اگر سال ۹۴ را پایان بحران هستهای ایران بدانیم ( که در این تردیدهای جدی می توان داشت) سال ۹۵ را باید آغاز بحران موشکی دانست.
پروژه هستهای جمهوری اسلامی، پروژهای بود که برای ۱۲ سال پیاپی و طولانی تر از جنگ ۸ ساله کلیه مقدرات کشور را تحت تاثیر خود قرار داد. اگر در جنگ ۸ ساله فقط یک قطعنامه الزام آور (قطعنامه ۵۹۸) بر ایران تحمیل شده بود، در پروژه هستهای قطعنامههای عدیده سازمان ملل، و تحریمهای اتحادیه اروپا و تحریمهای مستقل کشورها بر ایران تحمیل شد و در نتیجه تحریمهای فلج کنندهای را برای ایران به همراه آورد که در تاریخ دیپلماسی بر هیچ کشوری حتی کوبا و کره شمالی نیز وضع نشده بود.
افزون بر این تحریمها، در اثر کلید زدن این پروژه، میلیاردها دلار از جیب ملت ایران هزینه شد که هنوز هیچ کس از ارقام واقعی آن آگاه نیست.
این همه هزینه و آن همه تحریم جز با این انگیزه متصور نبود مگر اینکه جمهوری اسلامی مدعی باشد هدف از کلید زدن و پیشبرد این پروژه، اولا ایجاد توان بازدارندگی و ثانیا بالا بردن قدرت چانه زنی خود در نظام بین الملل بود.
حتی اگر این دو انگیزه را ملاک پروژه هستهای بدانیم، جمهوی اسلامی در اثر تحریمهای کمر شکن سرانجام با چراغ سبز رهبر جمهوری اسلامی ناگزیر به پایان دادن پروژه هستهای شد و اینک تنها می تواند مدعی باشد که دستآورد این هزینه گزاف حق غنی سازی زیر ۵ درصد است.
از سوی دیگر اگر نبود چراغ سبز رهبر جمهوری اسلامی تحت عنوان «نرمش قهرمانانه» هرگز مذاکرات هستهای کلید نمی خورد و هرگز به سرانجام نمیرسید. اما هیچ توجه کرده اید که اگر نقش آیت الله خامنهای در پیشبرد برجام نقشی کلیدی بود، از منظر عموم مردم، این موفقیت نه به پای خامنهای بلکه به پای حسن روحانی نوشته شده است.
شاید اگر یک نظرسنجی در این خصوص صورت گیرد و پرسش این باشد که برجام را به نام کدام یک از این دو تن (خامنهای یا روحانی) منظور می کنید، برآورد نظرسنجی شوکه کننده باشد چرا که قابل تصور است عموم مردم گزینه روحانی را برخواهند گزید. رقص و پایکوبی مردمی که در پی توافق به خیابان های ریختند و شعار «روحانی متشکریم» می دادند گواه این گمانه زنی است.
حال اگر در نظرسنجی دیگر پرسش این باشد که میان تمامی مقامات عالیه کشوری کدام گزینه را مسئول مستقیم جاه طلبی هستهای قلمداد می کنید به گمان قوی، پاسخ خامنهای باشد.
به این ترتیب، در حالی که خامنهای در قضاوت عموم مردم مسئول جاه طلبی هستهای قلمداد می شود، حلّال بحران هستهای (اگر حل شده باشد) خامنهای تلقی نمی شود. تلقی عمومی، این دستآورد را به پای روحانی نوشته است، نه خامنهای. به بیان ساده، در تلقی عموم مردم، سردار دیپلماسی هستهای روحانی و ظریف هستند در حالیکه مسئول جاه طلبی های هستهای و تحریمها شخص خامنهای تلقی می شود.
گواه این مدعا همین بس که اگر خامنهای توانسته بود خود را معمار برجام، جا زده باشد هرگز علیه برجام و در نقد آن سخنی بر زبان نمی آورد. او تاکنون ده ها نقد و طعنه و کنایه بر برجام وارد آورده است.
هر چه بود تصمیم کلیت نظام و رأس آن شخص آیت الله خامنهای بر این قرار گرفت که بر بحران هستهای ایران با غرب نقطه پایانی نهاده شود که این مهم در سال ۹۴ محقق شد.
سال ۹۵ آغاز بحران موشکی
به قضاوت آنچه فضای رسانه ای جمهوری اسلامی را اینک پر کرده می توان مدعی شد که سال ۹۵ در حالی فرا رسیده است که هنوز اقتصاد ایران کمر از بحران هستهای راست نکره، در آستانه فرو رفتن در بحران دیگری است: بحران موشکی.
در ۱۸ اسفند ۹۴، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در یک رزمایش موشکی، موشکهای بالستیکی نقطهزن خود با بُرد ۱۷۰۰ و ۲۰۰۰ کیلومتر را به نمایش گذاشت.
گو اینکه این اقدام، تنها مورد آزمایش موشکی سپاه نبود ولی نشان دادن شهرک های موشکی سپاه پیش از آن و نگارش این جمله به زبان عبری بر روی بدنه موشک های سپاه که «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود» قطعاً اقدام تحریک آمیز تلقی میشود که می تواند «بحران موشکی» را کلید بزند. از یاد نباید برد وقتی جمهوری اسلامی این گونه توان موشکی خود را به نمایش می گذارد نه فقط اسرائیل را بلکه کلیه کشورهای عرب منطقه را که اینک روابط پر تنشی با تهران دارند، غیرمستقیم تهدید کرده است.
به این ترتیب، معلوم می شود که سپاه به عنوان بازوی نظامی رهبر، هم در علنی کردن رزمایش موشکی خود و هم در تهدید مستقیم اسرائیل و تهدید غیرمستقیم کشورهای همسایه با توان موشکی اش، اصرار دارد.
تهدید یک عضو ملل متحد علیه عضو دیگر عینا مانند حمله به سفارتخانههای خارجی در تهران نابخردانه است.
این جاهطلبی موشکی هنگامی یادآور جاه طلبی هستهای است که به یاد آوریم مقامات ارشد کشوری و لشگری یک صدا میگفتند که قطعنامه های هستهای را نخواهند پذیرفت. اما، سرانجام برجام را گردن نهادند. اینک این سرتیپ امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوا- فضای سپاه پاسداران است که گفته سپاه قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد برنامه موشکی ایران را «قبول ندارد».
این موضع عینا مشابه همان موضعی بود که جمهوری اسلامی و در رأس آن آیت الله خامنهای قطعنامه های هستهای را اولا بی اساس و ثانیا بی تاثیر قلمداد می کرد.
در جدیدترین فعل و انفعالات در پروژه هستهای همین بس که چهار کشور آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان در نامهای به سازمان ملل گفتهاند آزمایشهای موشکی ایران نقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل است. آنها خواهان پاسخ مناسب به این اقدام ایران شدهاند. بان گی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد، نیز نسبت به برنامه موشکهای بالیستیک ایران ابراز نگرانی کرده و گفته که قدرتهای جهان باید تشخیص بدهند که این برنامه نیازمند تحریمهای بیشتر است یا نه.
وزارت خزانهداری آمریکا نیز در تازه ترین اقدام در روز ۵ فروردین، دو شرکت ایرانی و دو تاجر بریتانیایی را به دلیل کمک به برنامه موشکی ایران و سپاه پاسداران در فهرست تحریمهای خود قرار داد.
به این ترتیب سال ۱۳۹۵ در حالی آغاز شد که باید آن را سال کلید خوردن بحران موشکی قلمداد کرد، بحرانی که معلوم نیست برای چند سال به درازا خواهد کشید ولی آنچه مسلم است اینکه مسیری جز رفتن مسیری بد فرجامِ برجام نیست. در این مسیر بد فرجام همانطور که بان گی مون گفته «تحریم» ابزاری برای متوقف کردن این پروژه خواهد بود همچنان که ابزار موثری برای متوقف کردن پروژه هستهای بود.
حال پرسش این است اگر آیت الله خامنهای در پروژه هستهای ناگزیر به نرمش شد چرا در پروژه موشکی ناگزیر به نرمش نشود؟ مگر او علت نرمش هستهای را «دفع شر دشمن» یعنی همان تحریمهای کمر شکن اعلام نکرده بود؟
آیا نامه چهار قدرت جهانی به دبیرکل جز این معنا را متبادر به ذهن می سازد که این قدرت ها در صدد مقابله با پروژه موشکی ایران برآمده اند؟ آیا حتی اگر شورای امنیت به دلیل وتوی روسیه نتواند قطعنامه ای علیه برنامه موشکی ایران صادر کند، مگر اتحادیه اروپا و متحدان آمریکا رأساً نمی توانند تحریمهایی از قبیل تحریم بانکی، سوئیف، نفت، پتروشیمی، بیمه و… را برای بار دیگر بر ایران تحمیل کنند؟
مسلما جمهوری اسلامی بار دیگر مدعی خواهد شد که توان موشکی به عنوان توان بازدارندگی است. این مدعا می تواند درست باشد، اما، تهدید دیگر عضو ملل متحد به هیچ رو مقبولیت ندارد. از این رو، بسیار طبیعی خواهد بود که جامعه جهانی بار دیگر و صد البته آسان تر از گذشته، علیه برنامه موشکی ایران بسیج شوند.
از سوی دیگر اقدام سپاه در نوشتن نابودی اسرائیل بر موشک هایش، آشکارا نمایان گر، تعارض درون حاکمیت جمهوری اسلامی است. به یاد آوریم هنگامی که ظریف در صفحه توئیتر خود در شهریور۹۲، سال نو یهودی (روش هشانا) را به یهودیان جهان تبریک گفت و وقتی کریستی پلوسی (دختر نانسی پلوسی رییس پیشین مجلس نمایندگان آمریکا) با تشکر از ظریف به طعنه گفت «ممنون! سال نو با پایان دادن به انکار هولوکاست از سوی ایران شیرینتر میشود»، ظریف در پاسخ چنین نوشت که: «ایران «هرگز» هولوکاست را انکار نکرده؛ مردی [احمدی نژاد] که گمان می رفت هولوکاست را انکار کرده، رفته است.»
ظاهرا ظریف اشتباه می کرد. گو اینکه احمدی نژاد رفته است، اما، سپاه تحت فرماندهی رهبر با همان شعار هست. با این اقدام تحریک آمیز، سپاه هم دولت روحانی را تضعیف می کند و آثار اقتصادی برجام را نابود می کند.
آزموده را آزمودن خطاست
شگفت این است که چگونه نظامی می تواند در عین تجربه کردن بحرانی بزرگ (بزرگ تر از جنگ ۸ ساله) و در کمتر از یک سال خود را درگیر بحران دیگر به نام بحران موشکی نماید؟
سال ۹۵ سال آغاز بحران موشکی ایران خواهد بود به ویژه اینکه آیتالله خامنهای هر صدا مخالفی علیه برنامه موشکی را «خیانت» خوانده است.
این حمله تند رهبر جمهور اسلامی کافی بود تا حلقه های پیرامونی وی یک به یک ساز مشابه کوک کنند. برای مثال در قضیه ای مشابه مواضع هستهای، ۱۵۴ نماینده مجلس در بیانیه ای زیر سؤال بردن سیاست توسعه موشکی را «ناآگاهی یا خیانت» دانستند همچنان که صادق لاریجانی، رییس قوه قضائیه، نیز در اظهاراتی عجیب از دادستان های سراسر کشور خواست تمامی سخنان و تحرکات در این زمینه را رصد و با آن «برخورد قانونی» کنند.
بدین ترتیب، شواهد روشنی در دست است که هنوز اقتصاد ایران از برجام جان نگرفته، قرار است با سیاستگذاری های آیت الله خامنهای، وارد فاز جدیدی از بحران و احیاناً تحریمهای جدید شود.
بی دلیل نبود آیت الله خامنهای سال جدید را سال «اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل» نام نهاده است. او تحریمهای جدید را در افق می بیند و لذا مدل اقتصاد مقاومتی را پیشنهاد می دهد. چنانچه اوضاع بر همین منوال باقی بماند، گزاف نیست اگر بگوییم سال ۹۵ سال آغازبحران موشکی است.
---------------------------------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا نیست.