اندک زنان از بازار اشتغال (حدود ۱۲ درصد) حدود چهل میلیون نفر مستقیما با مستمری دولتی زندگی می کنند. این که جمعیت به این بزرگی به عائله ی دولت تبدیل شوند نتیجهی یک نگرش و هزاران تصمیم مبتنی بر آن بوده است و نه یک ضرورت اجتماعی. حکومت برای کنترل جمعیت منابع بیشتری را در قشر حاکم متمرکز کرده و افراد را به خود وابسته کرده است.
معنای انگارهی بومی
انگارهی بومی اداره و توسعه وجود دارد و قابل تصور است اما معنای ایدئولوژیک ندارد بلکه نحوهی کاربرد علم و تجربه در حیطه و موردی خاص است. به عنوان مثال شما حساب می کنید و می بینید که به طور متوسط در ایران برای هر زندانی ماهانه ۴.۵ میلیون تومان هزینه می شود (مدیر کل زندانهای ایلام، ایرنا، ۶ خرداد ۱۳۹۵). در این شرایط بهتر است ماهانه یک سوم آن را به خود زندانی (ای که احتمال خشونت علیه دیگران از او نمی رود) بپردازید و او را با ابزارهای الکترونیکی در خانهاش محبوس کنید. این بهره گیری از عقل بشر است. ممکن است در جامعه و شرایطی دیگر هزینهی زندان بسیار کمتر باشد و برای جامعه بصرفد افراد را در زندان نگاه دارد.
اما نوع دیگری از اداره و توسعهی بومی وجود دارد که روشنفکران دینی و فعالان سیاسی مارکسیست و اسلامگرا به جامعهی ایران فروختهاند: برای مخالفت با غرب کاری کنید که در غرب انجام نمیشود یا کاری کنید که بوی ستیز و دشمنی با غرب را بدهد. به عنوان مثال در برخورد با بزهکاری به جای تولید شغل و ایجاد چترهای حمایتی، یا با بزهکاران مطابق شرع برخورد کنید (انگشتانشان را قطع کنید، شلاقشان بزنید، اعدامشان کنید، ...) یا آنها را به لشکر میلیشیای دولتی اضافه کنید تا مخالفان شما را سرکوب کنند.
——————
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.